قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه ↩️ب: بنى اميّه در احاديث اهل سنّت: در کتاب «کنزالعمّال» ک
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۸)🔹
🤲دعای طلب آمرزش
🔭خطبه در يك نگاه:
اين سخن مشتمل بر چهار دعاى بسيار پرمعنا و آموزنده از اميرمؤمنان على عليه السلام است، كه از قراين به دست مى آيد امام عليه السلام كراراً آن را تلاوت مى فرمود و با خداى خود، با اين جمله ها راز و نياز مى كرد.
درست است كه امام عليه السلام معصوم است و هرگز گناهى از او سرنمى زند، خواه پنهانى باشد يا آشكار، در دل باشد يا در برون، با زبان باشد يا با اشاره هاى چشم؛ ولى با توجّه به مقام بسيار والايى كه در پيشگاه خدا دارد، از كمترين ترك اوْلى ها وحشت دارد و پيوسته با اين كلمات از خداوند رحمت مى طلبد. به علاوه اين سخنان، درس بسيار آموزنده اى براى عموم مردم است. تا طريقه مناجات با پروردگار متعال را فرا گيرند و راه و رسم راز و نياز را بياموزند؛ در ضمن از محتواى اين دعاها كه بازگو كننده وظايف انسان در پيشگاه خدا و خلق است، معارف بيشترى بيندوزند.
بخشى از دعاهاى آموزنده امام(عليه السلام):
همان گونه که در بالا اشاره شد امام(عليه السلام) در اين سخنِ نورانى خود، از چهار چيز آمرزش مى طلبد که در واقع هر کدام از آنها يکى از مهمترين مشکلات اخلاقى و معنوى انسان است و بى شک هر انسانى که بتواند اين چهار چيز را از خود دور کند به سر منزل سعادت و ساحل نجات نزديک شده است.
نخست عرضه مى دارد: «بار خدايا! آنچه تو از من به آن آگاه ترى بر من ببخشاى و اگر بار ديگر به سوى آن بازگردم تو نيز آمرزش خود را بر من بازگردان!» (اللّهُمَّ اغْفِرْلِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدُ عَلَىَّ بِالْمَغْفِرَةِ).
انسان فراموش کار، مرتکب گناهان زيادى مى شود که با گذشت زمان آنها را به فراموشى مى سپارد، به گونه اى که حتّى تقاضاى عفو و بخشش نمى کند و يا اين که باز هم به سراغ آن مى رود، بى آن که توجّه داشته باشد که پشت او از بار اين گناه سنگين است.
در چنين شرايطى بايد به درگاه خدا روى آورد و عرض کند: «تو به اَعمال من از من، آگاه ترى. تو فراموش نکرده اى که من مرتکب چه اعمالى شده ام» با اين نگاه اجمالى به گذشته، از همه آنها تقاضاى عفو و آمرزش مى کند و نيز تقاضا مى کند که اگر به خاطر بى اعتنايى به گناه باز هم به سراغ آن برود، خداوند او را مشمول عفو خود قرار دهد.
اين فراموشکارى دشمن سعادت انسان است و گاه مشکلات غير قابل جبرانى به بار مى آورد و بايد از آن به خدا پناه برد و از گناهان فراموش شده تقاضاى عفو و بخشش کرد. قرآن مجيد در اشاره به اين گونه گناهان تعبير لطيفى دارد، مى فرمايد: «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا اَحْصَاهُ اللّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللّهُ عَلَى کُلِّ شَىْء شَهِيدٌ; در آن روز که خداوند همه آنها را برمى انگيزد و از اعمالى که انجام داده اند با خبر مى سازد، اعمالى که خداوند حساب آن را نگهداشته و آنها فراموشش کرده اند و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است.»
اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا از سوى جمعى از «شارحان نهج البلاغه» داده شده که منظور از آن، گناهانى است که واقعاً انسان از گناه بودن آن بى خبر است و يا اگر مى داند، علم او بسيار کم رنگ است. طرفداران اين تفسير متوجّه اين اشکال شده اند که اگر انسان نسبت به گناهى جاهل باشد آن گناه بخشوده است و نيازى به تقاضاى غفران ندارد و لذا پاسخ گفته اند که جهل اگر از قصور سرچشمه گيرد و جاهل، جاهلِ قاصر باشد، همين گونه است; ولى اگر از تقصير سرزند و جاهل مقصّر باشد: جاهلى که در فراگيرى علم کوتاهى کرده، قابل سرزنش و ملامت و توبيخ و مجازات است; بنابراين، جا دارد که از خدا نسبت به آنها تقاضاى عفو کند.
يا اين که منظور گناهانى است که انسان گناه بودن آن را فراموش کرده و يا در تشخيص گناه بودن آن، راه خطا رفته است که اگر آن نسيان و اين خطا زاييده تقصير باشد، بايد از آن تقاضاى عفو کرد; همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: «رَبَّنَا لاَتُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا».
در واقع تفسيرى که در آغاز گفتيم بازگشت به فراموش کردن موضوع گناه مى کند و دومين تفسير، به فراموشى حکم گناه بازگشت مى کند. ولى تفسير اوّل، مناسب تر به نظر مى رسد، هر چند جمعى از مفسّران، تفسير دوم را پذيرفته اند.
اين احتمال نيز وجود دارد که هر دو معنا، در مفهوم جمله جمع باشد و امام(عليه السلام) تقاضاى آمرزش از همه آنها مى کند.
در دومين دعا، امام(عليه السلام) اشاره به موضوع مهم ديگرى مى کند و آن پيمان هايى است که انسان با خود، يا با خداى خود مى بندد، سپس به آن وفا نمى کند; عرضه مى دارد: «خداوندا! آنچه را از کارهاى نيک که بر آن تصميم گرفتم و عهد و پيمان بر آن بستم، ولى وفايى نسبت به آن از من نديدى، بر من ببخش!» (اللَّهُمَّ اغْفِرْلِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي، وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۸)🔹 🤲دعای طلب آمرزش 🔭خطبه در يك نگاه: اين سخن مشتمل بر چهار دعاى بسيار پرمعنا
↩️جمله «مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي» (پيمانى را که با خود بستم) ممکن است اشاره به امورى باشد که دو طرفِ عهد و پيمان، خود انسان است; خودش با خودش عهد مى کند; که انجامِ آن نشانه شخصيت انسان و عزم راسخ او در کارها است و شکستن آن دليل بر سستى اراده مى باشد که بايد از آن به خدا پناه برد.
و يا اين که يک طرف پيمان خود او است و طرف دوم خدا است که در واقع اين معنا، در جمله مزبور در تقدير است.در اين صورت اشاره به تمامِ پيمان هاى الهى است که انسان با خدا پيمان بسته و به آن وفا نکرده است. زيرا بسيارند کسانى که در مشکلات و گرفتارى ها، پيمانهاى محکمى با خدا مى بندند، امّا هنگامى که طوفان حوادث فرو مى نشيند و به کام دل مى رسند، همه پيمانها فراموش مى شود. قرآن مجيد مى گويد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهُ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ* فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ; بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد به يقين انفاق خواهيم کرد و از صالحان خواهيم بود; ولى هنگامى که خدا از فضل خود به آنها عطا کرد، بخل ورزيدند و سرپيچى نمودند و روى برتافتند (و پيمان خود را با خدا شکستند)».
در سومين دعا، از مسأله ريا و نفاق به خدا پناه مى برد و تقاضاى آمرزش مى کند، عرضه مى دارد: «خداوندا! آنچه را با زبان به تو تقرّب جستم، سپس قلبم با آن مخالفت نمود، بر من ببخش!» (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْکَ بِلِسَانِي، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي).
تظاهر به کارهاى خوب - با زبان، يا اعمال ظاهر و ريا کارى در عبادات و ساير اطاعات - يکى از خطرناکترين شعبه هاى شرک است که هم در آيات قرآن و هم در روايات، مردم از آن بر حذر داشته شده اند و متأسّفانه يکى از رايج ترين کارها است و زيانهايى که از اين رهگذر دامان انسانها را مى گيرد، بيش از آن است که در تصوّر بگنجد.
کسى که مرتکب گناه ريا و نفاق و دوگانگىِ ظاهر و باطن مى شود، در واقع توحيد اَفعالى خدا را نپذيرفته است; عزّت و ذلّت را به دست مردم مى بيند و دوستى و محبّت انسانها را بر دوستى و محبّت خداوند ترجيح مى دهد، چه اگر بدانيم عزّت و ذلّت به دست خدا است و قلوب مردم به فرمان او است، هر چه مى خواهيم از او مى خواهيم و هر چه انجام مى دهيم براى او انجام مى دهيم.
تناقض در ميان گفتار و نيّات قلبى، تنها در مورد رياکارى نيست، بلکه هر دوگانگى در ميان ظاهر و باطن را شامل مى شود. هر سخنى را انسان بگويد و به هنگام عمل در پاى آن نايستد، يا اراده و تصميمش بر ضدّ آن باشد، نشانه دوگانگىِ ميان ظاهر و باطن است; هر چند قصد رياکارى هم نداشته باشد. قرآن مجيد مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذيِنَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَتَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَتَفْعَلُونَ; اى کسانى که ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد که عمل نمى کنيد; نزد خدا بسيار موجب خشم است که سخنى بگوييد که عمل نمى کنيد.»
ما همه شبانه روز، در نمازهاى خود مى گوييم: «إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعِينُ» در حالى که بسيار مى شود که قلب ما چيز ديگرى مى گويد; نه معبود ما منحصراً خدا است و نه تنها از او يارى مى جوييم. و نيز در تشهّد مى خوانيم: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيکَ لَهُ» در حالى که در دل، شريکان و همتايان زيادى براى او قرار مى دهيم، که واضح ترين آنها شيطانِ هواىِ نفس است و اين مسأله بازتاب گسترده اى بر تمام زندگى بشر دارد و اين دعا که در کلام بالا آمده، درس بزرگى است براى دور شدن ازاين خطر مهمّ!
سرانجام در آخرين دعا، از چهار چيز تقاضاى غفران مى کند و به خدا پناه مى برد; عرضه مى دارد: «الهى نگاههاى اشارت آميز (زيانبار) و سخنان بى فايده، و خواسته هاى نابجاى دل، و لغزشهاى زبان مرا عفو فرما!» (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الاَْلْحَاظِ، وَسَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ، وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ).
در واقع اشاره به بخشى از گناهان چشم و زبان و دل مى کند که گاه از خطرناکترين گناهان انسان است.
نگاه هاى تحقيرآميز به مؤمنان و اشارات آميخته با هتک و غرور، همچنين سخنان بى مطالعه که گاه سرچشمه کينه ها و نفاق ها و اختلافات مى شود و آبروى مسلمين را بر باد مى دهد و نيز تمايلات شهوت آلود دل، که انسان را به سوى هر گناهى دعوت مى کند و نيز لغزشهايى که بر اثر بى توجّهى به هنگام سخن گفتن رخ مى دهد و سرچشمه مفاسد عظيمى مى شود، همه و همه از دشمنان سعادت انسان است و هنگامى که امام(عليه السلام) از خداوند در برابر آنها تقاضاى بخشش مى کند، عملاً به همه هشدار مى دهد که مراقب اين چهار مسأله مهم باشند و گناه آن را کوچک نشمرند.
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه 🎤خطبه های: (۷۶و۷۷) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_خطبه_۷۸_(علوم_غریبه-نجوم).mp3
10.45M
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه
🎤خطبه: (۷۸)
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
💠 امام جعفر صادق علیه السلام میفرمایند:
🔹 روزه دار در عبادت خدا به سر می برد، حتی اگر در بسترش خوابیده باشد؛ البته تا زمانی که از مسلمانی غیبت نکند.
📚 ثواب الاعمال حدیث ۲۱۰
#رمضان
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🔷 تطابق ظاهر و باطن
🎙 استاد رفیعی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: نوزدهم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی ﻭ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ: ﻭ ﺍﻧﺼﺮ ﻣﻦ ﻧﺼﺮﻩ ﻭ ﺍﺧﺬﻝ
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: بیستم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
↩️ﺩﻫﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﺍﺑﻮ ﺳﻌﻴﺪ ﺧﺪﺭﻱ ﻭ ﺍﺑﻮ ﻫﺮﻳﺮﻩ ﻭ ﺍﻧﺲ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﻚ ﻛﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 211 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺳﻤﻌﻴﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺑﺠﻠﻲ ﺍﺯ ﻣﺴﻌﺮ ﺍﺯ ﻃﻠﺤﻪ ﺍﺯ ﻋﻤﻴﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻋﺒﻴﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ، ﺍﺯ ﻫﺎﻧﻲ ﺑﻦ ﺍﻳﻮﺏ، ﺍﺯ ﻃﻠﺤﻪ، ﺍﺯ ﻋﻤﻴﺮﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 7 ﺻﻔﺤﻪ 347 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻃﺒﺮﺍﻧﻲ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﺳﻴﻮﻃﻲ ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 6 " ﻛﻨﺰ ﺍﻟﻌﻤﺎﻝ " ﺻﻔﺤﻪ 403 ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ " ﺟﻤﻊ ﺍﻟﺠﻮﺍﻣﻊ " ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻃﺒﺮﺍﻧﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻭﺳﻂ ﺍﻭ ﺑﺪﻭ ﻟﻔﻈﺶ ﺁﻧﺮﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺪﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﺠﺪﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﻭﻡ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ، ﻭ ﺷﻴﺦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭﺻﺎﺑﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ " ﺍﻟﺎﻛﺘﻔﺎﺀ " ﻧﻘﻞ ﺍﺯ " ﺍﻟﻤﻌﺠﻢ ﺍﻟﺎﻭﺳﻂ " ﻃﺒﺮﺍﻧﻲ ﺑﺪﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ. ﻓﺎﺋﺪﻩ- ﺣﺎﻓﻆ ﻫﻴﺜﻤﻲ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 9 " ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺰﻭﺍﻳﺪ " ﺻﻔﺤﻪ 108 ﺣﺪﻳﺚ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻃﺒﺮﺍﻧﻲ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﻭﺳﻂ ﻭ ﺻﻐﻴﺮ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻋﻤﻴﺮﻩ ﺑﻨﺖ ﺳﻌﺪ، ﺑﻠﻔﻆ ﻋﻤﻴﺮﻩ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻣﻐﺎﺯﻟﻲ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺳﭙﺲ: ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﻣﺘﺎﺧﺮﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻤﻴﺮﻩ ﺑﻨﺖ ﺳﻌﺪ ﺫﻛﺮ ﻭ ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 124 ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﺝ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﻣﺨﻔﻲ ﻭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺍﻳﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻔﺎﻅ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻃﺒﺮﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﻋﻤﻴﺮﻩ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻧﻘﻞ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. 16- ﻳﻌﻠﻲ ﺑﻦ ﻣﺮﻩ ﺑﻦ ﻭﻫﺐ ﺛﻘﻔﻲ ﺻﺤﺎﺑﻲ، ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " [ ﺻﻔﺤﻪ 39] ﺻﻔﺤﻪ 6 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻲ ﻧﻌﻴﻢ ﻭ ﺍﺑﻲ ﻣﻮﺳﻲ ﻣﺪﻳﻨﻲ ﺑﺎﺳﻨﺎﺩ ﺁﻧﺪﻭ ﺑﺎﺑﻲ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﺍﺑﻲ ﻋﻘﺪﻩ، ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻗﺘﻴﺒﻪ ﺍﺯ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ، ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﺼﺮﻱ، ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻳﻌﻠﻲ ﺑﻦ ﻣﺮﻩ، ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ، ﺍﺯ ﺟﺪﺵ (ﻳﻌﻠﻲ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ) ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻜﻮﻓﻪ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ﻫﻔﺪﻩ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ (ﺑﺎﺳﺘﻤﺎﻉ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ) ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻌﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﻧﺎﺟﻴﻪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ ﺧﺰﺍﻋﻲ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﻠﺪ 3 " ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﻤﻮﺍﻟﺎﺕ " ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ ﺝ 3 ﺻﻔﺤﻪ 542 ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 233 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﻣﺪﻳﻨﻲ ﺑﻬﻤﺎﻥ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﻟﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ: ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻩ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺰﻳﺪ- ﻳﺎ- ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﺷﺮﺍﺣﻴﻞ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 1 " ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 567 ﺁﻧﺮﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺤﺮﻑ ﺍﺯ " ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﻤﻮﺍﻟﺎﺕ " ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 3 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 93 ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺎﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﻟﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ: ﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﺪﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﻣﺮ ﺑﻦ ﻟﻴﻠﻲ ﻏﻔﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ. 17- ﻫﺎﻧﻲ ﺑﻦ ﻫﺎﻧﻲ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﻛﻮﻓﻲ ﺗﺎﺑﻌﻲ، ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 3 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 331 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﻭ ﺍﺑﻲ ﻣﻮﺳﻲ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻏﻴﻠﺎﻥ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ، ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺫﻱ ﻣﺮ ﻭ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﻳﺜﻴﻊ ﻭ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻭﻫﺐ ﻭ ﻫﺎﻧﻲ ﺑﻦ ﻫﺎﻧﻲ (ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ) ﺑﻠﻔﻈﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 25 ﮔﺬﺷﺖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭ " ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ " ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﻧﻤﻮﺩﻱ!. 18- ﺣﺎﺭﺛﻪ ﺑﻦ ﻧﺼﺮ ﺗﺎﺑﻌﻲ، ﻧﺴﺎﺋﻲ ﺩﺭ ﺧﺼﺎﻳﺺ ﺻﻔﺤﻪ 40 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻦ ﻋﻴﺴﻲ، ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﺮﻭﺍﻳﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺶ...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و سیزدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در اقد
🌳شجره آشوب« قسمت صد و چهاردهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻تلاش برای برداشتن سایه جنگ همانطور که در سطور پیشین گفتیم، اشعث در صفین، تلاش بسیاری برای تحمیل حکمیت به امام داشت.
🔻 در این قسمت می خواهیم به تحلیل رسالت او در این زمینه بپردازیم.در ابتدا باید گفت، چرا افرادی که چند ماه در کنار امام علیه معاویه، شمشیر زدند و تا چند قدمی پیروزی مانده بودند، یک دفعه با دیدن قرآن ها بر سر نیزه ها، دست از کوشش برداشته و خواهان صلح می شوند؟ چه مسائل زمینه ای موجب شد اذهان این افراد برای پذیرش حکمیت آماده شود؟ پیش از این نکته ای که در کتاب اخبار الطوال آمده می تواند ما را در فهم این سوالات کمک کند.
🔻 در این کتاب آمده است بعد از اینکه لیله الهریر به پایان رسید و سپاه شام شکست سختی را متحمل شد، معاویه و عمروعاص در مورد ایجاد اختلاف در سپاه امام، با هم مشورت کردند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات۴۶تا۵۲🔹 🔶توطئه هاى ستمگران به جایى نمى رسد در آیات گذشته به بخشى
🔹 تفسیر سوره مبارکه ابراهیم🔹
↩️ ادامه آیات (۴۶ الی ۵۲)
↩️ این آیه با این تعبیر خاص، دلیل دیگرى بر مسأله تجسّم اعمال است.
و در پایان آیه مى فرماید: به یقین خداوند سریع الحساب است (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).
کاملاً روشن است هنگامى که اعمال انسان از میان نرود و با تغییر چهره به سراغ آدمى بیاید، دیگر حسابى از آن سریع تر نخواهد بود و در واقع حسابش همراه خودش است.
در بعضى از روایات مى خوانیم: إنَّ اللَّهَ تَعالى یُحاسِبُ الخَلائقَ کُلَّهُم فی مِقدارِ لَمحِ البَصَرِ: خداوند، به اندازه یک چشم برهم زدن حساب همه خلایق را مى رسد.
اصولاً محاسبه پروردگار نیاز به زمان ندارد و آنچه در روایت مذکور آمده، در حقیقت براى اشاره به کوتاه ترین زمان است.
*
از آنجا که آیات این سوره، بلکه تمامى قرآن، جنبه دعوت به توحید و ابلاغ احکام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلّفاتشان دارد، در آخرین آیه این سوره (سوره ابراهیم) مى فرماید: این (قرآن) پیامى (و ابلاغى) براى (عموم) مردم است (هَـذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ).
تا همه بهوسیله آن انذار شوند (وَلِیُنذَرُوا بِهِ).
و هدف این است تا بدانند او خداى یکتاست (وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ).
و تا صاحبان مغز (و اندیشه) پند گیرند (وَلِیَذَّکَّرَ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ).
✔️نکته ها:
۱. تبدیل زمین و آسمان، به زمین و آسمان دیگر
در آیات بالا خواندیم که در رستاخیز، این زمین به زمین دیگر تبدیل مى شود و همچنین آسمان ها به آسمان هاى دیگر.
آیا منظور، تبدیل ذات است، یعنى به کلّى این زمین نابود مى شود و زمین دیگرى آفریده خواهد شد و قیامت در آن برپا مى گردد؟ یا منظور، تبدیل صفات است، به این معنى که این کره خاکى و نیز آسمان ها ویران مى گردند و بر ویرانه هاى آنها زمین و آسمانى نو و تازه آفریده مى شود که نسبت به این زمین و آسمان، در سطحى بالاتر از نظر تکامل قرار دارند؟
ظاهر بسیارى از آیات قرآن معنى دوم را تعقیب مى کند.
در سوره فجر آیه ۲۱ مى خوانیم: کَلاَّ إِذَا دُکَّتِ الاَْرْضُ دَکًّا دَکًّا: در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود .
و در آیات ۱ و ۲ سوره زلزلة که سخن از پایان جهان و آغاز قیامت است، چنین مى خوانیم: إِذَا زُلْزِلَتِ الاَْرْضُ زِلْزَالَهَا * وَ أَخْرَجَتِ الاَْرْضُ أَثْقَالَهَا: هنگامى که زمین شدیداً به لرزه در آید ـ و زمین بارهاى سنگینش را خارج سازد .
و در سوره حاقّه آیه ۱۴ و ۱۵ مى خوانیم: وَ حُمِلَتِ الاَْرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً * فَیَوْمَئِذ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ: و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشى گردند، ـ در آن روز واقعه عظیم روى مى دهد .
و در سوره طه آیه ۱٠۵ تا ۱٠۸ مى خوانیم: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفًا * فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا * لاَ تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَ لاَ أَمْتًا * یَوْمَئِذ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الاَْصْوَاتُ لِلرَّحْمَـنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسًا: و از تو درباره کوه ها سؤال مى کنند، بگو: پروردگارم آنها را (متلاشى کرده) بر باد مى دهد ـ سپس زمین را صاف و هموار و بى آبوگیاه رها مى سازد ـ به گونه اى که در آن، هیچ پستى و بلندى نمى بینى ـ در آن روز، همه از دعوت کننده الهى پیروى نموده و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت ; و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مى شود; و جز صداى آهسته چیزى نمى شنوى .
در آغاز سوره تکویر نیز از خاموش شدن خورشید و تاریک شدن ستارگان و حرکت کردن کوه ها سخن به میان آمده است.
و در آغاز سوره انفطار، درباره شکافتن آسمان ها و پراکنده شدن کواکب و سپس برانگیخته شدن مردگان از قبرها گفتوگو شده است.
از مجموع این آیات و مانند آن و نیز آیات مختلفى که مى گوید انسان ها بار دیگر از قبرها برانگیخته مى شوند به خوبى استفاده مى شود که نظام کنونى جهان به این صورت باقى نمى ماند; این جهان در هم مى ریزد و زمین صاف و مسطّح مى گردد و مردم در زمینى تازه (و طبعاً کامل تر و عالى تر، به حکم آنکه عالم دیگر همه چیزش از این جهان وسیع تر است) گام مى نهند.
طبیعى است که جهان امروز ما استعداد پذیرش صحنه هاى قیامت را ندارد و براى زندگى رستاخیز ما تنگ و محدود است. همان گونه که بارها گفته ایم شاید نسبت آن جهان همچون نسبت این جهان است به محدوده عالم جنین و رحم مادر.
یاتى که مى گوید مدّت طول روزها در قیامت با مقایسه به روزهاى این جهان بسیار بیشتر است نیز شاهد خوبى بر این واقعیّت است.
البتّه ما نمى توانیم ترسیم دقیقى از جهان دیگر و ویژگى هایش در این جهان داشته باشیم، همان گونه که کودک در عالم جنین ـ اگر فرضاً هم عقل کامل مى داشت ـ نمى توانست ویژگى هاى عالم بیرون از جنین را درک کند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه ابراهیم🔹 ↩️ ادامه آیات (۴۶ الی ۵۲) ↩️ این آیه با این تعبیر خاص، دلیل دیگرى بر
↩️ولى همین قدر مى دانیم دگرگونى عظیمى در جهانى که هستیم پیدا مى شود. دنیا به کلّى ویران و به جهان کاملاً جدیدى مبدّل مى گردد.
جالب اینکه در روایات متعدّدى که در منابع اسلامى نقل شده است مى خوانیم که در آن هنگام زمین و عرصه محشر تبدیل به نان پاکیزه و سفیدرنگى مى شود که انسان ها مى توانند از آن تغذیه کنند، تا حسابشان روشن شود و هر کدام به سوى سرنوشتشان حرکت کنند.
این روایات در تفسیر نورالثقلین به طرق مختلف نقل شده است.
برخى از مفسّران اهل تسنّن مانند قرطبى نیز در ذیل همین آیه به چنین روایاتى اشاره کرده است.
بعید نیست منظور از این روایات آن باشد که در آن جهان، زمین به جاى آنکه خاک آن را پوشانده باشد، یک مادّه غذایى قابل جذب براى بدن انسان سراسر آن را فراگرفته. به بیان دیگر، خاک چیزى نیست که قابل جذب بدن انسان باشد و حتماً موادّ غذایى موجود در خاک باید در لابراتوار ریشه و ساقه و شاخه گیاهان، به موادّ قابل جذبى براى بدن انسان مبدّل شوند. ولى در آن روز به جاى خاک،مادّه اى سطح زمین را فراگرفته که به آسانى براى بدن انسان قابل جذب است و اگر از آن تعبیر به نان شده به خاطر آنکه بیشترین غذاى انسان را نان تشکیل مى دهد ـ دقّت کنید.
۲. آغاز و ختم سوره ابراهیم
سوره ابراهیم همان گونه که دیدیم، از بیان نقش حسّاس قرآن در خارج ساختن از ظلمات جهل و شرک به نور علم و توحید آغاز شد و با بیان نقش قرآن در انذار همه توده ها و تعلیم توحید و تذکّر اولواالالباب پایان مى گیرد.
این آغاز و پایان بیانگر این واقعیّت است که همه آنچه را مى خواهیم در همین قرآن است و به گفته امیرمؤمنان على(علیه السلام): وَ فیهِ رَبیعُ القَلبِ وَ یَنابیعُ العِلمِ: بهار دل ها و سرچشمه دانش ها همه در قرآن است .
همچنین درمان همه بیمارى هاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى را باید در آن جست فَاستَشفوهُ مِن أدوائِکُم .
این بیان، دلیل بر این است که برخلاف سیره بسیارى از مسلمانان امروز که به قرآن به عنوان یک کتاب مقدّس که تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مى نگرند، قرآن دستورالعملى است در سراسر زندگى انسان ها; کتابى آگاهى بخش و بیدارکننده و سرانجام کتابى است که هم دانشمند را تذکّر مى دهد و هم توده مردم از آن الهام مى گیرند.
باید چنین کتابى در متن زندگى مسلمانان جاى گیرد و قانون اساسى زندگى آنان را تشکیل دهد و همیشه موضوع بحث و بررسى و مطالعه و دقّت براى عمل کردن بیشتر و بهتر باشد.
فراموش کردن این کتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مکتب هاى انحرافىِ شرق و غرب، یکى از عوامل مؤثّر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمانان است.
و چه عالى فرمود على(علیه السلام): اعلَموا أنَّهُ لَیسَ عَلى أحَد بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَة وَ لا لاِحَد قَبلَ القُرآنِ مِن غِنًى: بدانید که هیچ کس را پس از آموختن قرآن، نیازمندى نیست و هیچ کس را پیش از آموختن آن، توانگرى نه. پس شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و در گرفتارى هایتان از آن یارى طلبید .
و چقدر دردناک است بیگانگى ما از قرآن و آشنایى بیگانگان به قرآن.
و چه رنج آور است که بهترین وسیله سعادت در خانه ما باشد و ما به دنبال آن گرد جهان بگردیم.
و چه مصیبت بار است در کنار چشمه آب حیات، تشنه کام جان دادن، یا در بیابان هاى برهوت به دنبال سراب دویدن.
خداوندا، به ما عقل و درایت و ایمان عطا فرما که این بزرگ وسیله سعادت را که خونبهاى شهیدان راه تو است، ارزان از دست ندهیم.
و به ما آن هوشیارى مرحمت کن که بدانیم گمشده هاى ما در همین کتاب بزرگ است، تا دست نیاز به سوى این و آن دراز نکنیم.
۳. نخستین و آخرین سخن، توحید است
نکته دیگرى که آیات مورد بحث به ما آموخت، تأکیدى بر توحید به عنوان آخرین سخن و تذکّر به اولواالالباب به عنوان آخرین یادآورى است.
آرى، توحید ریشه دارترین و عمیق ترین اصل اسلامى است و تمام خطوط تعلیم و تربیت اسلامى به آن منتهى مى شود. یعنى از هر جا آغاز کنیم باید از توحید شروع کنیم و هر جا برسیم باید به توحید ختم کنیم، که تار و پود اسلام را توحید تشکیل مى دهد.
نه تنها توحید در معبود و اِله که توحید در هدف، توحید در صفوف مبارزه، و توحید در برنامه ها، همگى پایه هاى اصلى را مشخّص مى کند. و اتّفاقاً گرفتارى بزرگ ما مسلمانان امروز نیز در همین است که توحید را عملاً از اسلام حذف کرده ایم.
کشورهاى عربى که زادگاه اسلام است، متأسّفانه غالباً به دنبال شعارهاى شرک آلود نژادپرستى و مجد عربى و حیات عروبت و عظمت عرب افتاده اند و کشورهاى دیگر، هر کدام براى خود بتى از این قبیل ساخته و رشته توحید اسلامى را که زمانى شرق و غرب جهان را به هم پیوند مى داد به کلّى از هم گسسته اند و آن چنان در خود فرو رفته و از خود بیگانه شده اند که جنگ و ستیزشان با دشمنان قسم خورده است.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️ولى همین قدر مى دانیم دگرگونى عظیمى در جهانى که هستیم پیدا مى شود. دنیا به کلّى ویران و به جهان کا
چقدر ننگ آور است که بشنویم در کشورهاى عربى آمار کشته شدگان جنگ هاى داخلى به مراتب بیش از آمار قربانیان آنها در مبارزه با صهیونیسم و رژیم اسرائیل بوده است تازه چنین دشمن مشترک و خطرناکى را دارند و این همه پراکنده اند، واى اگر پاى این دشمن در میان نبود، آن روز چه مى شد.
بگذارید صریح تر بگوییم هنگامى که این بخش از تفسیر را مى نویسیم، دولت عراق که تاکنون یک گلوله به سربازان اسرائیل شلیک نکرده، به بهانه اختلاف مرزى ـ که مسلّماً از طریق مذاکره قابل حل است ـ چنان بى رحمانه به کشور جمهورى اسلامى ایران حمله کرده که گویى این دو ملّت نه همسایه یکدیگرند، نه ارتباط فرهنگى دارند، و نه پیوند عمیق دینى.
و از آن طرف مى بینیم دشمن مشترک (صهیونیسم) شادى کنان مى گوید ما طرحى بهتر از این تصوّر نمى کردیم که عراق به ایران حمله کند و هر دو طرف در جنگى طولانى سخت آسیب ببینند و فکر ما تا مدّت ها آسوده شود.
اینجاست که بر مسلمان موحّد و متعهّد و باایمان لازم است شرّ این طاغوت ها را براى همیشه از میان ببرند و چنین حکومت هاى شرک آلود، نفاق افکن، ویرانگر و دشمن شاد کن را به قعر جهنّم بفرستند.
پایان سوره ابراهیم
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۶)🔹 🔺از رياكارى به خدا پناه بريم: امام عليه السلام در اين دعاى نورانى اش در پ
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۷۷)🔹
✅سوگندى بسيار زيبا:
هدف جناب سيّد رضى از ذكر اين سوگند، نشان دادن فصاحت و زيبايى كلام امام عليه السلام حتى در سوگندهاست. اما اينكه اين سوگند براى چه جارى شده است؟ يا مرحوم سيّد رضى به آن دست نيافته است و يا اگر دست يافته ذكر آن را لازم نمى دانسته است. به هر حال امام عليه السلام مى فرمايد: نه، سوگند به آن كس كه ما را در بقاياى شب تاريك نگه داشت؛ شبى كه لبخند سپيده دمش از روز روشن پرده برداشت، كه چنين و چنان نبوده است»؛ (لاَ وَالَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبْرِ لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ، تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ، مَا كَانَ كَذَا وَكَذَا).
امام عليه السلام در اين تشبيه جالب، نخست اشاره به تاريكى شبهاى ظلمانى مى كند («غُبْر» به معناى باقيمانده و «دَهْماء» به معناى سياه و تاريك است) كه به دنبال آن، روز روشنى است. گويى همانند انسانى است كه به هنگام لبخند، لبهاى او كنار مى رود و دندان هاى زيبايش آشكار مى شود. («تَكْشِرُ» از ريشه «كَشْر» (بر وزن نشر) به معناى كنار رفتن لبها براى خنديدن و «أغَرّ» به معناى روشن وسفيد است).
اينكه امام عليه السلام اين قسم زيبا و فصيح را براى چه موضوعى ياد كرده، روشن نيست. شايد براى مرحوم سيّد رضى روشن بوده؛ ولى چون هدفش بيان زيبايى قسم بوده از ذكر آن صرف نظر كرده است. اين احتمال نيز هست كه بر سيّد رضى نيز روشن نبوده و آنچه را او به آن دست يافته اصل سوگند بوده است؛ ولى مى توان به قرينه قسمى كه امام عليه السلام ياد كرده حدس زد كه قسم، اشاره به ظهور اسلام و محو آثار شرك و كفر و بت پرستى و انتقال مردم از دوران تاريك جاهليت به دوران نورانى اسلام بوده و جمله «ما كانَ كَذا وكَذا» درواقع اشاره به نفى بعضى از بدعت هايى بود كه در اسلام گذاشته شد و در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وجود نداشت.
مرحوم «مغنيه» در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: جمله (ما كان كَذا وَكَذا) ممكن است اشاره به مطلب باطلى بوده كه امام عليه السلام آن را از كسى شنيده بوده و در مقام انكار آن برآمده است؛ ولى آنچه ما ذكر كرديم مناسب تر به نظر مى رسد.
در اينكه «لا» در آغاز اين قسم و مشابه آن در كلام عرب زائده است يا نافيه، در ميان مفسران و دانشمندان، گفتوگو است؛ جمعى آن را زائده نمى دانند؛ مانند آنچه در قرآن مجيد در آيه 65 سوره «نساء» آمده است كه مى فرمايد: «(فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ يُؤْمِنُونَ...). و معتقدند مطلبى قبلاً ذكر شده، آن را نفى مى كند سپس به مطلب ديگر مى پردازد؛ ولى جمعى ديگر عقيده دارند كه «لا» زائده است و براى تأكيد نفيى است كه بعدا مى آيد (و مى دانيم كه بسيارى از كلمات زائده براى تأكيد است). در تفسير فخر رازى نيز در آيه شريفه بالا دو قول نقل شده است: يكى «لا»ى زائده و براى تأكيد و ديگرى «لا»ى مفيده و براى نفى مطلبى بوده كه پيش از اين آمده است؛ ولى در تفسير جوامع الجامع، «لا» زائده گرفته شده است.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2