#در_محضر_اهل_بیت
❌ بی برکتی در اسراف
🔸 امام صادق علیه السلام:
همانا اسراف با کم شدن برکت همراه است.
📚 وسائل الشیعه/ج15/ص261
✍🏼در روایت دیگری در معنای اسراف فرموده است: اسراف آن است که انسان مالش را از بین ببرد و به بدنش صدمه بزند.
📚 مجموعه الاخبار/باب171/ح1
✍🏼زیاده روی در مصرف هر چیزی اسراف است، حتی خوردن هنگام سیری
@Nahjolbalaghe2
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موعظه
🔹هزینه ی هدایتِ ما
🎥 استاد کاشانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۰ 🔭 شناخت امور واقعی و خرافی (چون نام آن مرد سهيل بود پيامبر(صلى الله عليه و
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۰
🔭 شناخت امور واقعی و خرافی
↩️ و در روايات اسلامى دستور داده شده است كه به فال بد اعتنا نكنيد و توكل بر خدا كنيد هيچ مشكلى براى شما پيش نخواهد آمد. در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده است: «الطّيرةُ شِركٌ ولكنّ الله عزّ وجلّ يُذهِبَه بالتوكُّل; فال بد زدن نوعى شرك است و ليكن خداوند متعال آن را با توكل از بين مى برد».[17] اين سخن را با حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم: «أَنَّ النَّبِى(صلى الله عليه وآله) كَانَ يحِبُّ الْفَأْلَ الْحَسَنَ وَ يكْرَهُ الطِّيرَةَ وَ كَانَ(عليه السلام) يأْمُرُ مَنْ رَأَى شَيئاً يكْرَهُهُ وَ يتَطَيرُ مِنْهُ أَنْ يقُولَ اللَّهُمَّ لاَ يؤْتِى الْخَيرَ إِلاَّ أَنْتَ وَ لاَ يدْفَعُ السَّيئَاتِ إِلاَّ أَنْتَ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِكَ; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فال نيك را دوست مى داشت و از فال بد متنفر بود و دستور مى داد اگر كسى چيزى ببيند كه مى شود با آن فال بد زد (براى رفع نگرانى) بگويد: خداوندا! هيچ كس جز تو نيكى عطا نمى كند و هيچ كس جز تو بدى ها را دور نمى سازد و هيچ پناه و نيرويى جز به وسيله تو نيست».
از مجموع آنچه درباره فال و طيره گفته شد اين نكته به دست مى آيد كه شخص موحد هرگز به سراغ خرافات نمى رود و غير خدا را در سرنوشت خود مؤثر نمى داند. در واقع فال نيك كه سبب خوش بينى به آينده و اميدوارى و نشاط مى گردد ضررى ندارد اما فال بد كه نگرانى و آشفتگى و گاه يأس و حتى بدبينى به ساحت قدس خداوند ايجاد مى كند كار زشت و ناپسندى است.
و اما «عدوى» به معناى سرايت است به خصوص درمورد سرايت بيمارى از كسى به ديگرى به كار مى رود و اين كه امام (عليه السلام) سرايت را نفى فرموده به اين معنا نيست كه هيچ گونه از بيمارى ها واگيردار نمى باشد زيرا امروز مسلم است كه بسيارى از بيمارى ها از فردى به ديگرى منتقل مى شود مانند بيمارى سل و سرماخوردگى و امثال آن. اما چنين هم نيست كه تمام بيمارى ها واگيردار باشد بسيارى از بيمارى ها مانند بيمارى قند، فشار خون، انواع سكته هاى قلبى و مغزى چيزى نيست كه از كسى به ديگرى سرايت كند.
به نظر مى رسد كه در عصر جاهليت افرادى بودند كه به شدّت از همه بيماران پرهيز مى كردند و شايد اصلاً به عيادت آنها نمى رفتند و يك اعتقاد خرافى داشتند كه بايد از هر بيمارى پرهيز كرد. اسلام اين عقيده افراطى و خرافى را نفى مى كند تا مردم به عيادت بيماران بروند و به كمك آن ها بشتابند و از آن ها روى گردان نشوند.
گاه اين تفكر افراطى انحرافى به امور ديگر غير از بيمارى ها نيز سرايت مى كند مثلاً مى گويند: فلان كس فرزندش را از دست داده، به سراغ او نرويم ممكن است فرزندمان از دست برود، يا در امر تجارت ورشكست شده با او دوستى نكنيم ممكن است به ما هم سرايت كند، و امثال اين خرافات كه اسلام با همه آن ها مخالفت كرده است.
جمعى از بزرگان[19] تفسير ديگرى براى نفى «عدوى» ذكر كرده اند و آن اين كه اسلام مى خواهد به پيروان خود تعليم دهد كه حتى سرايت بيمارى از كسى به ديگرى بدون اراده خداوند نمى شود و هيچ سببى از اسباب اين جهان استقلال در تأثير ندارد بلكه بايد اراده و فرمان خدا با آن همراه باشد.
ولى اين تفسير، مناسب به نظرنمى رسد زيرا اين مطلب منحصر به بيمارى ها نيست، تمام اسباب و علل اين جهان چنين است چرا در روايت فقط سرايت بيمارى ها ذكر شده است؟
آنگاه در پايان اين سخن اشاره به چهار موضوع نشاط آور و برطرف كننده غم و اندوه مى كند، مى فرمايد: «بوى خوش، عسل، سوار شدن بر مركب و نگاه كردن به سبزه، مايه قوت و نشاط است»; (وَالطِّيبُ نُشْرَةٌ، وَالْعَسَلُ نُشْرَةٌ، وَالرُّكُوبُ نُشْرَةٌ، وَالنَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ).
«نشرة» در بسيارى از منابع لغت به عنوان تعويذ و حرز است، يعنى همان دعا و چيزى كه به بيمار يا مصروع مى دهند تا شفا پيدا كند و سبب زوال غم و اندوه او گردد و لذا بعضى مانند علامه مجلسى آن را به چيزى كه سبب زوال غم و اندوه مى شود تفسير كرده اند.
و در اصل از ماده «نشر» (بر وزن حشر) گرفته شده زيرا حرز و تعويذ و امثال آن سبب انتشار آثار مثبت در شخص بيمار يا غير بيمار مى شود و لذا در كتاب التحقيق ريشه اصلى آن «هو بسط بعد قبض» ذكر شده است.
البته اين مسأله گاه جنبه خرافى داشته و گمان مى كردند اشخاصى كه گرفتار بيمارى صرع مى شوند جن در آن ها نفوذ كرده و به وسيله تعويذ مى خواستند جن را بيرون كنند ولذا در بعضى از روايات آمده است: «النُّشرَةُ مِن عمَلِ الشَّيطانِ».
ولى در بسيارى از اوقات جنبه مثبت داشته و آن اين كه بهوسيله دعا و حرز كه به بيمار مى دادند از خدا تقاضاى شفاى او را مى كردند.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و دوازده 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی 🔹ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺑﺎﺋﻴﻪ ﻫﺎﺷﻤﻴﺎﺕ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و سیزده
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 14 ﺷﺮﺡ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺍﺯ " ﺍﺑﻲ ﻋﺮﻛﻤﻪ ﺿﺒﻲ " ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﺩﺭ " ﻛﻮﻓﻪ " ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﻃﺮﺑﺖ... ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻫﺎﺷﻤﻲ ﻧﺒﻮﺩ. " ﺳﻴﺪ " ﺩﺭ " ﺩﺭﺟﺎﺕ ﺍﻟﺮﻓﻴﻌﻪ " ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻩ
[ جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 19]
ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ (ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﻧﺪ) ﺷﻴﻌﻲ ﻧﺒﻮﺩ. ﻭ ﻧﻴﺰ " ﺳﻴﻮﻃﻲ " ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 14 ﻛﺘﺎﺏ " ﺍﻟﺸﺮﺡ " ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻬﻞ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﮔﻔﺖ: ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲﺯﻳﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﺯ ﭼﻪ ﻣﻲﺗﺮﺳﻲ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻱ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻀﺮﺕ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻛﻪ: ﺍﻟﻢ ﺗﺮﻧﻲ ﻣﻦ ﺣﺐ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺭﻭﺡ ﻭ ﺍﻏﺪﻭﺍ ﺧﺎﺋﻔﺎ ﺍﺗﺮﻗﺐ
" ﺁﻳﺎ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ، ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺮﺱ ﻣﻲﮔﺬﺭﺍﻧﻢ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺧﻮﻳﺸﻢ. " ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺪﺭ ﺁﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 14 ﮔﻮﻳﺪ: " ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ " ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺟﺎﺣﻆ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﺭﺍ ﻛﺴﻲ ﺟﺰ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﺷﻴﻌﻪ ﺑﺎﺯﻧﻜﺮﺩ. ﻓﺎﻥ ﻫﻲ ﻟﻢ ﺗﺼﻠﺢ ﻟﺤﻲ ﺳﻮﺍﻫﻢ ﻓﺎﻥ ﺫﻭﻱ ﺍﻟﻘﺮﺑﻲ ﺍﺣﻖ ﻭ ﺍﻭﺟﺐ ﻳﻘﻮﻟﻮﻥ ﻟﻢ ﻳﻮﺭﺙ ﻭ ﻟﻮﻟﺎ ﺗﺮﺍﺛﻪ ﻟﻘﺪ ﺷﺮﻛﺖ ﻓﻴﻬﺎ " ﺑﻜﻴﻞ " ﻭ " ﺍﺭﺣﺐ " " ﺍﮔﺮ ﺻﻠﺎﺣﻴﺖ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺟﺰ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻪ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻭ ﺑﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ". " ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﺭﺙ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ، ﺍﮔﺮ ﺍﺭﺛﻲ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺒﻴﻠﻪﻫﺎﻱ " ﺑﻜﻴﻞ " ﻭ " ﺍﺭﺣﺐ " ﻭ... ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﺎﺷﻨﺪ. " ﻭ ﺷﻴﺦ ﻣﺎ " ﻣﻔﻴﺪ " ﻧﻴﺰ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 " ﻓﺼﻮﻝ ﺍﻟﻤﺨﺘﺎﺭ " ﺻﻔﺤﻊ 84 ﺍﺳﺖ ﺳﺨﻦ ﺟﺎﺣﻆ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻲﻧﻤﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺟﺎﺣﻆ ﻭﻗﻮﻑ ﺑﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩﻱ ﻛﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﺑﻬﻤﻴﻦ
ﺣﺠﺖ ﻭ ﺣﺠﺘﻬﺎﻱ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻫﺎﻱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻳﺎ ﻣﻘﺼﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﺪﺭ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﻠﺎﻡ، ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻛﻨﺪ. ﻟﻴﻜﻦ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺁﺛﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺻﺎﺣﺐ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺟﺎﺣﻆ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
📝 شرح و تفسیر خطبه ۱۰۰ بخش دوم
☀️ پیروی از امام حق
↩️ «پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذارد». (وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ الْحَقِّ).
در تفسير «رَايَةَ الْحَقِّ» (پرچم حق) در ميان مفسّران گفتگوست; بعضى آن را به قرآن مجيد، و بعضى به کتاب و سنّت و بعضى به قرآن و عترت - که در حديث ثقلين آمده است - تفسير کرده اند.
ولى با توجه به جمله هايى که از «دَلِيلُهَا مَکِيثُ الْکَلاَمِ...» شروع مى شود، مناسبتر از همه آن است که «راية حق» همان کتاب و سنّت باشد (زيرا کتاب الله، دعوت به سنّت هم نموده است).
سپس مى افزايد: «پرچمى که هر کس از آن پيشى گيرد از دين خارج شود، و هر کس از آن عقب بماند هلاک گردد، و آن کس که ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى رسد». (مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ(1)، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ(2)، وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ).
جمله هاى سه گانه بالا درباره نحوه برخورد گروههاى سه گانه مردم با حق و واقعيّت است: گروهى اهل افراطند و از حق پيشى مى گيرند و در بيراهه ها سرگردان و گمراه مى شوند; مانند خوارج که به گمان خود مى خواستند در عمل کردن به قرآن، از امام زمان خود پيشى بگيرند و با کارهاى احمقانه، گرفتار تضاد شدند. يا همچون کسانى که در عصر پيامبر هنگامى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سفر روزه خود را افطار کرد، آنها گفتند: ما چنين نخواهيم کرد و احترام ماه رمضان را بايد حفظ کنيم! که آنها به نام «عُصاة» (گردنکشان) ناميده شدند.(3)
گروه ديگر، تفريط کاران هستند که چند قدمى به دنبال حق مى روند و سپس تنبلى و سستى و هوا پرستى آنها را از ادامه پيروى از حق باز مى دارد.
گروه سوم، ملازمان حقّند; که نه بر آن پيشى مى گيرند و نه از آن عقب مى مانند; هميشه در ظلّ و سايه حق گام بر مى دارند و به سر منزل مقصود مى رسند.(4)
در ادامه سخن، به مسئله مهم ديگرى پرداخته مى فرمايد: «راهنماى اين پرچم (داراى اين اوصاف است:) با تأنّى سخن مى گويد، و دير به پا مى خيزد، امّا هنگامى که به پا خاست با سرعت و قاطعيّت پيش مى رود!». (دَلِيلُهَا مَکِيثُ(5) الْکَلامِ، بَطِيءُ الْقِيَامِ، سَرِيعٌ إِذَا قَامَ).
تعبير به «دَليلُها» آيا اشاره به کسى است که «حامل رايت»، يعنى پرچمدار است؟ و يا آن کس که پيشاپيش لشکر حرکت مى کند و آشنايى کامل به جاده دارد و آنها را در مسير صحيح هدايت مى کند؟
احتمال اوّل نزديکتر به نظر مى رسد; چرا که پرچمدار عهده دار بخشى از راهنمايى نيز مى باشد و به هر جا مى رود آحاد لشکر موظّفند به دنبال او حرکت کنند.
ولى دليل و راهنما (اگر نيازى به وجود او باشد،) دليل و راهنماى لشکر و قافله است، نه راهنماى پرچم که در عبارت بالا آمد.
پی نوشت:
1. «مَرق» از مادّه «مُروق» (بر وزن غروب) به معناى خارج شدن تير از کمان است و بر همين اساس، به «خوارج که از ايمان خارج شدند، «مار قين» گفته مى شود.
2. «زَهق» از مادّه «زُهوق» به معناى اضمحلال و هلاکت و نابودى است.
3. وسائل الشيعه، جلد 7، صفحه 125، حديث 7. (ابواب من يصحّ منه الصوم)
4. مفعول «لحق» مى تواند «کتاب الله» يا «رسول الله» يا «حق» و يا همه اينها بوده باشد.
5. «مکيث» از مادّه «مکث» به معناى ماندن و توقّفِ توأم با انتظار است و «مکيث» به کسى گفته مى شود که عاقل و هوشيار است و حساب شده سخن مى گويدو حرکت مى کند.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیه ۹۱ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ☀️ مریم(علیه السلام)
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۹۲ الی ۹۴
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
✅ امت واحده
از آنجا که در آیات گذشته، نام گروهى از پیامبران الهى و همچنین مریم آن بانوى نمونه و بخشى از سرگذشت آنها آمده، در آیات مورد بحث به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى کلى چنین مى گوید: این پیامبران بزرگى که به آنها اشاره شد (و پیروان آنها) امت شما است، امت واحد که در صورت طرفدارى آنها از حق، لازم است به آنها اقتدا کنید (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها یکى، هدف و مقصد آنها نیز یکى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محیط، داراى ویژگى ها، روش ها و به اصطلاح تاکتیک هاى متفاوت بودند اما همه، در نهایت امر، در یک خط حرکت داشتند، همه آنها در خط توحید و مبارزه با شرک و دعوت مردم جهان به یگانگى و حق و عدالت، گام برمى داشتند.
این یگانگى و وحدت برنامه ها و هدف، به خاطر آن بوده که همه از یک مبدأ سرچشمه مى گرفته، از اراده خداوند واحد یکتا، و لذا بلافاصله مى گوید: و من پروردگار همه شما هستم، تنها مرا پرستش کنید (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحید عقیدتى و عملى انبیاء، از توحید منبع وحى سرچشمه مى گیرد و این سخن، شبیه گفتارى است که على(علیه السلام) در وصیتش به فرزندش امام مجتبى(علیه السلام) دارد: وَ اعْلَمْ یا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیْتَ آثارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعالَهُ وَ صِفاتِهِ:
پسرم! بدان اگر پروردگارت شریکى داشت رسولان او نیز به سوى تو مى آمدند، آثار ملک و قدرتش را مى دیدى و افعال و صفاتش را مى شناختى .(۱)
امت چنان که راغب در کتاب مفردات مى گوید: به معنى هر گروه و جمعیتى است که جهت مشترکى آنها را به هم پیوند دهد: اشتراک در دین و آئین، و یا زمان و عصر واحد، یا مکان معین، خواه این وحدت، اختیارى بوده باشد و یا بدون اختیار.
بعضى از مفسران، امت واحده را در اینجا به معنى دین واحد گرفته ـ اند، ولى همان گونه که گفتیم: این تفسیر با ریشه لغوى امت ، سازگار نیست.
بعضى دیگر نیز گفته اند: منظور از امت در این آیه، همه انسان ها در تمام قرون و اعصارند، یعنى اى انسان ها همه شما یک امتید، پروردگار شما یکى است و مقصد نهائى همه شما یک مقصد است.
این تفسیر هر چند مناسب تر از تفسیر گذشته مى باشد ولى با توجه به پیوند این آیه، با آیات قبل، مناسب به نظر نمى رسد، مناسب تر از همه، این است که این جمله اشاره به انبیاء و پیامبرانى بوده باشد که شرح حالشان در آیات گذشته آمده است.
* * *
در آیه بعد، اشاره به انحراف گروه عظیمى از مردم از این اصل واحد توحیدى کرده چنین مى گوید: آنها کار خود را در میان خود به تفرقه و تجزیه کشاندند (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ).
کارشان به جائى رسید که در برابر هم ایستادند، و هر گروه، گروه دیگرى را لعن و نفرین مى کرد و از او برائت و بیزارى مى جست، به این نیز قناعت نکردند بر روى همدیگر اسلحه کشیدند و خون هاى زیادى را ریختند، و این بود نتیجه انحراف از اصل اساسى توحید و آئین یگانه حق.
جمله تَقَطَّعُوا که از ماده قطع مى باشد به معنى جدا کردن قطعه هائى از یک موضوع به هم پیوسته است، و با توجه به این که از باب تفعّل آمده که به معنى پذیرش مى آید، مفهوم جمله این چنین مى شود: آنها در برابر عوامل تفرقه و نفاق تسلیم شدند، جدائى و بیگانگى از یکدیگر را پذیرا گشتند، به یکپارچگى فطرى و توحیدى خود پایان دادند و در نتیجه گرفتار آن همه شکست، ناکامى و بدبختى شدند.
✍پی نوشت:
۱ ـ نهج البلاغه ، نامه ۳۱.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
21.Anbiya.092-94.mp3
2.32M
🎙 تفسیر صوتی آیات ۹۲ الی ۹۴ سوره مبارکه انبیاء
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
@Nahjolbalaghe2