eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﴾﷽﴿✨ 🌕❗️‏امام صادق علیه السلام‏ ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّي يَأْتِيَكَ مِنْهُ مَا يَغْلِبُكَ، وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً، وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا. گفتار و کردار برادرت را حمل بر نیکی کن، مگر این که کاری از او سر بزند که نتوانی توجیه کنی، و به گفتار او تا جایی که می‌توان حمل بر نیکی کرد سوء ظن نبر. 📜الکافی، ج ۲، ص: ۳۶۲ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام: 🌸هیچ کس سعادتمند نمی‌گردد، مگر با فرمان برداری خدای سبحان و هیچ کس بدبخت نمی‌گردد، مگر با نافرمانی خدا. 📚غررالحکم/ حدیث ۳۴۶۹ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
🌳شجره آشوب« قسمت نوزدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻1.گروه دنیاطلب و طمع ورزان: این گروه از نظر امام، مسلمان تلقی شده و حتی بعد از جنگ نیز رفتار امام با آن‌ها مانند مسلمین بود. 🔻2.گروه قاسطین؛ این ها همان کافران غیر صریح یا جبهه بنی امیه بودند که کمر به از بین بردن اصل اسلام بسته بودند. مهم ترین درگیری امام با آن ها در جنگ صفین بود، اما حضرت دائما با این گروه مبارزه کرد. 🔻3.گروه مارقین: فرقه یادشده یا همان خوارج، به تعبیر پیامبر «اشرار امت» بودند که در سال‌های آخر حکومت امام توانستند با دست‌اندازی در مسیر مبارزه امام با نفاق حاکم در شام، برای معاویه فرصت‌آفرینی کنند تا بار دیگر این شخص ستمگر بتواند بعد از صفین، قوای خود را تجدید کند... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_735581431.mp3
3.52M
┈•✿‌‌‌‌‌‌꧁༼﷽༽꧂✿•┈       قاسم هنوز زنده‌ست مارو گواه قرآن قاسم میان سنگر گرم دفاع مانده 😭💔 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞ وَإِلَىٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۖ وَلَا تَنقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ ۚ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ وبه سوى «مَدْیَن» برادرشان شعیب را فرستادیم. گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبودى براى شما نیست. پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشى نزنید). که من خیرخواه شما هستم و از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم. (هود/۸۴) * وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ و اى قوم من! حق پیمانه و وزن را با عدالت، ادا کنید. و از اموال مردم چیزى کم نگذارید. و در زمین به فساد نکوشید. (هود/۸۵) * بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ آنچه (از سرمایه هاى حلال،) خداوند براى شما باقى گذارده، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید. و من، نگهبان شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم.» (هود/۸۶) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۸۱ الی۸۳)🔹 ↩️و بعضى از فقها گفته اند: اگر زن شوهردارى این عمل ر
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۸۴ الی ۸۶)🔹 🔷مدین سرزمین شعیب با پایان یافتن داستان عبرت انگیز قوم لوط ، نوبت به قوم شعیب ششمین پیامبر مورد ذکر دراین سوره و مردم مدین مى رسد، همان جمعیتى که راه توحید را رها کردند، و در سنگلاخ شرک و بت پرستى سرگردان شدند، نه تنها بت، که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را مى پرستیدند، و به خاطر آن، کسب و تجارت با رونق خویش را، آلوده به تقلب، کم فروشى و خلافکارى هاى دیگر مى کردند. در آغاز مى گوید: و به سوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم (وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً). کلمه أَخاهُم (برادرشان) همان گونه که سابقاً هم اشاره کردیم، به خاطر آن است که نهایت محبت پیامبران را به قوم خود باز گو کند، نه فقط به خاطر این که از افراد قبیله و طائفه آنها بود، بلکه علاوه بر آن خیرخواه و دلسوز آنها همچون یک برادر بود. مَدْیَن (بر وزن مریم) نام آبادى شعیب (علیه السلام) و قبیله او است، این شهر، در مشرق خلیج عقبه قرار داشته، و مردم آن از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) بودند، و با مصر ، لبنان و فلسطین تجارت داشته اند. امروز شهر مدین ، معان نامیده مى شود، ولى بعضى از جغرافیون نام مدین را بر مردمى اطلاق کرده اند که در میان خلیج عقبه تا کوه سینا مى زیسته اند. در تورات نیز نام مدیان آمده، اما به عنوان بعضى از قبائل (و البته اطلاق یک نام بر شهر و صاحبان شهر معمول است). این پیامبر، این برادر دلسوز و مهربان، همان گونه که شیوه همه پیامبران در آغاز دعوت بود، نخست آنها را به اساسى ترین پایه هاى مذهب، یعنى توحید دعوت کرده، گفت: اى قوم! خداوند یگانه یکتا را بپرستید که جز او معبودى براى شما نیست ( قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِله غَیْرُهُ). چرا که دعوت به توحید، دعوت به شکستن همه طاغوت ها و همه سنت هاى جاهلى است، و هر گونه اصلاح اجتماعى و اخلاقى بدون آن میسر نخواهد بود. آنگاه، به یکى از مفاسد اقتصادى که از روح شرک و بت پرستى سرچشمه مى گیرد و در آن زمان در میان اهل مدین سخت رایج بوده، اشاره کرده، گفت: به هنگام خرید و فروش پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید (وَ لاتَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ). مِکْیال و مِیْزان به معنى پیمانه و ترازو است، و کم کردن آنها به معنى کم فروشى و نپرداختن حقوق مردم است. رواج این دو کار، در میان آنها، نشانه اى بود از نبودن نظم، حساب و میزان و سنجش در کارهایشان، و نمونه اى بود از غارتگرى و استثمار و ظلم و ستم در جامعه ثروتمند آنها. این پیامبر بزرگ، پس از این دستور، بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مى کند: نخست مى گوید: قبول این اندرز سبب مى شود: درهاى خیرات به روى شما گشوده شود، پیشرفت امر تجارت، پائین آمدن سطح قیمت ها، آرامش جامعه، خلاصه من خیر خواه شما هستم و مطمئنم این اندرز نیز سرچشمه خیر و برکت براى جامعه شما خواهد بود (إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْر). این احتمال نیز، در تفسیر این جمله وجود دارد که شعیب مى گوید: من شما را داراى نعمت فراوان و خیر کثیرى مى بینم بنابراین دلیلى ندارد که تن به پستى در دهید و حقوق مردم را ضایع کنید، و به جاى شکر نعمت، کفران نمائید. دیگر این که: من از آن مى ترسم که اصرار بر شرک، کفران نعمت و کم فروشى، عذاب روز فراگیر، همه شما را فرو گیرد (وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْم مُحیط). مُحِیط در اینجا صفت براى یَوْم است، یعنى یک روز فراگیر ، و البته فراگیر بودن روز، به معنى فراگیر بودن مجازات آن روز است، و این مى تواند اشاره به عذاب آخرت، و همچنین مجازات هاى فراگیر دنیا باشد. بنابراین، هم شما نیاز به این گونه کارها ندارید، و هم عذاب خدا در کمین شما است، پس باید هر چه زودتر وضع خویش را اصلاح کنید. * * * آیه بعد، مجدداً روى نظام اقتصادى آنها تأکید مى کند، و اگر قبلاً شعیب قوم خود را از کم فروشى نهى کرده بود، در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، مى گوید: اى قوم! پیمانه و وزن را با قسط و عدل وفا کنید (وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ). و این اصل، یعنى اقامه قسط و عدل و دادن حق هر کس به او، باید بر سراسر جامعه شما حکومت کند. سپس، قدم از آن فراتر نهاده، مى گوید: بر اشیاء و اجناس مردم عیب مگذارید، و چیزى از آنها را کم مکنید (وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ). بَخْس (بر وزن نحس) در اصل به معنى کم کردن به عنوان ظلم و ستم است. و این که، به زمین هائى که بدون آبیارى زراعت مى شود بَخْس گفته مى شود، به همین علت است که، آب آن کم است (تنها از باران استفاده مى کند) و یا آن که محصول آن نسبت به زمین هاى آبى کمتر مى باشد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۸۴ الی ۸۶)🔹 🔷مدین سرزمین شعیب با پایان یافتن داستان عبرت ان
↩️و اگر به وسعت مفهوم این جمله نظر بیافکنیم، دعوتى است به رعایت همه حقوق فردى و اجتماعى براى همه اقوام و همه ملت ها، بخس حق در هر محیط و هر عصر و زمان، به شکلى ظهور مى کند، و حتى گاهى در شکل کمک بلا عوض! و تعاون و دادن وام! (همان گونه که روش استثمارگران در عصر و زمان ما است). در پایان آیه، باز هم از این فراتر رفته، مى گوید: در روى زمین فساد مکنید (وَ لاتَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدینَ). فساد از طریق کم فروشى. فساد از طریق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق دیگران. فساد به خاطر بر هم زدن میزان ها و مقیاس هاى اجتماعى. فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص و بالاخره فساد به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان مردم!. جمله لاتَعْثَوا به معنى فساد نکنید است، بنابراین ذکر مُفْسِدِین بعد از آن، به خاطر تأکید هر چه بیشتر روى این مسأله است. دو آیه فوق، این واقعیت را به خوبى منعکس مى کند که، بعد از مسأله اعتقاد به توحید و ایدئولوژى صحیح، یک اقتصاد سالم از اهمیت ویژه اى برخوردار است، و نیز نشان مى دهد، به هم ریختگى نظام اقتصادى، سرچشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود. * * * سرانجام، به آنها گوشزد کرد که: افزایش کمیت ثروت ـ ثروتى که از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران به دست آید ـ سبب بى نیازى شما نخواهد بود، بلکه سرمایه حلالى که براى شما باقى مى ماند، هر چند کم و اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است (بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ). تعبیر به بَقِیَّةُ اللّه یا به خاطر آن است که سود حلال اندک، چون به فرمان خدا است بَقِیَّةُ اللّه است. یا این که، تحصیل حلال، باعث دوام نعمت الهى و بقاى برکات مى شود. و یا این که، اشاره به پاداش و ثواب هاى معنوى است که تا ابد باقى مى ماند هر چند دنیا و تمام آنچه در آن است فانى شود، آیه ۴۶ سوره کهف : وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً نیز، اشاره به همین است. و تعبیر به إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (اگر ایمان داشته باشید) اشاره به این است که، این واقعیت را تنها کسانى درک مى کنند که ایمان به خدا و حکمت او و فلسفه فرمان هایش داشته باشند. در روایات متعددى مى خوانیم: بَقِیَّةُ اللّه تفسیر به وجود مهدى(علیه السلام)یا بعضى از امامان دیگر شده است، از جمله در کتاب اکمال الدین از امام باقر(علیه السلام)چنین نقل شده: أَوَّلُ ما یَنْطِقُ بِهِ الْقائِمُ(علیه السلام) حِیْنَ خَرَجَ، هذِهِ الآْیَةُ بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ . ثُمَّ یَقُولُ: أَنَا بَقِیَّةُ اللّهِ وَ حُجَّتُهُ وَ خَلِیْفَتُهُ عَلَیْکُمْ فلا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلاّ قالَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِه: نخستین سخنى که مهدى(علیه السلام)پس از قیام خود مى گوید، این آیه است بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ . سپس مى گوید: منم بقیة اللّه و حجت و خلیفه او در میان شما، آنگاه هیچ کس بر او سلام نمى کند مگر این که مى گوید: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِه . بارها گفته ایم، آیات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد، مفاهیم جامعى دارد که مى تواند در اعصار و قرون بعد، بر مصداق هاى کلى تر و وسیع تر، تطبیق شود. درست است که در آیه مورد بحث، مخاطب قوم شعیب اند، و منظور از بقیة اللّه سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع که از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، خ بقیة اللّه محسوب مى شود. تمام پیامبران الهى و پیشوایان بزرگ بقیة اللّه اند. تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سرسخت براى یک قوم و ملت باقى مى مانند از این نظر بقیة اللّه اند. همچنین سربازان مبارزى که پس از پیروزى از میدان جنگ باز مى گردند، آنها نیز بقیة اللّه اند. و از آنجا که، مهدى موعود(علیه السلام) آخرین پیشوا و بزرگ ترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، یکى از روشن ترین مصادیق بقیة اللّه و از همه به این لقب شایسته تر است، به خصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است. در پایان آیه مورد بحث، از زبان شعیب مى خوانیم: وظیفه من همین ابلاغ و انذار و هشدار بود که گفتم و من مسئول اعمال شما و موظف به اجبار کردنتان بر پذیرفتن این راه نیستم این شما و این راه و این چاه! (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظ). @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۵۰)🔹 امام عليه السلام در اين كلام نورانى‌اش به يكى از دلايل توحيد اشاره كرده مى
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۱)🔹 🔷تلخى و شيرينى دنيا و آخرت: امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اشاره به تفاوت آشكار ميان امور شيرين و تلخ در دنيا و آخرت مى‌كند و مى‌فرمايد: «تلخى دنيا شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا تلخى آخرت»؛ (مَرَارَةُ آلدُّنْيَا حَلاَوَةُ آلاْخِرَةِ، وَ حَلاَوَةُ آلدُّنْيَا مَرَارَةُ آلاْخِرَةِ). اشاره به اين‌كه بسيارى از طاعات و عبادات و انجام دادن دستورات الهى تلخ ‌كامى‌هايى دارد؛ جهاد فى سبيل الله، جهاد با هواى نفس و گاه رفتن به زيارت خانه خدا، پرداختن خمس و زكات و چشم‌پوشى از اموال حرام و مقامات عالى نامشروع، تلخى‌ها و مشكلاتى براى انسان دارد؛ ولى به يقين اين تلخى‌ها سبب شيرينى در سراى آخرت و بهشت برين است. نعمت‌هايى كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى سخنى از آن شنيده و نه به خاطر انسانى خطور كرده است. به عكس، بسيارى از گناهان ممكن است لذت‌بخش باشد. پيروى از هوا وهوس و عيش و نوش‌هاى گناه‌آلود و اموال فراوانى كه از طرق نامشروع تحصيل مى‌شود براى صاحبان آن‌ها لذّتى دارد؛ ولى اين لذّات، تلخ ‌كامى‌هايى را در آخرت به دنبال دارد عذاب‌هايى كه بسيار شديد و طولانى است و حتى يك روز آن را نمى‌توان تحمل كرد تا چه رسد به ساليان دراز. مقصود امام عليه السلام از اين گفتار حكيمانه اين است كه اگر در مسير اطاعت، مشكلات و شايد ناراحتى‌ها و مرارت‌هايى وجود داشته باشد، نگران نشويم، آن‌ها را به جان و دل بپذيريم به اميد وعده‌هاى الهى در آخرت و به عكس اگر در گناه، لذّتى باشد از عواقب تلخ آن غافل نگرديم و كوتاه سخن اين‌كه هدف امام عليه السلام تشويق به طاعات و ترك گناهان است. شبيه اين سخن، تعبيرى است كه در خطبه 174 نهج‌البلاغه گذشت كه امام عليه السلام مى‌فرمايد: «إِنَّ آلْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَإِنَّ آلنَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ؛ بهشت در لابه‌لاى ناراحتى‌ها پيچيده شده و دوزخ در لابه‌لاى شهوات». نيز در حكمت 376 مى‌فرمايد: «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ، وَإِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيءٌ؛ حق، سنگين اما گوارا و باطل، سبك و آسان؛ اما بلاخيز و مرگ‌آور است». حق گرچه ثقيل و سنگين است ولى عاقبتش گواراست. به عكس، باطل كه در آغاز آسان و راحت است؛ ولى در پايان ناگوار و خطرناك است. البته آنچه امام عليه السلام در اين‌ جا فرموده بيان حكم غالبى است وگرنه موارد استثنايى نيز وجود دارد كه انسان از انجام دادن حق لذت ببرد و از انجام دادن باطل ناراحت شود. حديث معروفى كه مى‌گويد: «مؤمن اوقات شبانه‌روز خود را به سه بخش تقسيم مى‌كند: بخشى براى عبادت و بندگى پروردگار و بخشى براى سامان دادن به وضع زندگى و در بخش ديگرى به لذات حلال مى‌پردازد تا نيرو وآرامش براى انجام وظايف پيدا كند»، دليل روشنى بر اين استثناست. در حالات انبيا و اولياى الهى به خصوص در آزمايش‌ هاى سخت آن‌ها، شواهد زيادى بر اصل گفتار امام عليه السلام هست. اگر حضرت يوسف عليه السلام تسليم خواسته نامشروع زليخا مى‌شد براى او لذت‌بخش بود؛ اما مرارت آخرت را به دنبال داشت و اين‌كه تسليم نشد وبه سبب آن، سال‌ها در زندان ماند و مرارت زيادى را چشيد بر كسى پوشيده نيست؛ اما حلاوت آخرت بلكه حلاوت دنيا را در پايان و بعد از مدتى به دنبال داشت. حضرت آدم عليه السلام ترك اولى كرد و از شجره ممنوعه موقتا لذت برد؛ اما پايان غم‌انگيزى براى او داشت. بسيار مى‌شود مرارت‌هاى دنيا نتيجه شيرينى در همين دنيا نصيب انسان مى‌كند مانند جوانى كه سال‌ها در غربت و با مشقت درس خوانده تا توانسته به مراحل عالى علم و دانش برسد كه لذت آن را در پايان در همين دنيا مى‌بيند وبه عكس جوانى كه تن به تنبلى و خوش‌گذرانى و عيش و نوش داده و بى‌سواد باقى مانده مرارت آن را در پايان كار در همين دنيا مى‌چشد.(1) * پی نوشت: (1) . سند گفتار حکیمانه: خطیب در مصادر مى گوید: این کلام شریف در کتاب روضة الواعظین با تفاوت تقدیم جمله دوم بر جمله اوّل آمده است و در غررالحکم نیز به این صورت ذکر شده: «حلاوة الدنیا توجب مرارة الآخرة». این تفاوتها نشان مى دهد که آنها آن را از منبع دیگرى جز نهج البلاغه گرفته اند. (مصادر نهج البلاغه،ج 4، ص 192)   @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 💎✨شیعه تسلیم دستور امام خویش عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ، قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ اللَّهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمَّانَةً بِنِصْفَيْنِ‏، فَقُلْتَ هَذَا حَرَامٌ وَ هَذَا حَلَالٌ، لَشَهِدْتُ أَنَّ الَّذِي قُلْتَ حَلَالٌ حَلَالٌ وَ أَنَّ الَّذِي قُلْتَ حَرَامٌ حَرَامٌ، فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ رَحِمَكَ اللَّهُ. 💜❗️عبدالله بن ابی یعفور نقل می کند که به امام صادق علیه السلام عرض کردم : به خدا قسم! اگر یک انار را به دو نیم تقسیم کنید و بگویید که این (یک نصف) حرام است و این (یک نصف دیگر) حلال است ، قطعاً شهادت میدهم که آنچه گفتی حلال ، حلال است و آنچه گفتی حرام ، حرام است .امام صادق علیه السلام فرمودند : خداوند تو را رحمت کند. خداوند تو را رحمت کند. 📚رجال الكشی ص249 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷 @Rahpooyan_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲✨وقتی حاج قاسم، فرهنگ تشریفاتی امروز را به چالش می‌کشد! 🌺🌿او از روزهایی می‌گوید که خبری از القاب و عناوین و تشریفات نبود. روزهایی که همه برادر بودند و برابر... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت نوزدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻1.گروه دن
🌳شجره آشوب« قسمت بیستم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻از نظر امام، دشمن پنهان خطرهایی بسیار بیشتری نسبت به دشمن آشکار دارد. 🔻 درنتیجه از همین نکته می‌توان پی برد که اهل نفاق که در ظاهر مسلمان واقع می‌شوند و در حقیقت قصد براندازی اسلام و نظام اسلامی را دارند بیشترین ضربه را به حاکمیت خواهند زد. این جبهه علیرغم تظاهر به رعایت احکام شرع، با همکاری عناصر خودفروخته و مخالف یا دنیاطلب داخلی، تلاش می‌کنند تا اصل اسلام را از بین ببرند؛ به‌نحوی‌که از اسلام جز نامی باقی نماند. 🔻 آنچه در کتب تاریخ برمی‌آید می‌توان فهمید معاویه و سپاه شام، به‌عنوان کانون فرماندهی و کنترل تمام فتنه‌ها و آشوب‌های داخلی حکومت امام علی بوده و با تقویت عناصر مخالف، سعی بر براندازی نظام تحت امر امام داشتند. 🔻 آن‌ها نه‌تنها قصد از بین بردن نظام، بلکه می‌خواستند اسلام را به‌طورکلی دفن کنند. ما در این کتاب در صدد این هستیم که نشان دهیم مهم ترین دشمن و اصلی ترین آن ها، از نظر امام همین جبهه بنی امیه هستند که نیت آن ها، انهدام اسلام بود. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ ۖ إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ گفتند: «اى شعیب! آیا نمازت به تو دستور مى دهد که آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک کنیم. یا آنچه را مى خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟!تو که مرد بردبار و فهمیده اى هستى!» (هود/۸۷) *** قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ گفت: «اى قوم من! به من خبر دهید، اگر دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و روزى و موهبت نیکویى به من داده باشد، (آیا مى توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتکب شوم. من جز اصلاح ـ تا آن جا که توانایى دارم ـ نمى خواهم. و توفیق من (در این کار)، جز به (یارى) خدا نیست. تنها بر او توکّل کردم. و به سوى او باز مى گردم. (هود/۸۸) * وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ ۚ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ و اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتى که قوم نوح یا قوم هود یاقوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید. و (سرزمین) قوم لوط از شما چندان دور نیست. (هود/۸۹) * وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ ۚ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ از پروردگار خود، آمرزش بطلبید. و به سوى او بازگردید. که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است.» (هود/۹۰) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۸۴ الی ۸۶)🔹 🔷مدین سرزمین شعیب با پایان یافتن داستان عبرت ان
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۸۷ الی۹۰)🔹 🔺منطق بى اساس لجوجان اکنون ببینیم این قوم لجوج، در برابر این نداى مصلح آسمانى چه عکس العملى نشان داد. آنها که بت ها را آثار نیاکان و نشانه اصالت فرهنگ خویش مى پنداشتند، و از کم فروشى و تقلب در معامله سود کلانى مى بردند، در برابر شعیب چنین گفتند: اى شعیب! آیا این نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند ترک گوئیم ؟! (قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا). و یا آزادى خود را در اموال خویش از دست دهیم و نتوانیم به دلخواهمان در اموالمان تصرف کنیم ؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشاءُ). تو که آدم بردبار، پر حوصله و فهمیده اى هستى ، از تو چنین سخنانى بعید است! (إِنَّکَ لاَ َنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ). در اینجا، این سؤال پیش مى آید که چرا آنها روى نماز شعیب تکیه کردند؟ بعضى از مفسران گفته اند: این به دلیل آن بوده که شعیب بسیار نماز مى خواند، و به مردم مى گفت: نماز، انسان را از کارهاى زشت و منکرات باز مى دارد. ولى جمعیت نادان که رابطه میان نماز و ترک منکرات را درک نمى کردند، از روى تمسخر به او گفتند: آیا این اوراد و حرکات تو، به تو فرمان مى دهد که ما سنت نیاکان و فرهنگ مذهبى خود را زیر پا بگذاریم، و یا نسبت به اموالمان مسلوب الاختیار شویم؟! بعضى نیز، احتمال داده اند صَلوة اشاره به آئین و مذهب است; زیرا آشکارترین سمبل دین نماز است. به هر حال، اگر آنها درست اندیشه مى کردند، این واقعیت را در مى یافتند که نماز، حسّ مسئولیت، تقوا، پرهیزکارى، خداترسى و حق شناسى را در انسان زنده مى کند، او را به یاد خدا و به یاد دادگاه عدل او مى اندازد، گرد و غبار خودپسندى و خودپرستى را از صفحه دل او مى شوید، و او را از جهان محدود و آلوده دنیا، به جهان ماوراء طبیعت، به عالم پاکى ها و نیکى ها متوجه مى سازد، و به همین دلیل او را از شرک، بت پرستى و تقلید کورکورانه نیاکان و از کم فروشى و انواع تقلب باز مى دارد. سؤال دیگرى که در اینجا پیش مى آید این است که: آیا آنها جمله: إِنَّکَ لاَ َنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ: تو مرد عاقل و فهمیده و بردبارى را از روى واقعیت و ایمان مى گفتند، و یا به عنوان مسخره و استهزاء؟ مفسران، هر دو احتمال را داده اند، ولى با توجه به تعبیر استهزاءآمیزى که در جمله قبل خواندیم (جمله أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ) چنین به نظر مى رسد که آن را از روى استهزاء مى گفتند، اشاره به این که، آدم حلیم و بردبار کسى است که تا مطالعه کافى روى چیزى نکند، و به صحت آن اطمینان پیدا ننماید، اظهار نمى نماید، و آدم رشید و عاقل کسى است که، سنت هاى یک قوم را زیر پا نگذارد، و آزادى عمل را از صاحبان اموال، سلب نکند، پس معلوم مى شود، نه مطالعه کافى دارى، و نه عقل درست و نه اندیشه عمیق; چرا که عقل درست و اندیشه عمیق، ایجاب مى کند، انسان دست از روش نیاکان خود برندارد، و آزادى عمل را از کسى سلب نکند!. * * * اما شعیب، در پاسخ آنها، که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بى خردى گرفته بودند، گفت: اى قوم من! (اى گروهى که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مى دارم براى شما هم مى خواهم) هر گاه من دلیل روشن و آشکارى از طرف پروردگارم داشته باشم و علاوه بر این، روزى پاکیزه و مال به قدر نیاز به من بخشیده باشد، آیا در این صورت، صحیح است که من مخالفت فرمان او کنم، و یا نسبت به شما قصد و غرضى داشته باشم و خیر خواهتان نباشم ؟! (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).(۱) شعیب با این جمله، مى خواهد بگوید: من در این کار تنها انگیزه معنوى و انسانى و تربیتى دارم، من حقایقى را مى دانم که شما نمى دانید، و همیشه انسان دشمن چیزى است که نمى داند. جالب توجه این که، در این آیات، تعبیر یا قَوْمِ (اى قوم من) تکرار شده است، به خاطر این که عواطف آنها را براى پذیرش حق بسیج کند، و به آنها بفهماند، شما از من هستید و من هم از شما (خواه قوم در اینجا به معنى قبیله، طایفه و فامیل باشد، و خواه به معنى گروهى که او در میان آنها زندگى مى کرد و جزء اجتماع آنها محسوب مى شد). سپس، این پیامبر بزرگ اضافه مى کند: گمان مبرید که من مى خواهم شما را از چیزى نهى کنم ولى خودم به سراغ آن بروم (وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ). به شما بگویم کم فروشى نکنید، و تقلب و غش در معامله روا مدارید، اما خودم با انجام این اعمال ثروتى بیندوزم، و یا شما را از پرستش بت ها منع کنم، اما خودم در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم، نه، هرگز چنین نیست.⬇️
↩️از این جمله، چنین بر مى آید: آنها شعیب را متهم مى کردند که او قصد سودجوئى براى شخص خودش دارد، و لذا صریحاً این موضوع را نفى مى کند. سرانجام، به آنها مى گوید: من یک هدف بیشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شما است تا آنجا که در قدرت دارم (إِنْ أُریدُ إِلاَّ الإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ). این همان هدفى است که، تمام پیامبران آن را تعقیب مى کردند، اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى. و براى رسیدن به این هدف تنها از خدا توفیق مى طلبم (وَ ما تَوْفیقی إِلاّ بِاللّهِ). و به همین دلیل، براى انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ، تنها بر او تکیه مى کنم و در همه چیز به او باز مى گردم (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ). براى حل مشکلات، با تکیه بر یارى او تلاش مى کنم، و براى تحمل شدائد این راه، به او باز مى گردم. * * * سپس، آنها را متوجه به یک نکته اخلاقى مى کند و آن این که: بسیار مى شود انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به کسى، و یا تعصب و لجاجت نسبت به چیزى، تمام مصالح خویش را نادیده مى گیرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشى مى سپارد، به آنها مى گوید: اى قوم من! مبادا دشمنى و عداوت با من شما را به گناه و عصیان و سرکشى وا دارد (وَ یا قَوْمِ لایَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی). مبادا همان بلاها و مصائب و رنج ها و مجازات هائى که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید به شما هم برسد (أَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوح أَوْ قَوْمَ هُود أَوْ قَوْمَ صالِح). حتى قوم لوط با آن بلاى عظیم، یعنى زیر و رو شدن شهرهایشان و سنگباران شدن از شما چندان دور نیستند (وَ ما قَوْمُ لُوط مِنْکُمْ بِبَعید). نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مکان زندگیشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست کمى دارد!. البته مدین که مرکز قوم شعیب بود، از سرزمین قوم لوط فاصله زیادى نداشت; چرا که هر دو از مناطق شامات بودند، و از نظر زمانى هر چند فاصله داشتند، اما فاصله آنها نیز آن چنان نبود که تاریخشان به دست فراموشى سپرده شده باشد. و اما از نظر عمل، هر چند میان انحرافات جنسى قوم لوط و انحرافات اقتصادى قوم شعیب، ظاهراً فرق بسیار بود، ولى هر دو در تولید فساد در جامعه، و به هم ریختن نظام اجتماعى و از میان بردن فضائل اخلاقى و اشاعه فساد با هم شباهت داشتند، به همین جهت، گاهى در روایات مى بینم: یک درهم ربا که طبعاً مربوط به مسائل اقتصادى است، با زنا که یک آلودگى جنسى است مقایسه شده است.(۲)-(۳) * * * و سرانجام، دو دستور که در واقع نتیجه تمام تبلیغات پیشین او است، به این قوم گمراه مى دهد: نخست این که: از خداوند آمرزش بطلبید تا از گناه پاک شوید، و از شرک و بت پرستى و خیانت در معاملات بر کنار گردید (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ). دیگر این که: پس از پاکى از گناه به سوى او باز گردید که او پاک است و باید پاک شد و به سوى او رفت (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ). در واقع، استغفار، توقف در مسیر گناه و شستشوى خویشتن است و توبه بازگشت به سوى او است که وجودى است بى انتها. و بدانید! گناه شما هر قدر عظیم و سنگین باشد، راه بازگشت به روى شما باز است چرا که پروردگار من، هم رحیم است و هم دوستدار بندگان (إِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ). وَدُود صیغه مبالغه از ود به معنى محبت است، ذکر این کلمه بعد از کلمه رحیم اشاره به این است که، نه تنها خداوند به حکم رحیمیتش به بندگان گنهکارِ توبه کار، توجه دارد، بلکه از این گذشته آنها را بسیار دوست مى دارد، که هر کدام از این دو (رحم و محبت) خود انگیزه اى است براى پذیرش استغفار و توبه بندگان. * * * ۱ ـ باید توجه داشت جزاى جمله شرطیه در آیه فوق محذوف است، و جزا چنین بوده است: أَفَأَعْدِلُ مَعَ ذلِکَ عَمّا أَنَا عَلَیْهِ مِنْ عِبادَتِهِ وَ تَبْلِیْغِ دِیْنِهِ . ۲ ـ ذکر این نکته نیز لازم است که: جمله لایَجْرِمَنَّکُمْ به دو معنى آمده است: یکى به معنى لایَحْمِلَنَّکُمْ یعنى شما را وادار نکند ، در این صورت آیه از نظر ترکیب چنین خواهد بود: لایَجْرِمَنَّ فعل و شِقاق فاعل و کُمْ مفعول و أَنْ یُصِیْبَکُم مفعول دوم است، و در این صورت معنى آیه چنین مى شود: اى قوم من! مخالفت با من، شما را وادار نکند که سرنوشتى همچون سرنوشت قوم نوح(علیه السلام) و مانند آنها را پیدا کنید. احتمال دوم این است که: به معنى شما را به گناه نکشاند بوده باشد، در این صورت یَجْرِمَنَّ فعل و شِقاق فاعل و کُمْ مفعول است و أَنْ یُصِیْبَکُم نتیجه آن است، و معنى آیه همان خواهد شد که ما در متن آورده ایم. ۳ ـ الفقیه ، جلد ۴، صفحه ۳۶۷ (انتشارات جامعه مدرسین) ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۸، صفحات ۱۲۲، ۱۲۳ و ۱۲۴ (چاپ آل البیت) ـ بحار الانوار ، جلد ۱٠٠، صفحات ۱۱۵، ۱۱۶ و ۱۱۷. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۴)بخش اول🔹 ↩️به عقيده ما اين محبّت و احترامى که حضرت نسبت به عايشه در بر
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۴)بخش دوم🔹 🔴 بهانه خونخواهی عثمان برای خلافت 🔷امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه روى سخن را به معاويه کرده و او را زير رگبار شديدترين ملامت ها و سرزنش ها گرفته است. مى فرمايد: «به خدا سوگند مى دانم تو مردى پوشيده دل و ناقص العقل هستى»; (وَإِنَّکَ وَاللهِ مَا عَلِمْتُ الاَْغْلَفُ الْقَلْبِ، الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ). تعبير به «الاَْغْلَفُ الْقَلْبِ» به اين معناست که قلب تو در غلاف قرار گرفته و چيزى به آن منتقل نمى شود و درک نمى کند. همان گونه که در قرآن مجيد از زبان بعضى از کفار يهود آمده است که به عنوان استهزا مى گفتند «(قُلُوبُنَا غُلْفٌ); يعنى ما چيزى از سخنان تو سر در نمى آوريم». تعبير به «الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ» اشاره به کم عقلى معاويه است، زيرا «مقارب» به معناى چيزى است که حد وسط ميان خوب و بد و به بيان ديگر داراى کمبود باشد; يعنى عقل تو کمبودى دارد و ناقص است که اين گونه سخنان دور از منطق را بر زبان يا قلم جارى مى سازى. آن گاه مى افزايد: «سزاوار است درباره تو گفته شود که از نردبانى بالا رفته اى که تو را به پرتگاه خطرناکى کشانده و به زيان توست نه به سود تو، زيرا تو به دنبال غير گمشده خود هستى و گوسفندان ديگرى را مى چرانى و مقامى را مى طلبى که نه سزاوار آن هستى و نه در معدن و کانون آن قرار دارى»; (وَالاَْوْلَى أَنْ يُقَالَ لَکَ: إِنَّکَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَکَ مَطْلَعَ سُوء عَلَيْکَ لاَ لَکَ، لاَِنَّکَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِکَ، وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِکَ، وَطَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَلاَ فِي مَعْدِنِهِ). مى دانيم معاويه همان طور که خودش نيز صريحاً پس از شهادت امام و سلطه بر عراق گفت علاقه شديدى به حکومت و مقام داشت و حاضر بود همه چيز را فداى آن کند و حتى خون هاى بى گناهان را براى رسيدن به اين هدف نامشروع بريزد; او با صراحت مى گفت: «ما قاتَلْتُکُمْ عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالْحَجِّ وَإنّما قاتَلْتُکُمْ لأتَأَمَّرَ عَلَيْکُمْ عَلى رِقابِکُمْ; من با شما پيکار نکردم که نماز بخوانيد و زکات بدهيد و حج به جا آوريد من براى اين پيکار کردم که بر شما حکومت کنم و بر گردن شما سوار شوم».در حالى که هيچ گونه صلاحيت و شايستگى براى خلافت پيغمبر نداشت; از اين رو امام(عليه السلام) نخست با اين دو تشبيه (غير گمشده خود را مى طلبى و گوسفندان ديگران را مى چرانى) و سپس با تصريح به او گوشزد مى فرمايد که تو نه اهليت براى اين کار دارى و نه در معدن نبوّت پرورش يافته اى. اشاره به اينکه حکومت پيامبر حکومتى ظاهرى چون پادشاهان دنيا نيست، بلکه حکومتى روحانى و معنوى است که تنها شايسته کسانى است که در آن معدن پرورش يافته و علم و تقواى لازم را از آنجا کسب کرده اند. آن گاه امام در ادامه اين سخن خطاب به معاويه مى فرمايد: «چقدر گفتار و کردارت از هم دور است!»; (فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَکَ مِنْ فِعْلِکَ!!). اشاره به اينکه تو از يک سو ادعاى خونخواهى عثمان مى کنى و از سوى ديگر بر امام و پيشواى خود که قاطبه مردم با او بيعت کرده اند به مبارزه برمى خيزى در حالى که مشروعيت ظاهرى امام و پيشواى تو از مشروعيت ظاهرى خلافت عثمان بسيار روشن تر است. معلوم نيست تو با خليفه مسلمانان موافقى يا مخالف. اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد که منظور از تضاد قول و فعل معاويه اين است که از يک سو مى خواهد حمايت از خليفه (عثمان) کند و خود را جانشين او بداند و از سوى ديگر آشکارا اعمالى بر خلاف شرع انجام مى دهد مانند پوشيدن لباس ابريشمى و نوشيدن شراب و ريختن خون بى گناهان. سپس مى فرمايد: «چقدر تو با عموها و دايى هاى (بت پرستت) شباهت نزديک دارى همان ها که شقاوت و تمناى باطل وادارشان ساخت که (آيين) محمد(صلى الله عليه وآله) را انکار کنند و همان گونه که مى دانى (با او ستيزه کرده اند تا) به خاک و خون غلطيدند و در برابر شمشيرهايى که ميدان نبرد هرگز از آن خالى نبوده و سستى در آن راه نمى يافته است نتوانستند در مقابل بلاى بزرگ از خود دفاع کنند و يا از حريم خود حمايت نمايند»; (وَقَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَام وَ أَخْوَال! حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ، وَتَمَنِّي الْبَاطِلِ، عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ، لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً، وَلَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً، بِوَقْعِ سُيُوف مَا خَلاَ مِنْهَا الْوَغَى، وَلَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَيْنَى). منظور از «اعمام»; (عموها و عمه ها) به گفته بعضى همسر ابولهب «ام جميل» و منظور از «اخوال»; (دايى ها) «وليد بن عتبه» است; ولى با توجّه به اينکه «اعمام» غالباً جمع عمو است و اطلاق آن به عنوان تغليب بر عمه ها کم است و «اخوال» نيز جمع است و بعيد به نظر مى رسد که بر يک نفر اطلاق شود⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۴)بخش دوم🔹 🔴 بهانه خونخواهی عثمان برای خلافت 🔷امام(عليه السلام) در اين
↩️به علاوه «ام جميل» به قتل نرسيد، از اين رو بعضى از محققان گفته اند: منظور در اينجا عموها و دايى هاى پدر و مادر معاويه است، بلکه گاه به تمام نزديکان پدر و مادر اعمام و اخوال مى گويند که آنها متعدد بوده اند. در واقع امام مى خواهد قداست خيالى معاويه را در هم بشکند و بر ادعاى او در طرفدارى از اسلام و خلفا خط بطلان کشد و به او نشان دهد که تو باقى مانده دشمنان قسم خورده اسلام هستى و گواهش اينکه بسيارى از خويشاندان پدرى و مادرى تو در صف دشمنان اسلام بودند و در ميدان هاى جنگ به دست مسلمانان کشته شدند. سپس امام(عليه السلام) در بخش آخر اين نامه به پاسخ يکى ديگر از سخنان معاويه پرداخته مى فرمايد: «تو درباره قاتلان عثمان زياد سخن گفتى بيا نخست همچون ساير مردم با من بيعت کن سپس درباره آنها (قاتلان عثمان) نزد من طرح شکايت نما تا من بر طبق کتاب الله ميان تو و آنها داورى کنم»; (وَقَدْ أَکْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ، فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاکِمِ الْقَوْمَ إِلَيَّ، أَحْمِلْکَ وَإِيَّاهُمْ عَلَى کِتَابِ اللهِ تَعَالَى). اين پاسخى منطقى و روشن است که امام در مقابل بهانه قتل عثمان به معاويه فرموده، زيرا اولاً مسأله قصاص بايد در حضور حاکم شرع و بعد از طرح دعوا و اثبات آن باشد; کسى که هنوز حکومت اسلامى را به رسميت نشناخته چگونه مى تواند چنين تقاضايى کند. ثانياً حاکم اسلامى نمى تواند پيش از محاکمه عادلانه قاتلان، کسى را به دست صاحبان خون بسپارد، بلکه بايد قاتلان حقيقى دقيقا شناخته شوند سپس به قصاص اقدام گردد. ثالثاً معاويه از صاحبان خون حساب نمى شود، بلکه اين فرزندان مقتول هستند که در درجه اوّل بايد خونخواهى کنند. رابعاً از همه اينها گذشته قاتلان حقيقى که مورد قصاص واقع مى شوند کسانى هستند که مباشر قتل بوده اند نه آنهايى که راه را براى قاتلان گشوده اند يا آنها را تشويق نموده اند و مى دانيم مباشران قتل عثمان در همان روز در خانه عثمان کشته شدند و کسان ديگرى که به نحوى معاونت کردند و راه را براى قتل عثمان گشودند قصاص نمى شوند. خامساً کسى که به اوضاع آن زمان آشنا بوده مى دانسته که در آن شرايط قصاص قاتلان عثمان (به فرض که قاتلانى جز آنها که کشته شده اند داشته است) غير ممکن بوده، زيرا طرفداران قتل عثمان ـ همان گونه که امام در خطبه 168 بيان فرموده ـ گروه عظيمى بودند که کسى نمى توانست با آنها مقابله کند و چنان که در ذيل نامه 58 از اخبار الطوال دينورى نقل کرده ايم گروهى در حدود ده هزار نفر در حضور امام در مسجد در حالى که همه مسلح بودند فرياد مى زدند همه ما قاتلان عثمان هستيم. ولى معاويه مى خواست با اين بهانه از يک سو مردم شام را بر ضد على(عليه السلام) بشوراند و از سوى ديگرى ادعا کند که جمعى از دوستان و اطرافيان اميرمؤمنان على(عليه السلام) به نحوى راضى و دخيل در اين قتل بوده اند و همه آنها بايد کشته شوند در حالى که ادعاى معاويه از نظر حقوق اسلامى و قوانين بشرى از جهات مختلف مخدوش و بى اعتبار بود و به يقين خود او هم به اين نکته توجّه داشت; ولى چون فکر مى کرد بهانه خوبى به دست آورده پيوسته آن را تکرار مى کرد. به همين دليل امام(عليه السلام) در آخرين جمله مى فرمايد: «اما آنچه را تو مى خواهى همچون خدعه و فريب دادن طفلى است که در آغاز از شير باز گرفتن است»; (وَأَمَّا تِلْکَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي أَوَّلِ الْفِصَالِ). اشاره به اينکه ادعاى تو در طلب قاتلان عثمان نيرنگى بى ارزش است که هرکس اندک فکرى داشته باشد مى داند که فريبى کودکانه و بى پايه و اساس است. آن گاه با اين جمله نامه را پايان مى دهد: «سلام و درود بر آنها که لياقت آن را دارند»; (وَالسَّلاَمُ لاَِهْلِهِ). کنايه از آن که تو با اين اعمال و گفتار و رفتارت اهل اين که سلام الهى شامل حالت شود نيستى. * نکته: آيا باز هم مى گوييد همه صحابه اهل بهشتند؟ در کتاب صفين نصر بن مزاحم که پيش از سيّد رضى مى زيسته ذيل اين نامه مطالب ديگرى نيز آمده است که حاصلش اين است: «وَلَعَمْرِي لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ قُرَيْش مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَاعْلَمْ أَنَّکَ مِنَ الطُّلَقَاءِ الَّذِينَ لاَ تَحِلُّ لَهُمُ الْخِلاَفَةُ وَلاَ تُعْرَضُ فِيهِمُ الشُّورَى وَقَدْ أَرْسَلْتُ إِلَيْکَ وَإِلَى مَنْ قِبَلَکَ جَرِيرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ وَهُوَ مِنْ أَهْلِ الاِْيمَانِ وَالْهِجْرَةِ فَبَايِعْ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ; (اى معاويه) به جان خودم سوگند هر گاه به عقل خود بنگرى و هوا و هوس را کنار بگذارى مرا پاک ترين فرد قريش از خون عثمان مى يابى (که هيچ گونه دخالتى در آن نداشته ام) و بدان تو از طلقا (کفار آزادشده روز فتح مکه) هستى که خلافت براى آنها جايز نيست و شورى نيز شامل حال آنها نمى شود.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️به علاوه «ام جميل» به قتل نرسيد، از اين رو بعضى از محققان گفته اند: منظور در اينجا عموها و دايى ها
↩️من جرير بن عبدالله را که مردى است اهل ايمان و از مهاجران است به سوى تو فرستادم و او نماينده من است که از تو بيعت بگيرد. با او بيعت کن و لا قوة الا بالله». هنگامى که معاويه اين نامه را خواند، جرير بن عبدالله برخاست، حمد و ثناى الهى را به جا آورد و خطاب به مردم گفت: جريان کار عثمان آنها را که حاضر و ناظر بودند خسته و ناتوان ساخته (که چرا و چه کسى او را به قتل رسانده است) پس چگونه کسانى که در آنجا حضور نداشته اند مى خواهند در اين رابطه قضاوت کنند؟ مردم با على(عليه السلام) با رضايت کامل و بدون درگيرى و اجبار بيعت کردند و طلحه و زبير نيز در صف بيعت کنندگان بودند. سپس بى آنکه حادثه اى رخ داده باشد بيعت خود را شکستند. بدانيد اين دين تاب تحمل فتنه ها را ندارد و عرب در شرايطى هستند که طاقت شمشير ندارند. ديروز در بصره آن حادثه خونين واقع شد مبادا مانند آن (دوباره) واقع شود. (بدانيد) عامه مردم با على(عليه السلام) بيعت کردند و ما اگر اختيار امورمان به دستمان باشد جز او را براى اين کار انتخاب نخواهيم کرد و هر کس مخالفت کرده درخور سرزنش است، بنابراين اى معاويه تو هم راهى را که مردم پيموده اند بپيما. سپس رو به معاويه کرد و به او گفت: مى گويى عثمان تو را بر اين مقام (حکومت شام) انتخاب کرده و معزول نساخته اگر اين سخن درست باشد هر کسى مقامى را که در دست دارد براى خود حفظ مى کند و حاکمان آينده اختيارى نخواهند داشت; ولى بدان اين مقام ها چنان است که هر کدام روى کار مى آيد گذشته را نسخ مى کند. معاويه در پاسخ گفت: تو منتظر باش و من هم در انتظارم. سپس در اينجا نقشه اى شيطانى طرح کرد و گفت: برويد مردم را از هر سو فرا خوانيد. هنگامى که گروه عظيمى از مردم جمع شدند بر فراز منبر رفت و بعد از سخنان طولانى گفت: اى مردم شما مى دانيد من نماينده عمر بن خطاب و نماينده عثمان بن عفان در منطقه شما هستم و من هيچ مشکلى براى هيچ يک از شما فراهم نکرده ام من صاحب خون عثمانم. او مظلوم کشته شد و خداوند مى گويد: کسى که مظلوم کشته شود وليش حق دارد خونخواهى کند ... و من دوست دارم شما آنچه در دل داريد درباره قتل عثمان بگوييد. شاميان (ناآگاه و بى خبر) همگى برخاستند و گفتند: ما هم طالب خون عثمانيم و در همانجا با معاويه براى خونخواهى عثمان بيعت کردند و به او اطمينان دادند که جان و مال خود را در اين راه بدهند. به راستى شيطنت عجيبى است; همه مى دانند اولا: هنگامى که حاکم قبلى از دنيا رفت اختيار تمام زمامداران به دست حاکم بعد است و در هيچ نقطه اى از دنيا کسى به اين منطق معاويه متوسل نمى شود که مثلاً وزيرى بگويد: مرا دولت پيشين به وزارت انتخاب کرده و همچنان وزيرم و از جاى خود تکان نمى خورم; همه بر او مى خندند. ثانياً عثمان نزديکانى داشت که ولى دم او بودند و نوبت به معاويه نمى رسيد. ثالثاً از همه جالب تر اينکه چون معاويه زمام حکومت را به دست گرفت به سراغ احدى از کسانى که در قتل عثمان شرکت داشتند نرفت و نشان داد که تمام آنها بهانه براى رسيدن به حکومت بود. عجيب اين است که با اين همه رسوايى باز هم گروهى مى گويند معاويه از صحابه بود و صحابه عادل، پاک و پاکيزه، بدون عيب و با تقوا هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا