eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ امام صادق علیه السلام: 🔹أرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَمَلَ إِيمَانُهُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَمْ يَنْقُصْهُ ذَلِكَ قَالَ وَ هُوَ اَلصِّدْقُ وَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ وَ اَلْحَيَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ . 🔸چهار چيز است که در هر كس باشد، ايمانش كامل است. و اگر سر تا پايش گناه باشد، نقصى به او نرساند. و آنها راستگوئى و ادای امانت و حيا و حُسن خلق است. 📚 اصول کافی (باب الایمان و الکفر) جلد ۲ صفحه ۹۹ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اثبات خداوند_313.mp3
2.87M
🎧اثبات وجود خداوند 🎙️حجت الاسلام فرحزاد @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و سی و دو 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ↩️ ﻣﺴﺘﻬﻞ ﮔﻔﺖ: (ﭘﺪﺭﻡ) ﻛ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و سی و سه 🔷 ↩️ ﻫﺸﺎﻡ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻳﺴﺖ ﻭ ﭘﺮﺩﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﻳﻤﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺍﺵ (ﻣﻀﺮﻳﺎﻥ) ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻫﺪﺍﻳﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺑﻴﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﻫﺸﺎﻡ ﺑﻪ ﭼﻬﻞ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﻱ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﻫﺸﺎﻡ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﺪ ﻧﻮﺷﺖ ﻛﻪ: ﻛﻤﻴﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺗﺮﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﺴﻠﻄﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻧﻴﺰ ﻣﺎﻝ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﺯ ﺁﻥ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻛﻤﻴﺖ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ، ﮔﻔﺖ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺁﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻨﺤﺼﺮﺍ ﺍﺭﺗﺠﺎﻟﻲ ﺑﻮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﺑﻦ ﻫﺸﺎﻡ ﻛﻤﻴﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﺩ، ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﻫﺸﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﻲ ﺩﺍﺩﻱ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺧﺸﻢ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﻛﻪ ﺗﺮﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺨﺸﻴﺪﻥ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﺴﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﻣﺴﺘﻬﻞ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﺗﻮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻛﻤﻴﺖ ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲ‌ﺳﭙﺎﺭﻱ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ، ﺍﻣﺎ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻩ ﺍﻡ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻭﻱ ﮔﻔﺖ: ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﻫﺸﺎﻡ، ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺸﺎﻡ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺳﺨﺖ ﺍﻧﺪﻭﻫﻨﺎﻙ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﺩﺭﺁﻳﺪ، ﺑﺮ ﮔﻮﺭ ﺍﻭ ﺧﻴﻤﻪ ﺯﻥ ﻭ ﻣﻦ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﻱ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻓﺮﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻕ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻭ ﭼﻮﻥ ﻫﺸﺎﻡ ﺗﺮﺍ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻣﻲ‌ﻓﺮﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺟﺎﻣﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺗﻮ ﺑﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻗﺒﺮ ﭘﺪﺭ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻭ ﺳﺰﺍﻭﺭﻳﻢ. ﺑﺎﻣﺪﺍﺩ ﻫﺸﺎﻡ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻋﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﻛﺎﺥ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﻱ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ " ﺧﻴﻤﻪ " ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﺎﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻗﺒﺮ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻨﺎﻫﻲ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﺨﺘﺮ ﺍﺣﻀﺎﺭﺵ ﻛﻨﻴﺪ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۵ الی ۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ✔️ نکته ها: ۱ ـ مر
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۵ الی ۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ ۲ ـ معاد جسمانى بدون شک هر جا قرآن سخن از بازگشت انسان ها و رستاخیز به میان آورده، منظور، بازگشت این انسان با روح و جسم، در آن جهان است، و آنها که معاد را منحصر به جنبه روحانى آن کرده اند و تنها قائل به بقاى ارواحند، به هیچ وجه آیات قرآن را مورد بررسى قرار نداده اند. مثلاً روشن است آیاتى همچون آیه فوق، با صراحت سخن از معاد جسمانى مى گوید و گر نه معاد روحانى چه شباهتى به دوران جنینى و زنده شدن زمین هاى مرده به وسیله نمو گیاهان دارد؟ مخصوصاً آخرین جمله آیات مورد بحث، که به صورت نتیجه نهائى آمده، به وضوح این مطلب را ثابت مى کند، آنجا که مى گوید: وَ أَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ: و خداوند کسانى را که در قبرها هستند برمى انگیزاند ; چرا که قبر جایگاه جسم است، نه روح. اصولاً، تمام تعجب مشرکان از همین مسأله بوده است که: چگونه انسانى که تبدیل به خاک شد، بار دیگر به زندگى باز مى گردد، و الاّ مسأله بقاى روح، نه تنها چیز عجیبى نبوده، که مورد قبول اقوام جاهلى نیز بوده است (دقت کنید). * * * ۳ ـ ارذل العمر چیست؟ ارذل از ماده رذل به معنى چیز پست و نامطلوب است، و منظور از ارذل العمر، نامطلوب ترین دوران هاى عمر انسان مى باشد که به نهایت پیرى مى رسد، و به گفته قرآن علوم و دانش هاى خود را به کلى فراموش مى کند، و درست همانند یک کودک مى شود. از نظر معلومات، همچون کودک است. از نظر تدبیر امور، شبیه کودک است. از چیز جزئى همانند یک کودک ناراحت مى شود. و با امر مختصرى خوشحال و راضى مى گردد. ظرفیت و حوصله خود را از دست مى دهد. و گاه حرکات او کودکانه مى شود. با این تفاوت که، مردم از کودک انتظارى ندارند و از او دارند، به علاوه در مورد کودکان این امیدوارى هست که با رشد و نمو جسم و روحشان، همه این حالات بر طرف مى گردد، اما در مورد پیران فرتوت و کهنسال، چنین امیدى وجود ندارد. و با این تفاوت که، یک کودک چیزى نداشته که از دست بدهد، اما این پیر کهنسال همه سرمایه هاى حیاتى خود را از دست داده. روى این جهات، حال پیران سالخورده در مقایسه با حال کودکان، بسیار رقت بارتر و ناگوارتر است. در بعضى از روایات ارذل العمر به سن یک صد سالگى به بالا تفسیر شده است.(۶) و این ممکن است ناظر به نوع افراد باشد و گر نه کسانى هستند که در سنین پائینتر از یک صد سالگى، به این مرحله مى رسند همان گونه که اشخاصى یافت مى شوند که در سنین بالاتر از صد، نیز کاملاً هوشیار و آگاهند. مخصوصاً در علماء و دانشمندان بزرگ که دائماً به مباحث علمى اشتغال دارند کمتر دیده مى شود که: چنین وضعى دست دهد. و در هر حال، باید در مورد این بخش از عمر، به خدا پناه بریم، ضمناً، یادآورى این سال ها کافى است که ما را از غرور و غفلت بیرون آورد که: در آغاز چه بودیم؟ و اکنون چه هستیم؟ و در آینده چه خواهیم شد؟! ✍پی نوشت: ۶ ـ نور الثقلین ، جلد ۳، صفحه ۴۷۲. ✔️ پایان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۵ 🔺 دنیاطلبان متظاهر به دین 🔸 اين مرد لجوج را رها كن: ↩️ "ولى مؤمنان راستي
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۵ 🔺 دنیاطلبان متظاهر به دین 🔸 اين مرد لجوج را رها كن: ↩️ اين آيه و روايت از مدارك روشنى است كه اجازه تقيه را در شرايطى كه جان انسان در خطر است مى دهد. در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او بشارت داد، فرمود: «يا ابا اليقظان (انتخاب اين كنيه براى عمار شايد به اين دليل بود كه در بعضى از جنگ ها او و بعضى ديگر از صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شب بيدار بودند و از لشكريان حفاظت مى كردند تا دشمن به آن ها شبيخون نزند) فَإِنَّكَ أَخُو عَلِى فِى دِيانَتِهِ وَ مِنْ أَفَاضِلِ أَهْلِ وَلاَيتِهِ وَ مِنَ الْمَقْتُولِينَ فِى مَحَبَّتِهِ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِية; تو برادر على در ديانتش هستى و از افراد برجسته اهل ولايت او مى باشى و از كسانى هستى كه در محبت او شهيد مى شوى و تو را گروه ستمكار شهيد مى كنند».[9] و همين گونه شد; او در صفين به دست لشكريان معاويه به شهادت رسيد. جالب اين كه علماى اهل سنت نيز در فضيلت عمار مطالب قابل توجهى نقل كرده اند ولى با نهايت تأسف عثمان بلايى بر سر عمار آورد كه هر مسلمانى از شنيدن آن ناراحت مى شود. بلاذرى، از علماى معروف اهل سنت، در كتاب انساب الاشراف مى نويسد كه مقداد و عمار ياسر و طلحه و زبير و جمعى ديگر از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نامه اى نوشتند و كارهاى خلاف عثمان را در آن برشمردند و او را از عذاب الهى ترساندند و به او گفتند كه اگر دست از كارهايش برندارد بر ضد او اقدام خواهند كرد. عمار نامه را گرفت و نزد عثمان آمد و بخشى از آن را براى عثمان خواند. عثمان گفت: تو چرا از ميان آن ها داوطلب شدى؟ عمار گفت: براى اين كه من بيش از آن ها خيرخواه تو هستم. عثمان به او گفت: دروغ گفتى اى فرزند سميه (او را به نام مادرش ناميد كه توهين بزرگى محسوب مى شد، يعنى پدر تو معلوم نيست) عمار گفت: من فرزند سميه هستم و پدرم ياسر است. عثمان دستور داد غلامانش دست و پاى او را گرفتند و كشيدند و عثمان با دو پاى خود با كفش به پايين شكم او زد و او دچار فتق (پارگى پرده شكم) شد.[10] همين داستان را ابن عبدالبر، عالم ديگر اهل سنت در كتاب الاستيعاب در شرح حال عمار نقل كرده و افزوده كه يكى از دنده هاى عمار را نيز شكستند.[11] اما مغيرة بن شعبه: بسيارى درمورد او نوشتند كه مرد بسيار باهوشى بود و به همين دليل بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز از طرف خلفا مناصب مهمى به او داده شد كه آخرين منصبش فرماندارى كوفه بود ولى در عين حال مردى بسيار سنگدل و جنايت پيشه بود. ابوالفرج اصفهانى درباره اسلام آوردن او چنين نوشته است كه مغيره درباره اسلام آوردن خودش مى گويد: با گروهى از طائفه بنى مالك در عصر جاهليت نزد پادشاه مصر رفتيم و هدايايى براى او برديم. او هدايا را گرفت و دستور داد جوايزى به همه ما دادند بعضى را بيشتر و بعضى را كمتر ولى به من چيز بسيار كمى داد و چندان اعتنايى به من نكرد. گروهى از قبيله بنى مالك كه با من بودند با استفاده از كمك سلطان مصر هدايايى براى خانواده خود گرفتند و بسيار خوشحال بودند و هيچ كدام حاضر نشدند با من مواسات كنند (و من كينه آن ها را به دل گرفتم). هنگامى كه از مصر خارج شديم مقدارى شراب با خود آوردند  از آن نوشيدند من هم با آن ها خوردم ولى دوست نداشتم با آن ها باشم، با خود گفتم: اين ها به طائف بازمى گردند و به قبيله من مى گويند كه سلطان مصر به من بى اعتنايى كرد به همين دليل تصميم گرفتم آن ها را به قتل برسانم. به آن ها گفتم: من گرفتار سردردى شده ام. آن ها شراب خود را حاضر كردند و مرا دعوت نمودند. گفتم: چون سردرد دارم نمى نوشم اما شما بنشينيد من ساقى شما مى شوم. قبول كرده و شروع به نوشيدن شراب نمودند و هنگامى كه در آن ها اثر كرد باز هم تقاضاى شراب كردند. آنقدر نوشيدند و مست شدند كه به خواب عميقى فرو رفتند. من برخاستم و همه آن ها را به قتل رساندم و آنچه با آن ها بود برداشتم و به مدينه آمدم. ديدم پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در مسجد است و ابوبكر نزد اوست، مرا مى شناخت (پرسيد: براى چه آمده اى؟) گفتم: آمده ام شهادتين بگويم و مسلمان شوم. ابوبكر گفت: از مصر آمده اى؟ گفتم: آرى. گفت: آنهايى كه با تو بودند چه كردند؟ گفتم: ميان من و آن ها اختلافاتى بروز كرد و ما مشرك بوديم من همه آن ها را كشتم و غنائمشان را برگرفتم و خدمت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) آمدم تا خمس آن را تقديم كنم چون غنيمت مشركين است. ✍ پی نوشت: [9]. همان، ج 22، ص 333. [10]. انساب الاشراف، ج 5، ص 49 طبق نقل الغدير، ج 9، ص 16. [11]. الغدير، ج 9، ص 16 . ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا