eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۲)🔹 🔷حکمت بعضی از احکام شرعی ↩️20. «و اطاعت و فرمانبردارى (از امام مسل
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۳)🔹 ✅سوگند سريع التأثير: امام عليه السلام در اين گفتار نورانى دستورى درباره سوگندهاى مؤثر در برابر كارهايى كه ظالمى مرتكب شده مى‌دهد و مى‌فرمايد: «هرگاه خواستيد ظالمى را سوگند دهيد اين‌گونه سوگند دهيد كه از حول و قوه الهى برى است (اگر فلان كار را انجام داده باشد) زيرا اگر اين قسم دروغ باشد مجازات او به سرعت فرا مى‌رسد (يا به درد سختى مبتلا مى‌گردد و يا مى‌ميرد) اما اگر چنين سوگند ياد كند: به خدايى كه جز او خدايى نيست (اين كار را نكرده‌ام) در كيفرش تعجيل نمى‌شود، زيرا خدا را به يگانگى ستوده است»؛ (أَحْلِفُوا الظَّالِمَ ـ إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَه ـ بِأَنَّهُ بَرِيءٌ مِنْ حَوْلِ آللّهِ وَقُوَّتِهِ؛ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ آلْعُقُوبَةَ، وَإِذَا حَلَفَ بِاللّهِ آلَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَمْ يُعَاجَلْ، لاَِنَّهُ قَدْ وَحَّدَ آللّهَ تَعَالَى). از اين سخن امام عليه السلام روشن مى‌شود كه تعبيرات سوگندها بسيار متفاوت است؛ تعبيرهايى كه مدح و ثناى الهى در آن است سبب تعجيل عقوبت نمى‌شود اما تعبيرات خشنى كه بر ضد آن باشد، عقوبت را تعجيل مى‌كند. در حديث معروفى كه در كتب مختلف آمده مى‌خوانيم: شخصى نزد منصور، خليفه عباسى از امام صادق عليه السلام بدگويى كرد. منصور به دنبال حضرت فرستاد وهنگامى كه امام عليه السلام حضور پيدا كرد عرض كرد: فلان كس درباره شما چنين وچنان مى‌گويد. امام عليه السلام فرمود: چنين چيزى دروغ است؛ اما بدگويى‌كننده گفت: دروغ نيست و واقعيت دارد. امام عليه السلام او را به برائت از حول و قوه الهى اگر دروغ‌گو باشد قسم داد. او همين سوگند را ياد كرد و هنوز گفتارش تمام نشده بود كه فلج شد و مانند قطعه گوشتى بى‌جان به روى زمين افتاد! پاى او را گرفتند و كشان‌كشان از مجلس بيرون بردند و امام صادق عليه السلام از اين توطئه رهايى يافت.(1) در رخداد ديگرى مى‌خوانيم كه منصور دوانيقى به امام صادق عليه السلام عرض كرد : يكى از ياران شما به نام «معلى بن خنيس» مردم را به سوى شما فرا مى‌خواند و(براى خروج كردن) اموالى ذخيره مى‌كند. امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند چنين چيزى نبوده است. منصور گفت: من كسى را كه چنين خبرى داده نزد شما حاضر مى‌كنم. و سپس آن مرد را حاضر كرد. امام عليه السلام رو به آن فرد كرده فرمود: قسم مى‌خورى؟ عرض كرد: آرى؛ سپس گفت: «وَاللهِ الَّذى لا إلهَ إلّا هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ كه او اين كار را كرده است». امام عليه السلام فرمود: تو خداوند را با اوصاف جلالش مى‌ستايى و او به همين سبب تو را مجازات نمى‌كند. اين‌گونه كه من مى‌گويم قسم بخور. بگو: «بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَأَلْجَأْتُ إِلَى حَوْلِي وَقُوَّتِي (كه تو اين سخن را گفته‌اى)» آن مرد اين‌گونه قسم خورد. هنوز كلامش تمام نشده بود كه بر زمين افتاد و مرد. منصور گفت: بعد از اين، كلام هيچ سخن‌چينى را درباره تو نخواهم پذيرفت.(2) * نكته: سوگند به برائت از خداوند و پيامبر صلي الله عليه وآله: مرحوم صاحب جواهر در كتاب «الأيْمان» مسئله‌اى آورده كه حاصلش اين است: سوگند به برائت از خداوند سبحان و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه‌تنها منعقد نمى‌شود و كفاره‌اى در مخالفت آن نيست، بلكه نفس اين سوگند حرام است هرچند گوينده در گفتارش صادق باشد. سپس به احاديثى استناد مى‌كند، از جمله حديث نبوى كه مى‌فرمايد: «مَنْ قالَ إنّى بَرِىءٌ مِنْ دينِ الاْسْلامِ فَإنْ كانَ كاذِبآ فَهُوَ كَما قالَ وَإنْ كانَ صادِقآ لَمْ يَعِدْ إلَى الاْسْلامِ سالِمآ؛ كسى كه بگويد: «من از آيين اسلام بيزارم اگر دروغ گفته باشم يا همان‌گونه است كه گفته‌ام» و اگر راست گفته و بيزارى جسته هرگز به اسلام باز نمى‌گردد».(3) در حديث ديگرى از يونس بن حيان (صحيح يونس بن ظبيان است) نقل مى‌كند كه امام صادق عليه السلام به من فرمود: «يَا يُونُسُ لا تَحْلِفْ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا فَإِنَّهُ مَنْ حَلَفَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً فَقَدْ بَرِئَ مِنَّا؛ اى يونس! قسم به برائت از ما مخور، زيرا اگر كسى چنين قسمى ياد كند، صادق باشد يا كاذب، از ما بيزار خواهد شد». سپس مى‌افزايد: ولى از كلام اميرمؤمنان عليه السلام در نهج‌البلاغه (حكمت مورد بحث) استفاده مى‌شود كه ظالم را مى‌توان به اين كيفيت قسم داد و حتى از فعل امام صادق عليه السلام و قسم دادن شخص سعايت‌كننده به اين كيفيت در برابر منصور دوانيقى بر مى‌آيد كه اين‌گونه سوگند در چنين مواردى مانعى ندارد. وى در پايان مى‌گويد: ولى من كسى از اصحاب را نديدم كه به چنين حديثى فتوا بدهد، هرچند عنوان باب در وسائل نشان مى‌دهد كه او معتقد است ظالم را مى‌توان به برائت از حول و قوه الهى سوگند داد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۳)🔹 ✅سوگند سريع التأثير: امام عليه السلام در اين گفتار نورانى دستورى د
↩️سپس در پايان اين سخن مى‌گويد: احتياط اين است كه اين كار جز درمورد مهدورالدم، ترك شود.(4) البته از بعضى كلمات بزرگانى كه قبل از مرحوم صاحب جواهر بوده‌اند استفاده مى‌شود كه به اين روايات فتوا داده‌اند؛ مانند مرحوم فاضل هندى در كشف اللثام در بحث جواز «تغليظ قسم» (در مسائل قضايى) و نيز خود صاحب جواهر در بحث قضا (5) تعبيرى دارد كه از آن، تمايل به اين فتوا استفاده مى‌شود. مهم آن است كه در اين‌جا چند مسئله از هم جدا نشده است : نخست اين‌كه آيا مى‌توان بدون هيچ قيد و شرطى چنين قسمى خورد؟ كه كسى بگويد: والله من از دين محمد صلي الله عليه و آله «العياذ بالله» بيزارم. قطعا چنين سخنى كفر است و حرام بودن آن جاى ترديد نيست؛ حتى اگر سوگند او دروغ هم باشد گناه بزرگى مرتكب شده است. ديگر اين‌كه به صورت قضيه شرطيه براى اثبات مدعاى خود بگويد: والله از خدا و رسولش برىء باشم اگر چنين كارى را كرده باشم. اگر چنين شخصى راست مى‌گويد و اين كار را نكرده دليلى بر حرام بودن سوگند او نيست. آرى اگر او در گفتارش دروغگو باشد قطعآ قسم حرامى خورده و ممكن است كافر نيز شده باشد. صورت سوم اين است كه قسم ياد كند براى انجام كارى و بگويد: من به اين وعده خود وفا مى‌كنم. اگر نكنم از حول و قوه الهى و دين محمد صلي الله عليه و آله بيزار باشم. اين قسم قطعآ منعقد نمى‌شود و اگر مخالفت كند نيز كفاره‌اى ـ طبق قواعد مقرره باب قسم كه تنها بايد به نام خداوند سوگند ياد كرد ـ ندارد. دليل روشنى بر حرام بودن قسمت دوم و سوم نداريم، زيرا گوينده آن هرگز نمى‌گويد: من از دين اسلام يا از خداوند متعال بيزارم بلكه براى تأكيد بر گفته خود به اين‌كه تخلفى وجود ندارد چنين سخنى را مى‌گويد، مثل اين‌كه بعضى از عوام مردم براى تأكيد بر سخنانشان مى‌گويند: بى‌ايمان از دنيا بروم، دشمن خدا و پيغمبر باشم اگر چنين سخنى را گفته باشم. مگر اين‌كه گفته شود: اين تعبير نيز خالى از نوعى اهانت نيست و شايد به همين دليل بر حرمت آن، ادعاى اجماع شده است (در صورتى كه حرمت شامل تمام اين اقسام شود). در اين‌جا نكته ديگرى است و آن اين‌كه اگر بدانيم بعضى از اين‌گونه قسم‌ها سبب تعجيل عقوبت مى‌شود و ممكن است به زندگى فرد پايان دهد آيا جايز است او را به چنين سوگندى قسم دهيم، هرچند باعث مرگ او شود؟ ظاهر كلام امام اميرالمؤمنين عليه السلام كه در بالا آمد اين است كه هر ظالمى را مى‌توان چنين سوگندى داد. (و هرچه باشد از ناحيه خود اوست) ولى تعبير بعضى از فقها اين است كه تنها مهدور الدم را مى‌توان چنين سوگند داد(6) و از آن‌جا كه تعجيل عقوبت مرگ، هميشه حاصل نيست بلكه ممكن است عقوبت‌هاى ديگرى در كار باشد حكم به تحريم چنين سوگندى درباره غير مهدورالدم، خالى از اشكال نيست و اگر يقين به هلاكت باشد اجراى آن در غير مهدورالدم اشكال دارد و كلام حضرت عليه السلام را در اين صورت مى‌توان بر ظالمان مهدورالدم حمل كرد. توضيح بيشتر در اين زمينه را بايد در كتب فقهى بررسى كرد.(7) * پی نوشت: (1) . شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانى، ج 5، ص 368. مرحوم علامه شوشترى نیز آن را در شرح نهج البلاغه خود از کتاب الفصول المهمة نقل کرده است. (2) . کافى، ج 6، ص 445، ح 3. (3) . سنن بیهقى، ج 10، ص 30 . (4) . جواهر الکلام، ج 35، ص 345. (5) . ج 40، ص 231 . (6) . جواهر الکلام، ج 35، ص 345. (7) . سند گفتار حکیمانه: خطیب در مصادر مى گوید: این گفتار حکیمانه امام(ع) از آن حضرت به صورت گسترده نقل شده و اهل بیت در برابر کسانى که درباره آنها نزد حاکمان ظلم سخن چینى مى کردند از این نوع سوگند براى نابودى آنها استفاده مى کردند. سپس مواردى از این قبیل را نقل مى کند و در پایان مى گوید: این کلام نورانى پیش از سیّد رضى در کتاب کافى جلد ششم (البته در کافى این کلام از امام صادق (ع) ضمن داستانى که بعدآ به آن اشاره خواهد شد آمده است. همچنین در تمامى کتب دیگر که مرحوم خطیب آدرس داده است) و مقاتل الطالبیین و مروج الذهب آمده است و بعد از سیّد رضى؛ در کتاب تاریخ بغداد و ارشاد مفید و الخرائح و الجرائح آمده است به گونه اى که به وضوح نشان مى دهد از نهج البلاغه نقل نکرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 195)   @Nahjolbalaghe2
💖رسول اكرم صلى الله عليه و آله : اَلجَليسُ الصّالِحُ خَيرٌ مِنَ الوَحدَةِ، و َالوَحدَةُ خَيرٌ مِن جَليسِ السّوءِ؛ هم نشين خوب، از تنهايى بهتر است و تنهايى از هم نشين بد بهتر است. 📜امالى(طوسى) ص535 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت سی و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در مورد
🌳شجره آشوب« قسمت سی و هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻2. کعب بن سور، قاضی بصره، هنگام جنگ جمل فریاد می زد که دفاع از عایشه، مانند نماز و روزه است. 🔻موضع امام علی در برابر اهل جمل الف) امر به نکشتن مجروحان، عدم تعقیب فراریان و بازگرداندن اموال امام علی علیه السلام، جنگ جمل را نوعی فتنه داخلی از سوی دنیا طلبان می دانست که به دلیل فضای غبارآلود ایجاد شده توسط طلحه و زبیر و عایشه، تشخیص حق از باطل دشوار بود. 🔻 امام این افراد را نه منتسب به شرک کرد نه به نفاق. بلکه در پایان نبرد، دستور داد اموالی که در غیرجنگ متعلق به آنان است، به ورثه مقتولان برگردانند. به علاوه عنوان اولین جنگ اسلامی با صحنه ای رو به رو هستیم که هر دو سپاه، اهل قبله هستند. آیا در این فضای غبار آلود، افرادی که معیار تشخیصشان وابسته به اشخاص است، می توانند تصمیم گیری صحیحی کنند؟ 🔻امام این افراد را نه منتسب به شرک کرد نه به نفاق. بلکه در پایان نبرد،دستور داد اموالی که در غیرجنگ متعلق به آنان است، به ورثه مقتولان برگردانند. به علاوه حضرت امر فرمود هیچ مجروحی را نکشند، هیچ فراری را تعقیب نکنند و هیچ شخصی را به اسارت نگیرند. 🔻 ذیلا به برخی از این روایات اشاره می کنیم: 1. دینوری در اخبار الطوال در نحوه برخورد متفاوت امام با دشمن، بعد از جنگ جمل آورده است: 🔻«علی- که خدا از او خشنود باد- در میان اصحاب ندا داد و فرمود: فراریان را دنبال نکنید، مجروحان را تیر خلاص نزنید، مالی را به غارت نبرید و هر کس سلاح بر زمین گذاشت، در امان است و هر که در را به روی خود ببندد در امان است. اصحاب علی در اردوگاه در میان طلا و نقره می‌گشتند، ولی کسی چیزی جز سلاحی را که با آن‌ها نبرد کرده بودند برنمی‌داشت یا مرکبی را که با آن جنگیده بودند... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَىٰ يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ (برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «اى پدر! چرا تو درباره یوسف، به ما اطمینان نمى کنى؟!در حالى که ما خیرخواه او هستیم! (یوسف/۱۱) * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذاى کافى بخورد و تفریح کند. و به یقین ما از او محافظت خواهیم کرد.» (یوسف/۱۲ * قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ (پدر) گفت: «من از بردن او غمگین مى شوم. و از این مى ترسم که گرگ او را بخورد، در حالى که شما از او غافل باشید!» (یوسف/۱۳) *** قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ گفتند: «با این که ما مردان نیرومندى هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزى ممکن نیست).» (یوسف/۱۴) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۷ الی۱۰)🔹 🔶نقشه نهائى از اینجا جریان درگیرى برادران یوسف با ی
✨﴾﷽﴿✨ تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۱ الی۱۴) 🔴صحنه سازى شوم برادران یوسف پس از آن که طرح نهائى را براى انداختن یوسف به چاه تصویب کردند، به این فکر فرو رفتند که چگونه یوسف را از پدر جدا سازند؟ لذا طرح دیگرى براى این کار ریخته، با قیافه هاى حق به جانب و زبانى نرم و لین، آمیخته با یک نوع انتقاد ترحم انگیز، نزد پدر آمده، گفتند: پدر! تو چرا هرگز یوسف را از خود دور نمى کنى و به ما نمى سپارى؟ چرا ما را نسبت به برادرمان امین نمى دانى در حالى که ما مسلماً خیرخواه او هستیم ؟ (قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لاتَأْمَنّا عَلى یُوسُفَ وَ إِنّا لَهُ لَناصِحُونَ). * * * بیا دست از این کار که ما را متهم مى سازد بردار، به علاوه برادر ما، نوجوان است، او هم دل دارد، او هم نیاز به استفاده از هواى آزاد خارج آبادى و سرگرمى مناسب دارد، زندانى کردن او در خانه صحیح نیست، فردا او را با ما بفرست تا به خارج شهر آید، گردش کند از میوه هاى درختان بخورد و بازى و سرگرمى داشته باشد (أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ). و اگر نگران سلامت او هستى ما همه حافظ و نگاهبان برادرمان خواهیم بود چرا که برادر است و با جان برابر! (وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ). و به این ترتیب نقشه جدا ساختن برادر را ماهرانه طرح کردند، و چه بسا سخن را در برابر خود یوسف گفتند، تا او هم سر به جان پدر کند و از وى اجازه رفتن به صحرا بخواهد. این نقشه از یک طرف پدر را در بن بست قرار مى داد، که اگر یوسف را به ما نسپارى، دلیل بر این است که ما را متهم مى کنى. و از سوى دیگر، یوسف را براى استفاده از تفریح و سرگرمى و گردش در خارج شهر تحریک مى کرد. آرى، چنین است نقشه هاى آنهائى که مى خواهند ضربه غافلگیرانه بزنند، از تمام مسائل روانى و عاطفى براى این که خود را حق به جانب نشان دهند استفاده مى کنند، ولى افراد با ایمان به حکم: أَلْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ: مؤمن هوشیار است هرگز نباید فریب این ظواهر زیبا را بخورند، هر چند از طرف برادر مطرح شده باشد!. * * * یعقوب در مقابل اظهارات برادران، بدون آن که آنها را متهم به قصد سوء کند، گفت: این که من مایل نیستم یوسف با شما بیاید، از دو جهت است، اول این که: دورى یوسف براى من غم انگیز است (قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ). و دیگر این که، در بیابان هاى اطراف ممکن است گرگان خونخوارى باشند و من مى ترسم گرگ، فرزند دلبندم را بخورد و شما سرگرم بازى و تفریح و کارهاى خود باشید (وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ). و این کاملاً طبیعى بود که برادران در چنین سفرى به خود مشغول گردند و از برادر غافل بمانند و در آن بیابانِ گرگ خیز گرگ قصد جان یوسف کند. * * * البته، برادران پاسخى براى دلیل اول پدر نداشتند، زیرا غم و اندوهِ جدائىِ یوسف چیزى نبود که بتوانند آن را جبران کنند، و حتى شاید این تعبیر آتش حسد برادران را افروخته تر مى ساخت. از سوى دیگر، این دلیل پدر از یک نظر پاسخى داشت که چندان نیاز به ذکر نداشت، و آن این که بالاخره فرزند براى نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد، و اگر بخواهد همچون گیاه نورسته اى دائماً در سایه درخت وجود پدر باشد، نمو نخواهد کرد، و پدر براى تکامل فرزندنش ناچار باید تن به این جدائى بدهد، امروز گردش و تفریح است، فردا تحصیل علم و دانش، و پس فردا کسب و کار و تلاش و کوشش براى زندگى، بالاخره جدائى لازم است. لذا اصلاً به پاسخ این استدلال نپرداختند، بلکه به سراغ دلیل دوم رفتند که از نظر آنها مهم و اساسى بود، و گفتند: چگونه ممکن است برادرمان را گرگ بخورد، در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم؟ اگر چنین شود ما زیانکار و بدبخت خواهیم بود (قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُونَ). یعنى مگر ما مرده ایم که بنشینیم و تماشا کنیم گرگ برادرمان را بخورد، گذشته از علائق برادرى که ما را بر حفظ برادر وا مى دارد، ما در میان مردم آبرو داریم، مردم درباره ما چه خواهند گفت، جز این که مى گویند: یک عده زورمند گردن کلفت نشستند، و حمله گرگ به برادرشان را نظاره کردند، آیا ما دیگر مى توانیم در میان مردم زندگى کنیم؟!. آنها در ضمن، به این گفتار پدر که: شما ممکن است سرگرم بازى شوید و از یوسف غفلت کنید، نیز پاسخ دادند، و آن این که: مسأله، مسأله خسران و زیان و از دست دادن تمام سرمایه و آبرو است، مسأله این نیست که تفریح و بازى بتواند انسانرا از یوسف غافل کند; زیرا در این صورت، ما افراد بى عرضه اى خواهیم شد که به درد هیچ کار نمى خوریم. در اینجا، این سؤال پیش مى آید که: چرا یعقوب از میان تمام خطرها تنها انگشت روى خطر حمله گرگ گذاشت؟! بعضى مى گویند: بیابانِ کنعان بیابانى گرگ خیز بود، و به همین جهت خطر بیشتر از این ناحیه احساس مى شد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۱ الی۱۴) 🔴صحنه سازى شوم برادران یوسف پس از آن که طرح نهائى را
↩️بعضى دیگر گفته اند: این، به خاطر خوابى بود که یعقوب قبلاً دیده بود، که گرگانى به فرزندش،یوسف حمله مى کنند، این احتمال نیز داده شده است که یعقوب با زبان کنایه سخن گفت، و نظرش به انسان هاى گرگ صفت همچون بعضى از برادران یوسف بود. ولى، به هر حال، با هر حیله و نیرنگى بود، مخصوصاً با تحریک احساسات پاک یوسف، و تشویق او براى تفریح در خارج شهر که شاید اولین بار بود این فرصت براى آن به دست یوسف مى افتاد، توانستند پدر را وادار به تسلیم کنند ، و موافقت او را به هر صورت نسبت به این کار جلب نمایند. ✔️نکته ها: در اینجا، به چند درس زنده که از این بخش از داستان گرفته مى شود باید توجه کرد: ۱ ـ توطئه هاى دشمن در لباس دوستى معمولاً دشمنان با صراحت و بدون استتار براى ضربه زدن وارد میدان نمى شوند، بلکه براى این که بتوانند طرف را غافلگیر سازند، و مجال هر گونه دفاع را از او بگیرند، کارهاى خود را در لباس هاى فریبنده پنهان مى سازند، برادران یوسف(علیه السلام) نقشه مرگ، یا تبعید او را تحت پوشش عالى ترین احساسات و عواطف برادرانه پنهان ساختند، احساساتى که هم براى یوسف(علیه السلام)تحریک آمیز بود و هم براى پدر ظاهراً قابل قبول. این همان روشى است که ما در زندگى روزمره خود در سطح وسیع با آن روبرو هستیم، ضربه هاى سخت و سنگینى، که از دشمنان قسم خورده، از این رهگذر خورده ایم، کم نیست: گاهى به نام کمک هاى اقتصادى. زمانى تحت عنوان روابط فرهنگى. گاه در لباس حمایت از حقوق بشر. و زمانى تحت عنوان پیمان هاى دفاعى، بدترین قراردادهاى استعمارى ننگین را بر ملت هاى مستضعف و از جمله ما تحمیل کردند. ولى با این همه تجربیات تاریخى، باید این قدر هوش و درایت داشته باشیم، که دیگر نسبت به اظهار محبت ها، ابراز احساسات و عواطف این گرگان خونخوار که در لباس انسان هاى دلسوز خود را نشان مى دهند، خوشبین نباشیم، ما فراموش نکرده ایم قدرت هاى مسلط جهان به نام فرستادن پزشک و دارو به بعضى از کشورهاى جنگ زده آفریقا، اسلحه و مهمات براى مزدوران خود ارسال مى داشتند، و زیر پوشش دیپلمات و سفیر و کاردار، خطرناک ترین جاسوس هاى خود را به مناطق مختلف جهان اعزام مى نمودند. به نام مستشاران نظامى و آموزش دهنده هاى سلاح هاى مدرن و پیچیده، تمام اسرار نظامى را با خود مى بردند و به نام تکنیسین، و کارشناس فنى، اوضاع اقتصادى را در مسیر الگوهاى وابسته، که خود مى خواستند هدایت مى کردند. آیا این همه تجربه تاریخى براى ما کافى نیست که هیچ گاه فریب این لفافه هاى دروغین زیبا را نخوریم، و چهره واقعى این گرگان را از پشت این ماسک هاى ظاهراً انسانى ببینیم؟. ۲ ـ نیاز فطرى و طبیعى انسان به سرگرمى سالم جالب این که، یعقوب پیامبر(علیه السلام) در برابر استدلال فرزندان نسبت به نیاز یوسف(علیه السلام) به گردش و تفریح هیچ پاسخى نداد، و عملاً آن را پذیرفت، این خود دلیل بر این است که هیچ عقل سالم نمى تواند این نیاز فطرى و طبیعى را انکار کند. انسان، مانند یک ماشین آهنى نیست که هر چه بخواهند از آن کار بکشند، بلکه، روح و روانى دارد که همچون جسمش خسته مى شود، همان گونه که جسم نیاز به استراحت و خواب دارد، روح و روانش نیاز به سرگرمى و تفریح سالم دارد. تجربه نیز نشان داده اگر انسان به کار یکنواخت ادامه دهد، بازده و راندمان کار او بر اثر کمبود نشاط تدریجاً پائین مى آید، و اما به عکس، پس از چند ساعت تفریح و سرگرمى سالم، آن چنان نشاط کار در او ایجاد مى شود، که کمیت و کیفیت کار، هر دو فزونى پیدا مى کند، و به همین دلیل ساعاتى که صرف تفریح و سرگرمى مى شود کمک به ساعت کار است. در روایات اسلامى این واقعیت به طرز جالبى به عنوان دستور بیان شده است، آنجا که على(علیه السلام) مى فرماید: لِلْمُؤْمِنِ ثَلاثُ ساعات فَساعَةٌ یُناجِی فِیها رَبَّهُ وَ ساعَةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ وَ ساعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِها فِیما یَحِلُّ وَ یَجْمُل: زندگى فرد باایمان در سه قسمت خلاصه مى شود، قسمتى به معنویات مى پردازد و با پروردگارش مناجات مى کند، قسمتى به فکر تأمین و ترمیم معاش است، و قسمتى را به این تخصیص مى دهد که در برابر لذاتى که حلال و مشروع است آزاد باشد . قابل توجه این که: حدیثى به همین مضمون از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسیده و جملات ذیل نیز در آن آمده است: فَإِنَّ هذِهِ السّاعَةَ عَوْنٌ لِتِلْکَ السّاعاتِ وَ اسْتِجامٌ لِلْقُلُوب: چرا که این ساعت تفریح و سرگمى کمکى است براى ساعت هاى سایر برنامه ها و آرامش و آسایشى است براى قلب ها . به گفته بعضى، تفریح و سرگرمى همچون سرویس کردن و روغن کارى نمودن چرخ هاى یک ماشین است، گر چه این ماشین براى این کار یک ساعت متوقف مى شود، ولى بعداً قدرت و توان و نیروى جدیدى پیدا مى کند، که چند برابر آن را جبران خواهد کرد، به علاوه بر عمر ماشین خواهد افزود.... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۷)🔹 🔷توصیه های به کار گزارش مکه ضرورت رسيدگى به نيازمندان و امور مربوط ب
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۸)🔹 🔴دنيا چون مار خوش خط و خال است: گرچه بسيارى از مفسّران محتواى اين نامه را روشن دانسته و از شرح و بسط آن صرف نظر کرده اند ولى نکاتى دارد که لازم است به آن توجّه شود. امام(عليه السلام) نخست در آغاز اين نامه تشبيه گويايى براى دنيا ذکر کرده و مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان اى سلمان) دنيا فقط به «مار» شبيه است که به هنگام لمس کردن، نرم به نظر مى رسد; ولى در باطنش سمى کشنده است»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ: لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا). اين دوگانگى ظاهر و باطن به صورت هاى مختلفى در کلمات امام آمده است در اينجا نرم بودن ظاهر و قاتل بودن سم درونى ذکر شده و در جايى ديگر تشبيه به زن زيبايى شده که شوهرانش را يکى بعد از ديگرى به قتل مى رساند و گاه تشبيه به آبگاهى شده که آبش گوارا; ولى مسير ورود در کنار آب خطرناک و هلاکت بار است. تمام اين تشبيهات اشاره به يک مطلب است و آن اينکه دنيا ظاهرى جالب و دلپذير; اما باطنى آلوده و خطرناک دارد. سپس امام(عليه السلام) به دنبال اين تشبيه گويا و بيدار کننده چند دستور به سلمان فارسى(رحمه الله) مى دهد: نخست مى فرمايد: «بنابراين از هر چيزِ دنيا که توجّه تو را به خود جلب کند صرف نظر کن (خواه مال باشد يا مقام و يا لذات هوس آلود)»; (فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُکَ فِيهَا). آن گاه دليلى براى آن ذکر مى کند و مى فرمايد: «زيرا جز مدت کمى در کنار تو نخواهد بود»; (لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُکَ مِنْهَا). اشاره به اينکه عمر دنيا کوتاه است و انسان عاقل به آن دل نمى بندد. بعضى از شارحان، تفسير ديگرى براى اين جمله کرده و گفته اند: منظور اين است چيزى که از متاع دنيا با خود مى برى بسيار کم است (و فراتر از کفن نيست) ولى جمله بعد نشان مى دهد که تفسير اوّل مناسب تر است. در دستور دوم مى افزايد: «غم و غصه دنيا را از خود کنار بده، زيرا که به فراق و جدايى و دگرگونى حالات آن يقين دارى»; (وَضَعْ عَنْکَ هُمُومَهَا، لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا، وَتَصَرُّفِ حَالاَتِهَا). بديهى است انسان به چيزى دل مى بندد که مدتى طولانى با او باشد و دگرگون نشود مثلاً خانه اى که امروز در اختيار من است و فردا در اختيار ديگرى و هر روز ساکنى دارد چيزى نيست که انسان به آن دلبستگى پيدا کند. جمله «تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا» اشاره به اين است که دنيا افزون بر اينکه عمرش کوتاه است در همان مدتى که با ماست يکنواخت نيست و پيوسته در حال دگرگونى است. فى المثل هرکسى چند روزه ممکن است زمامدار شود ولى در همان چند روز نيز آرامشى در آن نيست و هر روز حادثه اى و مشکلى دارد. در دستور سوم مى فرمايد: «در آن زمان که به آن بيش از هر وقت دل بسته اى و انس گرفته اى، بيشتر از آن بر حذر باش، زيرا دوست دنيا هر زمان به امرى شادى آفرين دل بستگى پيدا کند او را به طرف مشکل و ناراحتى مى راند و هر زمان به آن انس مى گيرد او را از آن حالت جدا ساخته در وحشت فرو مى برد. و السلام»; (وَکُنْ آنَسَ مَا تَکُونُ بِهَا، أَحْذَرَ مَا تَکُونُ مِنْهَا; فَإِنَّ صَاحِبَهَا کُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُور أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُور، أَوْ إِلَى إِينَاس أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاش! وَالسَّلاَمُ). اشاره به يکى از شگفتى هاى دنيا که بسيارى از امورى که بيشتر براى انسان اطمينان آفرين است متزلزل تر است و يا بسيارى از کسانى که به آنها بيشتر اعتماد مى کند از آنها ضربه سنگين ترى مى خورد و اينها نشان مى دهد که هيچ چيز دنيا قابل اعتماد نيست و عاقل نبايد به آن دل خوش کند. تاريخ دنيا نيز گواه صدقى بر اين حقيقت است; بسيار اتفاق افتاده که محکم ترين حکومت ها يک شبه دگرگون شده و قوى ترين زمامداران يکروزه جاى خود را به ديگرى داده اند. شاعر شيرين زبان معاصر در اين باره زيبا سروده است: اى دل عبث مخور غم دنيا را * فکرت مکن نيامده فردا را! بشکاف خاک را و ببين آنگه * بى مهرى زمانه رسوا را اين دشت خوابگاه شهيدان است * فرصت شمار وقت تماشا را از عمرِ رفته نيز شمارى کن * مشمار جَدْى و عقرب و جوزا را اين جويبار خرد که مى بينى * از جاى کنده صخره صمّا را آموزگار خلق شديم امّا * نشناختيم خود الف و با را بت ساختيم در دل و خنديديم * بر کيش بد برهمن و بودا را در دام روزگار ز يکديگر * نتوان شناخت پشّه و عنقا را اى باغبان سپاه خزان آمد * بس دير کِشتيم اين گُل رعنا را *** نکته ها: 1. سلمان فارسى کيست؟ سلمان فارسى به يقين يکى از بزرگان صحابه پيغمبر بود و در روايتى از آن حضرت مى خوانيم که فرمود:⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۸)🔹 🔴دنيا چون مار خوش خط و خال است: گرچه بسيارى از مفسّران محتواى اين نا
↩️«أَمَرَنِي رَبِّي بِحُبِّ أَرْبَعَة وَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ عَلِيٌّ وَأَبُوذَرّ وَالْمِقْدَادُ وَسَلْمَانُ; خداوند مرا به محبّت چهار نفر دستور داده است و به من خبر داده که او آنها را دوست دارد و آنها على و سلمان و ابوذر و مقداد هستند». درباره عظمت مقام سلمان و شرح حال او کتاب ها و مقالات متعددى نوشته شده است و مورخان قديم و جديد او را به عظمت ستوده اند; از جمله صاحب کتاب استيعاب از عايشه نقل مى کند که پيغمبر اکرم شب هنگام با سلمان مجلسى داشت و گاه به قدرى طولانى مى شد که خواب بر ما چيره مى شد. در اين مجلس چه مسائلى ميان رسول خدا و سلمان رد و بدل مى شد تنها خدا و رسولش مى دانند. در حالات او نوشته اند که هر چند در اصل از نسل شاهان قديم ايران بود; ولى تنها خود را به اسلام و به رسول خدا منتسب مى دانست و مى گفت: خداوند به وسيله محمد مرا آزاد کرد و به وسيله او مقامم را بالا برد و بوسيله او بى نيازم ساخت. درود بر محمد و آل محمد; حسب و نسب من همين است و بس. پيامبر هم با جمله «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» اين سخن او را تأييد فرمود و لذا به او سلمان محمدى گفتند. نيز در حالات او آمده که هر سال سهم او از بيت المال پنج هزار درهم بود; ولى همه آن را در راه خدا انفاق مى کرد و از دست رنج خود زندگى بسيار ساده اى را که داشت اداره مى نمود و مى گفت: من دوست ندارم که از غير دست رنج خود استفاده کنم، چرا که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: «ما أکَلَ أحَدُکُمْ طَعاماً قَطُّ خَيْراً مِنْ عَمَلِ يَدِهِ; هيچ کس از شما طعامى را بهتر از آنچه از دست رنجش به دست آمده هرگز نخورده است». البته در روايتى در کافى آمده است که او به اندازه نياز سال خود از آن بر مى داشت (و بقيه را انفاق مى کرد) اين دو حديث با هم منافاتى ندارد ممکن است حديث اوّل مربوط به زمانى باشد که سلمان تاب و توان کار کردن را داشته و حديث دوم مربوط به هنگامى که بر اثر کهولت توانايى خود را از دست داده بود. مرحوم علاّمه مجلسى در شأن ورود حديث «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» مطلبى نقل مى کند که روزى سلمان فارسى وارد مجلس رسول خدا شد. حاضران او را گرامى داشتند و به احترام سن و سال و ارتباط زياد وى با پيغمبر اکرم او را احترام کردند و به صدر مجلس هدايت نمودند. ناگهان «عمر» وارد شد نگاهى به او کرد و گفت: اين مرد عجمى که در ميان عرب ها در بالا نشسته است کيست؟ پيغمبر اکرم (ناراحت شد و) به منبر رفت و خطبه اى خواند و فرمود: همه انسان ها از زمان خلقت آدم تا امروز; مانند دندانه هاى شانه برابرند «لا فَضْلَ لِلْعَربيِّ عَلَى الْعَجَمي وَلا لِلاْحْمَرِ عَلَى الاْسْوَدِ إلاّ بِالتَّقْوى; عرب بر عجم و سفيد پوست بر سياه پوست برترى ندارد جز با تقوا» سپس افزود: «سَلْمَانُ بَحْرٌ لاَ يُنْزَفُ وَکَنْزٌ لاَ يَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ سَلْسَلٌ يَمْنَحُ الْحِکْمَةَ وَيُؤْتِي الْبُرْهَانَ; سلمان درياى عميقى است که آبش تمام نمى شود و گنجى است که پايان نمى گيرد سلمان از ما اهل بيت است سلمان آبشارى است که پيوسته علم و دانش و برهان از او فرو مى ريزد». از بعضى روايات نيز استفاده مى شود سلمان از کسانى بود که بعد از رحلت پيغمبر اکرم آماده براى حمايت از خلافت على(عليه السلام) شد; ولى چون او و يارانش در اقليت واقع شدند سکوت اختيار کردند. روايات فراوان ديگرى در فضيلت سلمان نقل شده که از نهايت عظمت مقام او پرده بر مى دارد از جمله در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است که فرمود: «لَوْ کانَ الدِّينُ في الثُّريّا لَنا لَهُ سَلْمانُ; اگر دين در اوج آسمان باشد سلمان به او مى رسد». در حديثى از اميرمؤمنان نقل شده است که فرمود: «سَلْمانُ الْفارْسي کَلُقْمانِ الْحَکيمِ; سلمان فارسى همچون لقمان حکيم است». او در عصر خليفه دوم پيشنهاد حکومت مدائن را که در واقع اشراف بر تمام ايران داشت به ملاحظاتى که روشن است پذيرفت و در سال 35 يا 36 هجرى اواخر خلافت عثمان (و طبق روايتى در اواخر خلافت عمر) ديده از جهان فرو بست و در همان جا به خاک سپرده شد و قبر او هم اکنون زيارتگاهى در نزديکى مدائن است. از بعضى روايات نيز استفاده مى شود که اميرمؤمنان على(عليه السلام) با طى الارض از مدينه به مدائن آمد و سلمان فارسى را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند و به خاک سپرد. 2. مثل هاى دنيا در قرآن و روايات اسلامى: از آنجا که سرگرمى هاى دنيا و لذائذ مادى و مظاهر فريبنده آن غالباً انسان ها را از درک باطن آن ـ با اينکه چندان پوشيده نيست ـ غافل مى سازد براى هشدار به افراد غافل و بى خبر و حتى به مؤمنان آگاه مثل هاى مختلفى در قرآن مجيد و روايات اسلامى بيان شده که هر يک از ديگرى گوياتر و بيدار کننده تر است از جمله:⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️«أَمَرَنِي رَبِّي بِحُبِّ أَرْبَعَة وَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ عَلِيٌّ وَأَبُوذَرّ وَالْمِق
↩️1. دنيا به آب بارانى تشبيه شده است که از آسمان نازل مى شود، انبوه گياهان را پرورش مى دهد و آثار حيات در همه چيز ظاهر مى شود; اما بعد از چند ماه فصل خزان فرا مى رسد; گياهان زرد و خشکيده، برگ هاى درختان پژمرده و همراه تندباد به هر سو پراکنده مى شوند و آثار حيات برچيده مى شود. (وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيَا کَمَآء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَکانَ اللهُ عَلى کُلِّ شَيْء مُّقْتَدِراً). 2. دنيا همچون آبگاهى تيره و کدر است و يا همچون چشمه اى گل آلود، آزمايشگاهى است هلاک کننده و نورى است که به زودى غروب مى کند و سايه اى که از بين مى رود و تکيه گاهى که رو به خرابى است: (فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا يُونِقُ مَنْظَرُهَا وَيُوبِقُ مَخْبَرُهَا غُرُورٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زَائِلٌ وَسِنَادٌ مَائِل). 3. دنيا همچون سايه ابرهاست که هرگز پايدار نيست و همچون صحنه هاى دل انگيز خواب هاست ... و مانند عسلى است که مشوب به سم کشنده است: «إنَّ الدُّنْيا ظِلُّ الْغَمامِ وَحُلُمُ الْمَنامِ ... وَالْعَسَلُ الْمَشُوبُ بِالسَّمِّ سَلاّبَةُ النِّعَمِ أکّالَةُ الأُمَمِ جَلاّبَةُ النِّقَمِ». 4. دنيا همانند کمانى است که تير در چله آن گذارده شده و اهل خود را نشانه گيرى کرده; کمانى که تيرش هرگز خطا نمى رود و زخم و جراحتش مداوا نمى شود: «أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ وَلاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ». 5. دنيا همچون سايه انسان است (که در مقابل او بر زمين گسترده است) هرچه به دنبالش بدود دور مى شود و اگر بايستد مى ايستد و پايدار مى گردد: «مَثَلُ الدُّنْيا کَظِلِّکَ إنْ وَقَفْتَ وَقَفَ وَإنْ طَلَبْتَهُ بَعُدَ». 6. دنياى فريبنده فريبکار همچون زن زيبايى است که هر روز شوهرى برمى گزيند و هر شب او را به قتل مى رساند: «اَلا وَإنَّ الدُّنْيا دارُ غَرَّارَة خَدّاعَة تَقْتُلُ في کُلِّ يَوم بَعْلاً وَتَقْتُلُ في کُلِّ لَيْلَة أهْلاً». 7. دنيا همچون مرکب سريع السيرى است که اهلش بر آن سوار شده آنها را با خود مى برد در حالى که در خوابند: (أَهْلُ الدُّنْيَا کَرَکْب يُسَارُ بِهِمْ وَهُمْ نِيَامٌ). 8. دنيا همچون لباسى است که از اوّل تا به آخر آن شکافته شده فقط نخى از آن باقى مانده که هر زمان احتمال دارد آن نخ پاره شود و لباس فرو افتد: «هذِهِ الدُّنْيا مِثْلُ ثَوْب شُقَّ مِنْ أَوَّلِهِ إلى آخِرِهِ فَيَبْقي مُتَعَلِّقاً بِخَيْط في آخِرِهِ يُوشَکُ ذلِکَ الْخَيْطُ أنْ يَنْقَطِعَ». 9. دنيا همچون آب شور دريا است که هر قدر انسان از آن بيشتر بنوشد عطشش فزون تر مى شود و سرانجام او را خواهد کشت: «مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ». 10. دنيا همچون پل و گذرگاهى است که بايد از آن عبور کرد نه اينکه ايستاد و به تعمير آن پرداخت: «قَالَ الْمَسِيحُ لِلْحَوَارِيِّينَ إِنَّمَا الدُّنْيَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَلاَ تَعْمُرُوهَا». 11. عمر دنيا در برابر آخرت به قدرى کوتاه است که همانند اين است که انگشت در دريايى فرو کنى و بعد بيرون آورى آنچه بر انگشت مى ماند در برابر آن دريا چقدر است؟! «قال رسول الله: مَا الدُّنْيَا فِي الآْخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا يَجْعَلُ أَحَدُکُمْ إِصْبَعَهُ فِي الْيَمِّ فَلْيَنْظُرْ بِمَ يَرْجِعُ». 12. دنيا همچون سم کشنده است و افرادى که آن را نمى شناسند مى خورند و هلاک مى شوند: «إِنَّمَا الدُّنْيَا کَالسَّمِّ يَأْکُلُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُهُ». 13. دنيا همانند دام است که افراد ناآگاه در آن مى افتند و گرفتار مى شوند: «إنَّما الدُّنْيا شَرَکٌ وَقَعَ فيهِ مَنْ لايَعْرِفُهُ». 14. دنيا همچون جيفه اى است که گروهى به آن روى آوردند و با خوردن آن رسوا گشته و در دوستى آن توافق کرده اند: «أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَة قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا وَاصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا». 15. مثل دنيا مثل سوارى است که براى استراحت و خواب قيلوله در سايه درختى در تابستانى داغ پياده مى شود و بعد از ساعتى استراحت آن را ترک مى گويد و مى رود: «إِنَّمَا مَثَلِي وَمَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ رَاکِب مَرَّ لِلْقَيْلُولَةِ فِي ظِلِّ شَجَرَة فِي يَوْمِ صَيْف ثُمَّ رَاحَ وَتَرَکَهَا». 16. دنيا سراى عبور است نه دار اقامت: «الدُّنْيَا دَارُ مَمَرّ لاَ دَارُ مَقَر». 17. دنيا درياى عميقى است که گروه زيادى در آن غرق و هلاک مى شوند: «إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ کَثِيرٌ». 18. دنيا همانند مار خوش خط و خالى است که ظاهرش نرم است و در باطنش سم کشنده است، که در آغاز نامه مورد بحث آمده بود. @Nahjolbalaghe2
💟✨ پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله): مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم. هر كس به آنچه می ‏داند عمل كند، خداوند دانش آنچه را كه نمی ‏داند به او ارزانى می ‏دارد. 📘مرآ‌ة العقول ج3،ص286 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیرینی صبر.mp3
3.12M
| شیرینی صبر 🎤 با اجرای : خانم نورالزینب و نورالزهرا حافظی 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👑نادر شاه و آخوند معروف!!! 🌷 مادرم مرا کتک میزند! 🎤 سخنرانی استاد مسعود عال @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت سی و هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻2. کعب
🌳شجره آشوب« قسمت سی و نهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻 برخی اصحاب به علی گفتند: یا امیرالمؤمنین، چگونه جنگ با آن‌ها بر ما حلال بود اما اسیران و اموالشان بر ما حلال نیست؟ علی علیه‌السلام فرمود: یکتاپرستان را نمی‌تواند به اسیری گرفت و اموالشان را به غنیمت برد، مگر آن چیزهایی را که با آن جنگیده‌اند. پس آنچه را نمی‌دانید رها کنید و به آنچه امر می‌شوید عمل کنید.» 🔻2.امام بعد از نبرد جمل، هرآنچه از سلاح و مرکب در لشکر دشمن به کار رفته بود بین مسلمین تقسیم کرد، اما اجناس و کنیزان و غلامان را به اهلشان برگرداند. 🔻3. امام علی علیه السلام بعد از پایان نبرد جمل به اصحاب خود فرمود: ای مردم! هیچ فراری را نکشید، هیچ مجروحی را نکشید، هیچ عورتی را کشف نکید و هیچ کشته ای را مثله نکنید. 🔻4. امام باقر از پدرش علیها السلام نقل می کند که فرمود: همانا علی علیه السلام از اهل دشمن را به شرک و نفاق منتسب نکرد. بلکه همیشه می فرمود: آن ها برادران ما بودند که علیه ما بغی کردند. 🔻روایت فوق عام است و اشاره به اهل بصره نمی کند. اما روایات دیگر به صورت خاص بیان می کنند تعبیر «برادران ما» برای اهل جمل و نهروان است. در نتیجه با لحاظ قرائن دیگر که بعدا اشاره خواهیم کرد که اهل صفین را امام، کافر می دانست و به هیچ عنوان تعبیر برادران را درمورد آن ها به کار نمی برد. این تعبیر درمورد اهل نهروان نیز به کار رفته است که در جای خود بحث می کنیم. 🔻ب) کاهش هزینه ها در حقیقت امیرالمومنین، در فتنه ها، قصد کاهش هزینه برای جامعه اسلامی را داشت تا اینکه بخواهد به سرکوب افراد وابسته به فتنه بپردازد. برای مثال حضرت بعد از جنگ جمل، مروان بن حکم را آزاد کرد... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 اعمال مشترک و روز اول ماه رجب 🔸 اعمال روز اول: روزه گرفتن، زیارت امام حسین(ع)، خواندن نماز سلمان، غسل کردن 🔹 اعمال مشترک ماه: ۱۰۰ مرتبه سوره توحید در روزهای جمعه، روزه در هرروز از این ماه، ۱۰۰۰ ذکر لا اله الا الله در کل ماه و .... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۱ الی۱۴) 🔴صحنه سازى شوم برادران یوسف پس از آن که طرح نهائى را
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۱ الی ۱۴)🔹 ↩️اما مهم این است: سرگرمى و تفریح، سالم باشد و گرنه مشکلى را که حل نمى کند، بر مشکل ها هم مى افزاید، چه بسیار تفریحات ناسالمى که روح و اعصاب انسان را چنان مى کوبد که قدرت کار و فعالیت را تا مدتى از او مى گیرد، و یا لااقل بازده کار او را به حداقل مى رساند. این نکته نیز، قابل توجه است که در اسلام تا آنجا به مسأله تفریح سالم اهمیت داده شده است، که یک سلسله مسابقات، حتى با شرط بندى را اسلام اجازه داده، و تاریخ مى گوید قسمتى از این مسابقات در حضور شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) و با داورى و نظارت او انجام مى گرفت. حتى گاه شتر مخصوص خود را براى مسابقه سوارى در اختیار یاران مى گذاشت. در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: أَنَّ النَّبِیَّ(صلى الله علیه وآله) أَجْرَى الإِبِلَ مُقْبِلَةً مِنْ تَبُوکَ فَسَبَقَتِ الْعَضْباءُ وَ عَلَیْها أُسامَةُ، فَجَعَلَ النّاسُ یَقُولُونَ سَبَقَ رَسُولُ اللّهِ وَ رَسُولُ اللّهِ یَقُولُ سَبَقَ أُسامَةُ: هنگامى که پیامبر از تبوک بر مى گشت، میان یاران خود مسابقه سوارى بر قرار ساخت، اسامه که بر شتر معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نام عضباء سوار بود از همه پیشى گرفت، مردم به خاطر این که شتر از آن پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود، صدا زدند رسول اللّه پیشى گرفت، اما پیامبر صدا زد: اسامه سبقت گرفت و برنده شد (اشاره به این که سوار کار مهم است نه مرکب، و چه بسا مرکب راهوارى که به دست افراد ناشى بیفتد و کارى از آن ساخته نیست). نکته دیگر این که، همان گونه که برادران یوسف(علیه السلام) از علاقه انسان مخصوصاً نوجوان، به گردش و تفریح براى رسیدن به هدفشان سوء استفاده کردند، در دنیاى امروز نیز دستهاى مرموز دشمنان حق و عدالت، از ورزش و تفریح براى مسموم ساختن افکار نسل جوان سوء استفاده فراوان مى کند، باید به هوش بود که ابرقدرت هاى گرگ صفت، در لباس ورزش و تفریح، نقشه هاى شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقه اى یا جهانى پیاده نکنند. فراموش نمى کنیم در عصر طاغوت هنگامى که مى خواستند نقشه هاى خاصى را پیاده کنند و سرمایه ها و منابع مهم کشور را به بهاى ناچیز به بیگانگان بفروشند، یک سلسله مسابقات ورزشى طویل و عریض ترتیب مى دادند، و مردم را آن چنان به این بازى ها سرگرم مى ساختند که نتوانند به مسائل اساسى که در جامعه آنها جریان دارد بپردازند. * * * ۳ ـ فرزند در سایه پدر گر چه محبت شدید پدر و مادر به فرزند، ایجاب مى کند او را همواره در کنار خود نگه دارند، ولى پیدا است فلسفه این محبت از نظر قانون آفرینش همان حمایت بى دریغ از فرزند به هنگام نیاز به آن است، روى همین جهت، در سنین بالاتر باید این حمایت را کم کرد، و به فرزند اجازه داد به سوى استقلال در زندگى گام بردارد; زیرا اگر همچون یک نهال نورس براى همیشه در سایه یک درخت تنومند قرار گیرد، رشد و نمو لازم را نخواهد یافت. شاید، به همین دلیل بود که یعقوب(علیه السلام) در برابر پیشنهاد فرزندان با تمام علاقه اى که به یوسف(علیه السلام) داشت، حاضر شد او را از خود جدا کند، و به خارج شهر بفرستد، گر چه این امر، بر یعقوب بسیار سنگین بود، اما مصلحت یوسف(علیه السلام) و رشد و نمو مستقل او ایجاب مى کرد تدریجاً اجازه دهد، او دور از پدر ساعت ها و روزهائى را به سر برد. این یک مسأله مهم تربیتى است که: بسیارى از پدران و مادران از آن غفلت دارند و به اصطلاح فرزندان خود را عزیز دردانه پرورش مى دهند، آن چنان که هرگز قادر نیستند، بیرون از چتر حمایت پدر و مادر زندگى داشته باشند، چنین افرادى در برابر یک طوفان زندگى به زانو در مى آیند، و فشار حوادث آنها را بر زمین مى زند. و باز به همین دلیل است که بسیارى از شخصیت هاى بزرگ کسانى بودند که در کودکى، پدر و مادر را از دست دادند، و به صورت خودساخته و در میان انبوه مشکلات پرورش یافتند. مهم این است که، پدر و مادر به این مسأله مهم تربیتى توجه داشته باشند، و محبت هاى کاذب مانع از آن نشود که آنها استقلال خود را باز یابند. جالب این است که: این مسأله به طور غریزى درباره بعضى از حیوانات دیده شده است که، مثلاً جوجه ها در آغاز در زیر بال و پر مادر قرار مى گیرند، و مادر چون جان شیرین در برابر هر حادثه اى از آنها دفاع مى کند. اما کمى که بزرگ تر شدند، مادر نه تنها حمایت خود را از آنها بر مى دارد، بلکه اگر به سراغ او بیایند، با نوک خود آنها را به شدت مى راند، یعنى بروید و راه و رسم زندگى مستقل را بیاموزید، تا کى مى خواهید وابسته و غیر مستقل زندگى کنید؟ شما هم براى خود کسى هستید؟!. ولى، این موضوع هرگز با مسأله پیوند خویشاوندى و حفظ مودت و محبت منافات ندارد، بلکه محبتى است عمیق و پیوندى است حساب شده بر اساس مصالح هر دو طرف.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۱ الی ۱۴)🔹 ↩️اما مهم این است: سرگرمى و تفریح، سالم باشد و گر
↩️۴ ـ نه قصاص و نه اتهام، قبل از جنایت در این فراز از داستان، به خوبى مشاهده مى کنیم یعقوب(علیه السلام)با این که از حسادت برادران نسبت به یوسف(علیه السلام) آگاهى داشت ـ و به همین دلیل، دستور داد خواب عجیبش را از برادران مکتوم دارد ـ هرگز حاضر نشد آنها را متهم کند که نکند شما قصد سوئى درباره فرزندم یوسف داشته باشید، بلکه عذرش تنها عدم تحمل دورى یوسف، و ترس از گرگان بیابان بود. اخلاق و معیارهاى انسانى و اصول داورى عادلانه نیز همین را ایجاب مى کند، که تا نشانه هاى کار خلاف از کسى ظاهر نشده باشد او را متهم نسازند، اصل، برائت و پاکى و درستى است، مگر این که خلاف آن ثابت شود. * * * ۵ ـ تلقین دشمن نکته دیگر این که، در روایتى در ذیل آیات فوق از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که: لاتُلَقِّنُوا الکَذّابَ فَتَکْذِبُ فَإِنَّ بَنِى یَعْقُوبَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ الذِّئْبَ یَأْکُلُ الإِنْسانَ حَتّى لَقَّنَهُمْ أَبُوهُمْ: به دروغگو تلقین نکنید تا به شما دروغ گوید; چرا که پسران یعقوب تا آن موقع نمى دانستند ممکن است گرگ به انسان حمله کند و او را بخورد، و هنگامى که پدر این سخن را گفت از او آموختند ! اشاره به این که، گاه مى شود طرف مقابل توجه به عذر و بهانه و انتخاب راه انحرافى ندارد، شما باید مراقب باشید که خودتان با احتمالات مختلفى که ذکر مى کنید، راه هاى انحرافى را به او نشان ندهید. این درست به این مى ماند که گاه انسان به کودک خردسالش مى گوید توپ خود را به لامپ چراغ نزن! کودک که تا آن وقت نمى دانست، مى شود توپ را به لامپ بزند، متوجه این مسأله مى شود که چنین کارى امکان پذیر است، و به دنبال آن حس کنجکاوى او تحریک مى شود که باید ببینم اگر توپ را به لامپ بزنم چه مى شود؟ لذا شروع به آزمایش این مسأله مى کند، آزمایشى که به شکستن لامپ منتهى خواهد شد. این، تنها یک موضوع ساده درباره کودکان نیست، در سطح یک جامعه بزرگ نیز گاهى امر و نهى هاى انحرافى سبب مى شود، مردم بسیارى از چیزهائى را که نمى دانستند یاد بگیرند، و سپس وسوسه آزمودن آنها شروع مى شود، در این گونه موارد، حتى الامکان باید مسائل را به طور کلى مطرح کرد تا بد آموزى در آن نشود. البته، یعقوب(علیه السلام) پیامبر روى پاکى و صفاى دل، این سخن را با فرزندان بیان کرد، اما فرزندان گمراه از بیان پدر سوء استفاده کردند. (گر چه احتمال این معنى وجود دارد که چون یعقوب مى دانست برادران تصمیم بدى درباره یوسف دارند، این مطالب را عنوان کرد تا آنها از همین طریق گام بردارند و او را به قتل نرسانند). نظیر این موضوع، روشى است که در بسیارى از نوشته ها با آن برخورد مى کنیم که مثلاً کسى مى خواهد درباره ضررهاى مواد مخدر یا استمناء سخن بگوید، چنان این مسائل را تشریح مى کند و یا صحنه هاى آن را به وسیله فیلم نشان مى دهد، که ناآگاهان، به اسرار و رموز این کارها آشنا مى گردند، سپس مطالبى را که در نکوهش این کارها و راه نجات از آن بیان مى کند، به دست فراموشى مى سپارند. به همین دلیل، غالباً زیان و بدآموزى این نوشته ها و فیلم ها به مراتب بیش از فایده آنها است. * * * ۶ ـ آخرین نکته این که: برادران یوسف گفتند: اگر با وجود ما گرگ برادرمان را بخورد ما زیانکاریم، اشاره به این که انسان هنگامى که مسئولیتى را پذیرفت باید تا آخرین نفس پاى آن بایستد، و گرنه سرمایه هاى خود را از دست خواهد داد، سرمایه شخصیت، سرمایه آبرو و موقعیت اجتماعى و سرمایه وجدان. چگونه ممکن است انسان وجدان بیدار و شخصیتى والا داشته باشد، و به آبرو و حیثیت اجتماعى خود پایبند باشد، و با این حال از مسئولیت هائى که پذیرفته است سرباز زند، و در برابر آن بى تفاوت بماند؟! @Nahjolbalaghe2