میروم بخوابم ، خرد و خستهام .
تمام بعدازظهر بیمحابا گریستم .
تو را بیشتر در آغوش میگیرم .
تو هم بیش از پیش دوستم بدار ،
چون غمگینم .
حرف می زنم ، کار می کنم ،
تغییر چندانی نکرده ام ، سیگار می کشم ،
نگرانم .
چگونه رو در روی این همه شب ایستادهام ؟
گاهی با خودم نقشههای بزرگ می کشم ،
خودم را شایستۀ همه کار و همه چیز می دانم ،
با خودم میگویم : آری کسانیکه دست از جان شسته اند و از همه چیز سر خورده اند تنها می توانند کارهای بزرگ انجام بدهند .
بعد با خودم می گویم : به چه درد می خورد ؟ چه سودی دارد ؟
دیوانگی ، همه اش دیوانگی است !
- صادق هدایت
اين بزرگترين گناه من است .
و دليلی است مسلم بر بيماری من و بر غرور بزرگ من .
برای آن است ، فقط برای آن است كه ميرا را دارم و او هم مرا دارد .
وقتی دانست كه ميخواهم آن را بنويسم فهميد كه چرا مرا براۍ خودش ميخواهد .
وقتی ديدم كه او فهميده است كه من كيستم ،
فهميدم كه چرا او را برای خودم ميخواهم .
میرا - کریستوفر فرانک
من تو را کاملا عامدانه و
متعمدانه مرتکب شدم .
اگر ننگی ، بنازم به این ننگم !
- نزار قبانی