eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
🔴 بخشی از دست‌نوشته‌های شهيد مدافع حرم نويد صفرى در مورد «مراقبت و محاسبه نفس» شرايط «» سخت است. اين‌كه مراقب باشيم نگوييم، نكنيم، نگوييم، خلاصه فعل بد و انجام ندهيم، درست است، همه اينها صحيح است و بايد ترك آنها گفت. اما چه مى‌شود كه گاهى حالى و گاهى حالى داريم يا حالات عالى پس از يا جلسات كم‌كم و به مرور زمان از بين مى‌رود، حتى با اين‌كه به خود مى‌دهيم كه «مراقبه» داشته باشيم و همين كار را مى‌كنيم اما پس از مدتى مى‌بينيم كه همان انسان هستيم. به نظر من اين موضوع برمى‌گردد كه ما «» انجام مى‌دهيم اما «» نه. يعنى وقتى اشتباهى از ما سر مى‌زند يا غيبتى را مى‌شنويم، از او مى‌گذريم و «» نمى‌كنيم و حساب نمى‌كنيم كه بابت اين بايد چه كنيم. مثلاً اگر فكرمان جايى رفت كه نبايد برود به خودمان قول بدهيم بابت بابت هر بى‌موردِ مرغ دل، شب هنگام موقع ، در اوج مستى خواب ١٠٠ بفرستيم تا «» مافات شود، ان‌شاءالله @modafeaneharam
: در دیدم که یک نامه به من دادند. نوشته بود: آقای به عنوان درهای منصوب شد.🌹🍃 پایین نامه هم حضرت زینب سلام الله علیها بود☺️🍃
خواهم که با خیال تو شب‌ ها به سر برم خود می‌برد خیال تو از دیده #خواب را #حسین_جان #ـRj @modafeaneharaam
#خـــواب چند وقت پيش يكي از دوستان خواب شهيد مرادی رو ميبينه👀 ميگفت #شهيد_مرادی رو ديدم از حال مرتضي پرسيدم!؟ گفت: مرتضي رو ما هم هفته اي يك بار ميبينيم.... پرسيدم چرا ؟ گفت چنان #مقامي بهش دادن از ما بالاتره، سرش خيلي شلوغه🕊 اي مرتضي جان دلم برات تنگ شده داداشم😔💔 #شهید_مرتضی_کریمی🌷 #شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم ✍راوے : دوست شهید @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 تـقـدیـم به مـحمـودرضـا روزهای آخرسال۱۳۸۹بود چندروزمانده به قبل ازپایان سال ازپایان نامه دکترای تخصصی دفاع می کردم🙂 وقتی رسیدم تهران شب یک راست رفتم سراغ برای پذیرایی جلسه فکری نکرده بودم☹️ ونگران آبرومندانه برگزارشدن جلسه بودم به رضا گفتم هیچ چیز آماده نیست🙁، وفرداهم وقتش راندارم فردا می توانی بامن بیایی جلسه دفاع؟😒 گفت:چه چیز راباید آماده کنیم😊؟گفتم باید ،لیوان بلور کارد واین جور چیز ها بخرم🙂 گفت ظرف وظروف رادیگر میخواهی چه کار😕؟ گفتم بشقاب ها ولیوان ها اگریک بارمصرف باشند پایان نامه ام نمره نمی آورد.😐 گفت اینها را ازخانه می بریم گفتم برو کت وشلوارت را هم بیاور بی چون وچرا رفت دو دست کت شلوار آورد☺️ امتحان کردم یک دستش راکه سورمه ای واتو کشیده بود.🙂 گذاشتم کنار صبح ماشین پرایدش رابرداشت وسایل را زدیم توی ماشین واز راه افتادیم سمت دانشگاه 🙂 خودش هم برای حضور درجلسه لباس مرتبی پوشیده بود☺️با ماشین رفتیم داخل دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران آن روز درگیر یک مشکل آموزشی بودم که به خاطرآن باید قبل از دفاع،دوساعتی پله های دانشکده دامپزشکی را بالا و پایین می رفتن!😣 در این فاصله رفت میوه و چندجعبه آبمیوه خرید☺️.تنها چیزی که آنروز خودم رفتم خریدم،یک جعبه شیرینی بود ک باعجله زیاد از خیابان کارگر شمالی گرفتم🍃.غیر از این جعبه شیرینی،همه جلسه را ردیف کرده بود.👌 حتی وسایل و میوه ها و جعبه های آبمیوه را که خریده بود،از توی ماشین تا داخل سالن آمفتی تئاتر دانشکده آورد☺️ یادم نیست چه مشکلی برایش پیش آمده بود که نتوانست بیاییدسر جلسه و چند دقیقه قبل ازشروع جلسه برگشت.😒 خاطره خوش آن روز را فراموش نمی کنم.💔 که چقدر از اضطرابم کم کرد.دوست دارم اگر گذرم دباره به کتابخوانه دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران افتاد پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صحفه تقدیم نامه، را کنارنام که نامه را به او کرده ام اضافه کنم❤️. آن را از گرفتم.💔👌 🍂 بےخـواب و بے تـاب یک روز زنگ زد :فردا عده ای از بسیجی ها یک شب مهمان ما در پادگان هستند.اگر وقت داری بیا.🙂 بعدا نمی توانی این جور جاها بیایی.دو روز درس و دانشگاه را تعطیل کردم و با های مقاومت حمزه ی سیدالشهدای اسلامشهر همراه شدم و رفتیم پادگان.🙂 دو روزی که مهمان پادگان بودیم خیلی تلاش کرد دوره به بهترین شکل برگزارشود👌.من ندیدم توی آن دوروز .🍃 کسی اگر نمی دانست،فکر می کرد مشغول جنگ است که وقت ندارد بخوابد.✌️ شبی که در پادگان ماندیم برنامه پیاده روی شبانه داشتیم.بعد از نصفه شب بود که از پیاده روی برگشتیم.☹️ مرا برد اتاق خودش.تختش را نشان داد و گفت:تو اینجا بخواب☺️ .قرار بود تا صبح استراحت کنیم.بعد بلند شویم برویم برای نماز و صبحانه و بعدش هم میدان تیر🔫.گفتم تو کجا می خوابی؟ من دارم تو بخواب.🙂 این را گفت و رفت.من تا اذان صبح تقریبا نخوابیدم.مرتب چک می کردم که ببینم برگشته یا نه.بالاخره هم نیامد ومن را بعد از صبحانه،وقتی که داشتیم آماده می شدیم برویم میدان تیر،🔫جلوی ساختمان دیدم☹️.چشم هایش کرده بود🙁. آستین هایش را زده بود بالا. سرش را انداخته بودپایین و داشت با عجله به سمتی می رفت صدایش زدم.😕 کنار درخت کاج کوچکی ایستاد دوربین کوچکی را که توی جیبم داشتم بیرون اوردم و گفتم بایست می خواهم بگیرم📷.دستش را کرد توی جیبش و به دوربین لبخند زد☺️.دوباره رفت و تا میدان تیر ندیدمش.نمی دانستم قرار است میدان را کند👌🙂. با اینکه تا روز قبل نکرده بود،توی میدان آنقدر بود که انگار چندساعت خوابیده است.✌️ قبل از رفتن به میدان تیربه بچه ها گفت: تا تیر به هر نفر می دهیم.سعی کنید از این فرصت استفاده کنید👌.استفاده هم به این است که در این وضعیت و نیازی که به مجاهدت ما دارد☝️،اینجا بدون نباشید،❤️ و کنید🔫. خیلی با بود.شوخی میکرد☺️.عکس هایی که از او توی میدان گرفته ام هیچ کدامشان رضا را نشان نمی دهد✌️. تا عصر همینطور بود و میدان را می کرد. توی آن دو روز برای اینکه به هایی که مهمانش بودندخوش بگذرد همه کار کرد.👌☺️👌 @modafeaneharaam
#شهید_نوشت♥️ #شهیداحمدعلی_نیری|• 《اگر یڪ روز پاڪ باشید و #گناه نڪنید، حتما آقا(عج) را در #خواب می بینید!.🍃 واگر ۱۰ روز پاڪ باشید ،خود حضـرت را خواهید دید!》😍 @emame_zamanam
سعید خیلی مهربون 💞و منظم بود وقتی #شهید شده بود ،همه از خنده هاش ☺️می گفتند..صدای خنده هاش، #شوخی های به جاش..خیلی هم عاشق عکاسی 📸بود، از همه ی اقوام عکس داشت، با همه رفیق بود..از سوم تا پنجم #دبستان تقریبا بیشتر روزها خاطره هاشو می نوشت📝..از اول راهنمایی دیگه هر شب قبل از #خواب حتما اتفاقات اون روزشو یادداشت میکرد📕..الان ما #موندیم و یه عالمه دفتر خاطره و عکس و تصور زندگی با سعید.😔 برادرم چند #مرتبه رفت برای ثبت نام نیروی انتظامی👮 ولی قبولش نکردن، هر دفعه به یه بهانه ای؛ تا بالاخره #تلاشهاش نتیجه داد..وقتی قبول نمیشد،خیلی ناراحت میشد😢 ولی، اصلا به #اطرافیانش چیزی نمیگفت. این که من هم الان #اطلاع دارم به خاطر خوندن دفتر📕 خاطراتشه راوی:خواهر شهید #سعید_سلمان #سالروز_شهادت 🕊 @Modafeaneharaam