- تمام این روزها ، از صبح تا شب ،
به من فکر کن . در تمام دقیقهها به خودت بگو که من پیشت ماندهام ! -
[ بخشی از نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس ]
آبـےعزیزمن ؛
بیمار اتاق ۶ : طعم خون درون دهانش را که چشید ، خندید : از خودم از این تن متنفرم .
بیمار ِ اتاق ِ ۱۱ :
لباس نمی پوشید مدام نگاه میکرد بهشون تا یادش بمونه .
هر کسی اومد یه زخم جدید گذاشته و رفته بود .
آخری هنوز خونریزی داشت .
خب احتمال میرفت این یکی شفا باشه نه زخم جدید !
اولین باری که تو را دیدم
زخمی داشتی که از دیگری بود ؛
من تو را با زخم هایت دوست داشتم .
- خیلی زیاد به من فکر کن . تا فردا میبوسمت ! -
[ بخشی از نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس ]