فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تصاویری از فرماندهی #وسام_العلياوی فرمانده گروه جهادی عصائب اهل الحق و فریادهای #یا_حسین وی به هنگام هدف قرار گرفتن خودروی انتحاری😔
‼️ شب گذشته این فرمانده در حالی که زخمی بود حین انتقال به بیمارستان خودروی آمبولانس وی توسط عده ای از آشوبگران عراقی متوقف و داخل آمبولانس به شهادت رسید.🕊
🔶 فرماندهی که سینه به سینه با داعش جنگیده بود❗️
@Modafeaneharaam
شهیدمدافع حرم حجت باقری
#تاریخ_شهادت۹۴/۱۱/۱۳
#نحوه_شهادت در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا در اثر اصابت ترکش #خمپاره 120 به سر و پهلو پس از گفتن #ذکر مقدس #یا_حــــــــــسین(ع) به درجه رفیع شهادت نائل گشت😭
#خصوصیت_اخلاقی_شهید 🕊🌺
بسیار #خوش_اخلاق بسیار #شوخ_طبع، #احـــــترام پدر و مادرشون رو خیلی زیاد داشتن☝️، ماه محرم رفته بودیم خونه اقوام برای پذیرایی میزبان تخمه تعارف کردند ایشون از خوردن خودداری کردند با آنکه علاقه زیادی به تخمه داشتند 👌وقتی علت را جویا شدم بعد از اصرار زیاد گفتند در ماه محرم و صفر به احترام امام حسین (ع) تخمه نمیشکنم و خرید نمیکنم🌹. روی مسئله #حــــــــــجاب خیلی حساس بودند همیشه میگفتن شما خانمها باید در زمینه جهاد فرهنگی فعالیت داشته باشید، من خودم شخصا خیلی از نماز خوندنشون خوشم میومد😊 وقتی میخواستن نماز بخونن من میرفتم پشت سرشون ولی هیچ وقت اجازه نداد بهشون اقتدا کنم میگفت تا نیت نگیری من شروع نمیکنم🌹.به خاطر اینکه نمیخواستن نماز من گردنشون بیفته، بعد از نمازشون بیست دقیقه نیم ساعتی میشد مینشستن به فکر فرو میرفتند میگفتند خیلی لذت میبردم از این کار😊😊
راوی همسرشهید مدافعحرم
#حجت_باقری
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
دستم بہ دامنٺ نرسيد اين جهان اگر
باب الحسين منتظرم باش يا #حسين
باشد قرار بعـدی ما #اربعين حـرم
مهر قبولـــے گذرم باش #يا_حسين
#سیدالشهدا❤️
#یا_اباعبدالله_الحسین_ع🍃
#صبحتون_حسینی
@Modafeaneharaam
🍃مادرش درباره خبر شهادت فرزندش می گوید:
چهل روز قبل از شهادت فرزندم همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک پژاک در عالم خواب دیدم که همرزمان فرزندم لباس مشکی به تن دارند و به خانه ما آمدهاند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد #یا_حسین سر دادم...."✨
🍃شهید صمد امیدپور در سال ۱۳۸۴ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و پس از گذراندن دوره آموزش افسری در دانشگاه امام حسین(ع) عضو #یگان_ویژه_صابرین شد...
شهید صمد امید پور چهره زیبایی داشتند و توی یگان به یوزارسیف معروف بود همیشه می گفت: "من اگر لیاقت #شهادت را داشته باشم، بزرگترین هدیه الهی است..."🎁
🍃سرانجام در شهریور سال نود در عملیات پاکسازی مرزهای شمال غرب کشور از وجود اشرار و گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان در نبردی سخت به آرزوی دیرینش رسید و به فیض شهادت نائل شد.🕊
🌹 #شهید_صمد_امید_پور
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACCHRf25W0cx75BzobfXvAvJJzNcez4AAC9wgAAqYm2VLmkRtCDQzYhB4E.mp3
4.12M
🎙 #مداحی
🌹 صلی الله علی ساکن کربلا
سلام بر تو یاحسین (ع)
🔹 بسیار زیبا
🔹پیشنهاد دانلود
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم
#یا_حسین
#کربلا
@Modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
اولین محصول محرم شادینک رسید ...
اگه اهل روضه خونگی هستید ...
اگر اهل هدیه دادن به بچه ها توی مجلس عزا هستی
اگر میخوای توی بازی هاشون یاد روضه و هیئت هاشون بیفتن
فک میکنم این هدیه خوبیه....
قیمت برای تک : ۲۱۰۰۰ تومان
برای سفارش و اطلاع از هزینه روی تعداد به ادمین ما پیام بدید .
@barani19
#محرم
#حسینیه
#یا_حسین
#چای
#چای_روضه_ارباب
@shadinak
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_ششم 💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط #دعا میکردم خاموش کرده باشد تا
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_هفتم
💠 از چشمانشان به پای حال خرابم خنده میبارید و تنها حضور حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دست دلم را گرفته بود تا از وحشت اینهمه نامحرمِ تشنه به خونم جان ندهم که در حلقه تنگ محاصرهشان سرم پایین بود و بیصدا گریه میکردم.
ایکاش به مبادلهام راضی شده بودند و هوس تحویلم به ابوجعده بیتابشان کرده بود که همان لحظه با کسی تماس گرفتند و مژده به دام افتادنم را دادند.
💠 احساس میکردم از زمین به سمت آسمان آتش میپاشد که رگبار گلوله لحظهای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای #مقاومت به جانشان افتاده بود که پشت موبایل به کسی اصرار میکردند :«ما میخوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!»
صدایش را نمیشنیدم اما حدس میزدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین میکند و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند.
💠 پیکرم را در زمین فشار میدادم بلکه این سنگها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانهام را با تمام قدرت کشید و تن بیتوانم را با یک تکان از جا کَند.
با فشار دستش شانهام را هل میداد تا جلو بیفتم، میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود.
💠 پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راهپله زمین خوردم.
احساس کردم تمام استخوانهایم در هم شکست و دیگر ذکری جز نام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) به لبهایم نمیآمد که حضرت را با نفسهایم صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است.
💠 دلم میخواست خودم از جا بلند شوم و امانم نمیدادند که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانهام را #وحشیانه فشار میدادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند.
مسیر حمله به سمت #حرم را بررسی میکردند و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد.
💠 کریهتر از آن شب نگاهم میکرد و به گمانم در همین یک سال بهقدری #خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود.
تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجرهام آماده میشد که دندانهایش را به هم میسایید و با نعرهای سرم خراب شد :«پس از #وهابیهای افغانستانی؟!»
💠 جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت :«یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!»
و همان #تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمیاش جانم را گرفت :«آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!»
💠 قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که شلیک #گلوله پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت.
از شدت وحشت رمقی به قدمهایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس میکردم زمین زیر تنم میلرزد و انگار عدهای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد.
💠 رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند، تکانهای قفسه سینهاش را روی شانهام حس میکردم و میشنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند :«#یا_حسین!» که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت.
گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر نالهای هم نمیزد که فقط خسخس نفسهایش را پشت گوشم میشنیدم.
💠 بین برزخی از #مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بیوقفه، چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد.
صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمیدیدم و تنها بوی #خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد.
💠 گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد، بهزحمت سرم را چرخاندم و پیکر پارهپارهاش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون میچکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
🌱امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا
💫یک عده را درمان دهد، یک عده بخشش در جزا
🌱یک عده را مشهد برد، یک عده را دیدار حج
💫باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج
💥آخرین روز ماه صفر دعای خیر همراهتان باد
#یا_حسین
@Modafeaneharaam
#یا_حسینــــــــــ♥️ ..... (ع)
روزی که با
سلامِ تو آغاز می شود
تا شب
حسینی است تمام دقایقش
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله 【ع】
@Modafeaneharaam
#یا_ابا_عبداللہ_ع❤️
نوڪر ڪنار سفره #ارباب دل خوش اسٺ
شڪرخدا ڪه گشتہ خریدار ما #حسین
آرے وصیّٺ همہ ے ما همین بُوَد
بر روے قبر ما بنویسید: #یا_حسین
#نظرےکن_که_کربلا_واجبم💚
#صبحتون_حسینی
@Modafeaneharaam
@Modafeaneharaam