eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹 ↩️تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دين، با
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۲۹)بخش اول🔹 🔷امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن آنها را به خاطر مکر و فريب و سستى و بى تفاوتى شان شديداً مورد سرزنش قرار مى دهد، مى فرمايد: «به خدا سوگند! فريب خورده واقعى کسى است که فريب شما را بخورد! اَلْمَغْرُورُ ـ وَاللهِ ـ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ». زيرا ممکن است که شخص شيّاد فريبکارى، بخشى از سرمايه و زندگى انسان را ببرد يا لباس و خانه او را بربايد، امّا شما با فريبکارى خود همه چيز مرا غارت کرديد و به تمام سرنوشت مسلمانان پشت پا زديد و عدل و دادگرى، پاکى و تقوى، عزّت و سربلندى، حقوق مردم و مستضعفان را بر باد داديد. سپس مى افزايد: «کسى که بخواهد به وسيله شما، پيروز، شود به خدا سوگند! همانند کسى است که در قرعه کشى و بخت آزمايى، برگ نابرنده اى نصيبش شود; وَ مَنْ فَازَبِکُمْ، فَقَدْ فَازَ ـ وَاللهِ ـ بِالسَّهْمِ الاَْخْيَبِ». اشاره به اين که کمک و همکارى شما به هيچ وجه حساب شده نيست و کسى که اعتماد بر همکارى شما کند، مانند کسى است که در يک قرعه کشى شرکت کرده که نتيجه آن در پايان، برگ نابرنده است. مسأله قرعه کشى و بخت آزمايى در ميان عرب با تشريفات خاصّى معمول بوده است. آنها شترى را مى خريدند و آن را به قسمتهاى متعدّدى تقسيم مى کردند، سپس ده چوبه تير داشتند که هر کدام از آنها نامى داشت و بر روى آن نوشته شده بود. هفت عدد از تيرها، به ترتيب، برنده يک سهم و دو سهم، تا هفت سهم (مجموعاً بيست و هشت سهم) بود و سه چوبه تير ديگر، برنده هيچ سهمى نبود و هر کدام از آنها نيز نامى داشت. و در واقع، سهم «اخيب» (چوبه تير نابرنده) عنوانى براى آنها بود. مجموع اين ده تير را در کيسه اى مى کردند و تکان مى دادند و به ترتيب به نام ده نفر خارج مى کردند. آنها که صاحب تير برنده مى شدند، سهم خود را از گوشت شتر مى بردند و آنها که سه چوبه تيرِ نابرنده به نامشان مى افتاد، مجبور بودند هر کدام يک سوم بهاى شتر را بپردازند; به اين ترتيب اين سه نفر نه تنها برنده نبودند، بلکه خسارت نيز بر دوش آنها بود. امام (عليه السلام) مردم کوفه را که همکاريشان بى ارزش و مبارزه هايشان توخالى و خسارت بار بود، به آن چوبه هاى تير نابرنده پرخسارت تشبيه مى کند; و چه تشبيه گويا و ظريفى! حضرت در ادامه سخن به تشبيه گوياى ديگرى مى پردازد و مى افزايد: «کسى که بخواهد به وسيله شما تيرى به سوى دشمن پرتاب کند، مانند کسى است که با تير بى پيکان تيراندازى مى کند! وَ مَنْ رَمَى بِکُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِل». تيراندازان قديم که با کمان تيراندازى مى کردند، تيرهايى داشتند که از سه قسمت تشکيل شده بود: چوبه تير ـ که اصل تير را تشکيل مى داد ـ و پرهايى که در انتهاى آن بود و سبب مى شد چوبه تير به طور مستقيم به سوى هدف حرکت کند و نوک فلزى که در سر چوبه تير بود سبب فرورفتن تير در هدف مى شد. بديهى است که اگر تير نوک فلزى نداشته باشد، علاوه بر اين که حرکتش خالى از انحراف نخواهد بود، به هدف هم که مى رسد کارى از آن برنمى آيد و آخرين اثرش، مانند اثر شلاّقى است که بر بدن وارد شود و نيز تيرى که آخرش شکسته، روى زِه قرار نمى گيرد و به پيش رانده نمى شود و به فرض که نوک فلزى هم داشته باشد، کارى از آن ساخته نيست. امام در اين سخن بر اين نکته تأکيد مى کند که شما مردم کوفه، فاقد نيروى اصلى تهاجم بر دشمن ـ که همان نيروى ايمان و شجاعت و وفادارى و تقوا است ـ هستيد و چنان به زندگى روزمرّه پرزرق و برق خود چسبيده ايد که همه ارزش ها را به دست فراموشى سپرده ايد. در اينجا نکته قابل توجّه اين است که «اَفْوَق» از مادّه «فوق» به معناى «ته چوبه تير» است که داراى شکافى است و روى زه قرار مى گيرد و با فشار آن به پيش رانده مى شود و «ناصل» از ماده «نصل» به معناى فلز تيزى است که بر سر تير نصب مى شود. تعبير «افوق ناصل» در موردى گفته مى شود که چوبه تير، نه سر داشته باشد و نه ته، که هيچ کارى از آن ساخته نيست; چرا که فقدان يکى از اين دو، آن را از کار مى اندازد، تا چه رسد که هر دو قسمت خراب باشد. *** کارى کرديد که از شما مأيوسم! در آخرين بخش اين خطبه ـ که از خطبه هاى دردناک و غم انگيزى است که از مولا على (عليه السلام) شنيده شده است ـ امام، آخرين تازيانه هاى سرزنش و ملامت را بر ارواح مرده آنها مى نوازد، به اين اميد که شايد به حرکت آيند و بر پاخيزند و با امکانات وسيع و گسترده اى که دارند، قدرت شيطانى دشمن را درهم بشکنند و مسلمانان را از شرّ اين خون آشامان ـ که آخرين تفاله هاى زمان جاهليتند ـ آسوده کنند، مى فرمايد: «به خدا سوگند! به آنجا رسيده ام که گفتارتان را تصديق نمى کنم و به يارى شما اميد ندارم و دشمن را به وسيله شما تهديد نخواهم کرد. أَصْبَحْتُ وَ اللهِ! لا أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ، وَ لاَ أَطْمَعُ فِى نَصْرِکُمْ، وَ لاَ أُوعِدُ الْعَدُوَّ بِکُمْ.« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران ] آفرید. سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت). با (پرده تاریکِ) شب، روز را مى پوشاند. و شب به سرعت، در پى روز مى آید. و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) است! پر برکت و بى زوال است خداوندى که پروردگار جهانیان است. (اعراف/۵۴) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۵۲و۵۳)🔹 قرآن کتاب هدایت و رحمت آیه نخست اشاره به این است ک
تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۵۴) آفرینش آسمان ها و زمین در شش دوران در آیات گذشته خواندیم که مشرکان در قیامت به اشتباه بزرگ خود در انتخاب معبود پى مى برند، آیه مورد بحث، معبود حقیقى و واقعى را با ذکر صفات خاصش معرفى مى کند، تا آنها که حقیقت جو هستند قبل از فرا رسیدن رستاخیز در همین جهان او را به روشنى بشناسند. نخست مى فرماید: معبود و پروردگار شما آن کس است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید (إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّام). یعنى معبود کسى جز آفریدگار نمى تواند باشد. پس از آن، قرآن مى فرماید: خداوند پس از آفرینش آسمان و زمین، زمام رهبرى آنها را به دست گرفت (ثُمَّاسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ). یعنى نه تنها آفرینش از او است، که اداره و رهبرى جهان نیز با او مى باشد. و این پاسخى است به آنها که جهان را در آفرینش نیازمند به خدا مى دانند نه در بقا و ادامه هستى. آنگاه به آفرینش شب و روز پرداخته، مى فرماید: او است که شب را همچون پوششى بر روز مى افکند و روشنائى روز را با پرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند (یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ). جالب توجه این که: تعبیر فوق تنها در مورد شب ذکر شده و نفرموده به وسیله روز تاریکى شب را نیز مى پوشاند ; زیرا پوشش تنها مناسب تاریکى است، نه روشنائى. بعد از آن اضافه مى کند: شب با سرعت به دنبال روز در حرکت است (یَطْلُبُهُ حَثیثاً). همانند طلبکارى که با سرعت به دنبال بدهکار مى دود. این تعبیر با توجه به موقعیت شب و روز در کره زمین تعبیر جالبى است; زیرا اگر کسى از بیرون کره زمین ناظر چگونگى حرکت آن به دور خود و افتادن سایه مخروطى شکل زمین بر روى خودش بوده باشد با توجه به این که کره زمین با سرعت سرسام آورى (در حدود ۳٠ کیلومتر در دقیقه) به دور خود مى گردد، چنین احساس مى کند که گویا هیولاى سیاه مخروطى شکل با سرعت زیاد در روى این کره به دنبال روشنائى روز در حرکت است. ولى این موضوع در مورد روشنائى روز صادق نیست; زیرا روشنائى آفتاب در نیمى از کره زمین و در تمام فضاى اطراف پخش است، و شکلى به خود نمى گیرد، تنها تاریکى شب است که به صورت سایه مخروطى شکل همانند یک شبح اسرارآمیز غول پیکر، روى زمین مى دود. و باز اضافه مى کند: او است که خورشید و ماه و ستارگان را آفریده است، در حالى که همه سر بر فرمان او هستند (وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرات بِأَمْرِهِ). (درباره تسخیر خورشید و ماه و ستارگان و معانى آن در ذیل آیات مناسب، به خواست خدا، بحث خواهیم کرد). پس از ذکر آفرینش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرینش ماه و خورشید و ستارگان به عنوان تأکید مى فرماید: آگاه باشید آفرینش و اداره امور جهان هستى تنها به دست او است (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الأَمْرُ). و در پایان آیه مى فرماید: پربرکت است خداوندى که پروردگار عالمیان است (تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ). در حقیقت این جمله بعد از ذکر آفرینش آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان و تدبیر جهان هستى، یک نوع ستایش از مقام مقدس پروردگار است که به عنوان تعلیم به بندگان فرموده. تَبارَک از ماده برکت است و ریشه آن برک (بر وزن درک) به معنى سینه شتر مى باشد، و از آنجا که شتران به هنگامى که در جائى ثابت مى مانند سینه خود را به زمین مى چسبانند، این کلمه تدریجاً معنى ثابت ماندن به خود گرفته است، سپس به هر نعمتى که پایدار و با دوام باشد و هر موجودى که داراى عمر طولانى و آثار مستمر و ممتد است، موجود مبارک یا پربرکت گفته مى شود. و نیز اگر مى بینیم به استخرها و یا بعضى از مخازن آب برکه گفته مى شود به خاطر این است که آب مدتى طولانى در آن باقى مى ماند. و از اینجا روشن مى شود: یک سرمایه پربرکت ، سرمایه اى است که به زودى زوال نپذیرد. و یک موجود مبارک موجودى است که آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند. بدیهى است لایقترین وجود براى این صفت، همان وجود خداوند است، او وجودى است مبارک، ازلى، ابدى و سرچشمه همه برکات و نیکى ها و خیر مستمر، تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ . * * * نکته ها: ۱ ـ آیا جهان در شش روز آفریده شده؟ بحث از آفرینش جهان در شش روز، در هفت مورد از آیات قرآن مجید آمده است ولى در سه مورد، علاوه بر آسمان ها و زمین، ما بَیْنَهُما (آنچه در میان زمین و آسمان قرار دارد) نیز به آن اضافه شده است که در حقیقت توضیحى است براى جمله قبل; زیرا همه اینها در معنى آسمان ها و زمین جمع است، چون مى دانیم آسمان شامل تمام چیزهائى مى شود که در جهت بالا قرار دارد و زمین نقطه مقابل آن است. در اینجا فوراً این سؤال به ذهن مى آید که: قبل از آفرینش زمین و آسمان شب و روزى وجود نداشت، که اینها در آن آفریده شود، شب و روز از گردش زمین به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹شرح حکمت(۱۷۲)🔹 🔺دشمنان حق: امام(عليه السلام) در اين گفتار بسيار حكيمانه خود اشاره به يك
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۷۳)🔹 ✅راه شناخت حق: امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه راه به دست آوردن رأى صحيح را در مسائل مختلف نشان داده است. مى فرمايد: «كسى كه از آراء مختلف استقبال كند (و نظرات متفاوت را بررسى نمايد) موارد خطا را خواهد شناخت»; (مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الاْرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ). بعضى از مسائل بديهى است و به همين دليل مورد اختلاف نيست اما بسيارى از مسائل نظرى پيچيده و آراء مختلفى در آن اظهار شده است. در اين گونه مسائل هرگز نبايد انسان به تنهايى تصميم گيرى كند بلكه عقل مى گويد: بايد آراى ديگران را به ضميمه استدلالات آنها بررسى كند تا بتواند آنچه را به حقيقت نزديك تر است انتخاب نمايد. همان چيزى كه قرآن مجيد به آن دستور داده مى فرمايد: «(فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ); پس بندگان مرا بشارت ده. همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند، آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند».(1) بر این اساس حکما و متکلمان و فقهاى ما همواره در مسائل نظرى نخست به نقل اقوال مى پردازند و در کنار هر قول دلیل طرفداران آن را ذکر مى کنند، سپس از بررسى مجموع آنها ضعف ها و قوت ها ظاهر مى شود و آن قول را که از همه برتر مى بینند انتخاب مى کنند. حتى گاه اقوال کسانى که اختلاف مذهبى با آنها دارند نیز در برابر خود قرار داده و دلیلشان را بررسى مى کنند. این همان روشى است که در بسیارى از علوم از جمله علم فقه از قدیم میان جمعى از دانشمندان متداول بوده و امروز نام «فقه مقارن» بر آن مى نهند و مثلاً پیروان مکتب اهل بیت آراء مذاهب چهارگانه اهل سنت و دلائل آنها را نیز بررسى مى کنند و از مقارنه آنها با آنچه از مکتب اهل بیت آموخته اند به نقاط قوت و ضعف آراء مختلف آشنا مى شوند. البته یکى از طرق آشنایى با آراى دیگران به مشورت نشستن است ولى کلام امام(علیه السلام) در اینجا منحصراً ناظر به مشورت نیست، بلکه هر گونه بررسى آراى دیگران را شامل مى شود. این گفتار حکیمانه از یک سو هشدارى است به افراد متعصب و لجوج و صاحبان استبداد در رأى که گاه حاضر نیستند حتى سخنان دیگران را بشنوند تا چه رسد که اگر آنها را صحیح دیدند بپذیرند و از سوى دیگر مسئله آزادى و سعه صدر را در مسائل علمى روشن مى سازد که از چهارده قرن پیش براى ما به یادگار مانده است; آن روز که نه سخنى از علم مقارن بود و نه حریت در بررسى آراء و نه احترام به افکار دیگران. شبیه این گفتار حکیمانه در کتاب من لا یحضره الفقیه از آن حضرت نقل شده که به فرزندش محمد بن حنفیه مى فرماید: «اضْمُمْ آراءَ الرِّجالِ بَعْضَها إلى بَعْض ثُمَّ اخْتَرْ أقْرَبَها إلَى الصَّوابِ وَأبْعَدَها مِنَ الاْرْتِیابِ; آراى عالمان یکى را در کنار دیگرى قرار ده سپس آن رأى را که به حقیقت نزدیک تر و از خطا دورتر است انتخاب کن».(2) همان گونه که قبلاً در ذیل حکمت 161 گفتیم این معنا در غررالحکم به شکل دیگرى از آن حضرت نقل شده است: «حَقٌّ عَلَى الْعاقِلِ أنْ یُضیفَ إلى رَأْیِهِ رَأْىَ الْعُقَلاءِ وَیَضُمَّ إلى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَماءِ; شایسته است که انسان عاقل آراء سایر عقلا را در کنار رأى خود قرار دهد و علوم حکیمان را به علم خود بیفزاید (و برترین را انتخاب کند)».(3) به همین جهت از استبداد به رأى در روایات اسلامى شدیداً نکوهش شده است. در دنیاى امروز نیز به این مسئله اهمیت فراوان داده مى شود که براى رسیدن به رأى صحیح نظرخواهى مى کنند و آراء مختلف را از صاحب نظران جمع مى کنند و آنها را در برابر هم قرار مى دهند تا از این طریق به آنچه صحیح تر است نائل شوند. اگر دنیا، امروز به این مسئله رسیده پیشواى بزرگ اسلام امیرمؤمنان على(علیه السلام) چهارده قرن پیش آن را بیان فرموده است.(4) * پی نوشت: (1). زمر، آیه 17 و 18. (2). من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 384. (3). غررالحکم، ح 496 . (4). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر نهج البلاغه این کلام حکیمانه را از آن حضرت(علیه السلام) از منابع فراوان دیگرى نقل کرده است که قبل یا بعد از سید رضى بوده اند. از جمله کسانى که قبل از سید رضى مى زیستند و آن را نقل کرده اند صاحب کتاب تحف العقول در کتاب خود و مرحوم کلینى در روضه کافى و صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و از کسانى که بعد از مرحوم رضى مى زیستند قاضى قضاعى در دستور معالم الحکم و آمدى در غررالحکم هستند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 144)   @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | هیچوقت دعوا رو شروع نکن! 🔺امام خوبی ها حضرت علی مهربون به پسرشون گفتن: هیچ وقت دعوا را شروع نکن! ولی اگر کسی میخواست دیگران را اذیت کنه و حرف زور بزنه کوتاه نیا و جلوش بایست. 📒 برگرفته از حکمت ۲۳۳ نهج البلاغه 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۵۴) آفرینش آسمان ها و زمین در شش دوران در آیات گذشته خواندیم که مشرکان
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه(۵۴)🔹 به علاوه پیدایش مجموعه جهان در شش روز، یعنى کمتر از یک هفته چیزى است بر خلاف علم; زیرا علم مى گوید: میلیاردها سال طول کشید تا زمین و آسمان به وضع کنونى درآمد. اما با توجه به مفهوم وسیع کلمه یوم (روز) و معادل آن در زبان هاى دیگر، پاسخ این سؤال روشن مى شود; زیرا بسیار مى شود که: یوم به معنى یک دوران به کار مى رود، خواه این دوران یک سال باشد، یا صد سال، یا یک میلیون سال، و یا میلیاردها سال، شواهدى که این حقیقت را ثابت مى کند و نشان مى دهد یکى از معانى یوم همان دوران است فراوان مى باشد از جمله: الف ـ در قرآن صدها بار کلمه یوم و ایّام به کار رفته است، و در بسیارى از موارد به معنى شبانه روز معمول نیست، مثلاً تعبیر از عالم رستاخیز، به یوم القیامة نشان مى دهد که مجموعه رستاخیز که دورانى است بسیار طولانى به عنوان روز قیامت شمرده شده است. از پاره اى از آیات قرآن استفاده مى شود که روز رستاخیز و محاسبه اعمال مردم، پنجاه هزار سال طول مى کشد. ب ـ در متن کتب لغت نیز مى خوانیم که یوم گاهى به مقدار زمان میان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار بوده باشد. ج ـ در روایات و سخنان پیشوایان دینى نیز کلمه یوم به معنى دوران بسیار آمده است، امیر مؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: الدَّهْرُ یَوْمانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ: دنیا براى تو دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زیان تو . در تفسیر برهان ذیل همین آیه از تفسیر على بن ابراهیم نیز مى خوانیم که امام فرمود: فِى سِتَّةِ أَیّام یَعْنِى فِى سِتَّةِ أَوْقات: شش روز، یعنى شش وقت و دوران . د ـ در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبان هاى مختلف کلمه یوم و معادل آن نیز، به معنى دوران زیاد دیده مى شود، مثلاً مى گوئیم: کره زمین یک روز گداخته و سوزان بود و روز دیگر سرد شد و آثار حیات در آن آشکار گردید، در حالى که دوران گداختگى زمین به میلیاردها سال بالغ مى شود. یا این که مى گوئیم: یک روز بنى امیه خلافت اسلام را غصب کردند، و روز دیگر بنى عباس ، در حالى که دوران خلافت هر یک بر ده ها سال بالغ مى گردد. شعر ظریف و پر معنائى از کلیم کاشانى داریم که شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا که مى گوید: بد نامى حیات دو روزى نبود بیش * آن هم کلیم با تو بگویم چسان گذشت یک روز صرف بستن دل شد به این و آن * روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت از مجموع بحث فوق چنین نتیجه مى گیریم که: خداوند مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالى آفریده است، هر چند این دوران ها گاهى به میلیون ها یا میلیاردها سال بالغ شده است و علم امروز هیچ گونه مطلبى را که مخالف این موضوع باشد بیان نکرده است. این دوران هاى ششگانه محتملاً به ترتیب ذیل بوده است: ۱ ـ روزى که همه جهان به صورت توده گازى شکلى بود که با گردش به دور خود از هم جدا گردید و کرات را تشکیل داد. ۲ ـ این کرات تدریجاً به صورت توده مذاب و نورانى و یا سرد و قابل سکونت در آمدند. ۳ ـ روز دیگر منظومه شمسى تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد. ۴ ـ روز دیگر زمین سرد و آماده حیات گردید. ۵ ـ سپس گیاهان و درختان در زمین آشکار شدند. ۶ ـ سرانجام حیوانات و انسان در روى زمین ظاهر گشتند. آنچه درباره دوران هاى ششگانه آفرینش آسمان و زمین در بالا گفتیم با آیات ۸ تا ۱۱ سوره فصلت قابل تطبیق است که شرح بیشتر در این زمینه در تفسیر همان آیات به خواست خدا بیان خواهد شد. * * * ۲ ـ چرا جهان را در یک لحظه نیافرید؟ در اینجا سؤال دیگرى نیز مطرح مى شود که خداوند با وجود قدرت بى انتهائى که دارد مى توانست همه آسمان ها و زمین را در یک لحظه بیافریند، چرا آنها را در این دوران هاى طولانى قرار داد؟ پاسخ این سؤال را از یک نکته مى توان دریافت و آن این که آفرینش اگر در یک لحظه مى بود، کمتر مى توانست از عظمت، قدرت و علم آفریدگار حکایت کند. اما هنگامى که در مراحل مختلف، و چهره هاى گوناگون، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده، انجام گیرد، دلیل روشن ترى براى شناسائى آفریدگار خواهد بود. فى المثل اگر نطفه آدمى در یک لحظه تبدیل به نوزاد کامل مى شد، آن قدر نمى توانست عظمت خلقت را بازگو کند. اما هنگامى که در طى ۹ ماه، هر روز در مرحله اى، و هر ماه به شکلى، ظهور و بروز کند مى تواند به تعداد مراحلى که پیموده است نشانه هاى تازه اى از عظمت آفریدگار به دست دهد. * * * ۳ ـ عرش چیست؟ عرش در لغت به معنى چیزى است که داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نیز عرش گفته مى شود مانند: أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَة وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها: مانند کسى که از کنار قریه اى گذشت در حالى که آن چنان ویران شده بود که سقف هایش فرو ریخته و دیوار بر سقف ها در غلطیده بود« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۶)🔹 ↩️در دستور سوم براى اينکه معلوم شود اصل، رِفق است يا شدّت مى فرما
🔹ترجمه و شرح نامه (۴۷)بخش اول🔹 ✅يار مظلوم و دشمن ظالم باشيد: اين دومين وصيّتِ امام(عليه السلام) است که در بستر شهادت خود بيان فرموده (وصيّتِ پرمعناى ديگرى هم از آن حضرت در نامه 23 گذشت). همان گونه که اشاره شد امام(عليه السلام) اين سخنان را در بستر شهادت به عنوان وصيت بيان فرمود و مى دانيم انسان در چنين حالتى سعى دارد خواسته هاى مهم خود را در عباراتى کوتاه بيان کند. وصيت امام(عليه السلام) به چگونگى تقسيم اموال و ثروت او نيست، چون مال و ثروتى از خود به يادگار نگذاشت. و اگر مقدارى مال داشت آنها را به صورت موقوفه در آورده بود. وصيت او درباره ارزش هاى اسلامى و فضايل انسانى و برنامه هاى واجب دينى است. گرچه مخاطب در اين بخش از وصيت تنها دو فرزندش حسن و حسين(عليهما السلام) هستند; ولى به قرينه بخش دوم اين وصيت نامه، ديگران نيز به اين خطاب مهم مخاطب اند. به هر حال امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين وصيت فرزندانش را به هفت موضوع مهم سفارش مى کند: نخست مى فرمايد: «من شما را به تقوا و پرهيزکارى (و ترس از مخالفت پروردگار) توصيه مى کنم»; (أُوصِيکُمَا بِتَقْوَى اللهِ). آرى همان گونه که بارها گفته ايم تقوا يعنى احساس مسئوليت درونى در برابر فرمان هاى الهى که خميرمايه تمام برنامه هاى انبيا و اولياست و بدون آن، کسى از وسوسه هاى شيطان و هواى نفس رهايى نمى يابد. کليد در بهشت تقواست و مرکب راهوار براى قرب الى الله پرهيزکارى است. حضرت در دومين و سومين توصيه مى فرمايد: «و سفارش مى کنم در پى زرق و برق دنيا نباشيد، هرچند دنيا به سراغ شما بيايد و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد تأسف نخوريد»; (وَأَلاَّ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَيْء مِنْهَا زُوِيَ عَنْکُمَا). البته دنيا بخش هايى دارد: بخشى براى زندگى انسان ضرورى است. بخش ديگرى رفاه معقولانه است; ولى بخشى بالاتر از اينها براى هواپرستى و تفاخر و مانند آن است. به يقين امام(عليه السلام) از بخش اوّل و دوم نهى نمى کند. منظور امام(عليه السلام) بخش سوم است. همان گونه که قرآن مجيد مى گويد: «(وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ); و زندگى دنيا جز متاع و سرمايه فريب نيست» به يقين دنبال اين بخش از دنيا رفتن انسان را از خدا و آخرت دور مى سازد و آلوده انواع گناهان مى کند. اينکه مى فرمايد: به آنچه از دست رفت تأسف نخوريد، دليل روشنى دارد، زيرا تأسف بر از دست رفته ها چيزى را به انسان باز نمى گرداند و انسان را از فعاليّت هاى مثبت براى حفظ آنچه در دست دارد باز مى دارد. اين سخن در واقع برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ); (بدانيد آنچه از سوى خداوند مقدّر شده است به شما مى رسد) اين براى آن است که جهت آنچه از دست داده ايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد». در حديث پرمعنايى مى خوانيم مردى با پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نماز خواند هنگامى که نماز تمام شد و آن مرد برگشت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به او اشاره کرد و فرمود: اين مرد از اهل بهشت است. عبد الله بن عمرو که از اصحاب حاضر در جلسه بود گفت: من به دنبال آن مرد رفتم و به او گفتم: عموجان ميهمان مى خواهى؟ گفت: آرى. ديدم خيمه اى و گوسفندى و نخلى براى امرار معاش دارد. هنگام عصر از خيمه اش بيرون آمد گوسفند را دوشيد و مقدارى رطب از نخل چيد و پيش روى من گذاشت. با يکديگر غذا خورديم او خوابيد و من بيدار ماندم. او صبح افطار کرد و من روزه (مستحبى) گرفتم و اين کار سه شبانه روز ادامه يافت. (من چيز مهمى در زندگى او نديدم) به او گفتم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره تو فرمود: تو اهل بهشت هستى! بگو ببينم کار مهم تو چيست؟ گفت: نزد همان کسى که اين خبر را به تو داده است برو تا راز اين مطلب را براى تو بگشايد. من خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمدم و جريان را از آن حضرت سؤال کردم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: نزد خودش بازگرد و به او بگو تا خودش سرّ اين مطلب را بگويد. نزد او آمدم و گفتم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دستور داده است خودت به من خبر دهى. گفت: اکنون مانعى ندارد مى گويم. (بدان) اگر تمام دنيا مال من باشد و از من بگيرند غمگين نمى شوم و اگر تمام دنيا را به من بدهند شادى نمى کنم و شب هنگام که مى خوابم در دل من کينه و حسدى نسبت به هيچ کس نيست. عبد الله گفت: ولى به خدا سوگند من چنين نيستم همه شب عبادت مى کنم و روزها غالباً روزه دارم; اما اگر از مال دنيا گوسفندى به من داده شود شاد مى شوم و اگر از من گرفته شود غمگين مى گردم و خداوند تو را برترى آشکارى بر ما داده است.(6) آرى طبيعت دنيا چنين است که روزى به دست مى آيد و روزى از دست مى رود نه اقبال آن قابل اطمينان است و نه ادبار آن« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | فقط به دنبال آرزوهات نباش! 🔺امام علی دانای ما گفتن: اگر کسی عادت کنه که فقط به دنبال آرزوهاش باشه و چیز هایی که دوست داره را به دست بیاره، کم کم دیگه حرف های خوب خدا و امام های مهربون و آدمهای خوب را که بر خلاف میلش باشه قبول نمیکنه. 📒 برگرفته از خطبه ۳ نهج البلاغه 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه(۵۴)🔹 به علاوه پیدایش مجموعه جهان در شش روز، یعنى کمتر از یک هفته چیزى
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه(۵۴)🔹 ↩️گاهى به معنى تخت هاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است، چنان که در داستان سلیمان مى خوانیم که مى فرماید: أَیُّکُمْ یَأْتِیْنِى بِعَرْشِها: کدام یک از شما مى توانید تخت او (بلقیس) را براى من حاضر کنید ؟ و نیز به داربست هائى که براى برپا نگه داشتن بعضى از درختان مى زنند، عرش گفته مى شود: همان طور که در قرآن مى خوانیم: وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنّات مَعْرُوشات وَ غَیْرَ مَعْرُوشات: او کسى است که باغ هائى از درختان داربست دار و بدون داربست آفرید . ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود و گفته مى شود عرش خدا ، منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مى شود. اصولاً جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ کنایه از تسلط یک زمامدار بر امور کشور خویش است، همان طور که جمله ثُلَّ عَرْشُهُ (تختش فرو ریخت) به معنى از دست دادن قدرت مى باشد، در فارسى نیز این تعبیر کنائى زیاد به کار مى رود، مثلاً مى گوئیم در فلان کشور، جمعى شورش کردند و زمامدارشان را از تخت فرو کشیدند، در حالى که ممکن است اصلاً تختى نداشته باشد، یا جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اینها کنایه از قدرت یافتن یا از قدرت افتادن است. بنابراین، در آیه مورد بحث، جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمان ها و زمین بعد از خلقت آنها است. و از اینجا روشن مى شود: آنها که جمله فوق را دلیل بر تجسم خدا گرفته اند گویا توجه به موارد استعمالات فراوان این جمله در این معنى کنائى نکرده اند. معنى دیگرى براى عرش نیز هست، و آن در مواردى است که در مقابل کرسى قرار گیرد، در این گونه موارد کرسى (که معمولاً به تخت هاى پایه کوتاه گفته مى شود) ممکن است کنایه از جهان ماده بوده باشد و عرش کنایه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان) چنان که در تفسیر آیه وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الأَرْض در سوره بقره مشروحاً گذشت. * * * ۴ ـ خلق و امر چیست؟ در این که منظور از خلق و امر چیست؟ میان مفسران گفتگو است، اما با توجه به قرائنى که در این آیه و آیات دیگر قرآن موجود است روشن مى شود که منظور از خلق آفرینش نخستین، و منظور از امر قوانین و نظاماتى است که به فرمان پروردگار در عالم هستى حکومت مى کند و آنها را در مسیر خود رهبرى مى نماید. این تعبیر، در حقیقت پاسخى است به آنها که مى پندارند: خداوند جهان را آفریده و آن را به حال خود واگذارده و کنارى نشسته است. به تعبیر دیگر عالم هستى در ایجادش نیازمند به خدا است، اما در بقا و ادامه حیات نیازى ندارد! این جمله مى گوید: همان طور که جهان در حدوثش نیازمند به او است در تدبیر و ادامه حیات و اداره اش نیز وابسته به او مى باشد، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود، نظامش به کلى از هم گسسته و نابود مى گردد. بعضى از فلاسفه مایلند عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء مادّه بدانند; زیرا عالم خلق جنبه تدریجى دارد و این خاصیت جهان ماده است و عالم امر جنبه دفعى و فورى دارد و این خاصیت جهان ماوراء ماده است چنان که مى خوانیم: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون: هنگامى که خداوند چیزى را اراده کند، به او فرمان مى دهد موجود باش! آن هم موجود مى شود . ولى با توجه به موارد استعمال امر در آیات قرآن و حتى جمله وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرات بِأَمْرِهِ که در آیه مورد بحث خواندیم، استفاده مى شود که: امر به معنى هر گونه فرمان الهى است، خواه در جهان ماده باشد یا جهان ماوراى ماده (دقت کنید).» @Nahjolbalaghe2