قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۹۹ و ۱۰۰ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ حدیثى که از اما
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۹۹ و ۱۰۰
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ در اینجا خطاب به پیامبر است، و در آیه ۱۵۴ سوره بقره خطاب به همه مؤمنان کرده مى گوید: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ .
نه تنها در مورد مؤمنان عالى مقامى همچون شهیدان، جهان برزخ وجود دارد بلکه درباره کفار طغیانگرى همچون فرعون و یارانش نیز وجود برزخ صریحاً در آیه ۴۶ سوره مؤمن آمده است، مى فرماید:
النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ: آنها (فرعون و یارانش) هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى گیرند و به هنگامى که روز قیامت بر پا مى گردد فرمان داده مى شود: آل فرعون را در شدیدترین کیفرها وارد کنید .
البته آیات دیگرى را نیز براى این موضوع ذکر کرده اند که: در صراحت و ظهور، به پایه آیات فوق نمى رسد، تنها مطلبى که در آیات برزخ، باید مورد توجه قرار گیرد، این است که: به جز آیه مورد بحث ـ که مسأله برزخ را به طور کلى بیان کرده ـ بقیه مسأله را به صورت خصوصى ـ مثلاً در مورد شهداء یا آل فرعون ـ طرح کرده اند.
اما روشن است: نه آل فرعون خصوصیتى دارند، ـ که همانند آنها در جهان
بسیار بوده ـ و نه شهیدان; چرا که قرآن مجید گروهى از صالحان و خاصان را همطراز آنها شمرده، در آیه ۶۹ سوره نساء پیامبران، صدیقان، شهداء و صالحان را در کنار هم قرار مى دهد و مى فرماید: فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِیْنَ .
درباره عمومى بودن یا نبودن برزخ، سخنى داریم که در پایان این بحث به خواست خدا خواهد آمد.
و اما از نظر روایات ـ در کتب معروف شیعه و اهل تسنن، روایات فراوانى است که با تعبیرات مختلف و کاملاً متفاوت، از جهان برزخ، عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى که میان این عالم و عالم آخرت قرار دارد، سخن مى گوید:
۱ ـ در حدیث معروفى که در کلمات قصار نهج البلاغه آمده است، مى خوانیم: على(علیه السلام) هنگام مراجعت از جنگ صفین وقتى نزدیک کوفه، کنار قبرستانى که بیرون دروازه قرار داشت رسید، رو به سوى قبرها کرده، چنین گفت:
یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ! یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ! یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ! یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ! یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ! أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ، أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَ أَمَّا الأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟
ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لاَ َخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى:
اى ساکنان خانه هاى وحشتناک و مکان هاى خالى، و قبرهاى تاریک! اى خاک نشینان! اى غریبان! اى تنهایان! اى وحشت زدگان! شما در این راه بر ما پیشى گرفتید، و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد، اگر از اخبار دنیا بپرسید: به شما مى گویم: خانه هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان به نکاح دیگران در آمدند، و اموالتان تقسیم شد، اینها خبرهائى است که نزد ما است، نزد شما چه خبر؟!
سپس رو به یارانش کرده، فرمود: اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود حتماً به شما خبر مى دهند: بهترین زاد و توشه براى این سفر پرهیزکارى است .(۵)
روشن است: تمام این تعبیرات را بر مجاز و کنایه نمى توان حمل کرد، بلکه همه آنها خبر از این واقعیت مى دهد که انسان بعد از مرگ داراى یک نوع حیات برزخى است، مى فهمد و درک مى کند و اگر اجازه سخن گفتن داشته باشد سخن هم مى گوید.
۲ ـ در حدیث دیگرى از اصبغ بن نباته از على(علیه السلام) مى خوانیم: روزى حضرت از کوفه خارج شد و به نزدیک سرزمین غرى (نجف) آمد و از آن گذشت اصبغ مى گوید: ما به او رسیدیم، در حالى که دیدیم روى زمین دراز کشیده است قنبر گفت: اى امیرمؤمنان! اجازه نمى دهى عبایم را زیر پاى شما پهن کنم؟ فرمود: نه، اینجا سرزمینى است که خاک هاى مؤمنان در آن قرار دارد و یا این کار تو مزاحمتى براى آنها است.
✍ پی نوشت:
۵ ـ نهج البلاغه ، کلمات قصار، شماره ۱۳٠.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۲۳ ✅ راه اصلاح امور دنیا ↩️ مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود داستان ع
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۲۴
🌾 نقش حلم و عقل در اصلاح انسان
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به دو نعمت خدادادى اشاره مى فرمايد كه اگر انسان آن دو را در اختيار داشته باشد مى تواند خود را از خطرات مادى و معنوى حفظ كند. مى فرمايد: «حلم پرده اى است پوشنده و عقل شمشيرى است برنده»; (الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ، وَالْعَقْلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ). سپس كاربرد اين دو را در يك كلام كوتاه و پرمعنا بيان مى كند، مى فرمايد: «بنابراين، عيوب اخلاقى خود را با حلمت بپوشان و با هوى و هوس هاى سركشت با شمشير عقل مبارزه كن»; (فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَقَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ).
انسان براى حفظ خود دربرابر خطرات مادى و معنوى احتياج به دو چيز دارد: يكى وسيله اى كه خود را دربرابر خطرات بپوشاند مانند زره و دژهايى كه در سابق وجود داشت و وسايل نقليه محكمى كه امروز در جنگ ها در آن خود را حفظ مى كنند و ديگرى سلاحى كه به وسيله آن با دشمن مبارزه كند و او را از خود دور سازد. امام(عليه السلام) اين دو وسيله حياتى را به حلم و عقل تفسير كرده است.
حلم چگونه عيوب انسان را مى پوشاند؟ روشن است كه وقتى انسان عصبانى شد هم سخنان زشتى ممكن است بر زبان او بيايد و هم حركات نادرستى انجام دهد و خوى حيوانى خود را ظاهر و آشكار سازد و اضافه بر اين بر آتش خشم سفيه و نادانى كه در برابر او به درشت گويى وپرخاشگرى برخاسته افزوده مى شود و ناسزاهاى ديگرى مى گويد و اى بسا عيوب پنهانى انسان را نيز آشكار سازد. بنابراين حلم تمام اين ها را مى پوشاند و از ضايعات حاصل از آن جلوگيرى مى كند.
قرآن مجيد درباره پرهيزكاران راستين صفاتى را در سوره آل عمران برشمرده كه از جمله آن ها اين است: «(وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ); آنهايى كه بر خشم خود مسلط مى شوند و غضب خود را فرو مى نشانند و مردم (نادان و خطاكار) را مى بخشند».[1]
در حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) آمده است: «لاَ يكُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتَّى يكُونَ حَلِيما; انسان بنده واقعى خدا نخواهد بود مگر آن زمانى كه صاحب حلم و بردبارى شود».[2]
در حكمت 211 نيز خوانديم كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيه; حلم و بردبارى، دهان بند سفيهان است».
در حديث پرمعناى ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إِذَا وَقَعَ بَينَ رَجُلَينِ مُنَازَعَةٌ نَزَلَ مَلَكَانِ فَيقُولاَنِ لِلسَّفِيهِ مِنْهُمَا قُلْتَ وَ قُلْتَ وَ أَنْتَ أَهْلٌ لِمَا قُلْتَ سَتُجْزَى بِمَا قُلْتَ وَ يقُولاَنِ لِلْحَلِيمِ مِنْهُمَا صَبَرْتَ وَ حَلُمْتَ سَيغْفِرُ اللَّهُ لَكَ إِنْ أَتْمَمْتَ ذَلِكَ قَالَ فَإِنْ رَدَّ الْحَلِيمُ عَلَيهِ ارْتَفَعَ الْمَلَكَانِ; هنگامى كه ميان دو نفر نزاعى رخ دهد دو فرشته الهى در آن جا نازل مى شوند. به سفيه مى گويند: آنچه مى خواستى گفتى و همه آن سزاوار خود توست و به زودى كيفر سخنانت را خواهى ديد و به حليم مى گويند: صبر كردى و بردبارى نشان دادى خداوند به زودى تو را مى آمرزد اگر به همين حال نزاع را به پايان رسانى. اما اگر شخص حليم مقابله كرد هر دو ملك آن جا را ترك مى گويند. (نه وعده غفرانى به حليم مى دهند و نه سفيه را تهديد مى كنند)».[3]"
✍ پی نوشت:
[1]. آل عمران، آيه 134.
[2]. كافى، ج 2، ص 111، ح 1.
[3]. كافى، ج 2، ص 112، ح 9.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
✅ سـرمشـقى نيكـو!
☀️#امام_مهدی_علیه_السلام :
☀️ «دختر رسول خدا (فاطمه) براى من سرمشقى نيكو است».
⁙ «إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ ».
📚 الغيبه للطوسی، ص ٢٨٦
#امام_زمان علیهالسلام
@Nahjolbalaghe2
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موعظه
🔸 سه عذر مجرمین در قیامت که پذیرفته نیست!!
🎥 دکتر رفیعی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: ششصد و بیست و شش 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺍﺯ ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﻱ ﺷﻌﺮ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: ششصد و بیست و هفت
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﺣﺎﺩﻳﺜﻲ ﻛﻪ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﻋﺒﺪﻱ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺎﻣﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺣﺪﻳﺚ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﺒﺪﻱ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺍﻧﺎ ﺭﻭﻳﻨﺎ ﻓﻲ ﺍﻟﺤﺪﻳﺚ ﺧﺒﺮﺍ ﻳﻌﺮﻓﻪ ﺳﺎﺋﺮ ﻣﻦ ﻛﺎﻥ ﺭﻭﻱ " ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ " ﻭ " ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ " ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺰﺩ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺧﻄﺎﺏ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻃﻠﺎﻕ ﻛﻨﻴﺰ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ. ﻋﻤﺮ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﻧﺠﻤﻨﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﻣﺮﺩﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﻴﺸﺎﻧﻲ (ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺑﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻃﻠﺎﻕ ﻛﻨﻴﺰ ﭼﻴﺴﺖ؟ (ﻋﻠﻲ ﻉ) ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﻭ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ، ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻛﻨﻴﺰ ﺭﺍ ﺩﻭ ﻃﻠﺎﻕ ﺍﺳﺖ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﮔﻔﺖ: ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺑﻨﺰﺩ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻲ ﺁﻣﺪﻳﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻨﺰﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺪﻱ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻱ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﺕ ﺍﻭ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺷﺪﻱ؟ ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﻣﻲﺩﺍﻧﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻧﻪ، ﮔﻔﺖ، ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺮﺍﺳﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎﻱ ﻫﻔﺘﮕﺎﻧﻪ ﻭ ﺯﻣﻴﻨﻬﺎﻱ ﻫﻔﺘﮕﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻔﻪ ﺍﻱ ﺑﮕﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ (ﻋﻠﻲ ﻉ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻔﻪ ﺩﻳﮕﺮ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﻣﻲﭼﺮﺑﺪ. ﻡ- ﻭ ﺩﺭ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺯﻣﺨﺸﺮﻱ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻙ ﻣﺎ ﺑﻨﺰﺩ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺍﻱ ﺁﻣﺪﻳﻢ ﻭ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﻃﻠﺎﻕ
ﭘﺮﺳﻴﺪﻳﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻱ، ﺑﺨﺪﺍ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ، ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻱ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺁﻳﺎ
[جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 175]
ﻣﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﻛﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺣﺪﻳﺚ. ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ " ﮔﻨﺠﻲ " ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 129 " ﻛﻔﺎﻳﻪ " ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ " ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ " ﻭ " ﺣﺎﻓﻆ " ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ " ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ، ﺣﺴﻦ ﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻄﻴﺐ - ﺍﻟﺤﺮﻣﻴﻦ ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 78 " ﻣﻨﺎﻗﺐ " ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺯﻣﺨﺸﺮﻱ ﻭ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﻤﻮﺩﻩ ﺍﻟﻘﺮﺑﻲ " ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻣﺤﺐ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻃﺒﺮﻱ ﻧﻴﺰ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 244 ﺟﻠﺪ 1 " ﺭﻳﺎﺽ " ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﻭ ﺻﻔﻮﺭﻱ ﻫﻢ، ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 240 ﺟﻠﺪ 2 (ﻧﺰﻫﻪ ﺍﻟﻤﺠﺎﻟﺲ) ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺣﺪﻳﺜﻲ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﻋﺒﺪﻱ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭ ﻗﺪ ﺭﻭﻱ ﻋﻜﺮﻣﻪ ﻓﻲ ﺧﺒﺮ ﻣﺎ ﺷﻚ ﻓﻴﻪ ﺍﺣﺪ ﻭ ﻟﺎ ﺍﻣﺘﺮﺍ ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﻠﺎ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ (ﺳﻴﺮﻩ ﺍﺵ) ﺍﺯ " ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ " ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻱ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎﺋﻲ ﺑﺮ ﮔﺮﻭﻫﻲ
ﮔﺬﺷﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺳﺐ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﻛﺶ ﺧﻮﻳﺶ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﻬﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻣﻲﺩﻫﻨﺪ. ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺴﻮﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺮﺩ. ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﻭﻱ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻛﺪﺍﻣﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍﻱ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺭﺍ ﺳﺐ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻟﻌﻦ ﻛﻨﺪ، ﺷﺮﻙ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺖ: ﻛﺪﺍﻡ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺳﻮﻝ (ﺹ) ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻣﻲﺩﻫﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﺩﻫﺪ، ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺖ: ﻛﺪﺍﻣﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﻳﻜﻲ ﺭﺍ ﻣﺎ... ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮔﻮﺍﻩ ﻣﻲﮔﻴﺮﻡ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺳﺐ ﻛﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﺳﺐ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﺮﺍ ﺳﺐ ﻛﻨﺪ ﺧﺪﺍﻱ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺭﺍ ﺳﺐ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻟﻌﻦ ﻛﻨﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺳﺮ ﻧﮕﻮﻥ ﻛﻨﺪ، ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺭﻭﻱ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﻛﺶ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﻴﻦ ﭼﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ؟ ﮔﻔﺖ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻤﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻔﺘﻢ، ﭼﻬﺮﻫﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻳﺪﻱ؟ ﮔﻔﺖ:
[ جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 176]
ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻩﻫﺎﻱ ﺳﺮﺥ ﺭﻧﮓ ﺧﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺑﺰﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﺩ ﺑﺰﺭﻙ ﻗﺼﺎﺑﻲ ﻣﻲﻧﮕﺮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲﻧﮕﺮﻳﺴﺘﻨﺪ. ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺪﺭﺕ ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﺮ ﺳﺨﻨﺖ ﺑﻴﻔﺰﺍ. ﻭﻱ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎ ﭘﻠﻜﻬﺎﻱ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻢ، ﭼﻮﻥ ﺫﻟﻴﻠﻲ ﻛﻪ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮﺩ، ﺑﺘﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ: ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻘﺮﺑﺎﻧﺖ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﮕﻮ. ﻋﺼﺎﻛﺶ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺨﻨﻲ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﺣﻴﺎﻫﻢ ﻋﺎﺭ ﻋﻠﻲ ﺍﻣﻮﺍﺗﻬﻢ ﻭ ﺍﻟﻤﻴﺘﻮﻥ ﻓﻀﻴﺤﻪ ﻟﻠﻐﺎﺑﺮ " ﺯﻧﺪﮔﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻨﮓ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ، ﻭ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻮﺟﺐ ﺭﺳﻮﺍﺋﻲ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻧﻨﺪ " ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﻣﺤﺐ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻃﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 166 ﺟﻠﺪ 1 " ﺭﻳﺎﺽ " ﻭ ﮔﻨﺠﻲ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 27، ﻛﻔﺎﻳﻪ ﻭ ﺷﻴﺦ ﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﺣﻤﻮﺋﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ 56 " ﺍﻟﻔﺮﺍﺋﺪ " ﻭ ﺍﺑﻦ ﺻﺒﺎﻍ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 126 " ﺍﻟﻔﺼﻮﻝ " ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2