eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۸)🔹 🔴دنيا چون مار خوش خط و خال است: گرچه بسيارى از مفسّران محتواى اين نا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش اول🔹 ✅يک رشته اندرزهاى مهم اخلاقی: امام(عليه السلام) مجموعه اى از نصايح و اندرزهاى ارزشمند را گردآورى کرده و براى حارث همدانى که از اصحاب خاص امام و از فقها و دانشمندان امت بود ارسال فرموده تا همگان از آن بهره گيرند. نخست پيش از هر چيز ديگر توصيه اکيد نسبت به قرآن مجيد کرده مى فرمايد: «به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام و آنچه را از حقايق زندگى پيشينيان در قرآن آمده باور کن»; (وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ). در واقع امام(عليه السلام) نخست توصيه اى کلى درباره تمسک به قرآن فرموده و سپس آن را با سه جمله شرح مى دهد: اوّل اينکه گوش جان به نصايح قرآن بسپارد و اندرزهايش را استخراج کرده به آن عمل نمايد. دوم اينکه حلال و حرامش را به رسميت بشناسد; يعنى به آن عمل کند و هرگز از آن منحرف نشود. سوم اينکه آنچه در قرآن درباره اقوام پيشين آمده از عوامل پيروزى و شکست و مجازات هاى الهى نسبت به اقوام سرکش و گنهکار را مورد توجّه قرار دهد و از آنها عبرت بگيرد، زيرا هدف قرآن تاريخ نويسى يا داستان سرايى نبوده، بلکه اين بوده که آينده مسلمانان را در آيينه تاريخ گذشتگان به آنان نشان دهد همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: «(لَقَدْ کانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الاَْلْبابِ ما کانَ حَديثاً يُفْتَرى); به راستى در سرگذشت آنها عبرتى براى صاحبان انديشه بود اينها داستان دروغين نبود». جمله «وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ» در واقع اشاره به تصديق عملى است يعنى حقايقى که از احوال گذشتگان و سرنوشت اقوام پيشين به دست مى آيد را مورد توجّه قرار ده و از آن درس بياموز و عمل خود را با آن هماهنگ ساز. در دومين دستور به سراغ وضع دنيا مى رود و مى فرمايد: «از حوادث گذشته براى باقيمانده وآينده عبرت گير، چراکه بعضى ازآن شبيه بعضى ديگراست وپايانش به آغازش باز مى گردد و تمام آن متغير و ناپايدار است»; (وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِيَ مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَآخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا، وَکُلُّهَا حَائِل مُفَارِقٌ). اين سخن اشاره به اين واقعيت است که حوادث تاريخى و آنچه در دنيا مى گذرد گرچه ظاهرا حوادث جديدى است; اما هرگاه نيک در آن بينديشيم مى بينيم نوعى تکرار است و به تعبير معروف «تاريخ تکرار مى شود» و اصولى که بر آن حاکم است يکسان است، همان گونه که امام در خطبه 157 مى فرمايد: «إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ; دنيا بر کسانى که امروز باقى مانده اند همان گونه جريان دارد که بر گذشتگان جريان داشت». امام(عليه السلام) در يکى ديگر از خطبه هاى نورانى خود که مرحوم علاّمه مجلسى آن را از امالى صدوق نقل کرده است، مى فرمايد: «الْمَاضِي لِلْمُقِيمِ عِبْرَةٌ وَالْمَيِّتُ لِلْحَيِّ عِظَةٌ وَلَيْسَ لاَِمْسِ مَضَى عَوْدَةٌ وَلاَ الْمَرْءُ مِنْ غَد عَلَى ثِقَة; گذشته عبرتى است براى امروز و مردگان پند و اندرزى براى زندگانند روزى که گذشت هرگز باز نمى گردد و به فردا نيز اطمينانى نيست». تفاوت اين جمله با جمله قبل «وَصَدِّقْ...» در اين است که امام در جمله هاى سابق اشاره به احوال اقوام پيشين و سرنوشت تاريخى آنها مى کند; ولى در اين جمله اشاره به حوادث روزگار مى نمايد; مواردى چون آفات، بلاها، کاميابى ها و ناکامى ها، مرگ و مير دوستان و عزيزان و بى مهرى زمانه رسوا. مفهوم مجموع اين کلمات آن است که اگر انسان اصول کليدى زندگى بشر و حوادث جهان را با مطالعه در تواريخ پيشين دريابد مى تواند حوادث امروز و آينده خود را به طور اجمال کشف کند و در برابر آنها موضع مناسبى بگيرد. تعبير به «حائِل» درباره حوادث دنيا اشاره به زوال آنهاست و تعبير به «مفارق» اشاره به جدايى آنهاست يعنى ممکن است زائل نشود و از بين نرود ولى از ما جدا گردد و دور شود. سپس در سومين دستور مى فرمايد: «نام خدا را بزرگ بشمار و جز به حق از او نام مبر (و هرگز به نام او به دروغ سوگند مخور)»; (وَعَظِّمِ اسْمَ اللهِ أَنْ تَذْکُرَهُ إِلاَّ عَلَى حَقّ)، همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: «(وَلا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لاَِّيْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ); خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد; و براى اينکه نيکى کنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح کنيد (با سوگند خود به خداوند مانع تراشى نکنيد».⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش اول🔹 ✅يک رشته اندرزهاى مهم اخلاقی: امام(عليه السلام) مجموعه اى از
↩️ اشاره به اينکه بعضى براى ترک نيکى به مردم و اصلاح در ميان آنها سوگند ياد مى کردند و آن را مانع از کار خير مى پنداشتند و در واقع قسمى به ناحق مى خوردند که قرآن آنها را از آن باز داشته است. سخن امام در اينجا نيز ناظر به آن و امثال آن است. آن گاه در چهارمين و پنجمين اندرز مى فرمايد: «بسيار به ياد مرگ و عالم پس از مرگ باش و هرگز آرزوى مرگ مکن مگر با شرطى مطمئن و استوار (از اعمال خود مطمئن باشى)»; (وَأَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِيق). ياد مرگ و زندگى پس از آن انسان را از هواپرستى و حرص بر اموال دنيا و آلودگى به انواع گناهان باز مى دارد و به او هشدار مى دهد که آماده سفر آخرت باشد و زاد و توشه لازم را براى آن سفر پرخطر فراهم سازد. جمله «وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ ...» اوّلاً، اشاره به اين است که انسان نبايد بدون اطمينان به ايمان و اعمال صالح آرزوى مرگ کند و ثانياً، چون هيچ اطمينانى براى هيچ کس جز معصومان به چنين شرطى نيست پيوسته از آرزوى مرگ خوددارى کند. قرآن مجيد نيز گواه اين معناست آنجا که درباره يهود مى فرمايد: «(قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاْخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ * وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمِين); بگو اگر (آن چنان که مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شماست نه ساير مردم پس آرزوى مرگ کنيد اگر راست مى گوييد * ولى آنها، هرگز به موجب اعمال بدى که پيش از خود فرستاده اند هرگز آزروى مرگ نخواهند کرد و خداوند از ستمکاران آگاه است». امام در ششمين، هفتمين و هشتمين اندرز مهم خود او را از سه چيز برحذر مى دارد; نخست مى فرمايد: «از هر عملى که صاحبش آن را (فقط) براى خود مى پسندد و براى عموم مسلمانان نمى پسندد برحذر باش و (نيز) از هر کارى که در نهان انجام مى شود و در ظاهر شرم آور است حذر کن و نيز از اعمالى که اگر از صاحبش پرسش شود آن را انکار مى کند يا از آن پوزش مى طلبد بپرهيز»; (وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَيُکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ. وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْکَرَهُ أَوِ اعْتَذَرَ مِنْهُ). امام(عليه السلام) نخست به همان چيزى اشاره فرموده که در بعضى از آيات قرآن و در روايات به طور گسترده آمده است که انسان آنچه را براى خود مى پسندد براى ديگران هم بخواهد و آنچه را براى خود نمى پسندد براى ديگران نخواهد و به اين ترتيب ميان سود و زيان خود و ديگران فرقى نگذارد. قرآن مجيد از زبان حضرت شعيب مى فرمايد: «(وَما أُريدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ); من هرگز نمى خواهم چيزى که شما را از آن باز مى دارم خودم مرتکب شوم». در آغاز سوره مطففين مى فرمايد: «(وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ); واى بر کم فروشان آنان که وقتى براى خود چيزى از مردم با پيمانه مى گيرند (حق خود را) به طور کامل دريافت مى دارند; ولى هنگامى که براى ديگران پيمانه يا وزن مى کنند کم مى گذارند». حضرت در توصيه دوم او را به هماهنگى ظاهر و باطن امر مى کند و از اعمالى که مخفيانه انجام مى دهد که اگر آشکار شود خجل مى شود برحذر مى دارد. عجيب است که انسان از مردم کوچه و بازار خجالت بکشد; ولى از خدايى که «عالم الخفية والاسرار» است شرم نداشته باشد و اين نشانه ضعف ايمان است و عدم توجّه به اين حقيقت است که همه جاى عالم محضر خداست. در توصيه سوم او را از اعمال خلافى پرهيز مى دهد که نشانه اش اين است که اگر از او سؤال کنند که تو چنين عملى را انجام دادى اگر بتواند آن را انکار مى کند و اگر نتواند به عذرخواهى مى پردازد. به يقين هرکس از اين سه کار بپرهيزد خوشبخت و سعادتمند و اهل نجات است; ولى متأسّفانه رهروان اين راه زياد نيستند. آن گاه در نهمين، دهمين و يازدهمين توصيه، حارث همدانى را از سه چيز نهى مى کند: نخست مى فرمايد: «(هرگز) عِرض و آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان مردم قرار مده»; (وَلاَ تَجْعَلْ عِرْضَکَ غَرَضاً لِنِبَالِ الْقَوْلِ). سپس مى افزايد: «و تمام آنچه را (از اين و آن) مى شنوى براى مردم بازگو مکن، زيرا اين کار براى آلودگى تو به دروغ کافى است»; (وَلاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِباً).... @Nahjolbalaghe2
🔲✨سلام رساندن رسول خدا(ص) به امام باقر(ع) با سند صحیح 🔶شیخ صدوق به سندش به نقل از امام صادق(ع) می نویسد که حضرت فرمود: ⭐️🍃روزى رسول خدا (ص) به جابر بن عبد الله انصارى فرمود اى جابر تو محققا مي مانى تا فرزندم محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب را درك كنى كه 👈در تورات معروف است به باقر چون به او برخوردى سلام مرا به او برسان جابر وارد بر على بن الحسين (ع) شد محمد بن على را كه پسر بچه‏اى بود نزد او يافت به او گفت اى غلام بيا پيش، پيش آمد و گفت عقب برو عقب رفت جابر گفت به پروردگار كعبه اين شمايل رسول خدا است سپس رو به على بن الحسين (ع) كرد و گفت اين كيست؟ فرمود پسر منست و امام بعد از من محمد باقر است جابر برخاست و بر پاهاى او افتاد و آنها را ميبوسيد و ميگفت جانم قربانت يا ابن رسول الله سلام پدرت را بپذير رسول خدا (ص) بتو سلام رسانيده گويد دو چشم امام باقر اشگين شد وگفت اى جابر بر پدرم رسول خدا سلام باد تا آسمانها و زمين بر پا است و بر تو اى جابر بخاطر آنكه سلام او را بمن رساندى. 📚الأمالي (للصدوق)، النص، ص259 . 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5841449693460039623.mp3
4.24M
فایل | 💠حجت الاسلام عالی خاصیت زیارت و سلام دادن روزانه به حضرت امام حسین علیه السلام @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و یکم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻حضرت در
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و دوم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در روایت فوق، به صراحت امام دستور می دهد که عایشه باید در همان خانه ای که رسول خدا با وی در آن وداع کرد، زندگی کند. به این معنی که نباید در مدینه در هرجا که خواست آزادانه برود. این عبارت به معنای حصر در خانه است. 🔻ب. اصبغ بن نباته از امیرالمومنین نقل می کند که به عایشه فرمود: به خانه ای بازگرد که رسول خدا و پدرت تو را در آن ترک کردند (یعنی خانه خودت). عایشه نپذیرفت. امام به او فرمود بازگردد والا سخنی به تو می گویم که به خدا و رسول او پناه ببری. پس عایشه به مدینه بازگشت. 🔻 این روایت نیز، به صراحت عایشه را مجبور به بازگشت به خانه نبوی می کند. در نتیجه امر امام به بازگشت عایشه به خانه اش در مدینه تعلق گرفت، نه صرفا دستور به بازگشت به مدینه و اینکه در هر خانه ای آزادانه زندگی کند. بعدها از عایشه درمورد این کلام امام پرسیدند. او گفت : اختیار طلاق من بعد از پیامبر دست علی بود و ترسیدم او مرا طلاق دهد و دیگر از پیامبر نباشم. 🔻۴ همانطور که پیش از این اشاره کردیم، امام، عایشه را ام المومنین و عمار نیز وی را مادر خطاب کرد. این تعابیر نشان می دهد امام عایشه را کافر نمی دانست. مالک اشتر نیز چنین تعبیری را در جمل به کار برد. اما عایشه، با تندی با وی برخورد کرد. بعدها امام نیز به خوارج فرمود که عایشه، مادر شما بود؛ در نتیجه نمی توان او را به کنیزی برد... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ و (در همین حال) کاروانى فرا رسید. و مأمور آب را فرستادند (تا آب بیاورد). او دلو خود را (در چاه) افکند. (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و او را بعنوان کالایى (از دیگران) مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مى دادند، آگاه بود. (یوسف/۱۹) *** وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ و (سرانجام) او را به بهایى اندک، به چند درهم فروختند. و نسبت به (فروختن) او، بى رغبت بودند چرا که مى ترسیدند رازشان فاش شود (یوسف/۲۰) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۵ الی ۱۸)🔹 ↩️آنگاه فرمود: به همه آنها غذا بدهید (مگر نشنیده اید) یعقو
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۹ و ۲۰)🔹 🔷به سوى سرزمین مصر یوسف(علیه السلام) در تاریکى وحشتناک چاه که با تنهائى کشنده اى همراه بود، ساعات تلخى را گذرانده، اما ایمان به خدا و سکینه و آرامش حاصل از ایمان، نور امید بر دل او افکند و به او تاب و توان داد که این تنهائى وحشتناک را تحمل کند، و از کوره این آزمایش، پیروز به در آید. چند روز از این ماجرا گذشت؟ خدا مى داند! بعضى از مفسران سه روز و بعضى دو روز نوشته اند. سرانجام، کاروانى سر رسید (وَ جاءَتْ سَیّارَةٌ). و در آن نزدیکى منزل گزید، پیدا است نخستین حاجت کاروان تأمین آب است، لذا کسى را که مأمور آب آوردن بود، به سراغ آب فرستادند (فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ). مأمور آب، دلو خود را در چاه افکند (فَأَدْلى دَلْوَهُ). یوسف(علیه السلام) از قعر چاه متوجه شد که سر و صدائى از فراز چاه مى آید، و به دنبال آن، دلو و طناب را دید که به سرعت پائین مى آید، فرصت را غنیمت شمرد و از این عطیه الهى بهره گرفت و بى درنگ به آن چسبید. مأمور آب، احساس کرد دلوش بیش از اندازه سنگین شده، هنگامى که آن را با قوّت بالا کشید، ناگهان چشمش به کودک خردسال ماه پیکرى افتاد، فریاد زد: مژده باد! این کودکى است به جاى آب (قالَ یا بُشْرى هذا غُلامٌ). کم کم، گروهى از کاروانیان از این امر آگاه شدند، ولى براى این که دیگران باخبر نشوند و خودشان بتوانند این کودک زیبا را به عنوان یک غلام در مصر بفروشند، این امر را بعنوان یک سرمایه نفیس از دیگران مخفى داشتند (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً). البته در تفسیر این جمله، احتمالات دیگرى نیز داده شده، از جمله این که: یابندگان یوسف(علیه السلام)، یافتن او در چاه را مخفى داشتند و گفتند: این متاعى است که صاحبان این چاه در اختیار ما گذاشته اند تا براى آنها در مصر بفروشیم. دیگر این که: بعضى از برادران یوسف که براى خبر گرفتن از او و یا رسانیدن غذا به او گاه و بى گاه به کنار چاه مى آمدند، هنگامى که از جریان با خبر شدند، برادرى یوسف(علیه السلام) را کتمان کردند، تنها گفتند: او غلام ما است، که فرار کرده و در اینجا پنهان شده، و یوسف را تهدید کردند که، اگر پرده از روى کار بر دارد، کشته خواهد شد. ولى تفسیر نخست از همه نزدیک تر به نظر مى رسد. و در پایان آیه مى خوانیم: خداوند به آنچه آنها انجام مى دادند آگاه است (وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ). * * * سرانجام یوسف را به بهاى کمى ـ چند درهم ـ فروختند (وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة). گر چه در مورد فروشندگان یوسف(علیه السلام) و این که چه کسانى بودند گفتگو است، بعضى آنها را برادران یوسف دانسته اند، ولى ظاهر آیات این است که کاروانیان اقدام به چنین کارى کردند; زیرا در آیات قبل، سخنى از برادران نیست و با پایان آیه قبل که گذشت، بحث برادران تمام شده است، و ضمیرهاى جمع در جمله أَرْسَلُوا ، و أَسَرُّوه و شَرَوْه همه به یک مورد یعنى کاروانیان باز مى گردد. در اینجا این سؤال پیش مى آید: چرا آنها یوسف(علیه السلام) را که حداقل غلام پر قیمتى محسوب مى شد، به بهاى اندک و به تعبیر قرآن بِثَمَن بَخْس فروختند؟ پاسخ این است: این معمول است همیشه دزدان و یا کسانى که به سرمایه مهمى بدون زحمت دست مى یابند، از ترس این که مبادا دیگران بفهمند آن را فوراً مى فروشند، و طبیعى است با این فوریت نمى توانند بهاى گزافى براى خود فراهم سازند. بَخْس در اصل به معنى این است که چیزى را با ستمگرى کم کنند، و لذا قرآن مى گوید: وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُم: اشیاء مردم را با ظلم کم نکنید . در این که یوسف را به چند درهم فروختند و چگونه میان خود تقسیم کردند؟ باز در میان مفسران گفتگو است، بعضى ۲٠ درهم، بعضى ۲۲ درهم، بعضى ۴٠ درهم و بعضى ۱۸ درهم نوشته اند، و با توجه به این که عدد فروشندگان را ده نفر دانسته اند، سهم هر کدام از این مبلغ ناچیز روشن است. و در پایان آیه مى فرماید: آنها نسبت به فروختن یوسف، بى اعتنا بودند (وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزّاهِدینَ). در حقیقت این جمله در حکم بیان علت براى جمله قبل است، اشاره به این که: اگر آنها یوسف(علیه السلام) را به بهاى اندک فروختند، به خاطر این بود که نسبت به این معامله بى میل و بى اعتنا بودند. این موضوع، یا به خاطر آن بود که یوسف(علیه السلام) را کاروانیان، ارزان به دست آورده بودند و انسان چیزى را که ارزان به دست آورد غالباً ارزان از دست مى دهد. یا این که از این مى ترسیدند: سرّ آنها فاش شود، و مدعى پیدا کنند. و یا از این نظر که در یوسف(علیه السلام) نشانه هاى غلام بودن را نمى دیدند، بلکه آثار آزادگى و حریت در چهره او نمایان بود، و به همین دلیل نه فروشندگان چندان رغبت به فروختن او داشتند و نه خریداران! @Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨ 🔴❗️خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده‌ای را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن، ساعتی است که در‌های آسمان در آن هنگام باز گردد و روزی‌ها در آن تقسیم گردد و حاجت‌های بزرگ بر آورده شود. 📚کافی، ج 2، ص478 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلک فقیر.mp3
3.67M
| قلک و فقیر 🎤 با اجرای : خانم نورالزینب و نورالزهرا حافظی 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◻️◽️▫️سه جا امیرالمومنین علی علیه السلام را ملاقات خواهیم کرد اگر ... 💠«الحارثِ الهَمْدانی: اتَیتُ امیرَ‌المؤمنینَ (علیه‌السّلام) ذاتَ یومٍ نِصفَ النّهارِ فقالَ: ما جاءَ بک؟ قلتُ: حُبُّک و اللّهِ، قالَ (علیه‌السّلام): ان کنتَ صادِقا لَتَرانی فی ثلاثةِ مَواطِنَ: حَیثُ تَبلُغُ نَفسُک هذهِ و اوماَ بیدِهِ الی حَنجَرَتهِ و عندَ الصِّراطِ، و عندَ الحَوضِ.» 🔶«حارث همدانی: نیمروزی نزد امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) رفتم. فرمود: چه چیز تو را بدین جا کشانده است؟ عرض کردم: به خدا قسم که محبّت به تو. 👈 فرمود: اگر راست بگویی، بی‌گمان در سه جا مرا خواهی دید: زمانی که جانت به این‌جا رسد و با دست خود به حنجره‌اش اشاره کرد و هنگام گذشتن از صراط و در کنار حوض [کوثر].» 📚الدعوات، ص ۲۴۹، ح ۶۹۹ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و دوم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در روایت
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و سوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻این بیان را امام زمانی بیان فرمود که خوارج علیه امام اعتراض می کردند که چرا در جمل اجازه به کنیزی بردن زنان را نداده است. 🔻۵ یکی دیگر از دلایل ما برای اینکه امام قصد کاهش هزینه در فتنه را داشت، امر به کشتن شتر عایشه بود. حضرت بعد از اینکه دید تعداد بسیاری از افراد، خصوصا از قبیله ضبه، در اطراف شتر هستند و تا پای جان از آن محافظت می کنند، برای اینکه انسان های کمتری کشته شوند، فرمود شتر را پی کنند تا غائله زودتر پایان پذیرد. اگر امام چنین دستوری نمی داد، قطعا کشته های بیشتری به هر دو سپاه، تحمیل می شد. 🔻نگاه امیرالمومنین به قضایای فتنه، جنگ با برادران مسلمانی است که به دلایل دنیوی، علیه امام و رهبر جامعه قد علم کرده اند. کاهش هزینه ها برای جامعه اسلامی، تنبیه از طریق ایجاد حصر، (مثل حصر خانگی عایشه)، عدم غارت اموال فتنه گران، عدم تعقیب فراریان و نکشتن مجروحان و آزاد سازی زنان از جمله اقدامات امام در فتنه است. این سیره در موارد مشابه، باید مورد عمل همه رهبران و مسئولان جامعه اسلامی قرار بگیرد. 🔻سران فتنه، ممکن است از افراد با سابقه و موجه جامعه اسلامی باشند. همانطور که گفتیم اهل باطل، شروع به هم عرض سازی در کنار جریان حق می کنند. اگر علی علیه السلام، صحابی رزمنده زمان پیامبر بود، جبهه مقابل نیز چنین صحابی را در برگرفته بود. در نتیجه در اینجا ملاک تشخیص حق از باطل، نباید از طریق افراد باشد، بلکه ابتدا باید حق را شناخت تا اهل حق را هم تشخیص داد... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ و آن کس از (مردم) مصر که او را خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما سودمند باشد. و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم.» و اینچنین یوسف را درآن سرزمین، جایگاه (ویژه اى) دادیم. (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم. و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم. خداوند بر کارش توانا و پیروز است، ولى بیشتر مردم نمى دانند. (یوسف/۲۱) *** وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و هنگامى که به بلوغ و رشد رسید، ما حکم (پیامبرى) و «علم» به او دادیم. و اینچنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم! (یوسف/۲۲) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۱۹ و ۲۰)🔹 🔷به سوى سرزمین مصر یوسف(علیه السلام) در تاریکى وحشت
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۲۱و۲۲)🔹 🔷در کاخ عزیز مصر داستان پر ماجراى یوسف(علیه السلام) با برادران، که منتهى به افکندن او در قعر چاه شد به هر صورت پایان پذیرفت، و فصل جدیدى در زندگانى این کودک خردسال در مصر شروع شد. به این ترتیب که: یوسف را سرانجام به مصر بردند، و در معرض فروش گذاردند، و طبق معمول چون تحفه نفیسى بود، نصیب عزیز مصر که در حقیقت مقام وزارت یا نخست وزیرى فرعون مصر را داشت گردید; چرا که آنها بودند که مى توانستند قیمت بیشترى براى این غلام ممتاز از تمام جهات بپردازند، اکنون ببینیم در خانه عزیز مصر چه مى گذرد؟ قرآن مى گوید: کسى که در مصر یوسف را خرید، به همسرش سفارش او را کرده گفت: مقام این غلام را گرامى دار و به چشم بردگان به او نگاه نکن; چرا که ما امیدواریم بهره فراوانى از این کودک در آینده ببریم و یا او را به عنوان فرزند براى خود انتخاب کنیم (وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً). از این جمله، چنین استفاده مى شود: عزیز مصر فرزندى نداشت و در اشتیاق فرزند به سر مى برد، هنگامى که چشمش به این کودک زیبا و برومند افتاد، دل به او بست که به جاى فرزندى براى او باشد. آنگاه اضافه مى کند: این چنین یوسف را، در آن سرزمین، متمکن، متنعم و صاحب اختیار ساختیم (وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ). این تمکین در ارض، یا به خاطر آن بود که آمدن یوسف به مصر و مخصوصاً گام نهادن او در محیط زندگى عزیز مصر ، مقدمه اى براى قدرت فوق العاده او در آینده شد. و یا به خاطر این که زندگى در قصر عزیز قابل مقایسه با زندگى در قعر چاه نبود، آن شدت تنهائى، گرسنگى وحشت کجا، و این همه نعمت و رفاه و آرامش کجا؟. بعد از آن اضافه مى نماید: ما این کار را کردیم تا تأویل احادیث را به او تعلیم دهیم (وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الأَحادیثِ). منظور از تأویل احادیث همان گونه که سابقاً اشاره شد، علم تعبیر خواب است که یوسف از طریق آن مى توانست به بخش مهمى از اسرار آینده آگاهى پیدا کند. و یا این که منظور وحى الهى است; چرا که یوسف با گذشتن از گردنه هاى صعب العبور آزمایش هاى الهى، در دربار عزیز مصر این شایستگى را پیدا کرد که حامل رسالت و وحى گردد، ولى احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد. در پایان آیه مى فرماید: خداوند بر کار خود، مسلط و غالب است. ولى بسیارى از مردم نمى دانند (وَ اللّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ). یکى از مظاهر عجیب قدرت خداوند و تسلطش بر کارها این است که: در بسیارى از موارد، وسائل پیروزى و نجات انسان را به دست دشمنانش فراهم مى سازد، چنان که در مورد یوسف(علیه السلام) اگر نقشه برادران نبود او هرگز به چاه نمى رفت، و اگر به چاه نرفته بود، به مصر نمى آمد، و اگر به مصر نیامده بود، نه به زندان مى رفت و نه آن خواب عجیب فرعون را تعبیر مى کرد و نه سرانجام عزیز مصر مى شد. در حقیقت خداوند یوسف را با دست برادران بر تخت قدرت نشاند، هر چند آنها چنین تصور مى کردند او را در چاه بدبختى سرنگون ساختند. * * * یوسف در این محیط جدید که در حقیقت یکى از کانونهاى مهم سیاسى مصر بود، با مسائل تازه اى روبرو شد، در یک طرف، دستگاه خیره کننده کاخ هاى رؤیائى و ثروت هاى بى کران طاغوتیان مصر را مشاهده مى کرد. و در سوى دیگر، منظره بازار برده فروشان در ذهن او مجسم مى شد، و از مقایسه این دو با هم، رنج و درد فراوانى را که اکثریت توده مردم متحمل مى شدند بر روح و فکر او سنگینى مى نمود، و در فکر پایان دادن به این وضع ـ در صورت قدرت ـ بود. آرى او بسیار چیزها در این محیط پر غوغاى جدید مشاهده کرد، همواره در قلبش طوفانى از غم و اندوه در جریان بود; چرا که در آن شرائط، کارى از دستش ساخته نبود و او در این دوران دائماً مشغول به خودسازى، و تهذیب نفس بود، قرآن مى گوید: هنگامى که او به مرحله بلوغ و تکامل جسم و جان رسید، و آمادگى براى پذیرش انوار وحى پیدا کرد، ما حکم و علم به او دادیم (وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً). و این چنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ). أَشُدّ از ماده شَدّ به معنى گره محکم است، و در اینجا اشاره به استحکام جسمانى و روحانى مى باشد. بعضى گفته اند: أَشُدّ ، جمعى است که مفرد ندارد، و بعضى دیگر آن را جمع شَدّ (بر وزن سدّ) مى دانند، ولى به هر حال، معنى جمعى آن قابل انکار نیست. منظور از حکم و علم که در آیه بالا آمده که: ما آن را پس از رسیدن یوسف به حد بلوغ جسمى و روحى به او بخشیدیم ، یا مقام وحى و نبوت است چنان که بعضى از مفسران گفته اند.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۲۱و۲۲)🔹 🔷در کاخ عزیز مصر داستان پر ماجراى یوسف(علیه السلام)
↩️و یا: منظور از حکم ، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحیح خالى از هواپرستى و اشتباه است و منظور از علم ، آگاهى و دانشى است که جهلى با آن توأم نباشد، هر چه بود این حکم و علم دو بهره ممتاز و پر ارزش الهى بود، که خدا به یوسف ـ بر اثر پاکى و تقوا و صبر و شکیبائى و توکّل ـ داد، که همه اینها در کلمه مُحْسِنِین جمع است. بعضى از مفسران مجموعه احتمالات حکم و علم را در اینجا سه احتمال ذکر کرده اند: ۱ ـ حکم اشاره به مقام نبوت (چون پیامبر حاکم بر حق است) و علم اشاره به علم دین است. ۲ ـ حکم به معنى خویشتن دارى در برابر هوس هاى سرکش است که در اینجا اشاره به حکمت عملى است، و علم اشاره به حکمت و دانش نظرى است، و مقدم داشتن حکم بر علم، به خاطر آن است که: تا انسان تهذیب نفس و خودسازى نکند به علم صحیح راه نمى یابد. ۳ ـ حکم به معنى این است که: انسان به مقام نفس مطمئنه برسد، و تسلط بر خویشتن پیدا کند، آن چنان که بتواند نفس اماره و وسوسه گر را کنترل کند، و منظور از علم، انوار قدسیه و اشعه فیض الهى است که از عالم ملکوت بر قلب پاک آدمى پرتوافکن مى شود. * * * نکته ها: ۱ ـ چرا نام عزیز مصر برده نشده؟ از جمله مسائلى که در آیات فوق جلب توجه مى کند این است که، نام عزیز مصر در آن برده نشده. تنها گفته شده است آن کسى که از مصر یوسف را خرید. اما این کس چه کسى بوده؟ در آیه بیان نگردیده است، در آیات آینده باز مى بینیم یک مرتبه پرده از روى عنوان این شخص بر داشته نمى شود، و تدریجاً معرفى مى گردد، مثلاً در آیه ۲۵ مى فرماید: وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ: هنگامى که یوسف تسلیم عشق زلیخا نشد، و به سوى در خروجى فرار کرد آقاى آن زن را دمِ در ناگهان مشاهده کرد . از این آیات که مى گذریم، به آیه ۳٠ مى رسیم که تعبیر إِمْرَأَة الْعَزِیز (همسر عزیز) در آن شده است. این بیان تدریجى، یا به خاطر آن است که قرآن طبق سنتى که دارد هر سخنى را به مقدار لازم بازگو مى کند، که این از نشانه هاى فصاحت و بلاغت است. و یا این که: همان گونه که امروز نیز در ادبیات معمول است، به هنگام ذکر یک داستان از یک نقطه سربسته شروع مى کنند، تا حسّ کنجکاوى خواننده را بر انگیزند و نظر او را به سوى داستان جذب کنند. * * * ۲ ـ ارتباط علم تعبیر خواب و کاخ عزیز نکته دیگرى که در آیات فوق سؤال انگیز است، این است که موضوع آگاهى از تعبیر خواب چه رابطه اى با آمدن یوسف(علیه السلام) به کاخ عزیز مصر دارد، که با لام در لِنُعَلِّمَهُ که لام غایت است به آن اشاره شده است. ولى توجه به این نکته ممکن است پاسخى براى سؤال فوق باشد، که بسیارى از مواهب علمى را خداوند در مقابل پرهیز از گناه و مقاومت در برابر هوس هاى سرکش مى بخشد. و به تعبیر دیگر این مواهب که ثمره روشن بینى هاى قلبى است جائزه اى مى باشد که خداوند به این گونه اشخاص مى بخشد. در حالات ابن سیرین معبّر معروف خواب، مى خوانیم: او مرد بزازى بود و بسیار زیبا، زنى دل به او بست و با حیله هاى مخصوصى، او را به خانه خود برده درها را به روى او بست، اما او تسلیم هوس هاى آن زن نشد و مرتباً مفاسد این گناه بزرگ را بر او مى شمرد، ولى آتش هوس زن به قدرى سرکش بود که آب موعظه آن را خاموش نمى ساخت. ابن سیرین براى نجات از چنگال او چاره اى اندیشید، برخاست و بدن خود را با اشیاء آلوده اى که در آن خانه بود، چنان کثیف، آلوده و نفرت انگیز ساخت که هنگامى که زن آن منظره را دید از او متنفر شد، و او را از خانه بیرون کرد. مى گویند: ابن سیرین بعد از این ماجرا فراست و هوشیارى فوق العاده اى در تعبیر خواب نصیبش شد، و داستان هاى عجیبى از تعبیر خواب او در کتاب ها نوشته اند که از عمق اطلاعات او در این زمینه خبر مى دهد. بنابراین ممکن است یوسف(علیه السلام) این علم و آگاهى خاص را به خاطر تسلط بر نفس، در مقابل جاذبه فوق العاده همسر عزیز مصر پیدا کرده باشد. از این گذشته، در آن عصر و زمان، دربار زمامداران بزرگ، مرکز معبران خواب بود و جوان هوشیارى همچون یوسف(علیه السلام) مى توانست در دربار عزیز مصر از تجربیات دیگران آگاهى یابد، و آمادگى روحى را براى افاضه علم الهى در این زمینه حاصل کند. به هر حال، این نه اولین بار و نه آخرین بار است که خداوند به بندگان مخلصى که در میدان جهاد نفس بر هوس هاى سرکش پیروز مى شوند مواهبى از علوم و دانش ها مى بخشد، که با هیچ مقیاس مادى قابل سنجش نیست، حدیث معروف أَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّهُ فِى قَلْبِ مَنْ یَشاءُ نیز مى تواند اشاره به این واقعیت باشد. این علم و دانشى نیست که در محضر استاد خوانده شود، و یا این که بى حساب به کسى بدهند. اینها جوائزى است براى برندگان مسابقه جهاد با نفس!.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️و یا: منظور از حکم ، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحیح خالى از هواپرستى و اشتباه است و منظور از علم
↩️۳ ـ منظور از بلوغ أَشُدّ چیست؟ گفتیم: أَشُدّ به معنى استحکام و قوت جسمى و روحى است و بلوغ أشدّ به معنى رسیدن به این مرحله است، ولى این عنوان، در قرآن مجید به مراحل مختلفى از عمر انسان اطلاق شده است. گاهى به معنى سن بلوغ آمده مانند: وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ: نزدیک مال یتیم نشوید مگر به نحو احسن، تا زمانى که به حد بلوغ برسد . و گاهى به معنى رسیدن به چهل سالگى است مانند: حَتّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَة: تا زمانى که بلوغ اشد پیدا کند و به چهل سال برسد . و گاهى به معنى مرحله قبل از پیرى آمده مانند: ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً: سپس خداوند شما را به صورت اطفالى از عالم چنین بیرون مى فرستد، سپس به مرحله استحکام جسم و روح مى رسید سپس به مرحله پیرى . این تفاوت تعبیرات، ممکن است به خاطر این باشد که، انسان براى رسیدن به استحکام روح و جسم مراحلى را مى پیماید، که بدون شک رسیدن به حد بلوغ یکى از آنها است، و رسیدن به چهل سالگى که معمولاً توأم با یک نوع پختگى در فکر و عقل مى باشد، مرحله دیگر است، و همچنین قبل از آن که انسان قوس نزولى خود را سیر کند و به وهن و سستى گراید. به هر حال، در آیه مورد بحث منظور همان مرحله بلوغ جسمى و روحى است که در یوسف(علیه السلام) در آغاز جوانى پیدا شد. فخر رازى در تفسیرش در این زمینه سخنى دارد که ذیلاً مى شنوید: مدت گردش ماه (تا هنگامى که به محاق برسد) ۲۸ روز است، هنگامى که آن را به چهار قسمت تقسیم کنیم، هر قسمتى هفت روز مى شود (که عدد ایام هفته را تشکیل مى دهد). لذا دانشمندان احوال بدن انسان را به چهار دوره هفت ساله تقسیم کرده اند: نخست، هنگامى که متولد مى شود ضعیف و ناتوان است، هم از نظر جسم و هم از نظر روح، اما به هنگامى که به سن ۷ سالگى رسید آثار هوش و فکر و قوت جسمانى در او ظاهر مى شود. آنگاه وارد مرحله دوم مى شود و به تکامل خود ادامه مى دهد، تا چهارده سالگى را پشت سر بگذارد و ۱۵ ساله شود، در این هنگام به مرحله بلوغ جسمى و روحى رسیده و شهوت جنسى در او به حرکت در مى آید (و با تکمیل سال پانزدهم) مکلف مى شود. باز به تکامل خود ادامه مى دهد تا دوره سوم را به پایان رساند، و مرحله جدیدى را طى کند. و بالاخره با پایان گرفتن دوره چهارم و رسیدن به ۲۸ سالگى مدت رشد و نمو جسمانى پایان مى گیرد، و انسان وارد مرحله تازه اى که مرحله توقف است مى گردد و این همان زمان بلوغ أَشُدّ است، و این حالت توقف تا پایان دور پنجم یعنى ۳۵ سالگى ادامه دارد (و از آن به بعد، سیر نزولى آغاز مى شود) . تقسیم بندى فوق، گر چه تا حدودى قابل قبول است ولى دقیق به نظر نمى رسد; زیرا اولاً مرحله بلوغ در پایان دوره دوم نیست و همچنین پایان رشد جسمانى طبق آنچه دانشمندان امروزى مى گویند ۲۵ سالگى است، و بلوغ فکرى کامل طبق بعضى از روایات در چهل سالگى است. و از همه اینها گذشته، آنچه در بالا گفته شد یک قانون همگانى محسوب نمى شود که درباره همه اشخاص صادق باشد. * * * ۴ ـ مواهب الهى بى حساب نیست آخرین نکته اى که در اینجا توجه به آن لازم است این که: قرآن در آیات فوق به هنگامى که سخن از دادن حکمت و علم به یوسف مى گوید، اضافه مى کند: این چنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم یعنى مواهب الهى حتى به پیامبران بى حساب نیست. و هر کس به اندازه نیکوکارى و احسانش از دریاى بى کران فیض الهى بهره مى گیرد. همان گونه که یوسف(علیه السلام) در برابر صبر و استقامت در مقابل آن همه مشکلات سهم وافرى نصیبش شد. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۵)بخش اول🔹 ✅مدح و تمجيد پروردگار: در بحث صفات خدا توجّه به اين نکته بسيا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۵)بخش اول🔹 ✅شناخت خداوند ↩️قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُروُنَ; خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هيچ چيز نمى دانستيد و براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد (مطالبى را از طريق شنوايى و تعلّم و حقايقى از طريق مشاهده با چشم و مسايلى را از طريق تحليل هاى عقلى فرامى گيريد) تا شکر نعمت او را به جا آوريد». در ششمين توصيف مى فرمايد: «و هر قدرتمندى غير او گاه توانا و گاه ناتوان است» (وَ کُلُّ قَادِر غَيْرَهُ يَقْدِرُ وَ يَعْجَزُ). دليل آن نيز در نامحدود بودن ذات خداوند و محدود بودن غير او نهفته است; چون ذات او نامحدود است و قدرتش که عين ذاتش مى باشد آن هم نامحدود است، ولى غير او هر کس که باشد قدرتى محدود دارد; به همين دليل نسبت به بعضى از امور توانا و نسبت به بعضى از امور، ناتوان مى باشد و حتّى انجام يک کار معيّن در پاره اى از شرايط و بعضى از حالات براى او ممکن و در پاره اى ديگر از شرايط غيرممکن است. يک انسان در هر روز از عمرش و يا در هر ساعتى، ممکن است از نظر قدرت در حال دگرگونى باشد، تنها کسى که هميشه و در همه حال بر هر چيزى توانا است ذات قادر متعال است و اينکه بعضى سؤال مى کنند اگر قدرت خداوند شامل همه چيز مى شود آيا مى تواند تمام دنيا را در فضاى کوچکى به اندازه يک تخم مرغ قرار دهد، بى آنکه تخم مرغ بزرگ و يا فضا کوچک شود، يک مغالطه بيش نيست! به عبارت ديگر: صورت سؤال غلط است چرا که مفهومش اين است که آيا ممکن است در آنِ واحد، دنيا هم بزرگ باشد، هم کوچک و فضاى تخم هم به اندازه کنونى باشد و هم به اندازه عالم. يا به تعبير ديگر: اين سؤال به منزله اين است: «آيا خداوند قادر است که دنيا را کوچک کند و در همان حال کوچک نکند و فضاى تخم مرغ را به اندازه عالم کند و در همان حال نکند!؟» بديهى است وقتى صورت سؤال غلط باشد جوابى ندارد. جالب اين است که عين اين سؤال را از اميرمؤمنان على(عليه السلام) کردند و گفتند: «هَلْ يَقْدِرُ رَبُّکَ أَنْ يَدْخُلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَة مِنْ غَيْرِ أَنْ تَصْغُرَ الدُّنيَا أَوْ تَکْبِرَ الْبَيْضَةَ؟ فَقَالَ(عليه السلام): إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعَالَى لاَ يَنْسَبُ إِلَى الْعَجْزِ وَ الَّذِي ذَکَرْتَ لاَيَکُونُ; آيا پروردگار تو توانايى دارد که دنيا را در درون تخم مرغى جاى دهد، بى آنکه دنيا کوچک شود يا تخم مرغ بزرگ شود؟» امام(عليه السلام) فرمود: «خداوند متعال هرگز به ناتوانى نسبتشض داده نمى شود، ولى آنچه تو گفتى غير ممکن است (و قدرت در امر محال مفهوم ندارد).» کوتاه سخن اين که قدرتِ خداوند هم ذاتى است و هم نامحدود و هم ازلى و هم ابدى و غير او هر چه دارد، از او دارد و به آن مقدار که او مى خواهد، دارد و از غير آن عاجز و ناتوان است! در هفتمين توصيف مى فرمايد: «هر شنونده اى غير از خدا از درک صداهاى ضعيف ناتوان و ناشنوا است و صداهاى قوى گوش او را کر مى کند و آوازهاى دور را نمى شود.» (وَ کُلُّ سَمِيع غَيْرَهُ، يَصَّمُّ عَنْ لَطِيفِ الاَْصْوَاتِ وَ يُصِمُّهُ کَبِيرُهَا، وَ يَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا). شنوايى در انسانها از طريق انتقالِ امواج به گوش ها - که در برابر امواج صوتى حساسيّت دارد و پرده «صماخ» را که همچون پوسته طبلى است، به حرکت در مى آورد و از آنجا به مغز منتقل مى شود - مى باشد; و از آنجا که ساختمان اين اسباب از جهات مختلفى محدود است انسان توانايىِ شنيدن همه صداها را ندارد و به گفته دانشمندان: «تنها قادر است صداهايى را بشنود که طولِ موجِ آن، بين شانزده مرتبه در ثانيه تا بيست هزار مرتبه در ثانيه بوده باشد» يعنى: آنچه زير شانزده مرتبه در ثانيه مى باشد براى انسان قابل درک نيست; همانطور که آنچه بيش از بيست هزار مرتبه در ثانيه باشد شنيده نمى شود. البتّه اين اَعداد در همه جانداران يکسان نيست. حيواناتى پيدا مى شوند که حسّ شنوايى آنها از ما بيشتر است و صداهايى را مى شنوند که طول موج آنها کمتر است ولى آنها نيز قادر به شنيدنِ همه صداها نيستند و هرگاه طول موج آن از تعداد معيّنى پايينتر باشد براى آنها قابل درک نيست; اين از يکسو. از سوى ديگر، هرگاه طول اَمواج بسيار شديد باشد، ممکن است پرده گوش آدمى را پاره کند و براى هميشه از نعمت شنوايى محروم گردد; به همين دليل به هنگام آتش کردن بعضى از سلاح هاى پر صداى جديد، نظاميان از آن دور مى شوند و جلوى گوش هاى خود را محکم مى گيرند، مبادا به پرده گوش آنها آسيب برسد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۵)بخش اول🔹 ✅شناخت خداوند ↩️قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ
↩️از سوى سوم، صدا هر قدر قوىّ باشد اگر انسان زياد از آن دور شود توان شنيدن آن را ندارد و به اين ترتيب حسّ شنوايى انسان و ساير جانداران از جهات متعدّدى ناتوان است. در گرداگرد ما آن قدر امواج صوتى وجود دارد که ما از لحظه تولّد تا مرگ، از شنيدن آنها ناتوان و محروميم. ولى سميع و شنوا بودن خداوند از طريق ابزار و آلات مادّى و جسمانى نيست; سميع بودن خداوند گوشه اى از عليم بودن او است; يعنى از تمام صداها آگاهى دارد و از همه، به طور يکسان با خبر است; صدايى او را آزار نمى دهد و چيزى از او دور و مخفى و پنهان نيست. قرآن مجيد مى فرمايد: «قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ; (پيامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را - چه در آسمان باشد و چه در زمين- مى داند; او شنوا و دانا است.» در هشتمين توصيف، سخن از «بصير» بودن خداوند است که از جهاتى به سميع بودن او شباهت دارد، مى فرمايد: «هر بيننده اى غيرِ او، از ديدن رنگ هاى ضعيف و اجسام بسيار کوچک، ناتوان است». (وَ کُلُّ بَصِير غَيْرَهُ يَعْمَى عَنْ خَفِّى الاَْلْوَانِ وَ لَطِيفِ الاَْجْسَامِ). بينايى در ما و جانداران ديگر، از طريق چشم است و آن، دستگاه بسيار ظريف و پيچيده اى است که از طبقات مختلفى تشکيل يافته و هر يک از آنها وظيفه خاصّى به عهده دارد و هنگامى که دست به دست هم دهند، تصوير کوچک و و روشنى را همانند يک دوربينِ عکّاسىِ دقيق، روى «شبکيّه» چشم منعکس مى کند و اعصاب بسيار حسّاسِ «شبکيّه» تصوير را از آنجا به مغز منتقل مى کند; ولى به هر حال توانايى تصويربردارى چشم از صحنه هاى مختلف محدود است و دانشمندان مى گويند: «انسان اشيايى را مى بيند که اَمواجِ ارتعاشاتِ نورِ برخاسته از آن، در هر ثانيه بين 458 هزار ميليارد تا 727 هزار ميليارد باشد و کمتر و بيشتر از آن، هر چه در فضا از امواج و ارتعاشات نورى است، براى ما قابل رؤيت نمى باشد.» جاندارانى وجود دارند که قدرت بينايى آنها از ما بسيار بيشتر است; از جمله آنها پرندگان شکارى هستند که از فاصله بسيار دور، اشياى بسيار کوچک را از روى زمين مى بينند ولى باز قدرت بينايى آنها محدود است. اشياى کوچک تا حدّ معيّنى با چشم ديده خواهد شد و از آن کوچکتر را مى توان با ميکروسکوپ هاى معمولى ديد و باز از آن کوچکتر را با ميکروسکوپ هاى الکترونيکى - که اشيا را بسيار بزرگتر مى کند - مى توان ديد، ولى فراتر از آن، اشيايى وجود دارد که که با آنها هم قابل رؤيت نيست. اضافه بر اين; هر قدر نور کمتر مى شود، قدرت ديد کمتر مى شود تا آنجا که در تاريکى شديد، هيچ چيز قابل مشاهده نيست. ممکن است چشم بعضى از جانداران در تاريکى، بسيار بهتر از انسان ببيند و ممکن است دوربين هاى مخصوصى که از اشعه مادون قرمز کمک مى گيرد اشياى بيشترى را در تاريکى به انسان نشان دهد ولى بالأخره در ماوراى آن، اشياى زيادى است که در تاريکى ديده نمى شود. اينها همه محدوديّتِ ديدِ انسان را از جهات مختلف، نشان مى دهد ولى آن کس که همه چيز را در همه جا و در هر شرايط و در نهان و آشکار مى بيند - يا به تعبير ديگر: علم او به آن احاطه دارد - ذات پاک خدا است! قرآن مجيد مى گويد: «لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ; چيزى همانند او نيست و او شنونده بينا است (يا به تعبير دقيق تر او شنونده و بينا است)». در حقيقت بينا و شنوا به معناى واقعى و مطلق، ذات پاک او است. در نهمين و دهمين توصيف مى فرمايد: «هر آشکارى غير او پنهان است و هر پنهانى غيرِ او آشکار نيست» (وَ کُلُّ ظَاهِر غَيْرَهُ بَاطِنٌ، وَ کُلُّ بَاطِن غَيْرَهُ غَيْرُ ظَاهِر). اين توصيف ها در ذاتِ خداوند و درباره ديگران، در حقيقت از همان ويژگى نامحدود بودن و محدود بودن سرچشمه مى گيرد; از آنجا که ذات پاکش نامتناهى است، آثار او سرتاسر هستى را فرا گرفته و ظهورِ مطلق و بى قيد و شرط، در همه جا و هر زمان از آنِ اوست. در حالى که موجودات ديگر هرچند داراى ظهورى باشند ظهورشان محدود است و به همين دليل مى توان گفت: «پنهان و ناپيدا هستند». در جهانِ ستارگان و کهکشان ها، ستارگانى يافت مى شوند که از خورشيدِ جهان تابِ منظومه ما، بسيار بزرگتر و پرنورترند، ولى ما هيچ اثرى از آنها نمى بينيم! همانگونه که اگر از محدوده منظومه شمسى گام بيرون نهيم، خورشيد ما کمرنگ و سپس بى رنگ مى شود. اضافه بر اين; اگر چيزى ظهورى دارد - هر چند ظهور نسبى و محدود - آنهم به برکت وجود پروردگار است وگرنه ممکنات در ذات خود، به طور کلّى تاريک و ناپيدايند و نور وجود الهى است که بر آنها مى تابد و خود را نشان مى دهد. و از يک نظر شبيه ذرّات غبارى هستند که در هوا معلّق مى باشند و ناپيدا; ولى هنگامى که از روزنه اى، نورِ آفتاب به درون اتاق بتابد، ذرّات غبار معلّق در هوا نمايان مى شود⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️از سوى سوم، صدا هر قدر قوىّ باشد اگر انسان زياد از آن دور شود توان شنيدن آن را ندارد و به اين ترتي
↩️اينکه در بخش دوم اين توصيف، مى فرمايد: «هر پنهانى جز او آشکار نيست» اشاره به اين حقيقت است که در عين پنهان بودنِ کنهِ ذاتِ خداوند از همه موجودات، و خارج بودن از دسترسِ عقولِ تمامِ انسانها - حتّى اوليا و انبيا، - آثار او همه جا را گرفته و در عين پنهانى، آشکار است; در حالى که موجودات ديگر اگر پنهان باشند، آشکار نيستند و اگر آشکار باشند، پنهان نيستند. مثلا انسانى که مستور و در حجاب است، برهنه نيست و آن کس که آشکار است، مستور و در حجاب نيست; ولى خداوند با اينکه ذاتش کاملا مستور است، وجودش کاملا آشکار است و در عين پنهانى، ظاهر است. قرآن مجيد در آيه «سه» سوره «حديد» مى فرمايد: هُوَ الاَْوَّلُ و الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ و الْبَاطِنُ; او آغاز است و پايان، آشکار است و پنهان». @Nahjolbalaghe2
🔲✨ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام در كعبه (از مصادر اهل سنت) 🔴حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت پیرامون ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام با ادعای تواتر چنین می نویسد: 🔵فقد تواترت الأخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في جوف الكعبة. 👈روايات متواتری وارد شده كه فاطمه بنت اسد، اميرمؤمنان على بن ابی طالب كرم الله وجهه را در داخل كعبه به دنيا آورده است. 📚المستدرک علی الصحیحین، ج۳ص۵۵۰ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲✨دختر عمر ابن خطاب عجب حرفی زده 🎤حجت‌الاسلام حامد کاشانی 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا