6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_های_کودکانه | شادی بچهها
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره قدر
📚منبع : قصه های کهن
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۶۳الی۱۶۶)🔹 🔺یک سرگذشت عبرت انگیز در این آیات، صحنه دیگ
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۶۳الی۱۶۶)🔹
یکى به خاطر این که در پیشگاه خدا معذور باشند و دیگر این که: شاید در دل گنهکاران مؤثر افتد.
مفهوم این سخن چنین است که حتى اگر احتمال تأثیر هم ندهند باید از پند و اندرز خوددارى ننمایند، در حالى که معروف این است: شرط وجوب امر به معروف و نهى از منکر احتمال تأثیر است.
ولى باید توجه داشت گاهى بیان حقایق و وظائف الهى بدون احتمال تأثیر نیز واجب مى شود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد، کم کم به دست فراموشى سپرده مى شود، بدعت ها جان مى گیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مى شود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد.
این نکته نیز شایان توجه است که نهى کنندگان مى گفتند: مى خواهیم در پیشگاه پروردگارتان معذور باشیم، گویا اشاره به این است که: شما هم در پیشگاه خدا مسئولیت دارید و این وظیفه تنها وظیفه ما نیست، وظیفه شما نیز مى باشد.
* * *
آیه بعد مى فرماید: سرانجام، دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد و هنگامى که فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند، آنها که از گناه نهى مى کردند را رهائى بخشیدیم، ولى ستمکاران را به کیفر سختى به خاطر فسق و گناهشان مبتلا ساختیم (فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَاالَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئیس بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
شک نیست این فراموشى، فراموشى حقیقى که موجب عذر است نبود، بلکه آن چنان بى اعتنائى به فرمان خدا کردند که گوئى به کلى آن را فراموش نموده اند.
* * *
سپس مجازات آنها را چنین شرح مى دهد: هنگامى که در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سرکشى کردند به آنها گفتیم: به شکل میمون هاى طرد شده در آئید (فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ).
روشن است امر کُونُوا: بوده باشید در اینجا یک فرمان تکوینى است، همانند: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون .
* * *
نکته ها:
۱ ـ چگونه دست به گناه زدند؟
در این که این جمعیت، قانون شکنى را از کجا شروع کردند؟ در میان مفسران گفتگو است:
از بعضى از روایات چنین استفاده مى شود: نخست دست به حیله به اصطلاح شرعى زدند، یعنى در کنار دریا حوضچه هائى ترتیب دادند و راه آن را به دریا گشودند، روزهاى شنبه راه حوضچه ها را باز مى کردند، و ماهیان فراوان همراه آب وارد آنها مى شدند.
اما به هنگام غروب که مى خواستند به دریا بازگردند، راهشان را محکم مى بستند، و در روز یکشنبه شروع به صید آنها مى کرده مى گفتند:
خداوند به ما دستور داده است: صید ماهى نکنید، ما هم صید نکرده ایم بلکه تنها آنها را در حوضچه ها محاصره نموده ایم!
بعضى از مفسران گفته اند: آنها روز شنبه قلاب ها را به دریا مى افکندند، و روز بعد آن را از دریا بیرون مى کشیدند و به این وسیله صید ماهیان را مى نمودند.
و از بعضى از روایات دیگر برمى آید که: آنها بدون هیچ حیله اى با بى اعتنائى کامل روزهاى شنبه، مشغول صید ماهى شدند.
ولى ممکن است، همه این روایات صحیح باشد به این ترتیب که: در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعى ـ به وسیله کندن حوضچه ها و یا انداختن قلاب ها ـ کار خود را شروع کردند، این کار، گناه را در نظر آنها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کم کم روزهاى شنبه علناً و بى پروا به صید ماهى مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
* * *
۲ ـ چه کسانى رهائى یافتند؟
ظاهر آیات فوق این است که: از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و به طورى که در روایات آمده است: آنها هنگامى که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقع نمى شود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بیرون مى رویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقاً در همان شب کیفر الهى دامان دو گروه دیگر را گرفت.
و اما این که: بعضى از مفسران احتمال داده اند تنها گروه گنهکار گرفتار عذاب شدند و ساکتان نیز رهائى یافتند با ظاهر آیات فوق به هیچ وجه سازگار نیست.
* * *
۳ ـ آیا هر دو گروه یک نوع کیفر داشتند؟
از آیات فوق، چنین برمى آید که: کیفر مسخ شدن، منحصر به گنهکاران بود; زیرا مى فرماید: فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ...: هنگامى که در برابر آنچه نهى شده بودند سرکشى کردند... .
ولى از طرفى از آیات فوق نیز استفاده مى شود که تنها اندرزدهندگان از مجازات رهائى یافتند; زیرا مى فرماید: أَنْجَیْنَا الَّذِیْنَ یَنْهَونَ عَنِ السُّوءِ: آنها که نهى از منکر مى کردند را رهائى بخشیدیم .
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۱)🔹 🔺از ظلم و ستم به مردم بپرهيزيد! منظور از اصحاب خراج مأموران جمع آور
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۵۱)🔹
↩️البته بسيار مى شد که بخش مهمى از خراج ميان همه مسلمانانى که در دسترس بودند به طور مساوى در حکومت هاى عدل (مانند حکومت اميرمؤمنان على(عليه السلام)) و به صورت غير مساوى (مانند حکومت خلفا) تقسيم مى شد.
دليل تساوى بر تقسيم، آن است که اراضى خراجيه که خراج از آن جمع آورى مى شود ملک عموم مسلمانان است و همه به طور مساوى در آن سهيم هستند. در ضمن منظور از تساوى، عدم فرق ميان افراد به حسب شخصيت اجتماعيشان است که فلان کس شيخ قبيله است و فلان شخص آدم سرشناسى است و ديگرى کارگر ساده; ولى بر حسب مسئوليت ها مانند قضاوت و فرماندارى و فرماندهى لشکر و امثال آن به يقين تفاوت گذارده مى شد.
*
در گرفتن خراج انصاف را رعايت کنيد:
امام(عليه السلام) پس از بيان يک سلسله کليات در بخش پيشين اين نامه، در اين بخش انگشت روى جزئيات مسائل گذارده و اوامر و نواهى خاصى براى کارگزاران خراج صادر مى فرمايد.
در آغاز چنين مى گويد: «حال که چنين است انصاف را از سوى خود نسبت به مردم رعايت کنيد و در برابر نيازمندى هايشان (که پاسخ گفتن به آن مشکلاتى دارد) صبر و شکيبايى به خرج دهيد، زيرا شما خزانه داران رعيّت و وکلاى امّت و سفيران ائمه و پيشوايان هستيد»; (فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ، وَ وُکَلاَءُ الاُْمَّةِ، وَ سُفَرَاءُ الاَْئِمَّةِ).
منظور از انصاف از سوى خود ـ همان گونه که در روايات وارد شده است ـ اين است که آنچه براى خود مى پسندند براى آنها بپسندند و آنچه براى خويش ناخوش مى دارند براى آنها ناخوش دارند. يا به تعبير ديگر همان گونه که حق خود را از آنها مى گيرند، حقوق آنها را نيز به آنها بپردازند.
در حديثى مى خوانيم مردى اعرابى خدمت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آمد در حالى که پيامبر سوار بر مرکب به سوى يکى از غزوات در حرکت بود. آن مرد عرب رکاب پيغمبر را گرفت و عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللهِ عَلِّمْنِي عَمَلاً أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ; اى رسول خدا! عملى به من ياد ده که اگر انجام دهم داخل بهشت شوم». پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْکَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْکَ فَلاَ تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ; آنچه دوست دارى مردم براى تو انجام دهند براى آنان انجام ده و آنچه دوست ندارى که مردم درباره تو انجام دهند درباره آنها انجام نده». اين را فرمود و اضافه کرد: «خَلِّ سَبِيلَ الرَّاحِلَةِ; دست از مرکب بردار و آن را به حال خود واگذار» (يعنى تمام خواسته تو در اين دو جمله بود).
امام(عليه السلام) در جمله هاى بالا سه منصب براى عاملان خراج بيان فرمود که اشاره به سه مسئوليت مهم آنهاست.
نخست خازن رعيّت، به معناى حافظ اموال آنها بودن تا در مصارفش صرف شود. ديگر اينکه آنها وکيلان امّتند که مفهومش آن است که حقوق مردم را از کسانى که حق بر ذمه آنهاست به طور کامل دريافت مى دارند. سوم اينکه آنها سفيران امامان هستند که بايد با همان اخلاق و روش پيشوايان بزرگ با مردم رفتار کنند، بنابراين هم اخذ حقوق مى کنند و هم حفظ آن و هم با اخلاق حسنه با آنان رفتار مى کنند.
آن گاه امام(عليه السلام) آنها را از شش چيز نهى مى کند. در نخستين نهى مى فرمايد: «هيچ کس را به سبب عرض حاجتش شرمنده نسازيد»; (وَلاَ تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ).
يعنى چنان با مردم رفتار کنيد که از عرض حاجت خود شرمنده نشوند. مثلاً اگر بعضى گوسفندان آنها مورد علاقه آنهاست يا بعضى از بخش هاى زراعت مورد توجّه آنهاست، چنان با آنها رفتار کنيد که بتوانند مقصود خود را اظهار دارند و خراج و زکات را از بخش ديگر مطالبه کنيد.
حضرت در دومين نهى خود مى فرمايد: «و کسى را از خواسته (مشروعش) باز مداريد»; (وَلاَ تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ).
اشاره به اينکه اگر آنها در نحوه تقسيم اموال و اخذ خراج خواسته هاى مشروعى داشته باشند آنها را رعايت کنيد.
در سومين نهى، آنها را از گرفتن وسايل ضرورى زندگى (و به اصطلاح مستثنيات دين) باز مى دارد و مى فرمايد: «و هرگز براى گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانى يا زمستانى و يا مرکبى که با آن به کارهايشان مى رسند و يا برده اى را (که از کمک او براى زندگى بهره مى گيرند) به فروش نرسانيد»; (وَلاَ تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاء وَلاَ صَيْف، وَلاَ دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهَا وَلاَ عَبْداً).
اين دستور يکى از احکام کاملا انسانى اسلام است که اجازه نمى دهد حتى از بدهکاران، ضروريات زندگى آنها را براى اداى دين بستانند، بلکه اگر مال ديگرى دارد از آن بايد بهره گرفت و اگر ندارد بايد به او مهلت داد تا زمانى که قدرت بر اداى دين خود پيدا کند.«
@Nahjolbalaghe2
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_های_کودکانه | مرد ناشناس
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۶۳الی۱۶۶)🔹 یکى به خاطر این که در پیشگاه خدا معذور باشند و
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۶۳الی۱۶۶)🔹
↩️از مجموع این دو، چنین استفاده مى شود: هر دو گروه مجازات شدند، ولى مجازات مسخ، تنها مربوط به گنهکاران بود، و مجازات دیگران احتمالاً هلاکت و نابودى، هر چند گنهکاران نیز چند روزى پس از مسخ شدن ـ طبق روایات ـ هلاک شدند.
* * *
۴ ـ آیا مسخ، جسمانى بوده یا روحانى؟
مسخ یا به تعبیر دیگر، تغییر شکل انسانى به صورت حیوان مسلماً موضوعى بر خلاف جریان عادى طبیعت است.
البته موتاسیون و جهش و تغییر شکل حیوانات به صورت دیگر، در موارد جزئى دیده شده است، و پایه هاى فرضیه تکامل در علوم طبیعى امروز بر همان بنا نهاده شده.
ولى مواردى که در آن موتاسیون و جهش دیده شده، صفات جزئى حیوانات است، نه صفات کلى، یعنى هرگز دیده نشده: نوع حیوانى بر اثر موتاسیون تبدیل به نوع دیگر شود، بلکه خصوصیاتى از حیوان ممکن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسل هائى که به وجود مى آیند دیده مى شود، نه این که: حیوانى که متولد شده است با جهش تغییر شکل دهد.
بنابراین دگرگون شدن صورت انسان یا حیوانى به صورت نوع دیگر امرى است خارق العاده.
اما بارها گفته ایم، مسائلى بر خلاف جریان عادى طبیعى وجود دارد، گاهى به صورت معجزات پیامبران.
و زمانى به صورت اعمال خارق العاده اى که از پاره اى از انسان ها سر مى زند ـ هر چند پیامبر نباشند ـ (که البته با معجزات، متفاوت است).
بنابراین، پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان دیگر، مانعى ندارد.
و همان طور که در بحث اعجاز انبیاء گفته ایم، وجود چنین خارق عاداتى نه استثناء در قانون علیت است، و نه بر خلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان عادى طبیعى در این گونه موارد شکسته مى شود که نظیرش را در انسان هاى استثنائى کراراً دیده ایم.
بنابراین، هیچ مانعى ندارد که: مفهوم ظاهر کلمه مسخ را که در آیه فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن آمده است، بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفته اند.
ولى بعضى از مفسران که در اقلیت هستند معتقدند: مسخ به معنى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است، به این معنى که صفاتى همانند میمون یا خوک در انسان هاى سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکم پرستى و شهوت رانى که از صفات بارز این دو حیوان بود در آنها آشکار گشت.
این احتمال از یکى از قدماى مفسرین به نام مجاهد نقل شده است.
و این که بعضى ایراد کرده اند: مسخ بر خلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقب گرد در خلقت است، درست نیست; زیرا قانون تکامل مربوط به کسانى است که در مسیر تکاملند، نه آنها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرائط این قانون به کنار رفته اند.
فى المثل یک انسان سالم در سنین طفولیت مرتباً رشد و نمو مى کند، اما اگر نقائصى در وجود او پیدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد، که رو به عقب برگردد، و نمو فکرى و جسمانى خود را تدریجاً از دست بدهد.
ولى در هر حال، باید توجه داشت: مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است که انجام داده اند، یعنى چون عده اى از جمعیت هاى گنهکار بر اثر انگیزه هواپرستى و شهوت رانى دست به طغیان و نافرمانى خدا مى زدند و جمعى با تقلید کورکورانه از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شکلى که متناسب با کیفیت اعمال او بوده ظاهر مى شده است.
البته در آیات مورد بحث، تنها سخن از قرده (میمون ها) به میان آمده است و از خنازیر (خوک ها) سخنى نیست، ولى در آیه ۶٠ سوره مائده گفتگو از جمعیتى به میان آمده است که به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازیر) تغییر چهره دادند، که به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس ، آن آیه نیز درباره همین اصحاب سبت است که پیرمردان سرجنبانانِ شکم پرست و شهوت پرستشان به خوک، و جوانان مقلّد، چشم و گوش بسته ـ که اکثریت را تشکیل مى دادند ـ به میمون تغییر چهره دادند.
ولى در هر حال، باید توجه داشت طبق روایات، مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مى ماندند و سپس از دنیا مى رفتند، و نسلى از آنها به وجود نمى آمد.«
@Nahjolbalaghe2