eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشرى همانند شما هستیم، ولى خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته باشد)، نعمت مى بخشد (و مقام رسالت عطا مى کند). و براى ما ممکن نیست جز به فرمان خدا معجزه اى بیاوریم. و (از تهدیدهاى شما نمى هراسیم.) مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند! (ابراهیم/۱۱) *** وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَيْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با این که ما را به راههاى (سعادت)مان رهبرى کرده است؟! و ما به یقین در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمى داریم). و توکّل کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند.» (ابراهیم/۱۲) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۸ الی۱۰)🔹 ❓آیا در خدا شکّ است؟ نخستین آیه مورد بحث تأیید و تکمیلى
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۱ و ۱۲)🔹 ✅تنها بر خدا توکّل کنید در این دو آیه پاسخ پیامبران را از بهانه جویى هاى مخالفان لجوج ـ که در آیات گذشته آمده ـ مى خوانیم. در مقابل ایراد کسانى که مى گفتند: چرا از جنس بشر هستید، پیامبرانشان به آنها گفتند: مسلّماً ما تنها بشرى همانند شما هستیم ولى خداوند به هر کس از بندگانش که بخواهد نعمت مى بخشد و مقام رسالت عطا مى کند (قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لَـکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ). یعنى فراموش نکنید اگر فرضاً به جاى بشر، فرشته اى انتخاب مى شود، فرشته از خود چیزى ندارد; همه مواهب، از جمله موهبت رسالت و رهبرى، از سوى خداست و آن که مى تواند چنین مقامى را به فرشته اى بدهد، توانایى اعطاى این مقام را به یک انسان هم دارد. بدیهى است بخشیدن این موهبت از ناحیه خداوند بى حساب نیست. بارها گفته ایم که مشیّت خدا با حکمت او هماهنگ است، یعنى هر جا مى خوانیم: خدا به هر کس که بخواهد... یعنى هر کس را که شایسته بداند .درست است که مقام رسالت موهبت الهى است، ولى آمادگى هایى در شخص پیامبر نیز حتماً وجود دارد. آن گاه بى آنکه از ایراد دوم سخن بگوید به پاسخ ایراد سوم مى پردازد. گویى ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنّت نیاکان، چندان سست و بى اساس است که هر انسان عاقلى با کمترین تأمّل، جواب آن را مى فهمد، به علاوه بر اینکه در آیات دیگر قرآن پاسخ آن داده شده است. آرى در پاسخ ایراد سوم مى گوید: آوردن معجزه از سوى ما به این ترتیب که هر کس به میل خود معجزه اى پیشنهاد کند و مسأله خرق عادت به یک بازیچه مبدّل شود کار ما نیست و ما هرگز نمى توانیم معجزه اى جز به فرمان خدا بیاوریم (وَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَان إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ). به علاوه هر پیامبرى، حتّى بدون تقاضاى مردم، به اندازه کافى اعجاز ارائه مى دهد تا سند اثبات حقّانیّت او گردد، هر چند مطالعه محتویات دعوت و مکتب آنها خود به تنهایى بزرگ ترین اعجاز است. ولى بهانه جویان غالباً گوششان بدهکار این حرف ها نبود و هر روز پیشنهاد تازه اى مى کردند و اگر پیامبر تسلیم نمى شد جار و جنجال به راه مى انداختند. سپس براى اینکه به تهدیدهاى گوناگون بهانه جویان نیز پاسخ قاطعى بدهند با این جمله موضع خود را مشخّص ساختند و گفتند: افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند ; همان خدایى که قدرت ها در برابر نیروى لایزالش ناچیز و بى ارزشند (وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ). آن گاه به استدلال روشنى درباره مسأله توکّل پرداخته گفتند: و چرا بر خدا توکّل نکنیم ، با اینکه ما را به راه هاى مان رهبرى کرده است؟ (وَ مَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللهِ وَ قَدْ هَدَینَا سُبُلَنَا). جایى که برترین موهبت یعنى هدایت به راه هاى سعادت را به ما عطا فرموده، مسلّماً در برابر هرگونه تهاجم و کارشکنى و مشکلى ما را در پوشش حمایت خویش قرار خواهد داد. و سپس چنین ادامه دادند: تکیه گاه ما خداست; تکیه گاهى شکست ناپذیر و مافوق همه چیز، و ما به طور مسلّم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا). سرانجام نیز گفتار خود را با این سخن پایان دادند: و توکّل کنندگان باید فقط بر خدا توکّل کنند (وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ). ✔️نکته ها: ۱. در نخستین آیه مورد بحث مى خوانیم: مؤمنان باید فقط بر خدا توکّل کنند. و در آیه دوم مى خوانیم: متوکّلان باید بر خدا توکّل کنند. گویى جمله دوم مرحله اى است وسیع تر و فراتر از مرحله اوّل، یعنى مؤمنان که سهل است ـ چون ایمان به خدا از ایمان به قدرت و حمایت او و توکّل بر او جدا نمى تواند باشد ـ حتّى غیر مؤمنان تکیه گاهى جز خدا نمى یابند، زیرا به هر کس بنگرد از خود چیزى ندارد، همه نعمت ها و قدرت ها و موهبت ها به ذات پاک او برمى گردد، پس آنها نیز باید سر بر آستان او بگذارند و از او بخواهند که توکّل، آنها را دعوت به ایمان به الله مى کند. ۲. آیات مورد بحث پاسخ کسانى است که اعجاز پیامبران و معجزات پیامبر اسلام(ص)غیر از قرآن را نفى مى کردند. همچنین به ما مى فهمانَد که پیامبران هرگز نگفته اند ما معجزه نمى آوریم، بلکه مى گفتند: جز به فرمان خدا و اجازه او دست به این کار نمى زنیم، زیرا اعجاز کار اوست و در اختیار او و هر زمان صلاح بداند به ما فرمان مى دهد. ۳. حقیقت توکّل و فلسفه آن توکّل در اصل از مادّه وکالت به معنى انتخاب وکیل است. مى دانیم که وکیل خوب کسى است که حدّاقل داراى چهار صفت باشد، آگاهى، امانت، قدرت و دلسوزى. ناگفته پیداست که انتخاب وکیل مدافع در کارها در جایى است که انسان شخصاً قادر به دفاع از حقّ خود نباشد، در این موقع از نیروى دیگرى استفاده مى کند و با کمک او به حلّ مشکل خویش مى پردازد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۱ و ۱۲)🔹 ✅تنها بر خدا توکّل کنید در این دو آیه پاسخ پیامبران را
↩️توکّل کردن بر خدا مفهومى جز این ندارد که انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگى و دشمنى ها و سرسختى هاى مخالفان و پیچیدگى ها و احیاناً بن بست هایى که در مسیر خود به سوى هدف دارد، در جایى که توانایى بر گشودن آنها ندارد، او را وکیل خود سازد و به او تکیه کند و از تلاش باز نایستد.بلکه در آنجا هم که توانایى بر انجام دادن کارى دارد، باز مؤثّر اصلى را خدا بداند، زیرا از نگاه یک موحّد، سرچشمه تمام قدرت ها و نیروها اوست.نقطه مقابل توکّل بر خدا تکیه کردن بر غیر اوست. یعنى به صورت اتّکایى زیستن، وابسته به دیگرى بودن و از خود استقلال نداشتن است.دانشمندان اخلاق مى گویند: توکّل ثمره مستقیم توحید افعالى خداست، زیرا همان طور که گفتیم، از نظر یک موحّد، هر حرکت و کوشش و جنبش و هر پدیده اى که در جهان صورت مى گیرد، سرانجام به علّت نخستین این جهان، یعنى ذات خداوند ارتباط مى یابد، ازاین رو یک موحّد همه قدرت ها و پیروزى ها را از او مى داند. فلسفه توکّل از آنچه ذکر کردیم استفاده مى شود که اوّلاً توکّل بر خدا یعنى منبع فناناپذیر قدرت، سبب افزایش مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگى است، هنگامى که مسلمانان در میدان اُحُد ضربه سختى خوردند و دشمنان پس از ترک این میدان بار دیگر از نیمه راه بازگشتند تا ضربه نهایى را به آنه بزنند و این خبر به گوش مؤمنان رسید، قرآن مى گوید: افراد باایمان نه تنها در این لحظه بسیار خطرناک که بخش عمده نیروى فعّال خود را از دست داده بودند وحشت نکردند، بلکه با تکیه بر توکّل و استمداد از نیروى ایمان، بر پایدارى آنها افزوده شد و دشمن فاتح، با شنیدن خبر این آمادگى به سرعت عقب نشست. نمونه این استقامت در سایه توکّل در آیات متعدّدى به چشم مى خورد، از جمله در آیه ۱۲۲ آل عمران مى گوید: توکّل بر خدا جلوى سستى دو طایفه از جنگجویان را در میدان جهاد گرفت. و در آیه ۱۲ سوره ابراهیم، توکّل ملازم با صبر و استقامت در برابر حملات و صدمات دشمن ذکر شده است.و در آیه ۱۵۹ آل عمران براى انجام کارهاى مهم، نخست دستور به مشورت و سپس تصمیم راسخ و بعد توکّل بر خدا داده شده است. حتّى قرآن مى گوید: در برابر وسوسه هاى شیطانى، تنها کسانى مى توانند مقاومت کنند و از تحت نفوذ او درآیند که داراى ایمان و توکّل باشند (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ). از مجموع آیات مزبور استفاده مى شود که منظور از توکّل این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتّکا بر قدرت بى پایان خداوند، خود را پیروز بداند. به این ترتیب، توکّل، امیدآفرین،نیروبخش، تقویت کننده و سبب فزونى پایدارى و مقاومت است.اگر مفهوم توکّل، به گوشه اى خزیدن و دست روى دست گذاشتن بود، معنى نداشت که درباره مجاهدان و مانند آنها پیاده شود. و اگر کسانى چنین مى پندارند که توجّه به عالم اسباب و عوامل طبیعى با روح توکّل ناسازگار است سخت در اشتباهند، زیرا جدا کردن آثار عوامل طبیعى از اراده خدا یک نوع شرک محسوب مى شود. مگر نه اینکه عوامل طبیعى هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست.آرى، اگر عوامل را دستگاهى مستقل در برابر اراده او بدانیم، با روح توکّل سازگار نخواهد بود ـ دقّت کنید. چطور ممکن است چنان تفسیرى براى توکّل بشود با اینکه شخص پیامبر اسلام(ص) که سرسلسله متوکّلان بود، براى پیشبرد اهدافش از هیچ فرصت و نقشه صحیح و تاکتیک مثبت و انواع وسایل و اسباب ظاهرى غفلت نمى کرد. اینها همه ثابت مى کند که توکّل مفهوم منفى ندارد.ثانیاً توکّل بر خدا آدمى را از وابستگى ها که سرچشمه ذلّت و بردگى است نجات مى دهد و به او آزادگى و اعتماد به نفس مى بخشد. توکّل با قناعت ریشه هاى مشترکى دارد و طبعاً فلسفه آن دو نیز از جهاتى با هم شبیه است و در عین حال تفاوتى دارند.در اینجا چند روایت اسلامى در زمینه توکّل ـ به عنوان پرتوى روى مفهوم اصلى و ریشه آن ـ مى آوریم. امام صادق(ع) مى گوید: إنَّ الغِنى وَالعِزَّ یَجولانِ فَإذا ظَفِرا بِمَوضِعِ التَّوَکُّلِ أوطَنا: بى نیازى و عزّت در حرکت اند، هنگامى که محلّ توکّل را بیابند در آنجا وطن مى گزینند.در این حدیث وطن اصلىِ بى نیازى و عزّت، توکّل معرّفى شده است. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که فرمود: از پیک وحى خدا جبرئیل پرسیدم: توکّل چیست؟ گفت: ألعِلمُ بِأنَّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنفَعُ وَ لا یعطى وَ لا یَمنَعُ وَ استِعمالُ الیأسِ مِنَ الخَلقِ، فَإذا کانَ العَبدُ کَذلِکَ لَم یَعمَل لاِحَد سِوَى اللهِ... وَ لَم یَطمَع فی أحَد سِوَى اللهِ فَهذا هُوَ التَّوَکُّلُ: آگاهى به این واقعیّت که مخلوق نه زیان مى رساند و نه نفع و نه عطا و نهمنع، و چشم از دست مخلوق برداشتن. هنگامى که بنده اى چنین شد، جز براى خدا کار نمى کند و از غیر او امیدندارد. این حقیقت توکّل است ✔️پایان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه(۷۲)بخش دوم🔹 ✅ما را در سايه او قرارده: امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنانش دعا
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۳)🔹 🔶سرزنش مروان بن حکم 🔭خطبه در يك نگاه: اين سخن در واقع از خيانت و جنايت «مروان» و «بنى مروان» پرده برمى دارد، از يك سو او را به يهود تشبيه مى كند كه خيانت و كارشكنى آنها نسبت به مسلمين از روز ظهور اسلام تا به امروز بر كسى مخفى نبوده است و از سوى ديگر از آينده بنى مروان و حكومت اين شجره خبيثه خبر مى دهد كه در حكومت كوتاه خود چه مصايب و مشكلاتى براى مسلمانان ببار مى آورد، اين پيشگويى كه به صورت يك خبر غيبى بيان شده از احاطه روح مقدّس امام عليه السلام نسبت به حوادث آينده خبر مى دهد. نيازى به بيعت مروان ندارم! در آغاز اين سخن، امام(عليه السلام) به پيشنهاد «امام حسن» و «امام حسين»((عليهما السلام)) داير به عفو «مروان بن حکم» که روز جنگ «جمل» اسير شده بود و سپس تجديد بيعت با «اميرمؤمنان على(عليه السلام)» چنين مى فرمايد: «مگر او پس از قتل عثمان با من بيعت نکرد. من نيازى به بيعت او ندارم. دست او دست يهودى است! اگر (امروز) با دستش بيعت کند (فردا) با پشت خود پيمانش را بر باد مى دهد» (أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لاَ حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ! إِنَّهَا کَفٌّ يَهُودِيَّةٌ، لَوْ بَايَعَنِي بِکَفِّهِ لَغَدَرَ بِسُبَّتِهِ). تشبيه دست او به دست يهودى اشاره روشنى به خيانت هاى «مروان» است که در واقع از پدر خائنش «حَکَم» به ارث برد; همان مردى که به خاطر جاسوسى براى مشرکان و استهزا و سُخريه پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به طائف تبعيد شد و حتّى شفاعت هاى «عثمان» که فرزند برادر او بود، در عصر خليفه اوّل و دوّم مؤثّر نيفتاد و همچنان به صورت تبعيد در طائف ماند و هنگامى که عثمان به خلافت رسيد نخستين کار زشتى که انجام داد و مردم بر او ايراد گرفتند، آزاد کردن «حَکَم بن أبى العاص» و باز گرداندن او به مدينه بود. بديهى است شخصى که يک روز با «على(عليه السلام)» بيعت مى کند بيعتى که حتّى در ميان مردم جاهليّت محترم بود و کمى بعد، بيعت خود را مى شکند و آتش جنگ «جمل» بر پا مى کند بيعتش ارزش و اعتبارى ندارد، اگر بار ديگر هم بيعت کند تا فرصتى بدست آورد، به بيعت خود پشت مى کند و تعهّدات خويش را زير پا مى گذارد; او هميشه تابع هوا و هوس خويش است و عزّت و آبرو و شرف انسانى و تعهّدات شرعى و اخلاقى براى او الفاظى بى محتواست! سپس امام(عليه السلام) سه پيشگويى درباره مروان و دودمان او مى کند; نخست مى فرمايد: «بدانيد او حکومت کوتاهى خواهد داشت همچون مقدار زمانى که سگى بينى خود را با زبانش مى ليسد!» (أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً کَلَعْقَةِ الْکَلْبِ أَنْفَهُ). هنگامى که سگ پوزه خود را در جيفه اى وارد مى کند که از آن بخورد، کمى از بقاياى جيفه، يا چربى آن، بر پوزه و بينى او باقى مى ماند که بعداً با زبان درازش آن را پاک مى کند، هم پوزه را تميز کرده، و هم از بقاياى جيفه استفاده مى کند. انتخاب اين تعبير براى حکومت کوتاه مدّت «مروان» در نهايت فصاحت و بلاغت و به اصطلاح: «مقال مطابق مقتضاى حال است». آرى او همچون سگى بود که از جيفه حکومت نامشروعى که از دودمان «بنى اميّه» مانده بود، بهره گرفت آن هم در مدّتى بسيار کوتاه، که به گفته بعضى از مورّخان چهار ماه و ده روز و به گفته بعضى ديگر شش ماه، و بيشترين مدّتى که براى آن نوشته اند نُه ماه است و به اين ترتيب پيشگويى على(عليه السلام) درباره او به وقوع پيوست و چنانکه در نکات، اشاره خواهيم کرد به دست همسرش به سادگى کشته شد. دومين پيشگويى اين که فرمود: «او پدر قوچ هاى چهارگانه است» (وَ هُوَ أَبُوالأَکْبُشِ الأَرْبَعَةِ). «أکبُش» جمع «کَبْش» به معناى گوسفند نر، يا قوچ است که حيوان سرکشى است و طبق اين تعبير، امام(عليه السلام) آنها را به حيوان سرکش تشبيه کرد. به گفته جمعى از «شارحان نهج البلاغه» اين سخن اشاره است به فرزندان چهارگانه او: «عبدالملک» که جانشين او شد، «عبدالعزيز» که والى مصر گرديد، «بشر» والى عراق، و «محمّد» نيز والى جزيره شد، که هر کدام از آنها شرارت را از پدرشان به ارث بردند. درست است که فرزندان «مروان» بسيار بيش از اين بود ولى اين چهار نفر کسانى هستند که به حکومت رسيدند و اميرمؤمنان على(عليه السلام) به آنها اشاره مى فرمايد. جمعى ديگر از «شارحان» اين سخن را اشاره به نوادگان «مروان» که فرزندان «عبدالملک» بودند، مى دانند که چهار نفر آنها به نام «وليد»، «سليمان»، «يزيد»، و «هشام» به خلافت رسيدند و او تنها کسى بود که چهار فرزندش به خلافت رسيدند. به همين دليل، جمعى قول دوم را ترجيح دادند، چرا که با سومين پيشگويى امام که در کلام بالا آمده است و مى فرمايد: «و امّت اسلام به زودى از دست او و پسرانش، روز خونينى خواهند داشت» (وَ سَتَلْقَى الأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أحْمَرَ) سازگارتر است.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۳)🔹 🔶سرزنش مروان بن حکم 🔭خطبه در يك نگاه: اين سخن در واقع از خيانت و جنايت «م
↩️اين پيشگويى نيز به تحقّق پيوست و اين خلفاى خونخوار يکى پس از ديگرى به حکومت رسيدند و جاى «مروان» و «عبدالملک» را گرفتند و خون هاىزيادى ريختند و بسيارى از بى گناهان را به تيغ دژخيمان سپردند و (يَوْماً أحْمَر) (روز سرخ و خونين) با جنايات آنها تحقّق پذيرفت; که يک نمونه آن، جنايات «حجّاج» فرماندار کوفه در عصر «عبدالملک بن مروان» است. *** نکته: سرگذشت عجيب مروان! «مروان بن حَکَم» که از سرسخت ترين دشمنان «اميرمؤمنان على(عليه السلام)» بود و محور سخن در خطبه مورد بحث است، سرگذشتى شگفت انگيز و عبرت آميز دارد و آگاهى بر تاريخ زندگى نکبت بار او، بسيارى از حقايق مربوط به تاريخ صدر اسلام را روشن مى سازد. پدرش «حَکَم» همانگونه که در بالا اشاره کرديم به خاطر کارشکنى هاى مکرّر بر ضدّ پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، به طائف تبعيد شد و پيامبر در حقّ او فرمود: «لَعَنَکَ اللَّهُ وَ لَعَنَ مَا فِي صُلْبِکَ; خداوند هم تو را و هم فرزندى را که در صلب خود، دارى لعنت کند» (و اين قبل از تولّد مروان بود.) چهره او در جامعه اسلامى آن روز، به قدرى منفور بود که نه خليفه اوّل و نه خليفه دوم جرأت نکردند به وساطت هاى «عثمان» که برادرزاده او بود ترتيب اثر داده، اجازه بازگشت او را به مدينه بدهند; ولى هنگامى که «عثمان» به خلافت رسيد، يکى از نخستين کارهاى زشتى که انجام داد آزاد کردن عمويش «حَکَم» پدر «مروان» بود و عجب تر اينکه او را از مقرّبان خود قرارداد و اموال فراوانى از بيت المال را در اختيار او گذاشت و اين يکى از نقاط تاريک حکومت «عثمان» است که از عوامل شورش بر ضدّ او محسوب مى شود و به خاطر همين کار بود که گروهى از صحابه پيغمبر، از نماز خواندن پشت سر «عثمان» خوددارى کردند. بعد از قتل «عثمان»، «مروان» در زمره کسانى بود که با «على(عليه السلام)» بيعت کرد، ولى چيزى نگذشت که دست به دست آتش افروزان «جمل» داد و به «بصره» آمد و پس از شکست لشکر جمل و کشته شدن «طلحه» و «زبير»، (سردمداران جنگ) «مروان» اسير شد و چنانکه در شرح خطبه آورديم، با شفاعت امام حسن و امام حسين(عليه السلام) که کانونهاى رحمت الهى بودند، آزاد شد. و بعضى گفته اند «ابن عباس» براى او شفاعت کرد. ولى او دست از شيطنت برنداشت و به «معاويه» و لشکريان «شام» پيوست و در جنگ «صفّين» به طور فعّال شرکت داشت و از عجايب اينکه نوشته اند «معاويه» به فرزندش «يزيد» وصيّت هايى نمود و از جمله اينکه به او گفت: من از چهار نفر بر تو مى ترسم که يکى از آنها را «مروان» شمرد و توصيه کرد، هنگامى که من از دنيا رفتم وقتى که مى خواهى بر جنازه من نماز بخوانى بگو: پدرم وصيّت کرده است که بايد يکى از بزرگان «بنى اميّه» عمويم «مروان بن حَکَم» مراسم نماز را بجا آورد و به اين ترتيب او را مقدّم بدار و گروهى را دستور ده که زير لباس خود اسلحه ببندند و در آخر نماز، به او حمله کنند و خونش را بريزند، تا از دست او راحت شوى. گويا «مروان» از ماجرا باخبر شده بود و يا از قراين و احوال، نسبت به حاضران سوء ظنّ پيدا کرد و پيش از تکميل نماز از صحنه گريخت. درباره سبب مرگ «مروان» که در سال 65 هجرى واقع شد، چنين گفته شده است که «معاوية بن يزيد» هنگامى که در آستانه مرگ قرار گرفت کسى را به عنوان جانشين خود انتخاب نکرد; لذا بر سر جانشينى او اختلاف شد. بعضى از نزديکانِ «معاوية بن يزيد» تمايل داشتند که برادرش «خالد بن يزيد» جاى او را بگيرد ولى چون سنّ او کم بود، با «مروان بن حَکَم» بيعت کردند با اين قيد که بعد از او «خالد» جاى او را بگيرد، ولى چيزى نگذشت که «مروان» از اين کار پشيمان شد و تصميم گرفت خلافت را بعد از خود به فرزندش «عبدالملک» و سپس «عبدالعزيز» بسپارد. طرفداران «خالد» از اين امر سخت عصبانى شدند، اين در حالى بود که مروان با مادر «خالد» ازدواج کرده بود، تا از اين طريق او را کوچک کند ولى «خالد» اين کار را به مادرش خرده گرفت و پيمان شکنى «مروان» را نسبت به خودش بازگو کرد. مادرش به او گفت غم مخور! من کار «مروان» را مى سازم و به گفته خود عمل کرد و شب هنگام در حال خواب، متّکايى بر دهان «مروان» قرار داد و فشرد و او را خفه کرد در حالى که 61 يا 63 سال بيشتر نداشت. از امورى که درباره «مروان» نوشته اند اين است که مادرش قبل از آن که با «حَکَم» ازدواج کند، از زنان فاحشه مشهور در محيط جاهليّت بود و از کسانى بود که آنها را «صاحبة الراية» مى گفتند; زيرا علناً پرچمى بر در خانه خود نصب کرده بود و افراد آلوده و بى بند و بار را به سوى خود فرا مى خواند.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️اين پيشگويى نيز به تحقّق پيوست و اين خلفاى خونخوار يکى پس از ديگرى به حکومت رسيدند و جاى «مروان» و
↩️همان گونه که قبل از اين اشاره کرديم، حکومت خودِ «مروان» چند ماه بيشتر نبود و در روايات آمده است که شبى در خواب ديد چهار بار در محراب «پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)» بول کرده است. هنگامى که از «ابن سيرين» معبّر معروفِ خواب، اين مطلب را سؤال کرد، گفت: چهار نفر از فرزندان تو، به حکومت مى رسند (و مايه تخريب اسلام مى شوند) و همين طور شد (البتّه چهار نفر از نوه هاى اوّلين فرزندان او، يعنى فرزندانِ «عبدالملک» به خلافت رسيدند): «وليد بن عبدالملک» (از سال 86 - 96 هجرى قمرى)، «سليمان بن عبدالملک» (از سال 96 - 99)، «يزيد بن عبدالملک» (از سال 101 - 105) و «هشام بن عبدالملک» (از سال 105 - 125). البته در ميان دو نفر اوّل و دو نفر اخير، مدّت کوتاهى خلافت به دست «عمر بن عبدالعزيز» افتاد که نوه ديگر «مروان» بود (از سال 99 - 101). سپس طومار زندگى نوه هاى او درهم پيچيد و تاريخ زشت و سياه و ننگين «آل مروان» به عنوان جمعى از بدترين خلفاى بنى اميّه، رقم خورد. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🌿پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله: 💢بوى فرزند، از بوى بهشت است و دختران را جز مؤمن، كسى دوست ندارد. 📕منبع: حکمت‌نامه کودک، ج۱، ص۳۱ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 آیا گناهانی که از آنها توبه می کنیم از پرونده اعمالمان پاک می شوند؟ 🎙استاد عالی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: پنجم 🔷واقعه غدیرخم #علامه‌امینی ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺍﺑﻦ ﺣﺎﺗﻢ ﺷﺎﻣﻲ ﺩﺭ
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: ششم 🔷واقعه غدیرخم ↩️ﻭ ﻣﺘﻀﻤﻦ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﻭ ﺧﺼﺎﻳﺼﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺴﺒﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﮔﺸﺘﻪ ﺫﻛﺮ ﻣﻴﻨﻤﺎﺋﻴﻢ، ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﺪﺛﻴﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺑﺼﺤﺖ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ، ﺑﺎﻧﭽﻪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ (ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﺸﺘﻤﻞ ﺑﺮ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ) ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﻴﺎﻓﺘﻪ، ﻭ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﻭ ﺣﺎﺿﺮﻳﻦ ﺑﺎ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﺑﻴﻌﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻧﻤﻮﺩ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺣﻘﻲ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﺁﻧﺮﺍ ﻣﻲ‌ﮔﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﻊ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﻲ‌ﻫﺎ ﻣﻴﺴﺎﺯﻳﻢ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺷﺐ ﺭﻭﻱ ﻃﻮﻟﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻭ (ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﺿﻤﻦ ﻛﻠﺎﻣﻲ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺳﻴﺮ ﺁﻧﺮﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻗﺒﻠﺎ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﻌﺾ ﺍﺯ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ... ﺑﺮ ﻣﻴﮕﺮﺩﺩ ﺑﺴﻴﺎﻕ ﺭﻭﺍﻳﺖ... ﺳﭙﺲ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ: ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻛﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺍﺟﺮﺍﺀ ﻓﺮﻣﻮﺩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ، ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻬﺬﺍ ﻣﻮﻟﺎﻩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ. (ﺯﻳﺎﺩﺗﻲ ﭼﺎﭖ ﺩﻭﻡ) - ﻭ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺒﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 3 " ﺍﻟﺎﺳﺘﻴﻌﺎﺏ " ﺹ 35 ﺩﺭ ﺣﺎﺷﻴﻪ " ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ " ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺴﻨﺪ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ، ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻮﺍﺭﺙ ﺍﺯ ﻗﺎﺳﻢ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺯﻫﻴﺮ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺣﻤﺎﺩ ﻗﻨﺎﺩ- ﺍﺯ ﺍﺳﺤﻖ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺍﺯﺩﻱ، ﺍﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻦ ﺧﺮﺑﻮﺫ، ﺍﺯ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻦ ﻣﻨﺬﺭ، ﺍﺯ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺯﺫﻱ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ. ﻭ ﻃﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 3 ﺗﻔﺴﻴﺮﺵ ﺩﺭ ﺹ 418 ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﻮﻝ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ: ﺍﻧﻤﺎ ﻭﻟﻴﻜﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﻪ. ﺍﻟﺎﻳﻪ... ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻮﻳﺪ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻓﻀﻴﺎﻥ ﺩﺍﻧﺎﺗﺮ ﺑﺘﻔﺴﻴﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﻟﺎﻟﺖ ﺑﺮ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺖ، ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻣﺠﺎﻟﺲ ﻭ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﻣﻴﻨﻤﻮﺩ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ (ﺭﺍﻓﻀﻴﺎﻥ) ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺴﺰﺩ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ، ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺗﻘﻴﻪ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﺑﺎﻥ ﻧﻨﻤﻮﺩﻩ، ﭼﻪ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺑﺨﺒﺮ ﻏﺪﻳﺮ ﻭ ﺧﺒﺮ ﻣﺒﺎﻫﻠﻪ ﻭ ﺑﺘﻤﺎﻡ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﻭ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺧﻮﺩ ﺗﻤﺴﻚ ﺟﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﺣﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺗﻤﺴﻚ ﻧﻨﻤﻮﺩﻩ، ﺍﻩ. ﻭ ﺗﻮ (ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺳﻄﻮﺭ) ﺑﺨﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﻃﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﺑﺤﺪﻳﺚ ﻏﺪﻳﺮ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺭﺍﻓﻀﻴﺎﻥ ﻓﻘﻂ، ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻋﺼﺒﻴﺖ ﻭ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮﺯﻱ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﺩ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ، ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﺣﻨﻔﻲ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ (ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ) ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﺣﻔﺎﻅ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﺑﻲ ﻳﻌﻠﻲ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻣﺮﺩﻭﻳﻪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺣﻔﺎﻅ ﺣﺪﻳﺚ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﻧﻘﻞ ﺣﺪﻳﺜﻨﺪ ﺑﺸﺮﺣﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﻳﺮ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺑﺮﻭﺍﻳﺖ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ ﺑﻴﺎﻥ ﺷﺪ، ﻧﻘﻞ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﻭ ﻧﻈﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﻋﻘﻴﻠﻲ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ ﺳﺨﻦ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺪﻳﺪ ﻭ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﺷﺎﻳﻊ ﻭ ﻣﺴﺘﻔﻴﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺻﺤﺖ ﻭ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺸﺘﻪ، ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻧﻤﻮﺩﻳﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺬﻛﻮﺭﻩ ﺑﻘﺪﺭ ﻭ ﻗﻴﻤﺖ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺳﻴﻮﻃﻲ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 1 " ﺍﻟﻠﺌﺎﻟﻲ ﺍﻟﻤﺼﻨﻮﻋﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 187 ﻭﺍﻗﻒ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ، ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻜﻢ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻋﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ (ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ) ﻣﻴﺪﻫﺪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻋﻘﻴﻠﻲ، ﺯﺍﻓﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺭﻭﺍﺕ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻱ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﻣﺠﻬﻮﻝ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﺎ ﺍﺳﻨﺎﺩﻫﺎ ﻭ ﻃﺮﻕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻪ ﺯﺍﻓﺮﻱ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﺠﻬﻮﻝ ﻭﺍﻧﮕﻬﻲ ﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﻨﺎ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺑﻀﻌﻒ ﺯﺍﻓﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺁﻳﺎ ﺑﻤﺠﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺿﻌﻴﻒ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺭﻭﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻌﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺣﻜﻢ ﻗﻄﻌﻲ ﺩﺍﺩ؟ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺳﻴﻮﻃﻲ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ؟ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻤﻴﻊ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﺭﻭﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺳﺎﺧﺘﮕﻲ ﻭ ﺑﻲ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺗﺎﻟﻴﻒ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻧﻪ. ﻧﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻠﻜﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﻭ ﺭﻭﺷﻲ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ✔️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت نود و نهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻سوم؛ به
🌳شجره آشوب« قسمت صدم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام 🔻رابطه مغیره با بنی امیه در این قسمت، شواهدی از تاریخ بیان خواهد شد که نشان می دهد مغیره، چگونه با دربار بنی امیه ارتباط داشت و سابقه این ارتباط از چه زمانی است. 🔻 البته در این زمینه بعضی نکات، مثل روایت قبل نشانگر حمایت عجیب مغیره از بنی امیه و نفوذ او در جامعه اسلامی از طرف معاویه است. او بعد از صلح امام حسن، حاکم کوفه بود. 🔻کوفه از مهم ترین شهرهای جامعه اسلامی بود و مرکز تجمع شیعیان و مخالفان بنی امیه محسوب می شد. در واقع معاویه باید عنصری را برای این شهر می فرستاد تا بتواند به خوبی اوضاع را تحت کنترل خود درآورد و از قیام های شیعه در این شهر علیه بنی امیه جلوگیری کند. 🔻مغیره، اگرچه به ظاهر، هیچ شمشیری به نفع معاویه نزد، اما از لحاظ خدمات فکری از بهترین خادمان دربار کفر بود.آیا حضور 10 ساله مغیره در استانداری کوفه نشان از رابطه عمیق او با معاویه ندارد ؟ 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
🤲دعای روز سوم ماه مبارک رمضان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : ✅🌷شنبه، سه‌شنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها ✅🌹یکشنبه‌، دوشنبه وچهار‌شنبه‌ شرح 🌴حکمتها ✅☫روزانه‌تفسیر قرآن‌‌☫ ✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️ لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783 ✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا ۖ فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ (ولى) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما به یقین شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر این که به آیین ما بازگردید.» در این هنگام، پروردگارشان به آنها وحى فرستاد که: «ما ستمکاران را هلاک مى کنیم. (ابراهیم/ ۱۳) * وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ۚ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ و شما را بعد از آنان در این سرزمین سکونت خواهیم داد، این (موهبت)، براى کسى است که از مقام (عدالت) من بترسد. و از تهدیدم بیمناک باشد.» (ابراهیم/۱۴) * وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ و آنها (از خدا) تقاضاى فتح و پیروزى (بر کفّار) کردند. و (سرانجام) هر گردنکش حق ستیزى نومید و نابود شد. (ابراهیم/۱۵) * مِّن وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَىٰ مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ به دنبال او جهنم خواهد بود. و از آب بد بوى متعفّنى نوشانده مى شود. (ابراهیم/۱۶) * يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ ۖ وَمِن وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ آن را جرعه جرعه سر مى کشد. و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد. و مرگ از هر جا به سراغ او مى آید. ولى با این همه نمى میرد. و در پى او، عذاب شدیدى است! (ابراهیم/۱۷) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۱ و ۱۲)🔹 ✅تنها بر خدا توکّل کنید در این دو آیه پاسخ پیامبران را
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۳ تا ۱۷)🔹 ♨️برنامه و سرنوشت جبّاران عنید همان گونه که راه و رسم افراد بى منطق است که چون از ناتوانى گفتار و عقیده خود آگاهى یابند، استدلال را راها مى کنند و به زور و قدرت و قلدرى متوسّل مى شوند، در اینجا نیز مى خوانیم: هنگامى که پیامبران منطق متین و رساى خود را ـ که در آیات پیشین گذشت ـ بیان کردند، کافران به پیامبران خود گفتند: ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به آیین ما (بت پرستى) بازگردید (وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنَا). این مغروران بى خبر گویى همه سرزمین ها را از آنِ خود مى دانستند و براى پیامبرانشان حتّى به اندازه یک شهروند حق قائل نبودند و مى گفتند: أرضِنا (سرزمین ما)، در حالى که خداوند زمین و تمام مواهب آن را براى صالحان آفریده است و این جبّاران خودخواه مستکبر در واقع حقّى از آن ندارند تا چه رسد به اینکه همه را از خود بدانند. ممکن است جمله لَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا (مگر اینکه به آیین ما بازگردید)، این توهّم را ایجاد کند که پیامبران، قبل از رسالت پیرو آیین بت پرستى بودند، در حالى که چنین نیست، زیرا قطع نظر از مسأله معصوم بودن که قبل از نبوّت را نیز شامل مى شود، عقل و درایت آنها بیش از آن بوده که دست به چنین کار نابخردانه اى بزنند و در برابر سنگ و چوب سجده کنند. این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که پیامبران قبل از رسالت مأموریّت تبلیغ نداشتند. شاید سکوت آنها این توهّم را ایجاد کرده باشد که آنها نیز با مشرکان هم عقیده اند. از این گذشته، گرچه ظاهراً خطاب به خود پیامبران است، در واقع پیروان آنها را نیز شامل مى شود و مى دانیم که پیروان قبلاً بر آیین مشرکان بودند و نظر مشرکان تنها به آنهاست و تعبیر عمومى لَتَعودُنَّ به اصطلاح از باب تغلیب است (یعنى حکم اکثریّت را به عموم سرایت دادن). آن گاه اضافه مى کند: در این حال، پروردگارشان به آنها (دلدارى و اطمینان خاطر داد و ) وحى فرستاد که: ما ستمگران را هلاک خواهیم کرد (فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ). بنابراین هرگز از این تهدیدها نترسید و کمترین سستى در اراده آهنین شما راه نیابد. * از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان مى کردند خداوند در مقابل به آنها وعده مى دهد: و شما را بعد از (نابودى) آنان در زمین سکونت خواهیم داد (وَلَنُسْکِنَنَّکُمْ الاَْرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ). ولى این (موفّقیّت نصیب همه کس نمى شود، بلکه) براى کسى است که از مقامِ (عدالتِ) من بترسد (و احساس مسؤولیّت کند) و از عذاب (من) بیمناک باشد و آن را جدّى تلقّى کند (ذلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِى وَ خَافَ وَعِیدِ). بنابراین، موهبت و لطف من نه بى حساب است و نه بى دلیل، بلکه مخصوص کسى است که با احساس مسؤولیّت در برابر مقام عدل پروردگار، نه گرد ظلم بگردد و نه در برابر دعوت حق، لجاجت و دشمنى به خرج دهد. * وقتى که پیامبران همه وظایف خود را در برابر قوم خویش انجام داده و کسانى که باید ایمان بیاورند ایمان آورده بودند و بقیّه در کفر اصرار داشتند و پیوسته رسولان را تهدید مى کردند، آنان (از خدا) تقاضاى فتح و پیروزى (بر کافران) کردند (وَاسْتَفْتَحُوا). خداوند هم دعاى آن مجاهدان راستین را به هدف اجابت رسانید و (سرانجام) هر گردنکش منحرفى نومید و نابود شد (وَ خَابَ کُلُّ جَبَّار عَنِید). خاب از مادّه خَیبَة (بر وزن غیبت) به معنى از دست رفتن مطلوب است که تقریباً مرادف نومیدى در زبان فارسى است. جبّار در اینجا به معنى متکبّر و گردنکش است. در حدیثى آمده است: زنى به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، حضرت به او دستورى داد و او سرپیچى کرد و فرمان حضرت را اجرا ننمود. پیامبر فرمود: دَعوها فَإنَّها جَبّارَةٌ: او را رها کنید که زن سرکشى است . کلمه جبّار گاهى بر خداوند نیز اطلاق مى شود که به معنى اصلاح کننده موجود نیازمند به اصلاح است یا کسى که بر همه چیز تسلّط دارد. کلمه عنید در اصل از مادّه عند (بر وزن رند) به معنى سمت و ناحیه است و در اینجا به معنى انحراف و گرایش به غیر راه حق آمده است. در روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: کُلُّ جَبّار عَنید مَن أبى أن یَقولَ لا إلهَ إلاَّ اللهُ: جبّار عنید کسى است که از گفتن لا إله إلاّ الله خوددارى کند . و در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: العَنیدُ المُعرِضُ عَنِ الحَقِّ: عنید کسى است که از حق رویگردان باشد . به این ترتیب جبّار اشاره به صفت نفسانى یعنى روح سرکشى، و عنید اشاره به اثر آن صفت در افعال انسان است که او را از حق منحرف مى گردانَد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۳ تا ۱۷)🔹 ♨️برنامه و سرنوشت جبّاران عنید همان گونه که راه و رسم
↩️آن گاه به عاقبت کار جبّار عنید از نظر مجازات هاى جهان دیگر، در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره مى کند: ۱. به دنبال او جهنّم خواهد بود (مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ). کلمه وراء به معنى پشت سر است (در برابر اَمام)، ولى در چنین موارد به معنى نتیجه و عاقبت کار مى آید، همان گونه که در تعییر فارسى نیز در این معنى به کار مى رود. مثلاً مى گوییم اگر فلان غذا را بخورى پشت سر آن بیمارى و مرض است. یا اگر با فلان کس رفاقت کنى به دنبال آن بدبختى و پشیمانى است. یعنى نتیجه و معلول آن چنین است. ۲. در میان آتش سوزان، به هنگامى که تشنه مى شود از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مى شود (وَ یُسْقَى مِنْ مَاء صَدِید). صدید چنانکه علماى لغت گفته اند، چرکى است که میان پوست و گوشت جمع مى شود، یعنى از آب بدبوى متعفّن بدمنظره، همانند چرک و خون، به او مى نوشانند. * ۳. آن گردنکش منحرف هنگامى که خود را در برابر چنین نوشابه اى مى بیند به زحمت جرعه جرعه آن را سر مى کشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد بلکه به اجبار در حلق او مى ریزند (یَتَجَرَّعُهُ وَ لاَ یَکَادُ یُسِیغُهُ). ۴. انواع وسایل عذاب و شکنجه و ناراحتى براى او فراهم مى گردد و مرگ از هر جا به سراغش مى آید، ولى با این همه نمى میرد تا مجازات زشتى هاى اعمالش را ببیند (وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَان وَ مَا هُوَ بِمَیِّت). و با اینکه تصوّر مى شد مجازاتى بدتر از اینها که گفته شد نیست، باز اضافه مى کند: و به دنبال آن، عذاب شدیدى است (وَ مِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ). به این ترتیب آنچه از شدّت مجازات و کیفر که در فکر آدمى مى گنجد و حتّى آنچه نمى گنجد، در انتظار ستمگران خودخواه و جبّاران عنید و گنهکار است; بسترشان از آتش، نوشابه آنها متعفّن و نفرت آور، مجازات هاى رنگارنگ از هر سو و از هر طرف و در عین حال نمردن بلکه زنده بودن و باز هم چشیدن. امّا هرگز نباید تصوّر کرد که این مجازات ها غیر عادلانه است، چون بارها گفته ایم که اینها نتیجه و اثر طبیعى اعمال خود انسان هاست، بلکه تجسّمى است از کارهاى آنان در سراى دیگر که هر عملى به صورت خود مجسّم مى شود. و اگر اعمال و جنایات عدّه اى از جانیان را که در روزگار خود مشاهده کرده ایم یا در تاریخ گذشتگان مطالعه نموده ایم، درست در نظر بگیریم گاهى فکر مى کنیم که این مجازات ها هم براى آنها کم است. نکته ها: ۱. در آیات فوق خواندیم که پیروزى بر ظالمان و حکومت بر زمین به دنبال نابودى آنها، از آنِ کسانى است که از مقام خداوند بترسند. در اینکه منظور از کلمه مقام در اینجا چیست، احتمالات متعدّدى داده شده که ممکن است همه آنها صحیح و مراد از آیه باشد. الف) منظور، موقعیّت پروردگار هنگام محاسبه است، همان گونه که در آیات دیگر قرآن نیز مى خوانیم: وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى... و در جاى دیگر آمده است: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ. ب) مقام به معنى قیام و آن به معنى نظارت و مراقبت است، یعنى آن که از نظارت شدید خداوند بر اعمال خویش ترسان است و احساس مسؤولیّت مى کند. ج) مقام به معنى قیام براى اجراى عدالت و احقاق حقّ است، یعنى آنها که از موقعیّت پروردگار مى ترسند. به هر حال، همان گونه که گفتیم، هیچ مانعى ندارد که همه اینها در مفهوم آیه جمع باشد. یعنى آنها که خدا را بر خود ناظر مى بینند، از حساب و اجراى عدالت او بیمناکند; ترسى سازنده که آنها را به احساس مسؤولیّت در هر کار دعوت مى کند و از هر بیدادگرى و ستم و آلودگى به گناه بازمى دارد. پیروزى و حکومت روى زمین سرانجام از آنِ آنهاست. ۲. در تفسیر جمله وَاسْتَفْتَحُوا در میان مفسّران گفتوگوست. برخى آن را به معنى تقاضاى فتح و پیروزى دانسته اند، همان گونه که در بالا ذکر کردیم، شاهد آن آیه ۱۹ سوره انفال است: إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکُمُ الْفَتْحُ: اى مؤمنان، اگر شما تقاضاى فتح و پیروزى مى کنید، این فتح و پیروزى به سراغتان آمده است . و برخى به معنى تقاضاى قضاوت و حکومت دانسته اند، یعنى پیامبران از خدا خواستند که میان آنها و کافران داورى کند. شاهد آن آیه ۸۹ سوره اعراف است: رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ: خداوندا، میان ما و قوم ما به حق داورى فرما و تو بهترین داورانى . ۳. در تواریخ و تفاسیر آمده است که روزى ولید بن یزید بن عبد الملک، حاکم جبّار اموى، براى پیش بینى آینده خود به قرآن تفأّل زد; اتّفاقاً آیه وَاستَفتَحوا وَ خابَ کُلُّ جَبّار عَنید در آغاز صفحه در برابر او قرار گرفت. ولید سخت دچار وحشت و عصبانیّت شد، آن چنان که قرآنى را که در دست داشت پاره کرد و سپس این اشعار را سرود:⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️آن گاه به عاقبت کار جبّار عنید از نظر مجازات هاى جهان دیگر، در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره مى
↩️أتوعِدُ کُلَّ جَبّار عَنید * فَها أنَا ذاکَ جَبّارٌ عَنیدٌ! إذا ما جِئتَ رَبَّکَ یَومَ حَشر * فَقُل یا رَبِّ مَزَّقَنِى الوَلیدُ آیا تویى که هر جبّار عنید را تهدید مى کنى؟ ـ آرى، من همان جبّار عنیدم! هنگامى که پروردگارت را روز رستاخیز ملاقات کردى ـ بگو خداوندا، ولید مرا پاره پاره کرد . امّا چیزى نگذشت که دشمنانش به بدترین صورتى او را کشتند و سرش را بریدند و بر بام قصرش آویزان کردند، سپس از آنجا برداشته بر دروازه شهر آویختند. ✔️پایان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۱)🔹 ⚖حکم سرقت از بیت المال ✅حكم حكيمانه: همانگونه كه در ترجمه اين كلام شريف آ
🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۷۲)🔹 ✅مبارزه با بدعتها: امام علیه السلام در اين گفتار پرمعناى خود به انحرافات و بدعتهايى كه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پيدا شده بود اشاره كرده مى فرمايد: «اگر گامهايم در اين لغزشگاهها استوار بماند امورى را تغيير خواهم داد»؛ (لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَاىَ مِنْ هذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ). «مَداحِضْ» جمع «مِدْحَض» به معناى لغزشگاه است و ريشه اصلى آن «دَحْض» و «دُحوض» به معناى لغزش است. مى دانيم پس از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در زمان خلفا انحرافى چه در مسائل عقيدتى وچه در احكام روى داد كه غالباً منشأ سياسى يا عدم آگاهى به تعليمات اسلام داشت و امام علیه السلام مترصد بود مسلمانان را از آن انحرافات بازگرداند و به اسلام خالص و راستين زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله سوق دهد؛ ولى متأسفانه جنگهاى داخلى كه يكى پس از ديگرى واقع شد و بى وفايى كوفيان و فعاليت شديد منافقان به آن حضرت مجال نمى داد. ازاينرو فرمود كه اگر اين لغزشگاهها برطرف گردد و آرامش پيدا شود ـ كه متأسفانه تا آخر عمر مبارك آن حضرت حاصل نشد ـ امورى را تغيير خواهم داد. شاهد اين سخن ما خطبه اى است كه حضرت ضمن آن مى فرمايد: «قَدْ عَمِلَتِ الْوُلاةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُتَعَمِّدِينَ لِخِلافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَلَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَحَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَإِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِي؛ زمامداران پيش از من كارهايى انجام دادند كه برخلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. عامدانه راه خلاف رفتند و نقض عهد آن حضرت كردند و سنتش را تغيير دادند و اگر من مردم را وادار به ترك آنها كنم و آنها را به حال اول و به همان چيزى كه در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود بازگردانم، لشكرم از اطراف من پراكنده مى شود تا آنجا كه تنهاى تنها مى مانم و يا كمى از شيعيان من با من مى مانند». اين بدعتها زياد بودند كه به بخشى از آنها اشاره مى شود: تبعيض ميان عرب و عجم كه در زمان عمر واقع شد و بيت المال را ميان مسلمانان يكسان تقسيم نكرد. مخالفت با حج تمتع و ازدواج موقت كه در عبارت معروف از او نقل شده است: «مُتْعَتانِ كانَتا في عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وَأنا أنْهي وَأُعاقِبُ عَلَيْهِما» كه با تعبيرات متفاوتى در كتب زيادى نقل شده است. خواندن نماز تراويح (نمازهاى مستحب شب ماه رمضان كه بايد فرادى خوانده شود و او دستور داد به صورت جماعت بخوانند). گفتن «الصَّلاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ» در اذان صبح كه به گفته ابن ابى شيبه در كتاب مصنف خود، عمر شنيد كه مؤذن او به هنگام اذان صبح مى گويد: «الصَّلاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ»، عمر از اين جمله خوشنود شد و به مؤذن خود گفت: «أقِرّها في أذانِکَ؛ آن را در اذان (صبحِ) خود همواره بگو». همچنين حذف «حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» از اذان به بهانه اينكه اگر مردم نماز را بهترين كار بشمرند ممكن است به جهاد اهميت ندهند. در روايت معروفى آمده است كه عكرمه از ابن عباس سؤال كرد: چرا عمر «حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» را از اذان حذف كرد؟ ابن عباس گفت: «أرادَ عُمَرُ أنْ لا يَتَّكِلَ النّاسُ عَلَى الصَّلاةِ وَيَدَعُوا الْجِهادَ فَلِذلِکَ حَذَفَها مِنَ الاْذانِ». شوكانى در نيل الاوطار از كتاب الاحكام نقل مى كند: «قَدْ صَحَّ لَنا أنَّ حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ كانَتْ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله يُؤَذَّنُ بِها وَلَمْ تُطْرَحْ إلّا في زَمَنِ عُمَرِ؛ در روايت صحيح ثابت شده است كه «حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» در زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود و آن را در اذان مى گفتند؛ ولى در زمان عمر آن را حذف كردند». سپس در زمان عثمان، بدعتهاى عجيب تر ديگرى گذاشته شد كه از آن جمله تقسيم بيت المال و مقامهاى حساس حكومت اسلامى در ميان خويشاوندان او و وابستگان به او بود كه همين مطلب سبب شد داد و فرياد مردم به اعتراض بلند شود؛ اعتراضى كه سرانجام منجر به قتل او شد. امثال اين بدعتها كه در كتب مشروحه كلاميه آمده، فراوان است. اميرمؤمنان على علیه السلام مى خواست پس از استقرار حكومت، تمام اين بدعتها را حذف كند وسنتهاى عصر رسول الله صلی الله علیه و آله را زنده نمايد؛ ولى متأسفانه مشكلات داخلى كشور اسلام و جنگها اجازه نداد و اين افتخار بزرگ از مسلمانان سلب شد. ✔️ پایان @Nahjolbalaghe2