«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
هنگامى که او را با خود بردند، و به اتفاق تصمیم گرفتند وى را در مخفى گاه چاه قرار دهند، و (مقصد خود را عملى ساختند.) به او وحى فرستادیم که آنها را در
آینده از این کارشان با خبر خواهى ساخت. در حالى که آنها نمى دانند.
(یوسف/۱۵)
***
وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ
(برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند.
(یوسف/۱۶)
*
قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ
گفتند: «اى پدر! ما رفتیم تا
مشغول مسابقه شویم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم. و گرگ او را خورد! و (مى دانیم) تو هرگز سخن ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم.»
(یوسف/۱۷)
*
وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
و
پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند. گفت: «نفس (سرکش) شما این کار (زشت) را برایتان زینت داده. من صبر جمیل خواهم داشت (و
شکیبایى خالى از ناسپاسى). و در برابر آنچه مى گویید، از خداوند یارى مى طلبم.»
(یوسف/۱۸)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۱ الی ۱۴)🔹 ↩️اما مهم این است: سرگرمى و تفریح، سالم باشد و گر
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی۱۸)🔹
🔴دروغ رسوا!
سرانجام برادران پیروز شدند، و پدر را قانع کردند که، یوسف(علیه السلام) را با آنها بفرستد، آن شب را با خیال خوش خوابیدند که فردا نقشه آنها درباره یوسف عملى خواهد شد، و این برادر مزاحم را براى همیشه از سر راه بر مى دارند.
تنها نگرانى آنها این بود: مبادا پدر پشیمان، و از گفته خود منصرف شود.
صبحگاه نزد پدر آمدند و او سفارش هاى لازم را در حفظ و نگهدارى یوسف(علیه السلام) تکرار کرد، آنها نیز اظهار اطاعت کردند، پیش روى پدر او را با احترام و محبت فراوان برداشتند و حرکت کردند.
مى گویند: پدر تا دروازه شهر آنها را بدرقه کرد و آخرین بار یوسف(علیه السلام) را از آنها گرفت و به سینه خود چسبانید، قطره هاى اشک از چشمش سرازیر شد، سپس یوسف(علیه السلام) را به آنها سپرد و از آنها جدا شد.
اما چشم یعقوب(علیه السلام) همچنان فرزندان را بدرقه مى کرد، آنها نیز تا آنجا که چشم پدر کار مى کرد دست از نوازش و محبت یوسف(علیه السلام) برنداشتند.
اما هنگامى که مطمئن شدند، پدر آنها را نمى بیند، یک مرتبه عقده آنها ترکید و تمام کینه هائى را که بر اثر حسد، سال ها روى هم انباشته بودند بر سر یوسف(علیه السلام) فرو ریختند، از اطراف شروع به زدن او کردند، و او از یکى به دیگرى پناه مى برد، اما پناهش نمى دادند!
در روایتى مى خوانیم: در این طوفان بلا که یوسف(علیه السلام) اشک مى ریخت، و یا به هنگامى که او را مى خواستند به چاه افکنند، ناگهان یوسف(علیه السلام) شروع به خندیدن کرد، برادران سخت در تعجب فرو رفتند که این چه جاى خنده است، گوئى برادر، مسأله را به شوخى گرفته است، بى خبر از این که تیره روزى در انتظار او است، او پرده از راز این خنده را برداشت و درس بزرگى به همه آموخت و گفت:
فراموش نمى کنم روزى به شما برادران نیرومند، با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده جسمانى نظر افکندم و خوشحال شدم، با خود گفتم: کسى که این همه یار و یاور نیرومند دارد، چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت، آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم.
اکنون، در چنگال شما گرفتارم و از شما، به شما پناه مى برم، و به من پناه نمى دهید، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا این درس را بیاموزم که به غیر او ـ حتى به برادران ـ تکیه نکنم .
به هر حال، قرآن مى گوید: هنگامى که یوسف را با خود بردند و به اتفاق آراء تصمیم گرفتند او را در مخفى گاه چاه بیفکنند (فَلَمّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ) آنچه از ظلم و ستم ممکن بود براى این کار بر او روا داشتند.
جمله أَجْمَعُوا نشان مى دهد: همه برادران در این برنامه اتفاق نظر داشتند، هر چند در کشتن او رأى آنها متفق نبود.
اصولاً أَجْمَعُوا از ماده جمع به معنى گردآورى کردن است، و در این موارد اشاره به جمع کردن آراء و افکار مى باشد .
سپس اضافه مى کند: در این هنگام ما به یوسف، وحى فرستادیم، و دلداریش دادیم گفتیم: غم مخور، روزى فرا مى رسد که آنها را از همه این نقشه هاى شوم آگاه خواهى ساخت، در حالى که آنها تو را نمى شناسند (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ).
همان روزى که تو بر اریکه قدرت تکیه زده اى، و برادران دست نیاز به سوى تو دراز مى کنند، و همچون تشنه کامانى که به سراغ یک چشمه گوارا در بیابان سوزان مى دوند، با نهایت تواضع و فروتنى نزد تو مى آیند، اما تو آن چنان اوج گرفته اى که آنها باور نمى کنند برادرشان باشى، آن روز به آنها خواهى گفت: آیا شما نبودید که با برادر کوچکتان یوسف(علیه السلام) چنین و چنان کردید؟ و در آن روز چقدر شرمسار و پشیمان خواهند شد؟!
این وحى الهى، به قرینه آیه ۲۲ همین سوره وحى نبّوت نبود، بلکه الهامى بود به قلب یوسف(علیه السلام) براى این که بداند تنها نیست و حافظ و نگاهبانى دارد، این وحى، نور امید بر قلب یوسف(علیه السلام) پاشید و ظلمات یأس و نومیدى را از روح و جان او بیرون کرد.
* * *
برادران یوسف، نقشه اى را که براى او کشیده بودند، همان گونه که مى خواستند پیاده کردند، ولى بالاخره باید فکرى براى بازگشت کنند که پدر باور کند، یوسف(علیه السلام) به صورت طبیعى ـ و نه از طریق توطئه ـ سر به نیست شده است، تا عواطف پدر را به سوى خود جلب کنند.
طرحى که براى رسیدن به این هدف ریختند این بود که، درست از همان راهى که پدر از آن بیم داشت و پیش بینى مى کرد، وارد شوند، و ادعا کنند یوسف را گرگ خورده، و دلائل قلابى براى آن بسازند.
قرآن مى گوید: شب هنگام برادران گریه کنان به سراغ پدر رفتند (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ).
گریه دروغین و قلابى، و این نشان مى دهد که گریه قلابى هم ممکن است، و
نمى توان تنها فریب چشم گریان را خورد!.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی۱۸)🔹 🔴دروغ رسوا! سرانجام برادران پیروز شدند، و پدر را ق
↩️پدر که بى صبرانه انتظار ورود فرزند دلبندش یوسف(علیه السلام) را مى کشید، با یک نگاه به جمع آنها و ندیدن یوسف(علیه السلام) در میانشان سخت تکان خورد، بر خود لرزید، و جویاى حال شد، آنها گفتند: پدر جان ما رفتیم و مشغول مسابقه (سوارى، تیراندازى و مانند آن) شدیم، و یوسف را که کوچک بود و توانائى مسابقه را با ما نداشت، نزد اثاث خود گذاشتیم، ما آن چنان سر گرم این کار شدیم که همه چیز حتى برادرمان را فراموش کردیم، و در این هنگام گرگ بى رحم از راه رسید و او را درید ! (قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ).
ولى مى دانیم تو هرگز سخنان ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم چرا که خودت قبلاً چنین پیش بینى را کرده بودى، و این را بر بهانه حمل خواهى کرد (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِن لَنا وَ لَوْ کُنّا صادِقینَ).
سخنان برادران خیلى حساب شده بود:
اولاً، پدر را با کلمه یا أَبانا (اى پدر ما) که جنبه عاطفى دارد مخاطب ساختند.
و ثانیاً طبیعى است که برادران نیرومند در چنین تفریحگاهى به مسابقه و سرگرمى مشغول شوند و برادر کوچک را به نگاهبانى اثاث وا دارند.
و از این گذشته براى غافلگیر کردن پدر پیش دستى نموده و با همان چشم گریان گفتند: تو هرگز باور نخواهى کرد، هر چند ما راست بگوئیم.
* * *
و براى این که: نشانه زنده اى نیز به دست پدر بدهند، پیراهن یوسف را با خونى دروغین آغشتند (خونى که از بزغاله یا بره یا آهو گرفته بودند) (وَ جائُوا عَلى قَمیصِهِ بِدَم کَذِب).
اما از آنجا که دروغگو حافظه ندارد، و از آنجا که یک واقعه حقیقى پیوندهاى گوناگونى با کیفیت ها و مسائل اطراف خود دارد ـ که کمتر مى توان همه آنها را در تنظیم دروغین آن منظم ساخت ـ برادران از این نکته غافل بودند که لااقل پیراهن یوسف را از چند جا پاره کنند تا دلیل حمله گرگ باشد، آنها پیراهن برادر را که صاف و سالم از تن او بیرون آورده بودند خون آلود کرده نزد پدر آوردند، پدر هوشیار و پر تجربه همین که چشمش بر آن پیراهن افتاد، همه چیز را فهمیده گفت: شما دروغ مى گوئید: بلکه هوس هاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته و این نقشه هاى شیطانى را کشیده است (قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً).
در بعضى از روایات مى خوانیم: او پیراهن را گرفت و پشت رو کرد و صدا زد: پس چرا جاى دندان و چنگال گرگ در آن نیست؟
و به روایت دیگرى پیراهن را به صورت انداخت و فریاد کشید و اشک ریخت و گفت:
این چه گرگ مهربانى بوده که فرزندم را خورده ولى به پیراهنش کمترین آسیبى نرسانده است، سپس بى هوش شد، و بسان یک قطعه چوب خشک به روى زمین افتاد.
بعضى از برادران فریاد کشیدند اى واى بر ما از دادگاه عدل خدا در روز قیامت، برادرمان را از دست دادیم و پدرمان را کشتیم، و پدر همچنان تا سحرگاه بیهوش بود، ولى به هنگام وزش نسیم سرد سحرگاهى به صورتش، به هوش آمد.
و با این که قلبش آتش گرفته بود و جانش مى سوخت اما هرگز سخنى که نشانه ناشکرى، یأس و نومیدى و جزع و فزع باشد بر زبان جارى نکرد، بلکه گفت: من صبر خواهم کرد، صبرى جمیل و زیبا، شکیبائى توأم با شکرگزارى و سپاس خداوند (فَصَبْرٌ جَمیلٌ).
و سپس افزود: من از خدا در برابر آنچه شما مى گوئید یارى مى طلبم (وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ).
از او مى خواهم تلخى جام صبر را در کام من شیرین کند، و به من تاب و توان بیشتر دهد تا در برابر این طوفان عظیم ، خویشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود.
او نگفت از خدا مى خواهم در برابر بر مصیبت مرگ یوسف(علیه السلام) به من شکیبائى دهد، چرا که مى دانست یوسف(علیه السلام) کشته نشده، بلکه گفت: در مقابل آنچه شما توصیف مى کنید که نتیجه اش به هر حال جدائى من از فرزندم است، صبر مى طلبم.
* * *
نکته ها:
۱ ـ در برابر یک ترک اولى!...
ابوحمزه ثمالى نقل مى کند: روز جمعه در مدینه بودم، نماز صبح را با امام سجاد(علیه السلام) خواندم، هنگامى که امام از نماز و تسبیح، فراغت یافت، به سوى منزل حرکت کرد، من با او بودم، زن خدمتکار را صدا زد، گفت: مواظب باش، هر سائل و نیازمندى از در خانه بگذرد، غذا به او بدهید، زیرا امروز روز جمعه است.
ابو حمزه مى گوید: گفتم: هر کسى که تقاضاى کمک مى کند، مستحق نیست!.
امام فرمود: درست است، ولى من از این مى ترسم که در میان آنها افراد مستحقى باشند و ما به آنها غذا ندهیم و از در خانه خود برانیم، و بر سر خانواده ما همان آید که بر سر یعقوب و آل یعقوب آمد!...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۳)🔹 ✅سوگند سريع التأثير: امام عليه السلام در اين گفتار نورانى دستورى د
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۴)🔹
✅انفاق مالی در حال حیات
🔷وصى خويشتن باش:
امام عليه السلام در اين كلام نورانى به نكته مهمى اشاره كرده مىفرمايد: «اى فرزند آدم! تو خود وصى خويشتن در اموال خود باش و (امروز) بهگونهاى در آن عمل كن كه مىخواهى پس از تو (مطابق وصيتت) عمل كنند»؛ (يَابْنَ آدَمَ، كُنْ وَصِيَّ نَفْسِکَ فِي مَالِکَ، وَآعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ اَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِکَ).
بسيارى از مردم باايمان علاقهمند هستند كه بخشى از اموالشان پس از آنها در راه خيرات مصرف شود و اسلام نيز به وصيت براى كارهاى خير تشويق كرده وآن را به يكسوم مال محدود نموده تا ورثه نيز بهرهمند شوند. قرآن مجيد مىگويد: «(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْرآ الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّآ عَلَى الْمُتَّقِينَ)؛ بر شما نوشته شده: هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبى (مالى) از خود به جاى گذاشته، براى پدر ومادر و نزديكان، بهطور شايسته وصيت كند! اين حقّى است بر پرهيزكاران!».(1)
مؤمنان براى اين كار سعى مىكنند وصى يا اوصياى مطمئنى انتخاب كنند تا حتمآ كارهاى خير انجام گيرد. ولى بسيار ديده شده است كه يا وصى عمل به وصيت نمىكند يا ورثه مانع مىشوند و سعى دارند ثلث را به نفع خود مصادره كنند. حتى در بعضى از افراد متدين ديده مىشود كه مىخواهند براى مصرف ثلث به نفع خودشان وجهى شرعى بيابند. اگر انسان خودش وصى خويشتن باشد و آنچه را پس از خود مايل است در راه خير صرف شود شخصآ اقدام كند بهتر است، همانگونه كه بعضى از افراد باايمان را در عصر خود مىبينيم كه ثلث مال خويش را در زمان حيات خود جدا كرده و در كارهاى خير به خصوص كارهايى كه باقى و برقرار مىماند؛ مانند احداث بيمارستان، مسجد، مدرسه، بانكهاى قرض الحسنه، نشر آثار دينى وامثال آن صرف مىكنند. اينها از همه موفقترند، زيرا هيچكس بهاندازه خود انسان براى خويش دلسوزى نمىكند. افزون بر اين، آنچه را انسان با دست خود در راه خدا مىدهد بسيار با ارزشتر است از آنچه ديگران پس از او مىدهند، چون در حال حيات علاقهمند به اموال خويش است و دل كندن و صرف آن در كارهاى خير نياز به ايمانى قوى دارد. حديث معروفى است كه مىگويد: شخصى وصيت كرده بود كه انبار خرمايى را پس از او در راه خدا انفاق كنند. پيغمبر اكرم صلي الله غليه وآله اين كار را انجام داد. در آخر، يك عدد خرما ته انبار افتاده بود. آن را به دست گرفت و فرمود: اگر خود با دست خويش اين دانه خرما را در راه خدا داده بود از تمام آنچه من بعد از او انفاق كردم بهتر بود.
چنانكه اشاره كرديم امام صادق عليه السلام همين معنا را با اضافات ديگرى به كسى كه از او تقاضاى وصيت و اندرزى كرد بيان نمود و فرمود: «أَعِدَّ جَهَازَکَ وَقَدِّمْ زَادَکَ وَكُنْ وَصِيَّ نَفْسِکَ وَلا تَقُلْ لِغَيْرِکَ يَبْعَثُ إِلَيْکَ بِمَا يُصْلِحُکَ؛ وسيله سفر (آخرت) خود را آماده ساز و زاد و توشه اين سفر طولانى را فراهم كن و وصى خويشتن باش و به ديگرى نده كه آنچه را مفيد براى توست به سوى تو بفرستد (چه بسا اين كار را نخواهد كرد و تو محروم خواهى شد)».(2) شاعر عرب نيز مىگويد:
تَمَتَّعْ إنَّما الدُّنْيا مَتاعٌ وَإِنَّ دَوامَها لا يُسْتَطاعُ
وَقَدِّمْ ما مَلَكْتَ وَأنْتَ حَىٌّ أميرٌ فيهِ مُتَّبَعٌ مُطاعٌ
وَلا يَغْرُرْکَ مَنْ تُوصي إِلَيْهِ مَصيرُ وَصيَّةِ الْمَرْءِ ضِياعٌ
از دنيا بهره گير كه دنيا متاعى بيش نيست و دوامش امكانپذير نمىباشد. آنچه را در اختيار دارى از پيش بفرست در حالى كه زندهاى و در آن امير ومطاعى. به كسى كه وصيت مىكنى دلبسته مباش، زيرا سرنوشت بسيارى از وصيتها نابودى است.(3)
شاعر فارسى نيز مىگويد:
برگ عيشى به گور خويش فرست كس نيارد ز پس تو پيش فرست (4)
*
پی نوشت:
(1) . بقره، آیه 180.
(2) . کافى، ج 7، ص 65، ح 29.
(3) . تنبیه الخواطر بنا به نقل مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 198.
(4) . سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر تنها سند دیگرى که براى این کلام نورانى نقل مى کند غررالحکم است که چون تعبیرات آن با آنچه در نهج البلاغه آمده متفاوت است قاعدتآ از جاى دیگرى آن را اخذ کرده است. در ضمن، مضمون آن را از امام صادق(ع) نیز با تفاوتهایى آورده که در متن به آن اشاره خواهیم کرد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 198)
@Nahjolbalaghe2
💎✨ قال على عليه السلام :
كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ؛
فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگتر مىشود مگر ظرف دانش كه با تحصيل علوم، فضاى آن بازتر مىگردد.
(نهج البلاغه،ص505)
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲✨حکمت سختی های دنیا
🎤حجت الاسلام عالی
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
21.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کودک شجاع
انیمیشن زیبا در مورد امام جواد ع
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهلم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻اما بعدا خواه
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و یکم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻حضرت در ادامه روایت می فرماید که این افراد مسلمان هستند. در ادامه احنف به امام پیشنهاد می دهد اگر می خواهد او با امام همراه شود یا اینکه ده هزار نفر را از پیوستن به سپاه جمل برحذر دارد تا همگی در خانه هایشان بنشینند. امام به احنف فرمود کار دوم را بکند.
🔻امام بعد از جنگ جمل، دستور داد عایشه را به مدینه برگردانند. احنف بن قیس می گفت امام، به عایشه فرمود که به حجاز برگردد. عایشه امتناع کرد. امام به او فرمود اگر نروی زنان قبیله بکر بن وائل را با مهارهای آهنین می فرستم تا تو را به سوی مدینه ببرند. در این هنگام عایشه از بصره خارج شد.
🔻حضرت در خطبه 156 نهج البلاغه فرمود: «مردم بصره! در پيدايش فتنهها هر كس كه مىتواند خود را به اطاعت پروردگار عزيز و برتر، مشغول دارد چنان كند، اگر از من پيروى كنيد، به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پر از تلخىها باشد. اما عائشه، پس افكار و خيالات زنانه بر او چيره شد، و كينهها در سينهاش چون كوره آهنگرى شعلهور گرديد، اگر از او مىخواستند آنچه را كه بر ضد من انجام داد نسبت به ديگرى روا دارد سرباز مىزد، به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است. »
🔻امام دستور داد برای رعایت احترام همسر پیامبر او را به مدینه برگردانند اما از جهت کیفر، او را به خدا واگذار کرد. اما در اینکه آیا عایشه بعد از بازگشت از بصره به مدینه، در حصر خانگی بود یا نه، قرائنی در تاریخ وجود دارد که مؤید این معناست؛ به این نحو که عایشه بعد از شکست در جنگ و پایان یافتن فتنه، طبق امر حضرت، مجبور به حصر خانگی شد. دلایل ما به این شرح است:
🔻الف. امیرالمومنین، محمد ابن ابی بکر و عمار را به سوی عایشه فرستاد و به آن ها دستور داد به عایشه بگویند باید به مدینه برگردد و در همان خانه ای که پیامبر او را در آن جا ترک کرد، سکنی بگزیند. عایشه ابتدائا از این امر، امتناع کرد. امام مالک اشتر را به سوی او فرستاد و تأکید کرد که به خدا قسم او را به زور به مدینه برمی گرداند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی۱۸)🔹 🔴دروغ رسوا! سرانجام برادران پیروز شدند، و پدر را ق
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی ۱۸)🔹
↩️آنگاه فرمود: به همه آنها غذا بدهید (مگر نشنیده اید) یعقوب هر روز گوسفندى ذبح مى کرد، قسمتى را به مستحقان مى داد و قسمتى را خود و فرزندانش مى خوردند، یک روز سؤال کننده مؤمنى که روزه دار بود و نزد خدا منزلتى داشت، عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه یعقوب به هنگام افطار آمده گفت:
به میهمان مستمند غریب گرسنه از غذاى اضافى خود کمک کنید، چند بار این سخن را تکرار کرد، آنها شنیدند، و سخن او را باور نکردند، هنگامى که او مأیوس شد و تاریکى شب، همه جا را فرا گرفت برگشت، در حالى که چشمش گریان بود و از گرسنگى به خدا شکایت کرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح همچنان روزه داشت، در حالى که شکیبا بود و خدا را سپاس مى گفت، اما یعقوب(علیه السلام) و خانواده یعقوب، کاملاً سیر شدند، و هنگام صبح مقدارى از غذاى آنها اضافه مانده بود!.
امام(علیه السلام) سپس اضافه فرمود: خداوند به یعقوب در همان صبح، وحى فرستاد که تو اى یعقوب بنده مرا خوار کردى و خشم مرا بر افروختى، و مستوجب تأدیب و نزول مجازات بر خود و فرزندانت شدى...
اى یعقوب! من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبیخ و مجازات مى کنم، و این به خاطر آن است که به آنها علاقه دارم!.
قابل توجه این که: به دنبال این حدیث مى خوانیم ابو حمزه مى گوید: از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدم: یوسف(علیه السلام) چه موقع آن خواب را دید؟
امام فرمود: در همان شب .
از این حدیث، به خوبى استفاده مى شود یک لغزش کوچک و یا صریح تر یک ترک اولى ـ که گناه و معصیتى هم محسوب نمى شد، (چرا که حال آن سائل بر یعقوب روشن نبود) ـ از پیامبران و اولیاى حق بسا سبب مى شود که خداوند، گوش مالى دردناکى به آنها بدهد، و این نیست مگر به خاطر این که مقام والاى آنان ایجاب مى کند، همواره مراقب کوچک ترین گفتار و رفتار خود باشند، چرا که: حَسَناتُ الأَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبِینَ: کارهائى که براى بعضى از نیکان حسنه محسوب مى شود براى مقربان درگاه خداوند سیئه است .
جائى که یعقوب آن همه درد و رنج به خاطر بى خبر ماندن از درد دل یک سائل بکشد، باید فکر کرد، جامعه اى که در آن گروهى سیر و گروه زیادترى گرسنه باشند، چگونه ممکن است مشمول خشم و غضب پروردگار نشوند و چگونه خداوند آنها را مجازات نکند؟
* * *
۲ ـ دعاى گیراى یوسف(علیه السلام)!
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) و از طرق اهل تسنن مى خوانیم: هنگامى که یوسف در قعر چاه قرار گرفت، امیدش از همه جا قطع و تمام توجه او به ذات پاک خدا شد، با خداى خود مناجات مى کرد و به تعلیم جبرئیل راز و نیازهائى داشت، که در روایات به عبارات مختلفى نقل شده است.
در روایتى مى خوانیم: با خدا چنین مناجات کرد: أَللّهُمَّ یا مُونِسَ کُلِّ غَرِیْب وَ یا صاحِبَ کُلِّ وَحِیْد وَ یا مَلْجَأَ کُلِّ خائِف وَ یا کاشِفَ کُلِّ کُرْبَة وَ یا عالِمَ کُلِّ نَجْوى وَ یا مُنْتَهى کُلِّ شَکْوى وَ یا حاضِرَ کُلِّ مَلاَء یا حَىُّ یا قَیُّومُ أَسْئَلُکَ أَنْ تَقْذِفَ رَجائِکَ فِى قَلْبِى حَتّى لایَکُونَ لِى هَمٌّ وَ لا شَغَلٌ غَیْرُک وَ أَنْ تَجْعَلَ لِى مِنْ أَمْرِى فَرَجاً وَ مَخْرَجاً إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیْرٌ...:
بار پروردگارا! اى آن که مونس هر غریب و یار تنهایانى، اى کسى که پناهگاه هر ترسان، و بر طرف کننده هر غم و اندوه، آگاه از هر نجوا، آخرین امید هر شکایت کننده، و حاضر در هر جمع و گروهى، اى حىّ و اى قیّوم! از تو مى خواهم امیدت را در قلب من بیفکنى، تا هیچ فکرى جز تو نداشته باشم، و از تو مى خواهم از این مشکل بزرگ، فرج و راه نجاتى، براى من فراهم کنى که تو بر هر چیز توانائى .
جالب این که، در ذیل این حدیث مى خوانیم: فرشتگان صداى یوسف(علیه السلام) را شنیدند و عرض کردند: إِلهَنا نَسْمَعُ صَوْتاً وَ دُعاءً: أَلصَّوْتُ صَوْتُ صَبِىٍّ وَ الدُّعاءُ دُعاءُ نَبِىٍّ!: پروردگارا! ما صدا و دعائى مى شنویم، آواز، آواز کودک است، اما دعا، دعاى پیامبرى است !.
این نکته نیز قابل توجه است: هنگامى که یوسف(علیه السلام) را برادران در چاه افکندند پیراهن او را در آورده بودند، تنش برهنه بود، فریاد زد لااقل پیراهن مرا به من بدهید تا اگر زنده بمانم تنم را بپوشانم، و اگر بمیرم کفن من باشد، برادران گفتند: از همان خورشید، ماه و یازده ستاره اى را که در خواب دیدى بخواه! که در این چاه مونس تو باشند و لباس در تنت بپوشانند! (و او به دنبال یأس مطلق، از غیر خدا دعاى فوق را خواند).
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: هنگامى که یوسف را به چاه افکندند، جبرئیل نزد او آمده گفت: کودک! اینجا چه مى کنى؟ در جواب گفت: برادرانم مرا در چاه انداخته اند.
گفت: دوست دارى از چاه خارج شوى؟
گفت: با خداست اگر بخواهد مرا بیرون مى آورد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی ۱۸)🔹 ↩️آنگاه فرمود: به همه آنها غذا بدهید (مگر نشنیده اید) یعقو
↩️گفت: خداى تو دستور داده این دعا را بخوان تا بیرون آئى.
گفت: کدام دعا؟
گفت: بگو: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ الْمَنّانُ، بَدِیعُ السَّماوَاتِ وَ الأَرْضِ، ذُو الْجَلالِ وَ الإِکْرامِ، أَنْ تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِمّا أَنَا فِیهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً:
پروردگارا! ـ اى که حمد و ستایش براى تو است، معبودى جز تو نیست، توئى که بر بندگان نعمت مى بخشى آفریننده آسمان ها و زمینى، صاحب جلال و اکرامى ـ از تو تقاضا مى کنم بر محمّد و آلش درود بفرستى و گشایش و نجاتى از آنچه در آن هستم براى من قرار دهى .
مانعى ندارد که یوسف(علیه السلام) همه این دعاها را خوانده باشد.
* * *
۳ ـ جمله: وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ: اتفاق کردند که او را در مخفیگاه چاه قرار بدهند دلیل بر این است که او را در چاه پرتاب نکردند، بلکه پائین بردند، و در قعر چاه ـ در آنجا که سکو مانندى براى کسانى که در چاه پائین مى روند ـ نزدیک سطح آب قرار دادند، به این ترتیب که طناب را به کمر او بسته، او را به نزدیک آب بردند و رها ساختند.
پاره اى از روایات که در تفسیر آیات فوق نازل شده نیز، این مطلب را تأئید مى کند.
* * *
۴ ـ تسویل نفس
جمله سَوَّلْتَ از ماده تسویل به معنى تزیین مى باشد، گاهى آن را به معنى ترغیب و گاهى به معنى وسوسه کردن تفسیر کرده اند، که تقریباً همه به یک معنى باز مى گردد، یعنى هواهاى نفسانى شما این کار را براى شما زینت داد.
اشاره به این که: هنگامى که هوس هاى سرکش بر روح و فکر انسان چیره مى شود، زشت ترین جنایات، همچون کشتن یا تبعید برادر را در نظر انسان آن چنان زینت مى دهد که آن را امرى مقدس و ضرورى، تصور مى کند، و این، دریچه اى است به یک اصل کلى در مسائل روانى که: همیشه تمایل افراطى نسبت به یک چیز مخصوصاً هنگامى که توأم با رزائل اخلاقى شود، پرده اى بر حس تشخیص انسان مى افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه مى دهد.
لذا قضاوت صحیح و درک واقعیات عینى بدون تهذیب نفس، امکان پذیر نیست، و اگر مى بینیم در قاضى عدالت شرط شده است، یکى از دلائلش همین است، و اگر قرآن مجید در سوره بقره آیه ۲۸۲ مى گوید: إِتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ: تقوا را پیشه کنید، خداوند به شما علم و دانش مى دهد باز اشاره اى به همین روایت است.
* * *
۵ ـ دروغگو حافظه ندارد
سرگذشت یوسف(علیه السلام) و داستان او با برادرانش بار دیگر این اصل معروف را به ثبوت مى رساند که: دروغگو نمى تواند راز خود را براى همیشه مکتوم دارد; چرا که واقعیت هاى عینى به هنگامى که وجود خارجى پیدا مى کنند، روابط بى شمارى با موضوعات دیگر در اطراف خود دارند، و دروغگو که مى خواهد صحنه نادرستى را با دروغ خود بیافریند، هر قدر زیرک و زبر دست باشد، نمى تواند تمام این روابط را حفظ کند، به فرض که چندین رابطه دروغین در پیوند با مسائل پیرامون حادثه درست کند، باز نگهدارى همه این روابط ساختگى در حافظه براى همیشه کار آسانى نیست، و کمترین غفلت از آن موجب تناقض گوئى مى شود.
علاوه، بسیارى از این پیوندها مورد غفلت قرار مى گیرد و همانهاست که سرانجام واقعیت را فاش مى کند، و این درس بزرگى است براى همه کسانى که به آبرو و حیثیت خویش علاقمنداند که، هرگز گرد دروغ نروند و موقعیت اجتماعى خویش را به خاطر نیفکنند و خشم خدا را براى خود نخرند.
* * *
۶ ـ صبر جمیل چیست؟
شکیبائى در برابر حوادث سخت و طوفان هاى سنگین نشانه شخصیت، و وسعت روح آدمى است، آن چنان وسعتى که حوادث بزرگ را در خود جاى مى دهد و لرزان نمى گردد.
یک نسیم ملایم، مى تواند آب استخر کوچکى را به حرکت در آورد، اما اقیانوس هاى بزرگ همچون اقیانوس آرام، بزرگ ترین طوفان ها را هم در خود مى پذیرند، و آرامش آنها بر هم نمى خورد.
گاه انسان ظاهراً شکیبائى مى کند، ولى چهره این شکیبائى را با گفتن سخنان زننده که نشانه ناسپاسى و عدم تحمل حادثه است، زشت و بدنما مى سازد.
اما افراد باایمان، قوى الاراده و پرظرفیت، کسانى هستند که در این گونه حوادث، هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمى گردد، و سخنى که نشان دهنده ناسپاسى، کفران و بى تابى و جزع باشد بر زبان جارى نمى سازند، صبر آنها، صبر زیبا و صبر جمیل است.
اکنون این سؤال پیش مى آید: در آیات دیگر این سوره مى خوانیم: یعقوب(علیه السلام) آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش را از دست داد، آیا این منافات با صبر جمیل ندارد؟!.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️گفت: خداى تو دستور داده این دعا را بخوان تا بیرون آئى. گفت: کدام دعا؟ گفت: بگو: اللّهُمَّ إِنِّی
↩️پاسخ این سؤال یک جمله است و آن این که: قلب مردان خدا کانون عواطف است، جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشک هایشان همچون سیلاب جارى شود، این یک امر عاطفى است، مهم آن است که کنترل خویشتن را از دست ندهند، یعنى سخن و حرکتى بر خلاف رضاى خدا نگویند و نکنند.
از احادیث اسلامى استفاده مى شود: اتفاقاً همین ایراد را به هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک مى ریخت، به او گرفتند که: شما ما را از گریه کردن نهى کردى اما خود شما اشک مى ریزید؟.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جواب فرمود: چشم مى گرید و قلب اندوهناک مى شود، ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمى گویم (تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لانَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّب).
و در جاى دیگر مى خوانیم فرمود: لَیْسَ هذَا بُکاءً وَ إِنَّما هذِهِ رَحْمَةٌ: این گریه (بى تابى) نیست، این رحمت (گریه عاطفى) است .
اشاره به این که: در سینه انسان قلب است نه سنگ، و طبیعى است که در برابر مسائل عاطفى واکنش نشان مى دهد، و ساده ترین واکنش آن جریان اشک از چشم است، این عیب نیست، این حسن است، عیب آن است که انسان سخنى بگوید که خدا را به غضب آورد.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۸)🔹 🔴دنيا چون مار خوش خط و خال است: گرچه بسيارى از مفسّران محتواى اين نا
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش اول🔹
✅يک رشته اندرزهاى مهم اخلاقی:
امام(عليه السلام) مجموعه اى از نصايح و اندرزهاى ارزشمند را گردآورى کرده و براى حارث همدانى که از اصحاب خاص امام و از فقها و دانشمندان امت بود ارسال فرموده تا همگان از آن بهره گيرند.
نخست پيش از هر چيز ديگر توصيه اکيد نسبت به قرآن مجيد کرده مى فرمايد: «به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام و آنچه را از حقايق زندگى پيشينيان در قرآن آمده باور کن»; (وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ).
در واقع امام(عليه السلام) نخست توصيه اى کلى درباره تمسک به قرآن فرموده و سپس آن را با سه جمله شرح مى دهد: اوّل اينکه گوش جان به نصايح قرآن بسپارد و اندرزهايش را استخراج کرده به آن عمل نمايد. دوم اينکه حلال و حرامش را به رسميت بشناسد; يعنى به آن عمل کند و هرگز از آن منحرف نشود. سوم اينکه آنچه در قرآن درباره اقوام پيشين آمده از عوامل پيروزى و شکست و مجازات هاى الهى نسبت به اقوام سرکش و گنهکار را مورد توجّه قرار دهد و از آنها عبرت بگيرد، زيرا هدف قرآن تاريخ نويسى يا داستان سرايى نبوده، بلکه اين بوده که آينده مسلمانان را در آيينه تاريخ گذشتگان به آنان نشان دهد همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: «(لَقَدْ کانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الاَْلْبابِ ما کانَ حَديثاً يُفْتَرى); به راستى در سرگذشت آنها عبرتى براى صاحبان انديشه بود اينها داستان دروغين نبود».
جمله «وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ» در واقع اشاره به تصديق عملى است يعنى حقايقى که از احوال گذشتگان و سرنوشت اقوام پيشين به دست مى آيد را مورد توجّه قرار ده و از آن درس بياموز و عمل خود را با آن هماهنگ ساز.
در دومين دستور به سراغ وضع دنيا مى رود و مى فرمايد: «از حوادث گذشته براى باقيمانده وآينده عبرت گير، چراکه بعضى ازآن شبيه بعضى ديگراست وپايانش به آغازش باز مى گردد و تمام آن متغير و ناپايدار است»; (وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِيَ مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَآخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا، وَکُلُّهَا حَائِل مُفَارِقٌ).
اين سخن اشاره به اين واقعيت است که حوادث تاريخى و آنچه در دنيا مى گذرد گرچه ظاهرا حوادث جديدى است; اما هرگاه نيک در آن بينديشيم مى بينيم نوعى تکرار است و به تعبير معروف «تاريخ تکرار مى شود» و اصولى که بر آن حاکم است يکسان است، همان گونه که امام در خطبه 157 مى فرمايد: «إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ; دنيا بر کسانى که امروز باقى مانده اند همان گونه جريان دارد که بر گذشتگان جريان داشت».
امام(عليه السلام) در يکى ديگر از خطبه هاى نورانى خود که مرحوم علاّمه مجلسى آن را از امالى صدوق نقل کرده است، مى فرمايد: «الْمَاضِي لِلْمُقِيمِ عِبْرَةٌ وَالْمَيِّتُ لِلْحَيِّ عِظَةٌ وَلَيْسَ لاَِمْسِ مَضَى عَوْدَةٌ وَلاَ الْمَرْءُ مِنْ غَد عَلَى ثِقَة; گذشته عبرتى است براى امروز و مردگان پند و اندرزى براى زندگانند روزى که گذشت هرگز باز نمى گردد و به فردا نيز اطمينانى نيست».
تفاوت اين جمله با جمله قبل «وَصَدِّقْ...» در اين است که امام در جمله هاى سابق اشاره به احوال اقوام پيشين و سرنوشت تاريخى آنها مى کند; ولى در اين جمله اشاره به حوادث روزگار مى نمايد; مواردى چون آفات، بلاها، کاميابى ها و ناکامى ها، مرگ و مير دوستان و عزيزان و بى مهرى زمانه رسوا.
مفهوم مجموع اين کلمات آن است که اگر انسان اصول کليدى زندگى بشر و حوادث جهان را با مطالعه در تواريخ پيشين دريابد مى تواند حوادث امروز و آينده خود را به طور اجمال کشف کند و در برابر آنها موضع مناسبى بگيرد.
تعبير به «حائِل» درباره حوادث دنيا اشاره به زوال آنهاست و تعبير به «مفارق» اشاره به جدايى آنهاست يعنى ممکن است زائل نشود و از بين نرود ولى از ما جدا گردد و دور شود.
سپس در سومين دستور مى فرمايد: «نام خدا را بزرگ بشمار و جز به حق از او نام مبر (و هرگز به نام او به دروغ سوگند مخور)»; (وَعَظِّمِ اسْمَ اللهِ أَنْ تَذْکُرَهُ إِلاَّ عَلَى حَقّ)، همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: «(وَلا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لاَِّيْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ); خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد; و براى اينکه نيکى کنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح کنيد (با سوگند خود به خداوند مانع تراشى نکنيد».⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش اول🔹 ✅يک رشته اندرزهاى مهم اخلاقی: امام(عليه السلام) مجموعه اى از
↩️ اشاره به اينکه بعضى براى ترک نيکى به مردم و اصلاح در ميان آنها سوگند ياد مى کردند و آن را مانع از کار خير مى پنداشتند و در واقع قسمى به ناحق مى خوردند که قرآن آنها را از آن باز داشته است. سخن امام در اينجا نيز ناظر به آن و امثال آن است.
آن گاه در چهارمين و پنجمين اندرز مى فرمايد: «بسيار به ياد مرگ و عالم پس از مرگ باش و هرگز آرزوى مرگ مکن مگر با شرطى مطمئن و استوار (از اعمال خود مطمئن باشى)»; (وَأَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِيق).
ياد مرگ و زندگى پس از آن انسان را از هواپرستى و حرص بر اموال دنيا و آلودگى به انواع گناهان باز مى دارد و به او هشدار مى دهد که آماده سفر آخرت باشد و زاد و توشه لازم را براى آن سفر پرخطر فراهم سازد.
جمله «وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ ...» اوّلاً، اشاره به اين است که انسان نبايد بدون اطمينان به ايمان و اعمال صالح آرزوى مرگ کند و ثانياً، چون هيچ اطمينانى براى هيچ کس جز معصومان به چنين شرطى نيست پيوسته از آرزوى مرگ خوددارى کند. قرآن مجيد نيز گواه اين معناست آنجا که درباره يهود مى فرمايد: «(قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاْخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ * وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمِين); بگو اگر (آن چنان که مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شماست نه ساير مردم پس آرزوى مرگ کنيد اگر راست مى گوييد * ولى آنها، هرگز به موجب اعمال بدى که پيش از خود فرستاده اند هرگز آزروى مرگ نخواهند کرد و خداوند از ستمکاران آگاه است».
امام در ششمين، هفتمين و هشتمين اندرز مهم خود او را از سه چيز برحذر مى دارد; نخست مى فرمايد: «از هر عملى که صاحبش آن را (فقط) براى خود مى پسندد و براى عموم مسلمانان نمى پسندد برحذر باش و (نيز) از هر کارى که در نهان انجام مى شود و در ظاهر شرم آور است حذر کن و نيز از اعمالى که اگر از صاحبش پرسش شود آن را انکار مى کند يا از آن پوزش مى طلبد بپرهيز»; (وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَيُکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ. وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْکَرَهُ أَوِ اعْتَذَرَ مِنْهُ).
امام(عليه السلام) نخست به همان چيزى اشاره فرموده که در بعضى از آيات قرآن و در روايات به طور گسترده آمده است که انسان آنچه را براى خود مى پسندد براى ديگران هم بخواهد و آنچه را براى خود نمى پسندد براى ديگران نخواهد و به اين ترتيب ميان سود و زيان خود و ديگران فرقى نگذارد.
قرآن مجيد از زبان حضرت شعيب مى فرمايد: «(وَما أُريدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ); من هرگز نمى خواهم چيزى که شما را از آن باز مى دارم خودم مرتکب شوم».
در آغاز سوره مطففين مى فرمايد: «(وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ); واى بر کم فروشان آنان که وقتى براى خود چيزى از مردم با پيمانه مى گيرند (حق خود را) به طور کامل دريافت مى دارند; ولى هنگامى که براى ديگران پيمانه يا وزن مى کنند کم مى گذارند».
حضرت در توصيه دوم او را به هماهنگى ظاهر و باطن امر مى کند و از اعمالى که مخفيانه انجام مى دهد که اگر آشکار شود خجل مى شود برحذر مى دارد. عجيب است که انسان از مردم کوچه و بازار خجالت بکشد; ولى از خدايى که «عالم الخفية والاسرار» است شرم نداشته باشد و اين نشانه ضعف ايمان است و عدم توجّه به اين حقيقت است که همه جاى عالم محضر خداست.
در توصيه سوم او را از اعمال خلافى پرهيز مى دهد که نشانه اش اين است که اگر از او سؤال کنند که تو چنين عملى را انجام دادى اگر بتواند آن را انکار مى کند و اگر نتواند به عذرخواهى مى پردازد.
به يقين هرکس از اين سه کار بپرهيزد خوشبخت و سعادتمند و اهل نجات است; ولى متأسّفانه رهروان اين راه زياد نيستند.
آن گاه در نهمين، دهمين و يازدهمين توصيه، حارث همدانى را از سه چيز نهى مى کند: نخست مى فرمايد: «(هرگز) عِرض و آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان مردم قرار مده»; (وَلاَ تَجْعَلْ عِرْضَکَ غَرَضاً لِنِبَالِ الْقَوْلِ).
سپس مى افزايد: «و تمام آنچه را (از اين و آن) مى شنوى براى مردم بازگو مکن، زيرا اين کار براى آلودگى تو به دروغ کافى است»; (وَلاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِباً)....
@Nahjolbalaghe2
🔲✨سلام رساندن رسول خدا(ص) به امام باقر(ع) با سند صحیح
🔶شیخ صدوق به سندش به نقل از امام صادق(ع) می نویسد که حضرت فرمود:
⭐️🍃روزى رسول خدا (ص) به جابر بن عبد الله انصارى فرمود اى جابر تو محققا مي مانى تا فرزندم محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب را درك كنى كه 👈در تورات معروف است به باقر چون به او برخوردى سلام مرا به او برسان جابر وارد بر على بن الحسين (ع) شد محمد بن على را كه پسر بچهاى بود نزد او يافت به او گفت اى غلام بيا پيش، پيش آمد و گفت عقب برو عقب رفت جابر گفت به پروردگار كعبه اين شمايل رسول خدا است سپس رو به على بن الحسين (ع) كرد و گفت اين كيست؟ فرمود پسر منست و امام بعد از من محمد باقر است جابر برخاست و بر پاهاى او افتاد و آنها را ميبوسيد و ميگفت جانم قربانت يا ابن رسول الله سلام پدرت را بپذير رسول خدا (ص) بتو سلام رسانيده گويد دو چشم امام باقر اشگين شد وگفت اى جابر بر پدرم رسول خدا سلام باد تا آسمانها و زمين بر پا است و بر تو اى جابر بخاطر آنكه سلام او را بمن رساندى.
#غدیر
#اهل_بیت
📚الأمالي (للصدوق)، النص، ص259 .
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هدیه آسمانی ۱۵
🌺 سوره مبارکه القارعه
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
4_5841449693460039623.mp3
4.24M
فایل | #صوتی
💠حجت الاسلام عالی
خاصیت زیارت و سلام دادن روزانه به حضرت امام حسین علیه السلام
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و یکم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻حضرت در
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و دوم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻در روایت فوق، به صراحت امام دستور می دهد که عایشه باید در همان خانه ای که رسول خدا با وی در آن وداع کرد، زندگی کند. به این معنی که نباید در مدینه در هرجا که خواست آزادانه برود. این عبارت به معنای حصر در خانه است.
🔻ب. اصبغ بن نباته از امیرالمومنین نقل می کند که به عایشه فرمود: به خانه ای بازگرد که رسول خدا و پدرت تو را در آن ترک کردند (یعنی خانه خودت). عایشه نپذیرفت. امام به او فرمود بازگردد والا سخنی به تو می گویم که به خدا و رسول او پناه ببری. پس عایشه به مدینه بازگشت.
🔻 این روایت نیز، به صراحت عایشه را مجبور به بازگشت به خانه نبوی می کند. در نتیجه امر امام به بازگشت عایشه به خانه اش در مدینه تعلق گرفت، نه صرفا دستور به بازگشت به مدینه و اینکه در هر خانه ای آزادانه زندگی کند. بعدها از عایشه درمورد این کلام امام پرسیدند. او گفت : اختیار طلاق من بعد از پیامبر دست علی بود و ترسیدم او مرا طلاق دهد و دیگر از پیامبر نباشم.
🔻۴ همانطور که پیش از این اشاره کردیم، امام، عایشه را ام المومنین و عمار نیز وی را مادر خطاب کرد. این تعابیر نشان می دهد امام عایشه را کافر نمی دانست. مالک اشتر نیز چنین تعبیری را در جمل به کار برد. اما عایشه، با تندی با وی برخورد کرد. بعدها امام نیز به خوارج فرمود که عایشه، مادر شما بود؛ در نتیجه نمی توان او را به کنیزی برد...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ
و (در همین حال) کاروانى فرا رسید. و مأمور آب را فرستادند (تا آب بیاورد).
او دلو خود را (در چاه) افکند. (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و او را بعنوان کالایى (از دیگران) مخفى داشتند. و خداوند به
آنچه آنها انجام مى دادند، آگاه بود.
(یوسف/۱۹)
***
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ
و (سرانجام) او را به بهایى اندک، به چند درهم فروختند. و نسبت به (فروختن) او، بى رغبت بودند چرا که مى ترسیدند
رازشان فاش شود
(یوسف/۲۰)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی ۱۸)🔹 ↩️آنگاه فرمود: به همه آنها غذا بدهید (مگر نشنیده اید) یعقو
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۹ و ۲۰)🔹
🔷به سوى سرزمین مصر
یوسف(علیه السلام) در تاریکى وحشتناک چاه که با تنهائى کشنده اى همراه بود، ساعات تلخى را گذرانده، اما ایمان به خدا و سکینه و آرامش حاصل از ایمان، نور امید بر دل او افکند و به او تاب و توان داد که این تنهائى وحشتناک را تحمل کند، و از کوره این آزمایش، پیروز به در آید.
چند روز از این ماجرا گذشت؟ خدا مى داند!
بعضى از مفسران سه روز و بعضى دو روز نوشته اند.
سرانجام، کاروانى سر رسید (وَ جاءَتْ سَیّارَةٌ).
و در آن نزدیکى منزل گزید، پیدا است نخستین حاجت کاروان تأمین آب است، لذا کسى را که مأمور آب آوردن بود، به سراغ آب فرستادند (فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ).
مأمور آب، دلو خود را در چاه افکند (فَأَدْلى دَلْوَهُ).
یوسف(علیه السلام) از قعر چاه متوجه شد که سر و صدائى از فراز چاه مى آید، و به دنبال آن، دلو و طناب را دید که به سرعت پائین مى آید، فرصت را غنیمت شمرد و از این عطیه الهى بهره گرفت و بى درنگ به آن چسبید.
مأمور آب، احساس کرد دلوش بیش از اندازه سنگین شده، هنگامى که آن را با قوّت بالا کشید، ناگهان چشمش به کودک خردسال ماه پیکرى افتاد، فریاد زد: مژده باد! این کودکى است به جاى آب (قالَ یا بُشْرى هذا غُلامٌ).
کم کم، گروهى از کاروانیان از این امر آگاه شدند، ولى براى این که دیگران باخبر نشوند و خودشان بتوانند این کودک زیبا را به عنوان یک غلام در مصر بفروشند، این امر را بعنوان یک سرمایه نفیس از دیگران مخفى داشتند (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً).
البته در تفسیر این جمله، احتمالات دیگرى نیز داده شده، از جمله این که:
یابندگان یوسف(علیه السلام)، یافتن او در چاه را مخفى داشتند و گفتند: این متاعى است که صاحبان این چاه در اختیار ما گذاشته اند تا براى آنها در مصر بفروشیم.
دیگر این که: بعضى از برادران یوسف که براى خبر گرفتن از او و یا رسانیدن غذا به او گاه و بى گاه به کنار چاه مى آمدند، هنگامى که از جریان با خبر شدند، برادرى یوسف(علیه السلام) را کتمان کردند، تنها گفتند: او غلام ما است، که فرار کرده و در اینجا پنهان شده، و یوسف را تهدید کردند که، اگر پرده از روى کار بر دارد، کشته خواهد شد.
ولى تفسیر نخست از همه نزدیک تر به نظر مى رسد.
و در پایان آیه مى خوانیم: خداوند به آنچه آنها انجام مى دادند آگاه است (وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ).
* * *
سرانجام یوسف را به بهاى کمى ـ چند درهم ـ فروختند (وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة).
گر چه در مورد فروشندگان یوسف(علیه السلام) و این که چه کسانى بودند گفتگو است، بعضى آنها را برادران یوسف دانسته اند، ولى ظاهر آیات این است که کاروانیان اقدام به چنین کارى کردند; زیرا در آیات قبل، سخنى از برادران نیست و با پایان آیه قبل که گذشت، بحث برادران تمام شده است، و ضمیرهاى جمع در جمله أَرْسَلُوا ، و أَسَرُّوه و شَرَوْه همه به یک مورد یعنى کاروانیان باز مى گردد.
در اینجا این سؤال پیش مى آید: چرا آنها یوسف(علیه السلام) را که حداقل غلام پر قیمتى محسوب مى شد، به بهاى اندک و به تعبیر قرآن بِثَمَن بَخْس فروختند؟
پاسخ این است: این معمول است همیشه دزدان و یا کسانى که به سرمایه مهمى بدون زحمت دست مى یابند، از ترس این که مبادا دیگران بفهمند آن را فوراً مى فروشند، و طبیعى است با این فوریت نمى توانند بهاى گزافى براى خود فراهم سازند.
بَخْس در اصل به معنى این است که چیزى را با ستمگرى کم کنند، و لذا قرآن مى گوید: وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُم: اشیاء مردم را با ظلم کم نکنید .
در این که یوسف را به چند درهم فروختند و چگونه میان خود تقسیم کردند؟ باز در میان مفسران گفتگو است، بعضى ۲٠ درهم، بعضى ۲۲ درهم، بعضى ۴٠ درهم و بعضى ۱۸ درهم نوشته اند، و با توجه به این که عدد فروشندگان را ده نفر دانسته اند، سهم هر کدام از این مبلغ ناچیز روشن است.
و در پایان آیه مى فرماید: آنها نسبت به فروختن یوسف، بى اعتنا بودند (وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزّاهِدینَ).
در حقیقت این جمله در حکم بیان علت براى جمله قبل است، اشاره به این که: اگر آنها یوسف(علیه السلام) را به بهاى اندک فروختند، به خاطر این بود که نسبت به این معامله بى میل و بى اعتنا بودند.
این موضوع، یا به خاطر آن بود که یوسف(علیه السلام) را کاروانیان، ارزان به دست آورده بودند و انسان چیزى را که ارزان به دست آورد غالباً ارزان از دست مى دهد.
یا این که از این مى ترسیدند: سرّ آنها فاش شود، و مدعى پیدا کنند.
و یا از این نظر که در یوسف(علیه السلام) نشانه هاى غلام بودن را نمى دیدند، بلکه آثار آزادگى و حریت در چهره او نمایان بود، و به همین دلیل نه فروشندگان چندان رغبت به فروختن او داشتند و نه خریداران!
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔴❗️خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بندهای را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن، ساعتی است که درهای آسمان در آن هنگام باز گردد و روزیها در آن تقسیم گردد و حاجتهای بزرگ بر آورده شود.
#دعا
📚کافی، ج 2، ص478
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2