قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۳۲)بخش دوم🔹 🔹مردم چهار گروهند: در اين بخش از خطبه امام (عليه السلام) تحليل دقيق
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه (۳۲)بخش دوم🔹
⚖شناخت دنیا طلبان
...↩️بعضى از مردم (با ايمان و فداکار، مانند على (عليه السلام) در ليلة المبيت) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
در يکى از کلمات قصار آن حضرت، مى خوانيم: «اِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاتَبيعُوها إِلاَّ بِها»; به يقين براى جان شما بهايى جز بهشت نيست، به کمتر از آنش نفروشيد.
حضرت سپس به سراغ گروه سوم ـ که همان صاحبانِ تزويرند ـ مى رود و آنها را با اوصافى دقيق و حساب شده، مشخص مى کند و مى فرمايد:
«گروه ديگرى از مردم کسانى هستند که دنيا را با کارهاى آخرت طلب مى کنند نه اين که آخرت را با عمل دنيا طلب کنند; «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الاْخِرَةِ، وَ لاَيَطْلُبُ الاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا».
در واقع، هدف آنها، همان هدف گروه دوم است، با اين تفاوت که آنها، حطام دنيا را با زور و ظلم به چنگ مى آورند و اينها، با تزوير و زيانکارى و فريب و خودنمايى.
گرچه هر دو گمراهند و ظالم و دنياپرست، ولى شايد حال اين گروه از پاره اى از جهات، از حال گروه نخست بدتر هم باشد; چرا که دين الهى را سرمايه دنياى خود ساختند و با اين عمل، هم دنياى مردم را ويران مى کنند و هم دينشان را.
حضرت سپس به تشبيه حالات آنها پرداخته و در پنج جمله آنها را به روشنى معرّفى کرده، مى فرمايد: «خود را متواضع جلوه مى دهند: گامها را کوتاه برمى دارند (خود را باوقار معرّفى مى کند) و دامن خود را (ظاهراً از آلودگى به دنيا) جمع مى کنند و خويشتن را به زيور امانت داران مى آرايند. (و در يک جمله) پوشش خدايى را، وسيله معصيت قرار مى دهند;
«قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاَْمَانَةِ، وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ».
آرى، ظاهرى متواضع و آرام و باوقار و بى اعتنا به دنيا و آنچه در دنيا است دارد و خود را به شعار صالحان آراسته است و از ستّارالعيوب بودن خداوند سوء استفاده مى کند و در طريق عصيان و نافرمانيش گام برمى دارد.
ممکن است که اين گروه ظاهراً به خدا و روز رستاخيز ايمان داشته باشند، ولى به يقين ايمان به اين دو اصل مهم در اعماق وجودشان نفوذ نکرده، وگرنه چگونه ممکن است متاعى به آن گرانبهايى را به اين ثمن بخس و بهاى ناچيز مبادله کنند؟ به همين دليل، در احاديث آمده است که رياکاران در قيامت ـ که پرده ها کنار مى رود و چهره واقعى هر کس آشکار مى شود ـ به عنوان «يا کافر! يا فاجر! يا غادر! يا خاسر»! مخاطب مى شوند و به آنها گفته مى شود: «حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ فَلاخَلاصَ لَکَ الْيَومَ فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ»; اعمالت نابود شد و اجر و پاداشت از ميان رفت و هيچ راه نجاتى امروز براى تو باقى نمانده است.
برو و پاداشت را از کسى که اعمالت را براى او انجام دادى بگير.
بى شک اين گروه ـ مانند ساير گروه هاى چهارگانه ـ تنها در عصر مولا على (عليه السلام) وجود نداشتند; بلکه هميشه و در هر جامعه اى بوده و هستند و خطر آنها بر دين و دنياى مردم از همه گروه ها بيشتر است.
به همين دليل پيروان حق بايد بدقّت مراقب آنها باشند و در دام آنان نيفتند. خوشبختانه بسيارى از آنها عملا خود را رسوا مى کنند و هنگامى که بر سر دو راهى دين و دنيا قرار مى گيرند، با يک چرخش سريع به راه دنيا مى روند و از دين خدا دور مى شوند و رضاى خلق را با سخط و خشم خالق خريدارى مى کنند تا از دنياى آنان بهره اى گيرند. افکار آنها منحط و همّتشان کوتاه و روحشان آلوده و درونشان زشت و پليد و هميشه گرفتار دوگانگى شخصيت و نفاق هستند. در ادامه اين بحث امام به سراغ گروه چهارم ـ که همان «پارسايان دروغين و زاهدان ريايى» هستند ـ مى رود و مى فرمايد:
«گروه ديگر، کسانى هستند که حقارت و ناتوانى و نداشتن وسيله کافى، آنان را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان را از همه جا کوتاه کرده است (در حالى که از ديگر فاسدان و مفسدان چيزى کم ندارند، ولى هرگز به اين ناتوانى و ضعف درونى اعتراف نمى کنند، بلکه) خود را به زيور قناعت آراسته و به لباس زاهدان در آمده اند، در حالى که در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه روز در سلک پارسايان راستين نبوده اند;
«وَ مِنْهُمْ مَنْ أَقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَ انقِطاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلَى حالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ، وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ، وَلَيْسَ مِنْ ذلِکَ فى مَرَاح وَلاَ مَغْدًى(19)«
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه | پل دوستی
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
📚 آوای نورباران
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ ۚ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا ۘ اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ
قوم موسى بعد از (رفتن) او (به میعادگاه الهى)، از زیورهاى خود مجسمه گوساله اى ساختند. که صدایى همچون صداى گوساله داشت. آیا آنها نمى دیدند که با آنان سخن نمى گوید، و به راه (راست) هدایتشان نمى کند؟! آن را (خداى خود) انتخاب کردند، و ستمکار بودند.
(اعراف/۱۴۸)
***
وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
و هنگامى که حقیقت در دسترسشان قرار گرفت، و دیدند گمراه شده اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، بطور قطع
از زیانکاران خواهیم بود.»
(اعراف/۱۴۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۴۶و۱۴۷)🔹 🔺سرنوشت متکبران 🔷بحثى که در این دو آیه آمده، در
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۴۸و۱۴۹)🔹
🔺آغاز گوساله پرستى یهود
در این آیات، یکى از حوادث اسفناک، و در عین حال تعجب آورى که بعد از رفتن موسى(علیه السلام) به میقات، در میان بنى اسرائیل رخ داد، بازگو شده است و آن جریان گوساله پرستى آنها است که به دست شخصى به نام سامرى و با استفاده از زیورآلات بنى اسرائیل، انجام گرفت.
اهمیت این داستان به اندازه اى است که قرآن در چهار سوره به آن اشاره کرده است، در سوره بقره ، آیات ۵۱، ۵۴، ۹۲ و ۹۳، در سوره نساء آیه ۱۵۳، در سوره اعراف آیات مورد بحث، و در سوره طه آیه ۸۸ به بعد.
البته این حادثه، همانند سایر پدیده هاى اجتماعى، بدون زمینه و بدون مقدمه نبوده است; زیرا:
از یکسو، بنى اسرائیل سالیان دراز در مصر شاهد گاوپرستى یا گوساله پرستى مصریان بودند.
و از سوى دیگر، به هنگامى که از رود نیل عبور کردند، صحنه بت پرستى (گاوپرستى) قومى که در آن سوى نیل زندگى مى کردند، توجه آنها را جلب کرد، و چنان که در آیات قبل گذشت، از موسى (علیه السلام)تقاضاى بتى همانند آنها کردند، که موسى(علیه السلام) شدیداً آنان را ملامت و سرزنش کرد.
تمدید میقات موسى(علیه السلام) از سى شب به چهل شب، نیز سبب شد که شایعه مرگ موسى(علیه السلام)، آن چنان که در بعضى از تفاسیر آمده به وسیله بعضى از منافقان، در میان بنى اسرائیل نشر شود.
جهل و نادانى بسیارى از این جمعیت، و مهارت و زبردستى سامرى در پیاده کردن نقشه خود نیز، به این موضوعات کمک کرد و مجموعاً سبب شد در مدت کوتاهى اکثریت بنى اسرائیل به بت پرستى روى آورند و غوغائى اطراف گوساله به راه اندازند.
در آیه فوق، نخست چنین مى فرماید: قوم موسى(علیه السلام) بعد از رفتن او به میقات، از زینت آلات خود گوساله اى که تنها جسد بى جانى بود با صداى مخصوص گاو، براى خود انتخاب کردند (وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
با این که این کار از سامرى سر زد (چنان که آیات سوره طه گواهى مى دهد) ولى، این عمل به قوم موسى(علیه السلام) نسبت داده شده است، به خاطر این که: عده زیادى از آنها سامرى را در این کار یارى کردند، و در واقع شریک جرم او بودند، و عده بیشترى به عمل او راضى شدند.
گر چه ظاهر آیه در بدو نظر این است که: همه قوم موسى(علیه السلام) در این کار شرکت داشتند، ولى با توجه به آیه ۱۵۹ همین سوره که مى گوید: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون: از قوم موسى، جمعیتى بودند که به سوى حق هدایت مى کردند، و به آن توجه داشتند استفاده مى شود که منظور از آیه مورد بحث همه آنها نیست، بلکه اکثریت عظیمى از آنها، این راه را تعقیب کردند، این هم به گواهى آیات آینده که ناتوانى هارون(علیه السلام)را از مقابله با آنها منعکس ساخته است.
پس از آن، قرآن به عنوان سرزنش آنها مى فرماید: آیا اینها نمى دیدند که آن گوساله با آنان سخن نمى گوید و راهنمائیشان نمى کند ؟! (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لایُکَلِّمُهُمْ وَ لایَهْدیهِمْ سَبیلاً).
یعنى یک معبود واقعى حداقل باید نیک و بد را بفهمد و توانائى بر راهنمائى و هدایت پیروان خود داشته باشد، با عبادت کنندگان خویش، سخن بگوید، آنها را به راه راست هدایت کند و طریقه عبادت را به آنها بیاموزد.
اصولاً چگونه عقل انسان اجازه مى دهد: معبود بى جانى را که ساخته و پرداخته خود او است، بپرستد، حتى اگر فرضاً آن زیورآلات تبدیل به گوساله واقعى هم شده باشد به هیچ وجه شایسته پرستش نیست، گوساله اى که هیچ نمى فهمد و در نفهمى ضرب المثل است.
آنها در حقیقت به خودشان ظلم و ستم کردند، لذا در پایان آیه مى فرماید: گوساله را معبود خود انتخاب کردند و ظالم و ستمگر بودند (اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمینَ).
🔹ولى با مراجعت موسى(علیه السلام) و روشن شدن مسائل، بنى اسرائیل به اشتباه خود پى بردند، از کار خود نادم و پشیمان گشتند و از خدا تقاضاى عفو و بخشش کردند، قرآن مى فرماید: و هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شده اند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نکند و ما را نبخشد به طور مسلّم از زیانکاران خواهیم بود ! (وَ لَمّا سُقِطَ فی أَیْدیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنارَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ).
جمله وَ لَمّا سُقِطَ فی أَیْدیهِمْ: به معنى هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، یا هنگامى که نتیجه شوم اعمالشان به دستشان افتاد، و یا هنگامى که چاره از دست آنها ساقط شد در ادبیات عرب کنایه از ندامت و پشیمانى است; زیرا هنگامى که واقعیات به دست انسان بیفتد و از حقیقت امر آگاه گردد، و یا به نتایج نامطلوب برسد، و یا راه چاره بر او بسته شود، طبعاً پشیمان خواهد شد، بنابراین پشیمانى از لوازم مفهوم این جمله است.«
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۸۶)🔹 🔺سرنوشت ظالم آغازگر: امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه خود
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۸۷)🔹
بايد آماده بود:
امام(عليه السلام) در اين عبارت بسيار كوتاه و پرمعنا از بى وفايى و كوتاهى عمر دنيا سخن مى گويد و مى فرمايد: «كوچ كردن (از دنيا) سريع است»; (الرَّحِيلُ وَشِيكٌ).
«رحيل» به معناى هرگونه كوچ كردن است ولى در اينجا با قرائن حاليه به كوچ كردن از دنياى زودگذر اشاره دارد. اين واژه گاه به معناى اسم مصدر آمده است; مانند كلام بالا و گاه معناى صفت مشبهه را مى رساند; مثلاً شترى را به عنوان رحيل توصيف مى كنند يعنى شتابنده و «وشيك» از ماده «وشك» (بر وزن اشك) به معناى سرعت گرفتن در سير است. بعضى از شارحان گفته اند «وشيك» آن است كه سرعتش بسيار شديد و عجيب باشد.
از مسائلى كه همه مى دانند و غالباً از آن غافلند كوتاهى عمر دنياست; گويى تا چشم بر هم زنى كودكان جوان و جوانان پير و پيران از صحنه خارج مى شوند. بارها افرادى را ديده ايم كه گرد و غبار پيرى بر رخسار آنها نشسته و ضعف سراسر وجودشان را فراگرفته و با قدى خميده عصا زنان به زحمت راه مى روند مى گوييم: عجب ديروز جوان شاداب و راست قامت و قوى پنجه اى بود چه زود پير شد. تازه اين در صورتى است كه رحيل در زمانى پيرى فرا رسد وگرنه بسيارند كسانى كه در كودكى يا جوانى بر اثر حوادث مختلفى چشم از دنيا مى پوشند. نه تنها انسان ها به سرعت از اين جهان كوچ مى كنند، قدرت ها و سلطنت ها و حكومت ها هم بسيار زود زوال مى پذيرند.
ابن ابى الحدید تشبیهى براى دنیا از بعضى از حکما نقل کرده مى گوید: پیش از آنکه به دنیا بیاییم عدمى بوده است مستمر و بعد از کوچ کردن ما از این دنیا باز به ظاهر عدمى است مستمر و عمر ما در این میان مانند برقى است که در یک شب ظلمانى در بیابانى تاریک از ابرى مى جهد و بى درنگ خاموش مى شود.
از آن مهم تر تشبیهاتى است که قرآن مجید براى زندگى دنیا کرده است و مى گوید: «(وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَکانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُقْتَدِراً); (اى پیامبر!) زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى فرستیم; و به وسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز مى شود و) در هم فرو مى رود; امّا بعد از مدتى مىح خشکد; به گونه اى که بادها آن را به هر سو پراکنده مى کند; و خداوند بر همه چیز تواناست!».
در آیه دیگرى از قرآن مجید مى خوانیم که روز قیامت از گنهکاران سؤال مى شود چند سال در روى زمین توقف کردید؟ در پاسخ مى گویند تنها به اندازه یک روز یا بخشى از روز. از آنهایى سؤال کنید که توان شمردن ایام را دارند (قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ * قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْم فَسْئَلِ الْعادِّینَ).
بار دیگر به آنها گفته مى شود: «(خداوند) مى فرماید: (آرى) شما مقدار کمى توقف کردید اگر مى دانستید آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم و به سوى ما بازگردانده نمى شوید؟»; (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون).
در احادیث اسلامى نیز درباره کوتاهى عمر دنیاخ تعبیرات و تشبیهات بیدارکننده اى آمده است. از جمله در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «الدُّنْیا ساعَةٌ فَاجْعَلُوها طاعة; دنیا ساعتى بیش نیست این ساعت را در مسیر اطاعت خدا قرار دهید».
در حدیث دیگرى از امام زین العابدین على بن الحسین(علیهما السلام) مى خوانیم: «إِنَّ جَمیعَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فی مَشارِقِ الاْرْضِ وَمغارِبِها بَحْرِها وَبَرِّها وَسَهْلِها وَجَبَلِها عِنْدَ وَلِىٍّ مِنْ أوْلِیاءِ اللهِ وَأهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللهِ کَفِىْءِ الظِّلالِ; تمام آنچه در شرق و غرب جهان، دریاها و صحراها، دشت ها و کوه ها آفتاب بر آن مى تابد در نزد اولیاء الله و عارفان به حق خدا همچون بازگشت سایه هاست».
همان گونه که سایه هایى که به سوى غروب مى رود به سرعت برچیده مى شوند، عمر دنیا نیز چنین است.
در کتاب تنبیه الخواطر آمده است که حسن بن على(علیه السلام) بسیار به این شعر شاعر تمثل مى جست:
یا أهْلَ لَذّاتِ دُنْیا لا بَقاءَ لَها * اِنَّ اغْتِراراً بِظِلّ زائِل حُمُقٌ
اى اهل لذت هاى دنیایى که بقایى ندارد مغرور شدن به سایه اى که به زودى زوال مى پذیرد احمقانه است.
حافظ نیز در این زمینه مى گوید:
مرا در منزل جانان چه جاى امن چون هر دم * جرس فریاد مى دارد که بربندید محمل ها
این سخن را با کلامى از نوح پیغمبر با آن عمر طولانى عجیب پایان مى دهیم که فرمود: «وَجَدْتُ الدُّنْیا کَبَیْت لَهُ بابانِ دَخَلْتُ مِنْ أحَدِهِما وَخَرَجْتُ مِنَ الاْخَرِ». دنیا را همچون خانه اى یافتم که از یک در وارد شدم و از در دیگر خارج!
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۶۶ الی ۱۶۸) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیا
شرح_صوتی_حکمت_۱۶۹_و_۱۷۰_و_۱۷۱_و_۱۷۲.mp3
6.58M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های(۱۶۹ الی ۱۷۲)
🎙استاد نظافت
✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه | آماده شدن برای مهمونی خدا
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۴۸و۱۴۹)🔹 🔺آغاز گوساله پرستى یهود در این آیات، یکى از حواد
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۴۸و۱۴۹)🔹
↩️به هر حال، بنى اسرائیل از کرده خویش پشیمان گشتند ولى مطلب به همین جا خاتمه نیافت، چنان که در آیات بعد خواهیم خواند.
* * *
نکته:
چگونه گوساله طلائى صدا کرد؟
کلمه خُوار به معنى صداى مخصوصى است که از گاو یا گوساله برمى خیزد، جمعى از مفسران معتقدند: سامرى با اطلاعاتى که داشت، لوله هاى مخصوصى در درون سینه گوساله طلائى کار گذاشته بود که هواى فشرده از آن خارج مى شد و از دهان گوساله، صدائى شبیه صداى گاو بیرون مى آمد!
بعضى دیگر مى گویند: گوساله را آن چنان در مسیر باد گذارده بود که بر اثر وزش باد به دهان او که به شکل مخصوصى ساخته شده بود، صدائى به گوش مى رسید.
اما این که: جمعى از مفسران گفته اند: گوساله سامرى به خاطر مقدارى خاک که از زیر پاى جبرئیل برداشت و در آن ریخته بود، به صورت گوساله زنده اى درآمد و صداى طبیعى سرداد، شاهدى در آیات قرآن ندارد، چنان که به خواست خدا در تفسیر آیات سوره طه خواهد آمد.
و کلمه جَسَداً گواه بر این است که: حیوان زنده اى نبود; زیرا در تمام مواردى که این کلمه در قرآن به کار رفته است به معنى جسم بى جان آمده است.
از همه اینها گذشته، بعید به نظر مى رسد: خداوند چنین قدرتى به مرد منافقى همچون سامرى بدهد که بتواند کارى همانند معجزه موسى(علیه السلام)انجام دهد و جسم بى جانى را جاندار سازد، کارى که براى توده مردم مسلماً گمراه کننده و دلائل بطلان آن در نظرشان روشن نبود، ولى اگر گوساله به شکل یک مجسمه طلائى بوده باشد، دلائل بطلان آن روشن، و تنها مى تواند وسیله اى براى آزمایش افراد بوده باشد، نه چیز دیگر.
نکته دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است: از آنجا که سامرى مى دانست قوم موسى(علیه السلام) سال ها در محرومیت به سر مى برده اند.
به علاوه روح مادّیگرى ـ چنان که در بسیارى از نسل هاى امروز آنها نیز مى بینیم ـ بر آنها حاکم است و براى زر و زیور احترام خاصى قائلند، لذا گوساله خود را از طلا ساخت، تا توجه شیفتگان و بردگان را به سوى آن جلب کند.
اما این که: این ملت فقیر و محروم در آن روز آن همه زر و زیورها را از کجا آورده بودند؟ در روایات چنین آمده: زنان بنى اسرائیل براى بزرگداشت یکى از اعیاد خود، مقدار قابل ملاحظه اى از زیورآلات فرعونیان را به عاریت گرفته بودند و این جریان مقارن غرق و نابودى آنها واقع شد، و زیورآلات مزبور در دست بنى اسرائیل باقى ماند.»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
حضرت در سومين نکته مى فرمايد: «و به دنبال آن جدايى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابيدن آنچه را
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۵۰)🔹
✅نامه ای به فرماندهان
🔺مقام شما را از مردم دور نکند!
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه از سران لشکر به عنوان «أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ; محافظان مرزها» ياد کرده مى فرمايد: «(اين نامه) از سوى بنده خدا على بن ابى طالب اميرمؤمنان به پاسداران مرزها (ى کشور اسلام) نگاشته شده است»; (مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ).
مسالح جمع مسلحة به معناى مرز است و مرزها معمولاً مناطقى هستند که در اطراف کشور قرار دارند و ممکن است دشمن از آنجا نفوذ يا حمله کند و به همين دليل هميشه حکومت ها بخش مهمى از نيروهاى مسلحشان را در اين مناطق مى گمارند تا از حملات غافلگيرانه دشمنان آسوده خاطر باشند. اين تعبير نشان مى دهد که توجّه به مرزها از مهم ترين وظايف نيروهاى مسلح و ارتش اسلام است.
آن گاه امام(عليه السلام) از خودش شروع مى کند و حقوق مردم را بر والى به طور کلى بيان مى دارد و در بخش آينده انگشت روى موارد خاص گذارده به عنوان شرح اين مجمل آنها را يکى پس از ديگرى ذکر مى کند.
به هر حال امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه اش به دو نکته مهم اشاره مى فرمايد: نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) حقى که بر والى و زمامدار ثابت است اين است که فضل و برترى هايى که به او رسيده و قدرتى که به او داده شده سبب تغيير حال او درباره رعيّت نگردد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَلاَّ يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَلاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ).
اشاره به اينکه والى و زمامدار بايد چنان باشد که رسيدن به قدرت، او را دگرگون نسازد، دست و پاى خود را گم نکند و گرفتار عُجب، خودبينى و خودپسندى و در نتيجه استبداد نشود همان چيزى که غالباً در زمامداران مادّى ديده مى شود که پيش از رسيدن به قدرت سخنان زيبايى در مورد مردمى بودن و مردمى زيستن دارند; اما هنگامى که بر اوضاع مسلط شدند همه را فراموش کرده و استبداد را پيشه خود مى سازند و تنها اولياى الهى و کسانى که در خط پيروى آنها هستند از اين خطر در امان مى مانند.
در دومين نکته مى افزايد: «بلکه بايد نعمت هايى را که خدا به او ارزانى داشته سبب نزديکى بيشتر به بندگان خدا و مهربانى به برادرانش گردد»; (وَأَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ، وَعَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ).
اشاره به اينکه نه تنها قدرت نبايد او را از مردم دور کند و به استبداد بکشاند، بلکه به عکس بايد هرچه نعمت خدا به او بيشتر مى شود به مردم نزديک تر گردد و درباره کسانى که امام از آنها به برادر تعبير کرده محبّت بيشتر داشته باشد، زيرا شکر اين نعمت جز از اين طريق نخواهد بود.
به اين ترتيب، امام(عليه السلام) نخست به مخاطبانش اجازه مى دهد که اداى حق خود را از امام مطالبه کنند. سپس در بخش آينده اين نامه به بيان حق خودش بر آنها مى پردازد.
در غررالحکم از حضرت نقل شده است که مى فرمايد: «إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيْکُمْ نِعْمَةً مِنَ اللهِ عَلَيْکُمْ فَاغْتَنِمُوها وَلا تَمَلُّوها فَتَتَحَوَّلَ نَقِماً; نياز مردم به شما نعمتى است از سوى خدا براى شما. اين نعمت را غنيمت بشماريد و هرگز از آن ملول نشويد که به نقمت و عذاب تبديل خواهد شد».
🔹حقوق امام و حقوق فرماندهان:
امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه خود آنچه را به صورت کلى و سربسته در بخش قبل بدان اشاره فرموده به طور مشروح بيان مى کند.
نخست به حقوقى که مردم بر او دارند اشاره کرده و روى پنج حق انگشت مى گذارد. در اوّلين حق مى فرمايد: «آگاه باشيد حق شما بر من اين است که جز اسرار جنگى چيزى را از شما پنهان ندارم»; (أَلاَ وَإِنَّ لَکُمْ عِنْدِي أَلاَّ أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْب).
به يقين پنهان داشتن اسرار از ياران و دوستان، نوعى ابراز بى اعتمادى به آنهاست و در بسيارى از موارد سبب بدبينى يا تفسيرهاى گوناگون براى يک واقعه مى شود; اما هنگامى که رئيس جمعيّت به طور کامل خبررسانى کند، پيوندهاى عاطفى محکم تر و سوء ظن و بدبينى کمتر خواهد شد، هر چند مواردى هست که چاره اى جز کتمان اسرار آن نيست; مانند مسائل جنگى، زيرا اگر دشمن از برنامه ريزى جنگ باخبر شود خود را در مقابل آن مقاوم مى سازد و پيش از موعد آن را خنثى مى کند به همين دليل در طول تاريخ همواره فرماندهان بزرگ برنامه هاى جنگى خود را تا آخرين لحظه پنهان مى داشتند تا بتوانند ضربات قاطع بر دشمن وارد کنند.
در تاريخ جنگ هاى پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز اين اصل به خوبى مشاهده مى شود و به گفته مورخ معروف طبرى کمتر موردى بود که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از مدينه براى جنگى حرکت کند و مقصد نهايى را براى يارانش بيان فرمايد.(5)«
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه | مهمونی عجیب
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و هنگامى که موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانى برایم بودید (و آیین الهى را ضایع کردید). آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید)؟!» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیّت) به سوى خود کشید. (برادرش) گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند. و نزدیک بود مرا بکشند. پس کارى نکن که دشمنان مرا سرزنش کنند. و مرا در زمره ستمکاران قرار مده.»
(اعراف/۱۵۰)
***
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
(موسى) گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خود وارد کن، و تو مهربانترین مهربانانى.»
(اعراف/۱۵۱)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۴۸و۱۴۹)🔹 ↩️به هر حال، بنى اسرائیل از کرده خویش پشیمان گشتن
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات (۱۵۰و۱۵۱)🔹
🔴عکس العمل شدید در برابر گوساله پرستان
در این دو آیه، ماجراى درگیرى موسى(علیه السلام) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از میعادگاه، که در آیه گذشته تنها اشاره اى به آن شده بود تشریح گردیده، و عکس العمل شدید موسى(علیه السلام) که براى بیدار ساختن این جمعیت انجام داد، بازگو شده است.
نخست مى فرماید: هنگامى که موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت و صحنه زننده و نفرت انگیز گوساله پرستى را مشاهده نمود، به آنها گفت بد جانشینانى براى من بودید و آئین مرا ضایع کردید (وَ لَمّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونیمِنْ بَعْدی).
این آیه به خوبى نشان مى دهد که: موسى(علیه السلام) به هنگام بازگشت از میعادگاه پروردگار و قبل از آن که با بنى اسرائیل روبرو بشود، خشمناک و اندوهگین بود، و این به خاطر آن است که: خداوند در میعادگاه، جریان را به موسى(علیه السلام)گفته بود که من قوم تو را بعد از تو آزمودم، و سامرى آنها را گمراه ساخت (قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ).
سپس موسى(علیه السلام) به آنها گفت: آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید (أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ).
گر چه مفسران در تفسیر این جمله، سخن بسیار گفته اند و احتمالات گوناگون داده اند.
ولى ظاهر آیات نشان مى دهد: منظور این است که شما در برابر فرمان خدا به نسبت تمدید مدت سى شب، به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیامدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید.
در حالى که لازم بود حداقل کمى تأمل کنید تا چند روزى بگذرد و حقیقت امر روشن گردد.
در این هنگام، موسى(علیه السلام) در برابر لحظاتى بحرانى و طوفانى از زندگى بنى اسرائیل قرار گرفته بود، سر تا پایش از شدت خشم برافروخته و اندوه عمیقى بر روح او سنگینى مى کرد، و شدیداً نگران آینده بنى اسرائیل بود; زیرا تخریب و فساد کار آسانى است، و گاه از دست یک نفر خرابى هاى بزرگى ساخته است، ولى اصلاح و ترمیم کار بسیار مشکلى است.
مخصوصاً در میان یک ملت نادان، لجوج و متعصب، اگر نغمه مخالفى سر داده شود، برچیدن آثار شوم آن به این آسانى ممکن نیست.
موسى(علیه السلام) در اینجا باید خشم شدید خود را آشکار سازد و دست به بالاترین عکس العمل ها بزند آن چنان که افکار تخدیرشده بنى اسرائیل را به هم بریزد و انقلابى در آن جامعه منحرف شده از حق، ایجاد کند، در غیر این صورت بازگشت آنها به آسانى ممکن نیست.
قرآن عکس العمل شدید موسى(علیه السلام) را در برابر این صحنه و در این لحظات بحرانى و طوفانى چنین بازگو مى کند:
موسى بى درنگ الواح تورات را از دست خود افکند، و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ریش او را گرفت و به سوى خود کشید ! (وَ أَلْقَى الأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِیَجُرُّهُ إِلَیْهِ).
چنان که از آیات دیگر قرآن مخصوصاً سوره طه استفاده مى شود علاوه بر اینها شدیداً هارون(علیه السلام) را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و بر او بانگ زد که: آیا در حفظ عقائد جامعه بنى اسرائیل کوتاهى کردى و با فرمان من مخالفت نمودى؟(۳)
این واکنش از یکسو، روشنگر حال درونى موسى(علیه السلام) و التهاب و بى قرارى و ناراحتى شدید او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود.
و از سوى دیگر، وسیله مؤثرى براى تکان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.
بنابراین، اگر فرضاً انداختن الواح تورات در اینجا زنندگى داشته باشد و حمله به سوى برادر کار صحیحى به نظر نرسد.
اما با توجه به این حقیقت که بدون ابزار این واکنش شدید، و عکس العمل پر هیجان، هیچ گاه بنى اسرائیل به اهمیت و عمق خطاى خویش پى نمى بردند و ممکن بود آثار بت پرستى در اعماق ذهنشان باقى بماند، این کار نه تنها نکوهیده نبود، که واجب و لازم محسوب مى گردید.
و از اینجا روشن مى شود که: ما هیچ نیازى به توجیهاتى که بعضى از مفسران براى سازش دادن واکنش موسى(علیه السلام) با مقام عصمت انبیاء ذکر کرده اند نمى بینیم.
زیرا مى توان گفت: موسى(علیه السلام) در اینجا به قدرى ناراحت شد که در هیچ لحظه از تاریخ بنى اسرائیل چنین ناراحتى و خشم شدیدى براى او رخ نداده بود، چرا که خود را در برابر بدترین صحنه ها یعنى انحراف از خداپرستى به سوى گوساله پرستى مى دید و تمام آثار تلاش و فعالیت هاى خود را در خطر مشاهده مى کرد.
بنابراین انداختن الواح و مؤاخذه شدید برادر در چنین لحظه اى کاملاً طبیعى بود.
این واکنش شدید و اظهار خشم، اثر تربیتى فوق العاده اى در بنى اسرائیل گذارد، و صحنه را به کلّى منقلب ساخت، در حالى که اگر موسى(علیه السلام)مى خواست با کلمات نرم و ملایم آنها را اندرز دهد شاید کمتر سخنان او را مى پذیرفتند.
@Nahjolbalaghe2