eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
73 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم_المحسن: @Bisimchi_hojaji #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#معرفی شهید نام و نام خانوادگی: مرتضی(ابو علی) عطایی نام پدر: حیدر تاریخ تولد : 1355/12/04 محل تولد
تو معراج شهدا وقتی رسیدم بالای سرش نوحه مورد علاقشو پخش کردم ،دم گوشش گفتم مگه نمیگن شهدا زنده‌ان؟ بهم نشون بده زنده ای... دیدم رگ های کنار چشمش پررنگ شد.. این یعنی من زنده‌ام... همسر شهید مرتضی عطایی
. بهش گفتـم: راضی‌ام شهید بشی! ولی الان نه! تو هنوز جـوونی . . تو جـواب بهم گفـت: لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد حبیب ابن مظاهر نبرد!🌿 به روایت همسر شهید
🧡همسر داداش محسن: چند وقتی بود علی هی پا میشد و محکم میوفتاد رو زمین نگرانش شده بودم گفتم فردا باید ببرمش دکتر شب خواب آقا محسن رو دیدم گفت:علی چیزیش نیست نمیخواد ببریش دکتر فقط چند روزیه من رو میبینه میخواد بغلم کنه میوفته زمین💔😭
یادت‌باشد‌شھیداسم‌نیست‌رسم‌است. شھیدڪه‌عڪس‌نیست‌کہ‌اگرازدیواراتاقت‌‌ برداشتےفراموش‌بشودشھیدمسیراست‌ راھ‌ست‌مرام‌ست‌شھیدامتحان پس‌دادھ‌است‌ شھیدراهیست‌بسوےخدا !(: 💔
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
_
... 🔸بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت: میل ندارم،یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را روزه می گرفت چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود ،همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل نمـاز و گـریـه‌های شبـانـه اسـت.. 🌷 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
😳😳👇 یه بنده خدایی میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...😞 همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه😒 و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن ☹️خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت💔 شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید👌 شبی که خبر شهادت رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه😐ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد گفت بغض گلومو فشار میداد😢 و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت😞یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شد😳😳 چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد😭. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما😕شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست☺️ به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم علیه السلام هستن😭سلام دادم به آقا،آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن 😭گفتم آقا چه غلطی کردم من، چه خطای بزرگی از من سر زده😭آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟ 😭😭یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم 😞متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده شروع کردم توبه کردن و استغاثه توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست😔 تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود 😭😭بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی 😔😭💔 روحت شاد و یادت گرامی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Mohsendelha1370 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|قصه‌ی‌شهادت| 🎥 یکی از کسانی که مُسبب اصلیِ شهادتِ شهید آرمان بوده ، موبایلشو از جیبِ شهید در میاره می‌زنه‌ رو قسمتِ فیلم‌برداری ؛ اعلام می‌کنه .... _به‌روایت‌از‌رفیقِ‌شهید‌
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 داستان عجیب دیدن خواب شهید حججی ✨  روایت داستان تحول با دیدن تصویر کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @Mohsendelha1370
یک‌بارقرار‌بود‌بابچه‌هابرویم‌موج‌های‌آبیِ‌ نجف‌آباد سانس‌استخرازهشت‌شب‌شروع‌می‌شد‌ تادوازده محسن‌به‌بچه‌های‌گروه‌پیام‌دا‌دکه: نمازو‌چکارکنیم؟‌ساعت‌هشت‌ونیم‌اذانه.. جواب‌دادم‌توبیا،بالاخره‌یه‌کاریش‌میکنیم گفت‌شرمنده‌من‌نمازم‌رومیخونم‌بعد‌میام گفتم‌همه‌بایدسرساعت‌‌هفت‌ونیم‌جلوی‌استخر باشن‌اگه‌دیراومدی‌بایدهمه‌روبستنی‌بدی! قبول‌کرد؛نمازش‌راخواند‌وبعدهم‌به‌عنوان جریمه‌همه‌رابستنی‌داد.. کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @Mohsendelha1370
... 🔸بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت: میل ندارم،یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را روزه می گرفت چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود ،همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل نمـاز و گـریـه‌های شبـانـه اسـت.. 🌷 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @Mohsendelha1370
به نیابت از شهید روح الله عجمیان و شهید حججی ❤️ 🌷خواهر محترم شهیدعجیمان عزیز: روح الله می خواست برای شهادت تا دوردست ها برود؛ تا سوریه تا سیستان؛ اما نمی دانست که میتواند در نزدیکی خانه اش هم شهادت رو ملاقات کند. 🌷 🌷 کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @Mohsendelha1370
شب اعزا۾ زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند .به مامانم سپردہ بود زنگ بزند ساعت کوک کرد، به من ھم سفارش کرد که بیدارش کنم . طاقتم طاق شد زدم به سیم آخر !… کوم ساعت ڕا برداشتم موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت ھای خانه را در آوردم . می خواستم جا بماند… حدود ساعت سه خوابم برد به این امید که از خواب بیدار شد۾ کار از کار گذشته باشد . موقع نماز صبح از خواب پرید ، نقشہ ھایم نقشه بر آب شد . خوشحال بود و من ناراحت لباش هایش را اتو زدم و پوشید و رفتیم خانه مامانم . مامانم ناراحت بود، پدرم توۍ خودش بود . همہ دمغ بودیم ؛ ولی محسن بر عکس ھمه ،ھمه شادو شنگول بود توۍ این حاݪ شلم شوربای ماجوک می گفت می خواستم لهش کنم . زود ازش خداحافظی کردم و رفتم تو اتاقم من ماندم و عکس ھای محسن … مثل افسردہ ھا گوشه اۍ دراز کشیدم فقط به عکسش که روؠ صفه گوشی ام بود نگاہ می کردم تا صفحه خاموش میشد دوبارہ روشن می کردم . روز ھاۍ سختی بود…💔 (راوی : ھمسر شہید) کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @Mohsendelha1370