eitaa logo
🇮🇷مستندعشق
335 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
27 فایل
﷽ بترسید از آنان که دعای بعدِ نمازشان شهادت است...💔 . . ویژه یاد و خاطره شهداء . . محفل شهداء را ترک نکنید🌷 کپی مطالب آزاد🥀 خادم‌الشهداء: @MoghuofehMahdavi9401
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷مستندعشق
بدجوری درگیر شده بودیم، من تیربارچی بودم و در پناه صخره ها تیراندازی می کردم. فرمانده گردان محبین بالا سرم اومد و با همون قامت بلندش، بی هیچ ترسی به من گفت: « تیربارتو بده، منم کنم.» درحالی که کل هیکلمو از ترسِ تک تیراندازای عراقی پشت تخته سنگها پنهان کرده بودم اسلحه رو تحویلش دادم. با شجاعت و تمام قد عراقی ها رو قیچی کرد، چند لحظه بعد یه گلوله از بالای سر من رد شد و خورد تو رون شهید.  با چفیه ام پاشو محکم بستم. با همون چهره ی بشاش گفت «خسته نباشی بسیجی»! تیربار رو تحویلم داد و خودش جلوتر رفت تا به بقیه ی روحیه بده.  چند لحظه بعد که عراقی‌ها تا تیررس نارنجک پیش اومده بودند. خواست، نارنجکی به سمت عراقی‌ها پرتاب کنه که دستش تیر خورد و نارنجک کنارشون افتاد منفجر شد و علیمردان به واسطه اصابت گلوله به دستش و ترکش‌های نارنجک مجدداً شد، جوری که نمیتونست راه بره.  یکی پاسدارها ایشون رو کول گرفت و به عقب برگردوند.  ✍راوی همرزم شهید
🇮🇷مستندعشق
#شهید_محمد_صادق_زیدی #مستند_عشق
🌸 در یکی از شب های سرد پاییزی به ما خبر دادند که به تحت امر خود آماده باش اعلام کنیم. ساعتی بعد به طرف منطقه کامیاران- روستای مارآب حرکت کردیم. محمد صادق یکی از فرماندهان قرار گاه شهید کاظمی بود که به عنوان فرمانده گردان خدمت در قرارگاه شهید بروجردی در کامیاران را داشت. یکی از بچه ها پیشنهادداد که پیاده به راه خود ادامه دهیم اما محمد صادق قبول نکرد و گفت: نباید بچه ها را خسته کنیم. خود را تا مرآب رساندیم و قرار شد روز بعد کوه های مارآب را پاکسازی کنیم. مدت کوتاهی نگذشته بود که صدای تیراندازی به گوش رسید دشمن به کمین نشسته بود. محمد صادق گردان دستور دفاع و حمله صادر کرد و خود جلوتر از همه حرکت می کرد پس از درگیری های فراوان گلوله ای به او اصابت کرد. با وجود شدت درد می خواست از جایش بلند شود و به ادامه دهد که به رگبار بسته شد. بعد از دو ساعت نتوانست در مقابل رزمندگان کند و عقب نشینی کرد🥀
می‌خواستند تسبیحش را بگیرند؛ نداد گفت: کسی در میدان نبرد تفنگش را به دیگری نمی‌دهد بعد از خداحافظی یک نفر از طرفش برای همه انگشتر آورد ... 💔
🥀🕊 تاریخ تولد : ۱۳۵۷/۱۰/۱ محل تولد : تهران تاریخ شهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۲۹ محل شهادت : دمشق، سوریه فرزندان:فاطمه محمدحسین محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران، قطعه۵۳ ‌ عشق و علاقه دختر به پدرش و بالعکس زبانزد دوست و آشنا شده بود. وقتی محرم به یک مأموریت می‌رفت، فاطمه مریض و حتی بستری در بیمارستان می‌شد، اما با همه عشقی که به فاطمه داشت دست از کارش نمی کشید و مأموریتش را به خوبی به پایان می رساند. همیشه می‌گفت من عاشق فاطمه هستم و می‌گفت پدر به دخترش خیلی وابسته است، اما هیچ کدام از این وابستگی‌ها و عشق‌های دنیایی مانع اهداف محرم نشد. : یکی از بهترین و شیرین‌ترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که می گفت: در یکی از ملاقات‌هایی که با داشتم و در صف‌های جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند. همیشه این لحظات تا اخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود.
در شفاعت دست درازی دارند چهره شان را بنگر چهره دارند ما به یاد آوری ها محتاجیم ورنه آنان چه به من و تو دارند
2.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج صادق آهنگران از 🌹من شهید شدم برام سنگ تموم بذاریا