قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و ده 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ✍ ﻗﻴﺲ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﻧﻮﺷﺖ ﭘﺲ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و یازده
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺟﻠﺪ ﺍﻭﻝ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﺒﺮﺩ ﺹ 309 ﺝ 2 ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ ﻭ ﺍﻟﺘﺒﻴﻴﻦ ﺹ 68 ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻳﻌﻘﻮﺑﻲ ﺟﻠﺪ ﺩﻭﻡ ﺹ 163، ﻋﻴﻮﻥ ﺍﻟﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺑﻦ ﻗﺘﻴﺒﻪ ﺟﻠﺪ ﺩﻭﻡ ﺹ 213ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺟﻠﺪ ﺩﻭﻡ ﺹ 62 ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﺹ 173 ﺷﺮﺡ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺪﻳﺪ ﺟﻠﺪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺹ. 15 ﻭ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺟﺎﺣﻆ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺗﺎﺝ ﺹ 109 ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ: ﻗﻴﺲ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻧﻮﺷﺖ: ﺍﻱ ﺑﺖ ﻭ ﺍﻱ ﺑﺖ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﻲ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺵ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﻲﺗﺮﺳﺎﻧﻲ، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪ،
ﻣﺎﺩﺍﻣﻴﻜﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﻭﺋﻲ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻣﻲﻭﺭﺯﻱ ﺑﻔﺮﻣﺎﻧﺖ ﺗﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ ﻣﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺣﺰﺏ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ.
[جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ ۱۷۷]
ﻳﻚ ﻧﺎﻣﻪ ﺳﺎﺧﺘﮕﻲ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺯ ﻗﻴﺲ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﻳﺶ ﻣﺎﻳﻮﺱ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻗﻴﺲ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﺍﺯ ﻃﺮﻓﻲ ﺩﻭﺭﺍﻧﺪﻳﺸﻲ ﻭ ﺩﻟﻴﺮﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺑﻲ ﻣﻲﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺣﻴﻠﻪ ﺍﻳﻜﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺑﻜﺎﺭ ﺑﺮﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺖ: ﻗﻴﺲ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺪﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻌﻘﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺷﻨﺎﻣﺶ ﻣﺪﻫﻴﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺧﻴﺮﺍﻧﺪﻳﺸﻲﻫﺎﻱ ﻧﻬﺎﻧﻲ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻴﺮﺳﺪ. ﻣﮕﺮ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺷﻤﺎ (ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺧﺮﺑﺘﺎ) ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﻳﻨﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻋﻄﺎﻳﺎ ﻭ ﺍﺭﺯﺍﻕ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﻜﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺳﭙﺲ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﻗﻴﺲ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻫﻞ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺍﻧﺪ.
ﻣﺘﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﻦ ﻧﺎﻣﻪ: ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﻴﻢ ﺍﺯ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺳﻔﻴﺎﻥ: ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺗﻮ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺛﻨﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻳﻜﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺧﺪﺍﺋﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﻦ ﭼﻮﻥ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺩﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺳﻨﺠﻴﺪﻡ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺯﻳﺒﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﺯ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻲ ﺧﻮﻧﺶ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﻛﺸﺘﻨﺪ. ﻟﺬﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻱ ﻋﺰﻭ ﺟﻞ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻣﻲﻃﻠﺒﻢ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺩﻳﻨﻤﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﻴﻢ. ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻭ ﺳﺎﺯﺵ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﻛﺸﻨﺪﮔﺎﻥ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ ﻣﻈﻠﻮﻡ " ﻋﺜﻤﺎﻥ " (ﺭﺽ) ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻤﺎﻳﻢ. ﭘﺲ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﻛﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﻣﻲﺩﺍﻧﻲ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻣﻲﭘﺮﺩﺍﺯﻡ. ﻭ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۳۷ الی ۴۱ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 💚چه خداى مهربانى!
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۳۷ الی ۴۱
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ و هنگامى که او اراده نابودى گردن کشان ستمگر را کند آنها را با دست خودشان نابود مى کند، و با آتشى که خودشان برافروخته اند، مى سوزاند، چه قدرت عجیبى دارد!
و از آنجا که موسى(علیه السلام) باید در این راه پر نشیب و فراز که در پیش دارد در یک سپر حفاظتى قرار گیرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى افکند آن چنان که هر کس وى را ببیند دلباخته او مى شود، نه تنها به کشتن او راضى نخواهد بود که راضى نمى شود موئى از سرش کم شود!، آن چنان که قرآن در ادامه این آیات مى گوید: و من محبتى از خودم بر تو افکندم (وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی).
چه سپر عجیبى، کاملاً نامرئى است، اما از فولاد و آهن محکم تر!
مى گویند: قابله موسى از فرعونیان بود، و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گوئى برقى از چشم او جستن کرد، اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند، و هر گونه فکر بدى را از مغز او دور ساخت!
در این زمینه در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: هنگامى که موسى(علیه السلام)متولد شد و مادر دید نوزادش پسر است رنگ از صورتش پرید، قابله پرسید: چرا این گونه رنگت زرد شد؟
گفت: از این مى ترسم که سر پسرم را ببرند، ولى قابله گفت: هرگز چنین ترسى به خود راه مده: وَ کانَ مُوسى لایَراهُ أَحَدٌ إِلاّ أَحَبَّهُ!: موسى چنان بود که هر کس او را مى دید دوستش مى داشت .(۳)
و همین سپر محبت بود که او را در دربار فرعون نیز کاملاً حفظ کرد.
در پایان این آیه، مى فرماید: هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم) من پرورش یابى (وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی).
بدون شک ذره اى در آسمان و زمین از علم خدا پنهان نیست، و همه در پیشگاه او حاضرند اما این تعبیر در اینجا اشاره به عنایت خاصى است که خدا نسبت به موسى و تربیت او داشت.
گر چه، بعضى از مفسران جمله وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی را محدود به مسأله دوران شیرخوارى موسى(علیه السلام) و مانند آن دانسته اند ولى پیدا است: این جمله معنى وسیعى دارد، و هر گونه پرورش، تربیت و ساخته شدن موسى(علیه السلام) را براى حمل پرچم رسالت با عنایت خاص پروردگار شامل مى شود.
* * *
از قرائن موجود در این آیات، و آیات مشابه آن در قرآن مجید، و آنچه در روایات و تواریخ آمده، به خوبى استفاده مى شود: مادر موسى(علیه السلام) سرانجام با وحشت و نگرانى صندوقى را که موسى در آن بود به نیل افکند، امواج نیل آن را بر دوش خود حمل کرد، و مادر که منظره را مى دید در تب و تاب فرو رفت اما خداوند به دل او الهام کرد: اندوه و غمى به خود راه مده، ما سرانجام او را سالم به تو باز مى گردانیم.
کاخ فرعون بر گوشه اى از شطّ نیل ساخته شده بود، و احتمالاً شعبه اى از این شط عظیم از درون کاخش مى گذشت، امواج آب، صندوق نجات موسى را با خود به آن شعبه کشانید، در حالى که فرعون و همسرش در کنار آب، به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز، توجه آنها را به خود جلب کرد، مأمورین را دستور داد، تا صندوق را از آب بگیرند، هنگامى که در صندوق گشوده شد، با کمال تعجب نوزاد زیبائى را در آن دیدند، چیزى که شاید حتى احتمال آن را نمى دادند.
فرعون متوجه شد: این نوزاد باید از بنى اسرائیل، باشد که از ترس مأموران به چنین سرنوشتى گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولى همسرش که نازا بود، سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزى که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایاى قلب آن زن نفوذ کرده، او را مجذوب و فریفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد، و در حالى که از این کودک به نور چشمان (قرة عین) تعبیر مى نمود، تقاضا کرد از کشتن او صرف نظر کند، حتى بالاتر از آن درخواست کرد، به عنوان فرزند خویش و مایه امید آینده شان او را در دامان خود پرورش دهند، و بالاخره با اصرار موفق شد، سخن خود را به کرسى بنشاند.
اما از سوى دیگر، کودک گرسنه شده و شیر مى خواهد، گریه مى کند و اشک مى ریزد، گریه و اشکى که قلب همسر فرعون را به لرزه آورده، چاره اى نبود جز این که مأموران هر چه زودتر به جستجوى دایه اى بروند، ولى هر دایه اى آوردند، نوزاد پستان او را نگرفت; چرا که خدا مقدّر کرده بود تنها به مادرش برگردد، مأمورین باز به جستجو برخاستند و در بدر به دنبال دایه تازه اى مى گشتند.
✍ پی نوشت:
۳ ـ نور الثقلین ، جلد سوم، صفحه ۳۷۸.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۳ بخش اول ✅علم امام علی علیه السلام ↩️ "ابن ابى الحدید» در ذیل خطبه مورد بحث
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۳ بخش دوم
🔴 فتنه خطرناک بنى اميّه!
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، گوشه اى از حوادث تلخ آينده و فتنه هايى که به مسلمانان روى مى دهد خبر داد و در ادامه آن، در اين بخش: اوّلا، به يک قانون کلّى درباره فتنه ها اشاره مى کند; قانونى که آگاهى بر آن مى تواند خطر فتنه ها را تا حدّ زيادى تقليل دهد و ثانياً، انگشت روى يک فتنه خاص - که در واقع مهمترين فتنه ها بوده است - مى گذارد و مردم را نسبت به آن هشدار مى دهد و آن، فتنه بنى اميّه است که امام در اين کلام کوتاه، بسيارى از ويژگى هاى آن را بر شمرده است.
نخست مى فرمايد: «هنگامى که فتنه ها روى آورند خود را به لباس حق در مى آورند و هنگامى که پشت مى کنند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازند». (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ).
در واقع، به هنگام روى کرد، اغفال کننده است و به هنگام پشت کردن، بيدار کننده.
سپس به نکته اى که در حقيقت علّت اين موضوع است اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها در حال روى آوردن ناشناخته اند و به هنگام پشت کردن شناخته مى شوند». (يُنْکَرْنَ مُقْبِلاَت، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَات).
اين، يک نکته بسيار مهمّ اجتماعى و سياسى است، که فتنه گران و سود جويانِ تبهکار، ماهيّت خود را در چهره ساختگى حق به جانب، پنهان مى دارند تا مردم را به دنبال خود بکشند; ولى هنگامى بر مرکب مراد سوار شدند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند و همين امر، تدريجاً سبب نابودى آنها مى شود. اين قانون و قاعده اى است براى تمام اعصار و قرون; به همين دليل طرفداران حق بايد هميشه با دقّت و هشيارى به حوادث نگاه کنند، مبادا فريب چهره هاى حق به جانب دروغين را بخورند و غافلگير شوند. هرگونه سطحى نگرى و حسن ظنّ بى دليل در اين گونه موارد، جز زيان و خسران به بار نمى آورد.
در ادامه اين سخن به اين نکته اشاره مى فرمايد که فتنه ها هميشه فراگير نيستند; بلکه «مانند گردبادها به بعضى از شهرها اصابت مى کنند و از کنار بعضى مى گذرند!» (يَحُمْنَ(1) حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً و يُخْطِئْنَ بَلَداً).زيرا زمينه هاى ظهور و بروز فتنه ها در همه شهرها يکسان نيست; بلکه عوامل متعدّد و پيچيده اى دارد که در جايى هست و در جايى ديگر نيست. بنابراين، اگر آثارى از فتنه در شهرهايى ديده نشد، نبايد فريب خورد; اى بسا شهر خاصّى را به خاطر آمادگى هايش هدف قرار دهد.
در ادامه اين سخن، به سراغ فتنه بنى اميّه مى رود و مى فرمايد: «آگاه باشيد! وحشتناکترين فتنه ها از نظر من براى شما، فتنه بنى اميّه است; چرا که فتنه اى است کور و تاريک». (أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ).
فتنه هاى کور و تاريک فتنه هايى است که هيچ کس و هيچ چيز را به رسميّت نمى شناسد و همه ارزشها را پايمال مى کند و نيکان را بدون توجّه به سوابق و شخصيّت آنها درهم مى کوبد و فتنه بنى اميّه براستى چنين بود!! در عصر حکومت آنها، ارزش هاى عصر جاهليّت، ناگهان زنده شد و بازماندگان کثيف و آلوده آن زمان، پست هاى حسّاس حکومت اسلامى را اشغال کردند و نيکان و پاکان از صحنه اجتماع عقب رانده شدند و آنها که مقاومت کردند، نابود گشتند.سپس به يکى از ويژگى هاى اين فتنه اشاره کرده، مى فرمايد: «حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم هستند) و بلاى آن ويژه گروهى است; هر کس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن ستيزه جويى کند) بلا دامان او را مى گيرد و هر کس در برابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد». (عَمَّتْ خُطَّتُهَا(2)، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا).
بديهى است آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبير به «عَمَّتْ خُطَّتُهَا» ممکن است اشاره به همين معنا باشد; ولى لبه تيز آن، متوجّه آگاهان مجاهد و مبارز است. ولى ناآگاهان و آگاهان بى مسئوليّت و بى درد، از بلاهاى خاص در امان مى مانند.
✍ پی نوشت:
1. «يَحمن» از مادّه «حوم» (بر وزن قوم) به معناى چرخيدن است.
2. «خُطّه» از مادّه «خطّ» به معناى علامت گذاردن است و واژه «خطّه» به معناى حالت و موضوع مى آيد.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ امام صادق عليه السلام:
كَم مِن طالِبٍ لِلدُّنيا لَم يُدرِكها، ومُدرِكٍ لَها قَد فارَقَها ، فَلا يَشغَلَنَّكَ طَلَبُها عَن عَمَلِكَ ، وَالتَمِسها مِن مُعطيها ومالِكِها، فَكَم مِن حَريصٍ عَلَى الدُّنيا قَد صَرَعَتهُ، وَاشتَغَلَ بما أدرَكَ مِنها عَن طَلَبِ آخِرَتِهِ ، حَتّى فَنِيَ عُمُرُهُ وأدرَكَهُ أجَلُهُ
چه بسيار دنياطلبانى كه به آن نرسيدند و چه بسيار كسانى كه به دنيا رسيدند و از آن جدا شدند [و رفتند]! پس مبادا كه طلب دنيا ، تو را از عمل كردن[براى آخرت] باز بدارد . و دنيا را از دهنده آن و مالكش (خداوند) بخواه. اى بسا آزمندِ به دنيا كه دنيا او را به خاك افكنْد و به جهت آنچه از دنيا به دست آورْد، از طلب آخرتش بازمانْد، تا آن كه عمرش سپرى شد و مرگش فرا رسيد!
الكافی جلد۲ صفحه۴۴۵
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
✅ بهداشت و اهمیت به نظافت از آثار تربیتی نماز
🎥حجت الاسلام والمسلمین بهشتی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و یازده 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺟﻠﺪ ﺍ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و دوازده
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺍﺯ ﻋﺎﺩﺍﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ، ﻫﻤﻴﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺳﺎﺯﻳﻬﺎ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ
ﺟﻌﻞ ﻛﺮﺩﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺟﻌﻠﻲ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﻴﻦ، ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻭ ﻗﺪﺡ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺷﺎﻳﻊ ﺷﺪ. ﻛﻴﺴﻪﻫﺎﻱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻃﻠﺎ ﻭ ﻧﻘﺮﻩ، ﺑﻪ ﺭﻭﺳﻴﺎﻫﺎﻥ ﻣﺰﺩﻭﺭ ﻣﻲﺑﺨﺸﻴﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﺍﻳﺎﺗﻲ ﺑﺪﺭﻭﻍ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﺑﺴﺎﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﻧﺴﺒﺖ ﺩﻫﻨﺪ، ﺑﻪ ﺳﻤﺮﻩ ﺑﻦ ﺟﻨﺪﺏ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﻲﺑﺨﺸﺪ ﺗﺎ ﺭﻭﺍﻳﺘﻲ ﺟﻌﻞ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ: " ﻭ ﻣﻦ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻣﻦ ﻳﺸﺮﻱ ﻧﻔﺴﻪ ﺍﺑﺘﻐﺎ ﻣﺮﺿﺎﺕ ﺍﻟﻠﻪ " ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﺷﻘﻲ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ. ﻭ ﺁﻳﻪ: ﻭ ﻣﻦ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻣﻦ ﻳﻌﺠﺒﻚ ﻗﻮﻟﻪ ﻓﻲ ﺍﻟﺤﻴﺎﻩ ﺍﻟﺪﻧﻴﺎ ﻭ ﻳﺸﻬﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻲ ﻣﺎ ﻓﻲ ﻗﻠﺒﻪ ﻭ ﻫﻮ ﺍﻟﺪ ﺍﻟﺨﺼﺎﻡ. ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﻧﺎﺯﻝ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﻲ ﺳﻤﺮﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﺨﺸﻴﺪ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ، ﺩﺭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺳﻮﻡ ﭼﻬﺎﺭ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﺪﻭ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ. ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺟﻨﺎﻳﺎﺕ ﻭ ﺧﻴﺎﻧﺎﺕ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ، ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺑﺪﻫﺪ، ﻭ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻣﻄﺎﻟﺒﻲ ﻧﺸﺮ ﺩﻫﺪ، ﺑﻌﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﻴﺴﻲ ﺍﻓﺘﺮﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺍﻭ ﺑﺴﺎﺯﻱ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﺷﺨﺼﻴﺘﻬﺎﻱ ﭘﺎﻙ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﻧﺴﺒﺘﻬﺎﻱ ﻧﺎﺭﻭﺍﺋﻲ
ﺑﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻧﺴﺒﺘﻬﺎ ﻣﻨﺰﻫﻨﺪ. [ ﺻﻔﺤﻪ 179] ﺑﻠﻲ، ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻧﻨﮓ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﻭ ﻣﻨﺶ ﻧﻜﻮﻫﻴﺪﻩ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺗﺴﻠﻂ ﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭﺵ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻜﺎﺭﺍﻧﺶ ﻧﻬﺎﺩ، ﻭ ﻛﻴﺶ ﻭﻋﺎﺩﺗﺶ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﺭﻱ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺍﻭﻳﺎﻧﻲ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺑﺪﻣﻨﺶ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻌﻞ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ، ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﺠﻌﻮﻝ ﺯﻳﺎﺩ ﺷﺪ. ﻭ ﭼﻪ ﻣﺸﻜﻠﺎﺗﻲ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻣﺤﻘﻘﻴﻦ ﻭ ﺭﺍﻭﻳﺎﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺭﺍﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺳﺎﺯﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻳﺎﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺤﺪﻱ ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺩﺭ ﻳﻚ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺤﻴﻄﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺒﻨﺎ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻱ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻧﻨﮕﻴﻦ ﺑﻐﺾ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ (ﻉ) ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺪﻋﺖ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺩﺍﻳﺮ ﺑﺮ ﻟﻌﻦ ﻭ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﺑﺮ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﺋﻴﻜﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﻴﺸﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﺩﺭ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ﻛﺸﻮﺭ ﺍﺳﻠﺎﻣﻲ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﮕﺎﻩ ﻭﺣﻲ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ (= ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﻨﻮﺭﻩ) ﭼﻨﻴﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﻲﺷﺪ. ﺣﻤﻮﻱ ﺩﺭ ﺝ 5 ﺹ 38 " ﻣﻌﺠﻢ ﺍﻟﺒﻠﺪﺍﻥ " ﮔﻮﻳﺪ: ﻟﻌﻦ ﺑﺮ ﻋﻠﻲ (ﺭﺽ)، ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﺩﺭ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ﻛﺸﻮﺭ
ﺍﺳﻠﺎﻣﻲ ﺍﺟﺮﺍ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺒﺮ ﺳﺠﺴﺘﺎﻥ، ﺟﺰ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﻧﺎﺭﻭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﮕﺮﻓﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺳﺎﻣﺎﻥ، ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺑﺪﻋﺖ ﻛﺜﻴﻒ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. ﺣﺘﻲ ﻣﻘﺮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻟﻌﻦ ﻧﮕﺮﺩﺩ. ﻭﻩ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﻓﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺼﻴﺐ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻟﻌﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﺩﻭ ﺣﺮﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻣﻜﻪ ﻭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻟﻌﻦ ﻣﻲﺷﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۳۷ الی ۴۱ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ و هنگامى که او
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۳۷ الی ۴۱
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ اکنون بقیه داستان را از آیات فوق مى خوانیم:
آرى، اى موسى! ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابى در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مى رفت و به
دستور مادر، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ).
او به مأموران فرعون مى گفت: آیا زنى را به شما معرفى بکنم که توانائى سرپرستى این نوزاد را دارد (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ).
و شاید اضافه کرد این زن شیر پاکى دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.
مأمورین، خوشحال شدند و به امید این که شاید گمشده آنها از این طریق پیدا شود، همراه او حرکت کردند، خواهر موسى(علیه السلام) که خود را به صورت فردى ناشناس و بیگانه، نشان مى داد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بى آن که خونسردى خود را از دست دهد، در حالى که طوفانى از عشق و امید تمام قلب او را احاطه کرده بود، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوى مادر را شنید، بوئى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در برگرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.
بعضى مى گویند: فرعون از این ماجرا تعجب کرد، گفت: تو کیستى که این نوزاد، شیر تو را پذیرفت، در حالى که دیگران را همه رد کرد؟
مادر گفت: من زنى پاکیزه بوى و پاک شیرم و هیچ کودکى شیر مرا رد نمى کند!.
به هر حال، فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصله هاى کوتاه کودک را به نظر او برساند.
اینجا است که قرآن مى گوید: ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد (فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لاتَحْزَنَ).
و بتواند با آسودگى خاطر و اطمینان از عدم وجود خطرى براى او از ناحیه فرعونیان به پرورش فرزند بپردازد.
از جمله فوق چنین مى توان استفاده کرد که: فرعون کودک را به مادر سپرد تا او را به خانه خویش بیاورد، ولى، طبیعى است نوزادى که فرزند خوانده فرعون! و مورد علاقه شدید همسر او است، باید در فاصله هاى کوتاه به نظر آنها برسد.
سال ها گذشت، و موسى(علیه السلام) در میان هاله اى از لطف و محبت خداوند، و محیطى امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانى درآمد.
روزى از راهى عبور مى کرد، دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید: یکى از بنى اسرائیل و دیگرى از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون)، از آنجا که همیشه بنى اسرائیل تحت فشار و آزار قبطیان ستمگر بودند، موسى(علیه السلام)به کمک مظلوم که از بنى اسرائیل بود شتافت، و براى دفاع از او، مشتى محکم بر پیکر مرد قبطى وارد آورد ، اما این دفاع از مظلوم، به جاى باریکى رسید، و همان یک مشت کار قبطى را ساخت.
موسى(علیه السلام) از این ماجرا ناراحت شد; چرا که مأموران فرعون سرانجام متوجه شدند این قتل به دست چه کسى واقع شده، و شدیدا به تعقیب او برخاستند.
اما موسى(علیه السلام) طبق توصیه بعضى از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوى مدین شتافت و در آنجا محیطى امن و امان در کنار شعیب پیغمبر(علیه السلام) که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد.
اینجا است که قرآن مى گوید: تو کسى را کشتى و در اندوه فرو رفتى، اما ما تو را از آن غم و اندوه رهائى بخشیدیم (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن تو را در کوره هاى حوادث یکى بعد از دیگرى آزمودیم (وَ فَتَنّاکَ فُتُوناً).
پس از آن، سالیانى در میان مردم مدین توقف نمودى (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).
و بعد از پیمودن این راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بیرون آمدن از کوره حوادث، با سرافرازى و پیروزى سپس در زمانى که براى گرفتن فرمان رسالت مقدر بود، به اینجا آمدى (ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر یا مُوسى).
کلمه قَدَر به گفته بسیارى از مفسران، به معنى زمانى است که مقدر شده بود موسى به رسالت برگزیده شود، ولى بعضى دیگر آن را به معنى مقدار گرفته اند، همان گونه که در بعضى از آیات قرآن نیز، به همین معنى آمده است.(۴)
طبق این تفسیر، معنى جمله چنین خواهد بود: اى موسى! بعد از این فراز و نشیب ها، امتحانات گوناگون و زندگى ممتد در جوار پیامبر بزرگى همچون شعیب پرورش یافتى، سرانجام داراى قدر و مقام و شخصیتى شدى که آماده پذیرش وحى گشتى.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝شرح و تفسیر حکمت ۳۷۶ 🔴 سختی حق و آسانی باطل 🔹عاقبت حق و باطل: از نوشته بلاذرى در انساب الاشراف ا
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۷۶
🔸🔹 سختی حق و آسانی باطل
↩️ حوادث بعد از اين ماجرا كه در تاريخ صدر اسلام به طور مشروح آمده نشان مى دهد كه عثمان سرانجام تن به حق نداد چراكه تلخ و سنگين بود و باطل را برگزيد چراكه ظاهراً شيرين بود ولى عاقبت دردناكى براى او و براى جهان اسلام به وجود آمد. اى كاش كلام اميرمؤمنان على(عليه السلام) را پذيرفته بود و آن همه آسيب ها به جهان اسلام نمى رسيد.
سنگينى حق به اين دليل است كه در بسيارى از موارد برخلاف ميل انسان است و اصولاً حركت كردن در مسير حق كار بسيار پيچيده و مشكل است و به گفته بعضى از دانشمندان مانند راه رفتن روى طناب است كه اگر اندك خطايى در آن شود انسان سقوط مى كند; در مسير حق نيز اگر انسان خطا كند در وادى باطل گرفتار خواهد شد. ولى به هر حال نتيجه حق بسيار گواراست، هم در دنيا باعث خشنودى بندگان خداست و هم در آخرت موجب سعادت جاودان و نجات ابدى است. بعضى آن را تشبيه به داروى تلخ شفابخشى كرده اند كه خوردن آن ناگوار اما نتيجه آن رهايى از بيمارى هاى خطرناك است.
اما به عكس، باطل، سبك و آسان است چراكه انسان هرگونه بخواهد آن را مطابق ميل خود تنظيم مى كند و به طور موقت از آن لذت مى برد ولى عاقبتى دردناك دارد; هم در اين دنيا مردم بر ضد او مى شورند و هم در آخرت گرفتار عذاب دردناك الهى مى شود. در داستان عمال عثمان نيز تاريخ مى گويد كه چه عاقبت ناگوار و بدى در انتظار او بود و چه مشكلات عظيمى براى جهان اسلام به وجود آورد. آرى انحراف از حق، آثار بسيار ناگوارى دارد.
شبيه همين كلام نورانى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت ديگرى آمده است كه فرمود: «الْحَقُّ ثَقيلٌ مُرٌّ، وَ الْباطِلُ خَفيفٌ حُلْوٌ، وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَة تُورِثُ حُزْناً طَويلاً; حق، سنگين و تلخ است، و باطل، سبك و شيرين; ليكن چه بسا يك لحظه شهوت پرستى، نگرانى و حزن طولانى درپى داشته باشد».[3]
آرى; حق، سنگين و تلخ است; زيرا گاهى به ضرر و زيان انسان تمام مى شود و بسيارى از اوقات حق برخلاف خواسته هاى درونى و شهوات انسان است و گاهى نيز اجراى حق، سرزنش ديگران و ناملايمات و مشكلاتى را به همراه دارد كه براى انسان گران و سنگين تمام مى شود. اما باطل، سبك و شيرين است; ولى همچون سمّ، مهلك و كشنده است; به همين دليل، چه بسا سبب يك عمر پشيمانى و ناراحتى بشود; مثلاً كسى كه از روى خواسته نفس براى مدّت كوتاه گناهى را انجام مى دهد كه مجازات آن زندان ابد است پس از دستگيرى و بازداشت، كفّاره يك ساعت گناه را بايد يك عمر بپردازد.[4]
*
✍پی نوشت:
[3]. ميزان الحكمة، باب 888، ح 4100.
[4]. سند گفتار حكيمانه: از كسانى كه اين گفتار حكيمانه را نقل كرده اند بلاذرى در انساب الاشراف است كه آن را با اضافاتى نقل كرده است. همچنين ابن اعثم كوفى در كتاب الفتوح (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 277)"
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
أطِبْ كَسبَكَ تُستَجَبْ دَعوَتُكَ، فإنَّ الرّجلَ يَرفَعُ اللُّقْمَةَ إلى فِيهِ (حَراما) فما تُستَجابُ له دَعوَةٌ أربَعينَ يوما
درآمدت را پاك كن تا دعايت مستجاب شود؛ زيرا هرگاه آدمى لقمه[اى حرام] به دهان خود ببرد تا چهل روز دعايى از او پذيرفته نمى شود
ميزان الحكمه جلد4 صفحه30
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و دوازده 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺍﺯ ﻋﺎﺩﺍﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﻣﻌﺎ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و سیزده
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ (ﻉ) ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻋﺎﺯﻡ ﺣﺞ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﮔﺸﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﻟﻌﻦ ﻛﻨﺪ ﺑﺪﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻭﻗﺎﺹ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﺑﺒﻴﻦ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﭼﻴﺴﺖ. ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺳﻌﺪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻧﻈﺮ ﺳﻌﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻟﻌﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ) [ ﺻﻔﺤﻪ 180] ﭼﻴﺴﺖ0 ﺳﻌﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻛﻪ: ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﻴﺮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺧﺎﺭﺝ ﻣﻲﺷﻮﻡ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﻤﻲ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻟﺬﺍ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺯ ﻟﻌﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﺮﺩ
ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺳﻌﺪ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺑﻬﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺳﻌﺪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﻟﻌﻦ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﮔﺰﺍﺭﺍﻧﺶ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﻟﻌﻦ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻡ ﺳﻠﻤﻪ ﺯﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ (ﺹ) ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻧﻮﺷﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﻟﻌﻦ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﭼﻪ، ﺷﻤﺎ ﻋﻠﻲ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻟﻌﻦ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻖ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﻭﻟﻲ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭﺍﻡ ﺳﻠﻤﻪ ﺍﻋﺘﻨﺎﺋﻲ ﻧﻜﺮﺩ ﺟﺎﺣﻆ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ " ﺍﻟﺮﺩ ﻋﻠﻲ ﺍﻟﺎﻣﺎﻣﻴﻪ " ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺑﻮ ﺗﺮﺍﺏ، (ﻋﻠﻲ) ﻣﻠﺤﺪ ﺷﺪﻩ ﻭ (ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ) ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻟﻌﻨﺖ ﻓﺮﺳﺖ ﻟﻌﻨﺘﻲ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻭ ﺷﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﺳﺨﺖ ﻋﺬﺍﺏ ﻧﻤﺎ. ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﺧﻄﺒﻪ ﺭﺍ، ﺑﻪ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻛﺸﻮﺭ ﺍﺳﻠﺎﻣﻲ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﻳﺰ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﻨﺎﺑﺮ ﺁﺷﻜﺎﺭﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲﺷﺪ. ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻱ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻲ (ﺳﻠﻄﻨﺖ) ﺭﺳﻴﺪﻱ، ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺭﻱ، ﻭ ﻟﻌﻨﺶ ﻧﮕﻮﺋﻲ
ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﺗﺎ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻱ ﻭ ﻣﻨﺶ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻱ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﻓﻀﻠﻴﺘﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﻲ ﺫﻛﺮ ﻧﻜﻨﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2