قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۵ الی ۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی دلائل معاد در عالم
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۵ الی ۷
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ در دو آیه بعد، به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى کلى، هدف اصلى از بیان این دو دلیل را ضمن باز گوئى پنج نکته تشریح مى کند:
۱ ـ نخست، مى گوید: آنچه در آیات قبل، از مراحل مختلف حیات، در مورد انسان ها و جهان گیاهان بازگو شد، براى این است که بدانید: خداوند حق است (ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ).
و چون او حق است نظامى را که آفریده، نیز حق است، بنابراین، نمى تواند بیهوده و بى هدف باشد، همان گونه که در جاى دیگر مى خوانیم: وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا:
ما آسمان، زمین و آنچه را در میان این دو است، بیهوده و باطل نیافریدیم، این گمان و پندار کافران است .(۳)
و چون این جهان بى هدف نیست، و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمى یابیم، یقین پیدا مى کنیم: معاد و رستاخیزى در کار است.
۲ ـ این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مى گوید: او است که مردگان را زنده مى کند (وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى).
همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مى پوشاند، و نطفه بى ارزش را به انسان کاملى مبدل مى سازد، و زمین هاى مرده را جان مى دهد، او مردگان را حیات نوین مى بخشد، آیا با این برنامه حیات آفرین مستمر او در این جهان، باز مى توان در امکان معاد تردید کرد؟.(۴)
۳ ـ هدف دیگر این است که: بدانید خدا بر هر چیز توانا است و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست (وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ). آیا کسى که: مى تواند خاک بى جان را تبدیل به نطفه کند، و نطفه بى ارزش را در مراحل حیات پیش ببرد، و هر روز لباس تازه اى از زندگى بر او بپوشاند، و زمین هاى خشکیده و افسرده بى روح را چنان سر سبز و خرم سازد که، قهقهه حیات از سر تا سر آن برخیزد، آیا چنین کسى قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند؟!
* * *
۴ ـ و باز همه اینها براى این است که: بدانید ساعت پایان این جهان و آغاز جهان دیگر، جاى شک و تردید ندارد (وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها).
۵ ـ و اینها همه مقدمه اى است براى آخرین نتیجه، و آن این که: خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیده اند زنده مى کند (وَ أَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
البته این نتائج پنجگانه که بعضى، مقدمه، و بعضى، ذى المقدمه، بعضى اشاره به امکان، و بعضى اشاره به وقوع است، مکمل یکدیگرند، و همگى به یک نقطه منتهى مى شوند، و آن این که: رستاخیز و بعث مردگان نه تنها امکان پذیر است بلکه قطعاً تحقق خواهد یافت.
آنها که در امکان زندگى بعد از مرگ، تردید دارند، صحنه مشابه آن در زندگى انسان ها و گیاهان دائماً در برابر چشمشان و همه سال و همه روز تکرار مى شود.
و اگر در قدرت خدا شک دارند، این چیزى است که نمونه هاى بارز آن را با چشم خود مى بینند.
مگر، انسان ها در آغاز از خاک آفریده نشدند؟ بنابراین، چه جاى تعجب که بار دیگر از خاک برخیزند؟
مگر، همه سال زمین هاى مرده در برابر چشمان ما زنده نمى شوند؟ چه جاى تعجب که انسان هاى مرده، پس از سال ها، جان گیرند و از خاک برخیزند؟!
و اگر در وقوع چنین چیزى تردید دارند، باید بدانند نظام حاکم بر آفرینش این جهان، نشان مى دهد: هدفى از آن در کار است، و گر نه، همه باطل و بیهوده بوده، در حالى که این زندگى چند روزه و آمیخته با این همه ناملایمات و ناکامى ها چیزى نیست که ارزش این را داشته باشد که هدف نهائى عالم آفرینش را تشکیل دهد.
بنابراین، باید عالم دیگرى وجود داشته باشد، عالمى وسیع و جاودانه که شایسته است هدف آفرینش محسوب گردد.
✍ پی نوشت:
۳ ـ ص، آیه ۲۷.
۴ ـ بعضى از مفسران جمله أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى را اشاره به حیات انسان ها در قیامت دانسته اند، هر چند این معنى در جمله وَ أَنَّ اللّهَ یُبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ نیز آمده است، اما با این تفاوت که جمله اول، اشاره به اصل حیات است و جمله دوم، اشاره به چگونگى زنده شدن مردگان. ولى تفسیر دیگرى که در بالا بیشتر روى آن تکیه کرده ایم این است که: جمله وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى ، اشاره به حیات آفرینى مستمر خداوند در این دنیا باشد، تا دلیلى بر امکان آن در رستاخیز گردد. (تفسیر فى ظلال). اهتزت از ماده هز به معنى تحریک شدید است. ربت از ماده ربوّ (بر وزن عُلوّ) به معنى افزایش و نمو است و ربا نیز از همین ماده است. بهیج به معنى زیبا، چشمگیر و سرور آفرین مى باشد.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 ترجمه و شرح خطبه ۱۰۱ بخش دوم: 🔹انکار نکردن حقی ↩️ تعبيرى که در سوگند بالا آمده از ابداعات اما
📝 شرح و تفسیر خطبه ۱۰۱ بخش سوم
🔺خبر از وقوع فتنه
🔴 فتنه حاکمان شام و سرانجام دردناکشان:
امام(عليه السلام) در اين بخش - که در واقع بخش اصلى خطبه است - از روى حوادث وحشتناکى که در آينده در انتظار مردم عراق خواهد بود، پرده بر مى دارد و با دقّت هر چه تمام تر، جزئيّات بعضى از اين حوادث دردناک را تشريح مى کند تا شايد مردم آماده شوند و با هوشيارى بتوانند ضايعات آن را به حداقل برسانند. مى فرمايد:
«گويا مى بينم شخصى بسيار گمراه و گمراه کننده بر مردم شام مسلط شده، و همچون حيوانات بر آنها بانگ مى زند و (آن قدر پيشروى مى کند که) پرچم هاى خويش را در اطراف کوفه نصب مى نمايد!» (لَکَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيل(1) قَدْ نَعَقَ(2) بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ(3) بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ(4)).
سپس در توضيح بيشترى پيرامون اين فاجعه بزرگ مى افزايد: «هنگامى که او دهن باز مى کند، و طغيانش به اوج مى رسد، و جاى پايش در زمين محکم مى گردد فتنه، فرزندان خود را با دندان هاى خويش مى گزد، و امواج جنگ به حرکت در مى آيد، چهره عبوس روزگار ظاهر مى شود، و درد و رنج و مشقّتِ شبها، نمايان مى گردد!» (فَإِذَا فَغَرَتْ(5) فَاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَکِيمَتُهُ(6)، وَ ثَقُلَتْ فِي الأَرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَ بَدَا مِنَ الأَيَّامِ کُلُوحُهَا(7)، وَ مِنَ اللَّيَالِي کُدُوحُهَا(8)).
در اين که منظور از اين فرد «ضِلّيل» (گمراه و گمراه کننده) کيست؟ شارحان نهج البلاغه به طور عمده دو قول دارند: بعضى معتقدند که منظور «معاويه» است که بعد از شهادت اميرمؤمنان(عليه السلام) و به اصطلاح صلح با امام حسن(عليه السلام) مردم عراق را در تحت شديدترين فشارها قرار داد و آنچه را در جمله هاى بالا آمد، در عمل پياده کرد; ولى جمعى ديگر معتقدند منظور «عبدالملک بن مروان» است که جنايتکار معروف تاريخ اسلام، يعنى «حجّاج» از طرف او بر کوفه و عراق مسلّط شد و ظلم و ستمى نبود که انجام ندهد! ولى هر چه هست اشاره به حاکمان بيدادگر بنى اميّه مى باشد.
جمله «عَصَّنتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا; فتنه فرزندان خود را با دندان مى گزد» اشاره به اين است که اين آشوبها و فتنه ها حتّى دامن فتنه گردان را نيز رها نمى کند! آنها نيز با اختلافات داخلى به جان هم مى افتند و يا دشمنانشان - آن گونه که در تاريخ اسلام آمده - به پا مى خيزند و طعم تلخ ظلم و بيدادگرى را به آنان نيز مى چشانند و در هر حال، فضاى جهان اسلام تاريک مى شود و پير و جوان و خُرد و کلان در امواج فتنه غرق مى شوند.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که کِشت او (آن ظالم گمراه) به مرحله درو مى رسد، براى چيدنش به پا مى خيزد و به هيجان در مى آيد، و برق شمشيرش مى درخشد، در آن هنگام، پرچم هاى فتنه هاى سخت (بر ضدّ او) به اهتراز در مى آيد، و (دشمنانش) همچون شب تار و درياى متلاطم، روى مى آورند!» (فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ(9)، وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ(10)، وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ، عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ کاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ).
✍ پی نوشت:
پی نوشت:
1. «ضلّيل» از مادّه «ضَلال» به معناى گمراهى گرفته شده، و به معناى کسى است که بسيار گمراه است و طبعاً، هم گمراه است و هم گمراه کننده.
2. «نَعق» از مادّه «نعق» (بر وزن نعل)در اصل به معناى صداى کلاغ است; سپس به صداهايى که براى حرکت حيوانات و امر و نهى آنها گفته مى شود، اطلاق شده و تعبير بالا اشاره به آن است که بنى اميّه گروهى از مردم شام را تحميق کرده بودند و همچون حيوانات به هر جا مى خواستند، مى بردند.
3. «فحص» از مادّه «فَحْص» به معناى بحث و جستجو است.
4. «کوفان» به معناى کوفه است و در اصل به معناى تپه شن هاى دايره مانند و سرخ رنگ است.
5. «فَغرت» از مادّه «فغر» (بر وزن فقر) به معناى گشودن دهان است.
6. «شَکيمه» در اصل به معناى دهان بند حيوان است (قطعه فلزى که متصل به افسار است و در دهن حيوان قرار مى گيرد;) سپس به هر گونه فشار اطلاق شده است و در جمله بالا به همين معناست.
7. «کُلوح» به معناى عبوس بودن است.
8. «کُدوح» به معناى شدّت تلاش و کوشش است، آنچنان که در وجود انسان اثر کند و در اصل به معناى خراش نهادن بر چيزى است.
9. «يَنع» به معناى رسيدن ميوه است; سپس به هرگونه پختگى و آمادگى براى گرفتن نتيجه اطلاق شده است.
10. «شَقاشق» جمع «شَقْشقه» به معناى پوسته اى است مانند بادکنک که شتر به هنگام هيجان از دهان خود بيرون مى آورد; سپس به هرگونه هيجان، اطلاق شده است.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام می فرمایند:
🌹منْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ اَلْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ اِنْتَظِرُوا،🌹
🌸هر کسی دوست دارد از اصحاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، باید در حالی که منتظر است، به ورع و محاسن اخلاق عمل کند، پس اگر از دنیا رفت و بعداً امام زمان قیام کرد، اجر او مانند کسی است که حضور خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک کرده است، پس تلاش کنید و منتظر باشید.
📚 الغيبة (للنعمانی) : جلد ۱، صفحه ۲۰۰
@Nahjolbalaghe2
D1737241T15802731(Web).mp3
21.7M
#موعظه
🎙استاد کاشانی
🖇موضوع :نقش امام حسن عسکری (علیه السلام ) در منظومه انسان ۲۵۰ ساله
☀️ خصوصیات فردی اهل بیت (ع) یکسان نبود و تفاوت هایی هم بین ایشان بود. اما در مسئله هدایت از آن جایی که سرچشمه یکسان است، همه آنها مشترک بوده اند ولی شرایط، زمان، مکان و اقتضائات متفاوت بوده است. در مجموع اهل بیت در یک مسیری خاص حرکت می کردند و اهدافی داشتند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و سی و یک 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻛﻤﻴﺖ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و سی و دو
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻣﺴﺘﻬﻞ ﮔﻔﺖ: (ﭘﺪﺭﻡ) ﻛﻤﻴﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺭﻱ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ. ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﻱ ﺍﻭﻳﻨﺪ، ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﺍﺳﺪ ﻭ ﺑﻨﻲ ﺗﻤﻴﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺷﺮﺍﻑ ﻗﺮﻳﺶ ﻛﻪ ﺳﺮﻭﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ " ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ " ﺑﻮﺩ، ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺨﺼﻴﺘﻬﺎﻱ ﻗﺮﻳﺶ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﺧﺎﻟﺪ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ، ﻛﺮﺍﻣﺘﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﺍﻧﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ، ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﺍﺳﺪﻱ ﻛﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭ " ﻣﻀﺮ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ، ﮔﺮﻳﺨﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻋﻨﺒﺴﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﺋﻴﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﻫﺸﺎﻡ ﺩﺭ ﺩﻳﺮ " ﺣﻨﻴﻨﺎﺀ " ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ. ﻛﻤﻴﺖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺮ ﮔﻮﺭ ﺍﻭ ﺧﻴﻤﻪ ﺯﺩ، ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ " ﻣﺴﻠﻤﻪ " ﺑﻦ ﻫﺸﺎﻡ " ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﺷﺎﻛﺮ ﻛﺮﺍﻣﺘﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﻭﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﮕﺮﻭﻱ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﺛﺮﻳﺎ ﻣﻲﺳﺎﺋﻲ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲﺭﺳﺎﻧﻲ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ ﻭ ﺍﻟﺎ ﭘﻨﻬﺎﻧﺶ ﻣﻲﺩﺍﺭﻡ. ﻣﺴﻠﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺁﻥ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻛﻤﻴﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﻋﻤﻮﻣﺎ ﻭ ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺪﺡ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻣﺴﻤﻮﻉ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺴﻠﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﻛﻨﻢ. ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﻛﻪ ﻧﺎ ﺑﻬﻨﮕﺎﻡ ﺑﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﻣﺪ. ﻫﺸﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺯ ﺁﻣﺪﻱ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺖ: ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺣﺎﺟﺘﻢ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ ﺁﻭﺭﻱ، ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻛﻤﻴﺖ ﭼﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﻱ. ﻫﺸﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﻧﻴﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻲ ﻛﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﺘﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍﻱ، ﻋﺰﻭﺣﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. ﻭﻱ ﺷﺎﻋﺮ " ﻣﻀﺮ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻣﺎ ﺳﺨﻨﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻫﺸﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺎﻥ ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﻭﻱ، ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻛﺮﺩﻡ. ﭘﺲ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﻣﺴﻠﻤﻪ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﺑﺮ ﭘﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ " ﺍﺑﺮﺵ ﻛﻠﺒﻲ " ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻄﺒﻪ ﺍﻱ ﺍﺭﺗﺠﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﺮ ﮔﺰ ﻣﺴﻤﻮﻉ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍﺋﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﻫﺸﺎﻡ ﺭﺍ ﺳﺘﻮﺩ. ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﭼﻜﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺼﺮﻉ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﺭﺗﺠﺎﻟﺎ ﺳﺮﻭﺩ: .. ﺩﺭ ﺩﻳﺎﺭ ﻳﺎﺭ ﺑﺎﻳﺴﺖ، ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﺯﻳﺎﺭﺗﮕﺮ.. ﻛﻤﻴﺖ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻳﺎﺭ ﻳﺎﺭ ﺩﺭﻧﮓ ﻧﻜﺮﺩﻱ؟ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﻮﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻱ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺩﻫﺎﻱ ﺳﺨﺖ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺴﻴﻢﻫﺎﻱ ﻣﻠﺎﻳﻢ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻲﻭﺯﻳﺪ. ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ:
ﻓﺎﻟﺎﻥ ﺻﺮﺕ ﺍﻟﻲ ﺍﻣﻴﻪ
ﻭ ﺍﻟﺎﻣﻮﺭ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻤﺼﺎﺋﺮ
ﻫﺸﺎﻡ ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻙ ﺑﺸﻨﻮ ﺑﺸﻨﻮ ﺳﭙﺲ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺛﻴﻪ ﺍﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﺸﺎﻡ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ. ﻫﺸﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪ: ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺩﻳﻦ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻲﮔﺮﻳﻢ، ﭼﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﻜﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻞ ﺷﺪ [جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 44]
ﺩﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2