نهج البلاغه
💠🔹مىدانيم هر نعمتى شكرى دارد كه اگر انجام گيرد موجب بقاى نعمت و افزايش آن است و اگر انجام نگيرد ن
💠ادامه حکمت۱۱
🔹توصيههاى امام اميرالمؤمنين عليه السلام دربارۀ قاتلش «عبد الرحمان بن ملجم مرادى» نشانى از گذشت كريمانۀ آن حضرت است و همچنين در جريان جنگ صفين بعد از آن كه يارانش بر شريعۀ فرات مسلط شدند اجازه نداد به عنوان انتقام آب را به روى آنها ببندند، بلكه آب را براى همه آزاد ساخت. همچنين در مورد فرزندان آن حضرت و امامان معصوم. اضافه بر اين، تبديل انتقام به عفو اثر مهم اجتماعى دارد و آن اين است كه انتقام به صورت تصاعدى پيش مىرود و دائما قتل و كشتار و ناامنى مىآفريند و هرگز اجازه نمىدهد صلح و صفا و آرامشى در جامعه پديد آيد در حالى كه عفو و گذشت به خشونتها پايان مىدهد و سبب آرامش جامعه است
#حکمت_11
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امام عليه السلام در اين كلام حكمتآميزش به شش رذيلۀ اخلاقى اشاره فرموده كه سرچشمۀ غالب بدبختىهاى انسان است و اگر بتواند از آنها فاصله بگيرد دنيا و آخرت خود را آباد كرده و سامان بخشيده است. نخست اشاره به مسئلۀ «بخل» و آثار شوم آن مىكند و مىفرمايد: «از بخيل تعجب مىكنم كه به استقبال فقرى مىرود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مىدهد كه طالب آن است. در دنيا همچون فقيران زندگى مىكند ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد»؛ (عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ؛ وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ) . امام عليه السلام چه تعبير زيبا و دلنشينى در اينجا فرموده است؛ افراد بخيل تنها نسبت به ديگران بخيل نيستند. بسيار مىشود كه نسبت به خويشتن هم بخيلاند با اينكه داراى ثروتاند زندگى سخت و فقيرانهاى براى خود فراهم مىكنند و همانگونه كه امام عليه السلام فرموده است براى فرار از فقر آينده فقر امروز را براى خود ترتيب مىدهند. آنها همچنين به دنبال غنا و ثروت بيشتر در آينده اند در حالى كه غناى امروز را از دست مىدهند. چرا كه از ثروت خود بهرهاى نمىبرند.
#حکمت_126
🔶 @Nahj_Et
نهج البلاغه
💠🔹امام عليه السلام در اين كلام حكمتآميزش به شش رذيلۀ اخلاقى اشاره فرموده كه سرچشمۀ غالب بدبختىها
💠ادامه حکمت ۱۲۶
🔹. از سويى ديگر در روز قيامت بايد در صف اغنيا بايستند و حساب اموال خود را پس دهند در حالى كه در دنيا از نظر زندگى در صف فقيران بودند؛ يعنى مشكلات غنا را دارند؛ ولى از مواهب آن بىبهرهاند. آيا زندگى چنين اشخاصى شگفتآور و تعجببرانگيز نيست؟ آيا مىشود اينگونه افراد را در زمرۀ عاقلان دانست؟ نه تنها امام عليه السلام كه عقل كل است از زندگى آنان تعجب مىكند، بلكه هر انسان عاقلى گرفتار شگفتى مىشود. ممكن است كسانى بگويند: اين دربارۀ بخيلانى است كه حتى دربارۀ خود بخل مىورزند؛ اما بخيلانى كه بخلشان متوجه ديگران است و خودشان زندگى مرفهى دارند مشمول اين سخن نيستند؛ ولى تجربه نشان داده كه غالب بخيلان به خويشتن نيز بخيلاند
#حکمت_126
🔶 @Nahj_Et
💠🔹نامههاى امام عليه السلام به قثم بن العباس فرماندار مكه است در بیان وظایف حاکم
🖌 نامه در يك نگاه اين نامه در واقع از سه بخش تشكيل شده است: بخش اوّل دستوراتى است كه امام به «قثم بن العباس» والى مكه مىدهد كه با مردم به خوبى رفتار كند و آموزشهاى لازم را به آنها بدهد و احكام الهى را براى آنها روشن سازد. در بخش دوم دستوراتى دربارۀ اموال بيتالمال مىدهد كه بخشى از آن را به نيازمندان و ارباب حاجت اختصاص دهد و مازاد را براى امام ارسال دارد تا در مصارف شرعيه هزينه كند. در بخش سوم دستور خاصى به ساكنان مكه و مالكان خانههاى اين شهر مىدهد و مىفرمايد: به آنها دستور بده از كسانى كه در خانههاى آنها (در ايام حج و زيارت خانۀ خدا) ساكن مىشوند اجرتى نگيرند و رايگان در اختيار آنها بگذارند. در اين مورد به آيهاى از قرآن مجيد نيز استناد فرموده است. *** أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَكِّرْهُمْ بِأَيّٰامِ اللّٰهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاكِرِ الْعَالِمَ. وَلَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ، وَلَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ. وَلَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللّٰهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلَّاتِ، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَمُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللّٰهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «سَوٰاءً الْعٰاكِفُ فِيهِ وَالْبٰادِ» فَالْعَاكِفُ: الْمُقِيمُ بِهِ، وَالْبَادِي: الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللّٰهُ وَإِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ، وَالسَّلَامُ. ترجمه اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مراسم حج (و زيارت خانۀ خدا را به نحو احسن) براى مردم برپا دار. ايام اللّٰه و روزهاى الهى را به آنها يادآور شو. صبح و عصر براى رسيدگى به امور مردم جلوس كن، حكم الهى را براى كسانى كه پرسش دينى دارند بيان كن، جاهلان را تعليم ده و با دانشمندان مذاكره نما و نبايد در ميان تو و مردم واسطه و سفيرى جز زبانت و حاجب و دربانى جز چهرهات باشد
#نامه_67
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امام عليه السلام در اين كلام بسيار كوتاه و پرمعنا مىفرمايد: «انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد)»؛ (الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ) . منظور از «مرء» (انسان) در اينجا شخصيت و ارزش انسان است و منظور از «مخبوء» (نهفته بودن) در زير زبان اين است كه هنگامى كه سخن بگويد شخصيت او آشكار مىشود، چرا كه سخن ترجمان عقل و دريچهاى به سوى روح آدمى است. هرچه در روح اوست از خوب و بد، والا و پست، بر زبان و كلماتش ظاهر مىشود. گاه انسان به افرادى برخورد مىكند كه از نظر ظاهر بسيار آراسته و پرابهتاند؛ اما همين كه زبان به سخن مىگشايد مىبيند كه چقدر تو خالى است. و بر عكس به افرادى برخورد مىكند كه ابداً ظاهرى ندارند؛ اما هنگامى كه زبان به سخن مىگشايد، انسان احساس مىكند شخص دانشمند و حكيمى است. مرحوم علامۀ مجلسى اين كلام را از مصباح الشريعة با اضافهاى از امام صادق از اميرمؤمنان على عليهما السلام نقل كرده است و آن اينكه امام عليه السلام به دنبال اين جمله مىفرمايد: «فَزِنْ كَلَامَكَ وَ اعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ فَتَكَلَّمْ بِهِ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَالسُّكُوتُ خَيْرٌ مِنْه ؛ حال كه چنين است كلام خود را بسنج و بر عقل و معرفت عرضه دار هرگاه رضاى خدا در آن است آن را بر زبان جارى كن و اگر غير از آن است سكوت از چنين سخن گفتنى بهتر است».
#حکمت_148
🔶 @Nahj_Et
💠🔹همان گونه كه از لحن خطبه پيداست، در آغاز خلافت ظاهرى امير مؤمنان على (ع) ايراد شده است. «ابن ابى الحديد» از «ابن عباس» حديث نقل مىكند كه على (ع) اين خطبه را در روز دوّم بيعتش ايراد فرمود (البته عبارات «ابن عباس» كمى با آنچه «سيّد رضى» آورده است تفاوت دارد، ولى مطلب دقيقا يكى است). بديهى است اين سخن همچون آبى بود كه بر آتش سوزانى كه در سينههاى مردم زبانه مىكشيد فرو پاشيده شد، همانها كه نسبت به بىعدالتيهايى كه در زمان عثمان شده بود شديدا معترض بودند و حتّى گروهى نسبت به نظام اسلامى و قوانين آن، بدبين شده بودند، همه احساس آرامش كردند كه فصل نوى در تاريخ اسلام گشوده شده و حكومت اسلامى كه به بيراهه مىرفت هم اكنون راه اصلى خود را بازيافته است و اگر اين جملههاى حساب شده نبود آرامشى در مدينه پيدا نمىشد و اى بسا هجوم به خانۀ عثمان و ياران او از سوى مردم خشمگين ادامه مىيافت و خونهاى زيادى در اين راه ريخته مىشد. به هر حال، نخست مىفرمايد: «به خدا سوگند اگر آن (اموالى كه از بيت المال غارت شده و عطايايى كه عثمان بىحساب به اين و آن بخشيده است) را بيابم كه كابين زنان شده يا كنيزانى با آن خريده شده باشد (و جزو زندگى افراد شده باشد)، همه را قاطعانه به بيت المال باز مىگردانم (و اجازه نمىدهم بىعدالتى سابق در جهان اسلام ادامه يابد)!»
#خطبه_15
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امام عليه السلام در اين كلام بسيار شريف و پربار و پرمعنا نخست براى آماده كردن مخاطب خود كميل او را به مكانى مىبرد كه خالى از اغيار و نامحرمان است تا بتواند آزادتر و پربارتر حقايق را براى او بيان كند. كميل بن زياد مىگويد: «اميرمؤمنان على بن ابىطالب عليه السلام دست مرا گرفت و به سوى صحرا (خارج شهر كوفه) برد هنگامى كه به صحرا رسيد آه پردردى كشيد و فرمود»؛ (قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ عليه السلام، فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ، فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ، ثُمَّ قَالَ:) . «جبّان» به معناى صحراست و گاه به قبرستان «جبان» و «جبانة» اطلاق شده چون معمولاً قبرستانها در بيرون شهر بود. «صعداء» (بر وزن علماء) به معناى تنفسى است كه كشيده و طولانى و ناشى از درد و رنج باشد
#حکمت_147
🔶 @Nahj_Et
نهج البلاغه
💠اين جملۀ حكمتآميز خواه مقارن ايام سقيفه گفته شده باشد يا در شوراى شش نفرۀ عمر براى انتخاب خليفه
💠ادامه حکمت۲۲
🔹(قالَ الرَّضيُ وَ هٰذٰا مِنْ لَطيفِ الْكَلاٰمِ وَ فَصيحِهِ وَ مَعْناهُ أنّا إنْ لَمْ نُعْطَ حَقَّنا كُنّا أذِلّاءُ وَ ذلِكَ أنَّ الرَّديفَ يَرْكَبُ عَجُزَ الْبَعيرِ كَالْعَبْدِ وَ الْأسيرِ وَ مَنْ يَجْرى مَجْراهُما) . تفسير ديگر اينكه منظور اين است اگر حق ما را به ما ندهند به زحمت و مشقت فراوان خواهيم افتاد همانگونه كه شخص رديف دوم به هنگام سوار شدن بر شتر چنين حالى را خواهد داشت. تفسير سوم اينكه اگر ما به حقمان نرسيم مخالفان ما براى مدتى طولانى ما را به عقب خواهند انداخت و ما هم طبق فرمودۀ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله صبر مىكنيم و براى گرفتن حق خويش دست به شمشير نخواهيم برد. اين احتمال نيز بعيد نيست كه هر سه تفسير در مفهوم كلام امام جمع باشد به اين معنا كه اگر ما را از حق خود محروم سازند هم ما را به خوارى مىكشانند و هم به زحمت و مشقت مىافكنند و هم مدت طولانى ما را از حقمان محروم مىدارند و به فرمان پيغمبر اكرم ناچاريم صبر كنيم
#حکمت_22
🔶 @Nahj_Et
🦋امام علی(ع):
🌹ای مالک در هر چه از دیگران برایت ثابت نشده خود را به غفلت بزن و در باور کردن گفتار سخن چینان شتاب مکن زیرا سخن چین خائن است گرچه خود را شبیه خیرخواهان نشان دهد!
📝 عهدنامه مالک اشتر
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتهاى اشاره مىكند كه توجه به آن انسان را در برابر حوادث سخت شجاعت مىبخشد، مىفرمايد: «اجل و سرنوشت حتمى براى حفظ انسان كافى است»؛ (كَفَى بِالأَجَلِ حاَرِساً) . اشاره به اينكه هركس سرنوشت حتمى معينى دارد و تا آن زمان فرا نرسد جان او محفوظ است؛ اما هنگامى كه فرمان نهايى رسيد، هيچكس و هيچ چيز نمىتواند در برابر آن مقاومت كند. همانگونه كه در سند اين كلام شريف ذكر كرديم، مرحوم «صدوق» آن را در ضمن بيان ماجرايى از جنگ صفين آورده است. طبق اين روايت يكى از ياران على عليه السلام مىگويد: در روز صفين على عليه السلام در مقابل معاويه ايستاده بود و حتى شمشير خود را از نيام درنياورده بود. يكى از اصحابش عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! مراقب خويش باش، ما از اين مىترسيم كه اين مرد در حملهاى غافلگيرانه شما را از پاى درآورد. امام عليه السلام فرمود: درست است كه او انسان بىدين و شقاوتمندى است ولى اجل و سرنوشت قطعى، براى حفظ انسان كافى است. هيچكس نيست مگر اينكه فرشتگانى از سوى خدا مأمور حفظ او هستند تا در چاهى سقوط نكند يا ديوارى بر او فرود نيايد و يا مصيبت بد ديگرى دامن او را نگيرد تا اجلش فرا رسد.
#حکمت_306
🔶 @Nahj_Et
💠🔹از خطبههاى امام عليه السّلام است كه در آن از شگفتىهاى آفرينش طاووس پرده برداشته است. خطبه در يك نگاه اين خطبه را مىتوان به چهار بخش تقسيم كرد: در بخش اوّل، امام عليه السّلام به سراغ عجايب كائنات و شگفتىهاى آفرينش، به ويژه پرندگان مىرود و از اين طريق بر وجود خداوند متعال و لزوم ايمان راسخ به او استدلال مىكند. در بخش دوّم، از ميان تمام پرندگان، انگشت روى آفرينش طاووس و شگفتىهاى خلقت او مىگذارد و به نكات بسيار زيبا و دقيقى در مورد اين پرندۀ عجيب اشاره مىفرمايد و در عين حال، بعضى از خرافات و توهّمات بى اساس را كه در مورد آن در ميان مردم وجود دارد، ردّ مىكند و در پايان اين بخش به اين نكته اشاره مىكند: جايى كه عقلها از وصف مخلوقات او ناتوان است، چگونه مىتوان آن خالق بزرگ را وصف كرد؟ در بخش سوّم از شگفتىهاى آفرينش جانداران بسيار كوچك مانند مورچه پرده بر مىدارد و عجايب خلقت آنها را به صورت دليل ديگرى بر توحيد خداوند متعال بر مىشمرد. در چهارمين و آخرين بخش، به ذكر قسمتى از اوصاف بهشت مىپردازد؛ آن گونه كه شنونده را مشتاق آن مىسازد؛ به اين ترتيب، مبدأ و معاد را به هم پيوند مىدهد و مجموعۀ كاملى را در بحث عقايد بيان مىفرمايد.
#خطبه_165
🔶 @Nahj_Et
نهج البلاغه
💠امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكتۀ مهمى مىكند كه در سرنوشت افراد و امتها تأثير
💠🔹اين مسئله بازتاب گستردهاى در آيات قرآن و روايات اسلامى دارد كه مسئلۀ رضايت به گناه گنهكاران جزء گناهان كبيره شمرده شده و حتى عذاب الهى دامن چنين افرادى را مىگيرد. در داستان كشتن ناقۀ ثمود (همان معجزۀ الهى خداوند كه به پيامبرشان حضرت صالح داد) قرآن مىگويد: همۀ آن قوم بر اثر عذاب الهى از ميان رفتند در حالى كه همانگونه كه در كلام ديگرى از اميرمؤمنان به آن اشاره شده ناقۀ ثمود را يك نفر كشت و چون ديگران به آن رضايت دادند خداوند همگى را عذاب كرد: (وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا)
#حکمت_154
🔶 @Nahj_Et
نهج البلاغه
💠🔹امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتهاى اشاره مىفرمايد كه بسيارى از آن غافلند، مىفرما
💠🔹كارِ گروه اول مانند رگبارى است كه از آسمان نازل شود و سيلابى راه بيفتد و همه جا را آب فرا بگيرد و بسيارى از زراعتها و خانهها را ويران سازد؛ ولى كار گروه دوم مانند بارانهاى نرم نرم طولانى و مفيد است كه همه جا را آباد مىكند بىآنكه ويرانى به بار آورد. نيز كارِ گروه اول مانند كسى است كه داروى شفابخشى را به مقدار زياد و بدون رعايت كميت لازم مصرف مىكند و به جاى درمان، به مسموميت گرفتار مىشود و چه بسا براى هميشه از آن دارو بيزار مىگردد. كار گروه دوم مانند كسى است كه آن دارو را به مقدار كم و طبق دستور طبيب بهتدريج در مدت نسبتاً طولانى مصرف مىكند و بهبودى مىيابد و زيانى دامن او را نمىگيرد. شبيه همين كلام حكيمانه در حكمت 444 نيز آمده است كه مىفرمايد: «قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ؛ كار كمى كه دوام يابد بهتر از كار زيادى است كه خسته كننده باشد»
#حکمت_278
🔶 @Nahj_Et
👌سیماهُمْ فی وُجوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السُّجود
مسلمانی در چهره آنها پیداست،
آثار عبادت در گونه آنها نمایان است.
یعنی چه؟ مقصود این نیست که چون زیاد سجده کردهاند فقط پیشانیشان پینه بسته است.
عبادت خاصیتش این است که در قیافه انسان اثر میگذارد. یک رابطه عظیمی میان روح و جسم انسان هست.
افکار و عقاید و اخلاق و ملکات انسان در قیافه او اثر میگذارد. قیافه یک انسان نمازخوان با یک انسان تارک الصلوة یکی نیست.
📚استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج 1، ص40 ✨
📚 @ketab_Et
💠🔹امام عليه السلام در اين گفتار جالب خود چهار دستور براى حُسن خط مىدهد؛ به كاتبش عبيداللّٰه بن ابى رافع مىفرمايد: «مركّب دوات خود را با گذاشتن ليقه در آن، تنظيم كن و نوك قلمت را طولانى نما و ميان سطرها فاصله بينداز و فاصلۀ بين حروف را كم كن كه اين به جلوه و زيبايى خط مىافزايد»؛ (وَ قَالَ عليه السلام لِكاتِبِهِ عُبيْدَاللّٰهِ بْنِ أبي رافِعٍ: اَلِقْ دَوٰاتَكَ، وَ أَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِكَ، وَ فَرِّجْ بَيْنَ السُّطُورِ، وَ قَرْمِطْ بَيْنَ الْحُرُوفِ فَإِنَّ ذٰلِكَ أَجْدَرُ بِصَبَاحَةِ الْخَطِّ) . در زمانهاى گذشته براى نوشتن خط از دوات كه ظرف كوچكى بود استفاده مىكردند و مركب سياه در آن مىريختند و براى اينكه مركب فراوانى به نوك قلم نيايد و حروف را زشت و كاغذ را سياه نكند قطعه پارچه يا پنبهاى در آن مىنهادند كه مركب را به خود مىگرفت و هنگامى كه قلم را در دوات وارد مىكردند مركب به مقدار نياز به نوك قلم مىچسبيد و مشكلى براى نوشتن حاصل نمىشد. آن چيزى كه براى جذب مركب در دوات مىنهادند ليقه مىناميدند. بنابراين «اَلِقْ» كه فعل امر است به اين معناست كه ليقه در دوات بگذار
#حکمت_315
🔶 @Nahj_Et
نهج البلاغه
💠🔹امام عليه السلام در اين گفتار جالب خود چهار دستور براى حُسن خط مىدهد؛ به كاتبش عبيداللّٰه بن اب
💠🔹از سوى ديگر براى تنظيم مركب قلم و جذب تدريجى آن براى نوشتن، در نوك قلمهايى كه از نى تراشيده بودند شكافى مىدادند. اين شكاف مقدارى مركب را در خود جاى مىداد و بهتدريج بر صفحۀ كاغذ وارد مىكرد. اين شكاف در لغت «جِلْفَةَ» ناميده مىشود و اگر طولانىتر باشد مركب بيشترى به خود جذب مىكند و نويسنده مىتواند با يك بار فروبردن قلم در دوات كلمات بيشترى را آن هم به صورت يكنواخت بنويسد و اين هر دو به زيبايى خط كمك مىكند. «تفويج بين سطور» به اين معناست كه سطرها داخل هم نباشد و خواننده بتواند به راحتى آنها را از هم جدا كند، زيرا هنگامى كه خطها به هم نزديك باشند افزون بر اينكه صفحۀ كاغذ سياه و زشت به نظر مىرسد خواننده نيز پس از پايان يك سطر، براى رفتن به سطر بعد گاه گرفتار اشتباه مىشود و دوباره به همان سطر قبل بازمىگردد
#حکمت_315
🔶 @Nahj_Et
#حدیث
#دوستی
🌸 از این چهار نفر بپرهیز !
قالَ (علیه السلام) لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیه السلام):
....يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ، فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرُّكَ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ، فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ، فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ.
🔶 امیرالمومنین، امام علی ، صلوات الله علیه،((به فرزندش امام حسن عليه السّلام فرمود: اى پسرم ؛
اولاََ ؛ بپرهيز از دوستى با احمق، زيرا احمق میخواهد كه به تو سودی برساند، ولى زيان مى رساند .
ثانیاََ ؛ و بپرهيز از دوستى با بخيل، زیرا او در وقت نیازمندی ،چيزى را كه بسيار به آن نيازمند هستى از تو دريغ مى دارد.
ثالثاََ ؛ و بپرهيز از دوستى با فاسق و فاجر ،كه تو را [ بخاطر هوی و هوس خود ]به اندك چيزى مى فروشد.
رابعاََ ؛ و بپرهيز از دوستى با دروغگو، كه او مانند سراب است، [ سود یا زیانِ] دور را نزديك نشان مى دهد و [ منفعت یا آسیبِ ] نزديك را دور مى نشان میدهد.
🔴 #حکمت_38 نهج البلاغه
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امام عليه السلام به يكى از اصول مهم اسلام در اين كلام نورانى اشاره كرده و بيان مىكند كه نظام اقتصادى اسلام نظامى بسيار حسابشده است بهگونهاى كه اگر مطابق آن رفتار شود در سراسر كشور اسلام فقير و نيازمندى باقى نخواهد ماند. مىفرمايد: «خداوند سبحان قُوت (و نيازهاى) فقرا را در اموال اغنيا واجب و معين كرده است، ازاينرو هيچ فقيرى گرسنه نمىماند مگر به سبب بهرهمندى غنى (و ممانعت او از پرداخت حق فقير) و خداى متعال (روز قيامت) دراينباره از آنها سؤال و بازخواست مىكند»؛ (إِنَّ اللّٰهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ: فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَ اللّٰهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذٰلِكَ) . بعضى از شارحان نهج البلاغه اين كلام شريف را به مسئلۀ زكات اشاره دانستهاند و تعبير به «فرض» نيز مىتواند اشاره به همين معنا باشد. روايات فراوانى نيز اين معنا را تأييد مىكند و در آنها تصريح شده كه آنچه به عنوان زكات در اسلام فرض شده دقيقاً بهاندازۀ نياز فقراست، بهگونهاى كه اگر همۀ اغنيا به وظيفۀ دينى خود در باب زكات عمل كنند فقيرى باقى نخواهد ماند
#حکمت_328
🔶 @Nahj_Et