🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۱ الی۳۴
🔷عظمت انسان از دیدگاه قرآن
در تعقیب آیات گذشته که در آنها از برنامه مشرکان و کسانى که کفران نعمت هاى الهى کردند و سرانجام به دارالبوار کشیده شدند سخن مى گفت، در آیات مورد بحث سخن از برنامه بندگان راستین و نعمت هاى بى انتهاى اوست که بر مردم نازل شده. مى گوید: به بندگان من که ایمان آورده اند بگو نماز را به پا دارند و از آنچه به آنها روزى داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق کنند (قُلْ لِعِبَادِىَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَوةَ وَ یُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً).
پیش از آنکه روزى فرارسد که نه در آن خرید و فروش است (تا بتوان از این راه، سعادت و نجات از عذاب را براى خود خرید) و نه دوستى به درد مى خورد (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِىَ یَوْمٌ لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاَ خِلاَلٌ).
*
آن گاه به معرّفى خدا از طریق نعمت هایش مى پردازد، به گونه اى که عشق او را در دل ها زنده مى کند و انسان را به تعظیم در برابر عظمت و لطفش وامى دارد، زیرا این یک امر فطرى است که انسان نسبت به کسى که به او کمک کرده و لطف و رحمتش شامل حال اوست علاقه و عشق پیدا مى کند. این موضوع را ضمن آیاتى چند چنین بیان مى دارد:
خداوند همان کسى است که آسمان ها و زمین را آفرید (اللهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضَ).
و از آسمان آبى نازل کرد; و با آن میوه ها(ى مختلف) را براى روزىِ شما (از زمین) بیرون آورد (وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ).
و کشتى ها را مسخّر شما گردانید هم از نظر موادّ ساختمانى آن که در طبیعت آفریده است و هم از نظر نیروى محرّکه آن که بادهاى منظّم سطح اقیانوس هاست (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ).
تا بر صفحه اقیانوس ها به فرمان او به حرکت درآیند ، سینه آب ها را بشکافند و به سوى ساحل مقصود پیش روند و انسان ها و وسایل مورد نیازشان را از نقطه اى به نقاط دیگر به آسانى حمل کنند (لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
و نهرها را (نیز) مسخّر شما نمود (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الاَْنهَارَ).
تا از آب حیات بخش آنها زراعت ها را آبیارى کنید و هم خود و دام هایتان سیراب شوید و هم در بسیارى از اوقات، سطح آنها را به عنوان یک جادّه هموار، مورد بهره بردارى قرار دهید و با کشتى ها و قایق ها از آنها استفاده کنید و نیز از ماهیان و حتّى صدف هایى که در اعماقشان موجود است بهره گیرید.
*
علاوه بر موجودات زمین، خورشید و ماه را ـ که دائماً با برنامه منظّمى در حرکت اند ـ به تسخیر شما درآورد (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ).
و (افزون بر موجودات این جهان و حالات عارضى آنها) شب و روز را (نیز) مسخّر شما ساخت (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ).
ثابت است و چون خورشید و ماه میلیون ها سال با روش ثابت و معیّنى، به برنامه نورافشانى و تربیت موجودات زنده و ایجاد جزر و مد در دریاها و اقیانوس ها و خدمات دیگر ادامه مى دهند، تعبیرى بهتر از دائبین براى آنها تصّور نمى شود.
*
و از هر چیزى که از او خواستید (و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع، و سعادت و خوشبختى به آن نیاز داشتید) به شما داد (وَ آتَیکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ).
و (به این ترتیب) اگر (بخواهید) نعمت هاى خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا).
زیرا نعمت هاى مادّى و معنوى پروردگار چنان سرتاپاى وجود و محیط زندگى شما را فراگرفته است که قابل شمارش نیست.
به علاوه آنچه شما از نعمت هاى الهى مى دانید در برابر آنچه نمى دانید، قطره اى است در برابر دریا.
امّا با این همه لطف و رحمت الهى، انسان ستمگر و ناسپاس است (إِنَّ الاِْنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
نعمت هایى که اگر انسان به درستى از آنها استفاده مى کرد مى توانست سراسر جهان را گلستان و طرح مدینه فاضله را اجرا کند، بر اثر سوءِاستفاده و ظلم و کفران نعمت به صورتى درآمده که افق زندگیش را تاریک و شهد حیات را در کاملش زهر جانگداز کرده و انبوهى از مشکلات طاقت فرسا به صورت غل و زنجیر بر دست و پاهاى او پیچیده شده است.
نکته ها:
۱. پیوندى با خالق و پیوندى با خلق
بار دیگر در این آیات در تنظیم برنامه مؤمنان راستین به مسأله صلوة (نماز) و انفاق برخورد مى کنیم که در نظر ابتدایى ممکن است این پرسش را ایجاد کندکه چگونه از میان آن همه برنامه هاى عملى اسلام، تنها روى این دو موضوع انگشت نهاده شده است؟
علّت این است که اسلام ابعاد مختلفى دارد که مى توان آنها را در سه بخش خلاصه کرد: رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خلق خدا، ⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۱ الی۳۴ 🔷عظمت انسان از دیدگاه قرآن در تعقیب آیات گذشته که در
↩️و رابطه انسان با خودش که قسمت سوم در حقیقت نتیجه اى است براى قسمت اوّل و دوم و دو برنامه نماز و انفاق هر کدام رمزى است به یکى از دو بعد اوّل و دوم.
نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا، زیرا این رابطه در نماز از هر عمل دیگرى بهتر مشخّص مى شود و انفاق از آنچه خدا روزى داده، با توجّه به مفهوم وسیع آن که هر نعمت مادّى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پیوند با خلق.
البتّه با توجّه به اینکه سوره اى که از آن بحث مى کنیم مکّى است و هنگام نزول آن هنوز حکم زکات نازل نشده بود، این انفاق را نمى توان مربوط به زکات دانست بلکه معنى وسیعى دارد که حتّى زکات را بعد از نزولش در خود جاى مى دهد.
به هر حال ایمان در صورتى ریشه دار است که در عمل متجلّى شود و انسان را از یک سو به خدا نزدیک کند و از سوى دیگر به بندگانش.
۲. چرا پنهان و آشکار؟
کراراً در آیات قرآن مى خوانیم که مؤمنان راستین، انفاق یا صدقاتشان در سرّ و علن یعنى پنهان و آشکار است و به این ترتیب، علاوه بر بیان انفاق به معنى وسیعش، به کیفیّت آن هم توجّه داده شده، زیرا گاه انفاق پنهانى مؤثّرتر و آبرومندانه تر است و گاه اگر آشکارا باشد سبب تشویق دیگران و الگویى براى نشان داد برنامه هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دین محسوب مى شود.
افزون بر این مواردى پیش مى آید که شخص از گرفتن انفاق ناراحت مى شود. الآن که ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستیم (یا هر ملّت مسلمانى که با چنین وضعیّتى روبه رو شود)، مردم باایمان براى کمک به آسیب دیدگان جنگ یا مجروحان و معلولان و یا به خود جنگجویان، هر روز با مقادیر زیادى انواع وسایل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند و اخبار آن در وسایل ارتباط جمعى منعکس مى گردد تا هم دلیلى براى همدردى و پشتیبانى بى دریغ عموم ملّت مسلمان از جنگجویانش باشد و هم نشانه اى بر زنده بودن روح انسانى در عموم مردم و هم تشویقى باشد براى کسانى که از این قافله عقب مانده اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برسانند. بدیهى است در این گونه موارد، انفاق علنى مؤثّرتر است.
بعضى از مفسّران نیز در تفاوت میان این دو گفته اند: انفاق علنى مربوط به واجبات است که معمولاً جنبه تظاهر در آن نیست، زیرا اداى وظیفه بر همه لازم است و چیز مخفیانه اى نمى تواند باشد، ولى انفاق هاى مستحبّى چون چیزى افزون بر وظیفه واجب است ممکن است توأم با تظاهر و ریا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است.
به نظر مى رسد این تفسیر جنبه کلّى ندارد بلکه در واقع شاخه اى است از تفسیر اوّل.
۳. در آن روز بَیع و خِلال نیست
مى دانیم که ماهیّت روز قیامت همان دریافت نتیجه ها و رسیدن به عکس العمل ها و بازتاب هاى اعمال است. به این ترتیب در آنجا کسى نمى تواند براى نجات از عذاب فدیه دهد و حتّى اگر فرضاً تمام اموال و ثروت هاى روى زمین در اختیار او باشد و آن را انفاق کند تا ذرّه اى از کیفر اعمالش کم بشود ممکن نیست، زیرا دار عمل که سراى دنیاست، پرونده اش در هم پیچیده شده و آنجا دار حساب است.
همچنین پیوند دوستى مادّى با هر کس و به هر صورت نمى تواند در آنجا رهایى بخش باشد (توجّه داشته باشید خلال و خلَّه به معنى دوستى است).
به تعبیر ساده، مردم در زندگى این دنیا براى نجات از چنگال مجازات ها غالباً یا متوسّل به پول مى شوند و یا به پارتى. یعنى از طریق رشوه و رابطه براى خنثى کردن مجازات دست به کار مى شوند. اگر تصوّر کنند که در آنجا نیز چنین برنامه هایى امکان پذیر است، دلیل بر بى خبرى و نهایت نادانى آنهاست.
و از اینجا روشن مى شود که نفى وجود خلَّه و دوستى در این آیه هیچ منافاتى با دوستى مؤمنان با یکدیگر در عالم قیامت ـ که در بعضى از آیات به آن تصریح شده ـ ندارد، زیرا آن یک دوستى و مودّت معنوى است در سایه ایمان.
و امّا موضوع شفاعت ـ همان گونه که بارها گفته ایم ـ به هیچ روى مفهوم مادّى در آن نیست، بلکه با توجّه به آیات صریحى که در این زمینه وارد شده است تنها در سایه پیوندهاى معنوى و یک نوع شایستگى است که به خاطر بعضى از اعمال خیر به دست آمده. شرح این موضوع را ذیل آیه ۲۵۴ سوره بقره بیان کردیم.
۴. همه موجودات سر بر فرمان تواند اى انسان
بار دیگر در این آیات به تسخیر موجودات مختلف زمین و آسمان در برابر انسان برخورد مى کنیم که روى شش بخش از آن تکیه شده است:
تسخیر کشتى ها، نهرها، خورشید، ماه، شب و روز، که بخشى از آسمان وزمین و بخشى از پدیده هاى میان این دو (شب و روز) است.
سابقاً گفتیم باز هم یادآورى آن لازم است که انسان از دیدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد که همه این موجودات به فرمان الله مسخّر او گشته اند، یعنى یا زمام اختیارشان به دست انسان است و یا در خدمت منافع انسان حرکت مى کنند و در هر حال آن قدر به انسان عظمت داده است که به صورت یک هدف عالى در مجموعه آفرینش درآمده است...
✔️ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۶)🔹 🔷ویژگیهای بهترین بندگان 🔭خطبه در يك نگاه: نويسنده كتاب «كنز الفوائد» (كرا
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹
⚖خطبه در يك نگاه:
اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زمانى از امام صادر شد كه «عثمان» بر مسلمانان حكومت مى كرد و اطرافيان او بيت المال اسلام را در اختيار گرفته بودند و حيف و ميل هاى عجيبى صورت مى گرفت، هواخواهان او از «بنى اميّه» بر پستهاى كليدى كشور اسلام حكومت داشتند. از جمله «سعيد بن عاص» والى «كوفه» بود؛ او هدايايى تهيه كرده و به مدينه فرستاد و به حامل آنها (حارث بن حُبيش) سفارش كرد اين پيام را به امام عليه السلام برساند كه من براى هيچ كس- جز «عثمان»- بيش از آنچه براى شما فرستاده ام، نفرستادم! در واقع مى خواست منّتى بر امام بگذارد.
امام عليه السلام در جواب، سخن بالا را فرمود. اشاره به اينكه آنچه او فرستاده است مقدار ناچيزى از حق من است، سپس با صراحت و شجاعت فرمود: اگر زنده بمانم و قدرت را در دست گيرم «بنى اميه» را از مقامى كه غاصبانه به چنگ آورده اند، كنار مى زنم و حقارت واقعى آنها را به مردم نشان مى دهم.
نمونه اى از جنايات بنى اميّه:
در ميان سياستمداران مادّى دنيا، از قديم اين رسم بوده است که مخالفان خود را از نظر اقتصادى در تنگنا قرار مى دادند، تا آنها به خود مشغول شوند و از ديگران باز بمانند، حتّى در آنجا که به ظاهر مى خواستند دست محبّت را به سوى مخالفان دراز کنند، باز اين اصل را رعايت مى کردند که چيز کمى را در اختيار آنها بگذارند.
در اين کلام امام(عليه السلام) با تعبير جالبى به اين معنا اشاره فرموده، مى گويد: «بنى اميّه از ميراث محمد(صلى الله عليه وآله) جز مقدار کمى در اختيار من نمى گذارند: به اندازه يک بار دوشيدن شير شتر!» (إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَنِي تُرَاثَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) تَفْوِيقاً).
تعبير «يُفَوِّقُونَنِى»- از مادّه «فَوَاقُ النَّاقَةِ» يعنى يک بار شير شتر را دوشيدن- اشاره لطيفى به کمى هداياى آنهاست; گويى خلافت، به منزله مرکب راهوار شيردهى است که آنها از همه چيزش بهره مى گيرند و گه گاه تنها به اندازه يک بار دوشيدن، در اختيار آن حضرت قرار مى دهند. بعضى گفته اند: «فواق» مفهومى کمتر از اين دارد و آن، به اندازه مقدار شيرى است که در يک بار فشار دادن انگشتان، بر پستان حيوان، فرو مى ريزد و مطابق اين تفسير، تعبير امام(عليه السلام) بسيار گوياتر خواهد بود.
تعبير به «تراث محمّد» ممکن است اشاره به فدک و مانند آن باشد و يا اشاره به کلّ برنامه هاى اسلام که در مفهوم وسيعِ ميراث، داخل مى شود; زيرا تمام شکوفايى هاى اقتصادى کشور اسلام، به برکت آيين پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) صورت گرفت و رهين خدمات آن حضرت بود; بنابراين، همه آنها ميراث محمد(صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود و على(عليه السلام) سهم عظيمى، نه تنها به خاطر خويشاوندى بلکه به خاطر جانفشانى هايش در طريق اسلام، در آنها داشت.
درست است که على(عليه السلام) زندگى زاهدانه اى داشت، ولى هميشه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) سهم خود را از غنايم مى گرفت وبه نيازمندان مى داد.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «(آنها با اين کار خود، نمى توانند مرا فريب دهند و از تصميم نهايى باز دارند) به خدا سوگند! اگر زنده بمانم آنها را از صحنه حکومت اسلامى بيرون خواهم ريخت; همانگونه که قصّاب اعضاى درون شکم حيوان را که به روى زمين مى افتد، پاک مى کند!» (وَ اللّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لاََنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ الَّلحَّامِ الْوِذَامَ التَّرِبَةَ!)
تشبيه «بنى اميّه» به خاکهايى که محتويات شکم حيوان مانند جگر و معده روى آن بيافتد و آلوده شود، اشاره به نهايت آلودگى و پستى آنهاست. آنها - به گواهى اعمالشان در زمان «عثمان»- چنان آلوده بودند که عموم مسلمانان از آنها متنفّر شدند; به گونه اى که همه مى خواستند اين شجره خبيثه براى هميشه از سرزمين اسلام قطع گردد و اين باند کثيف از صحنه جامعه اسلام، طرد شود، و بيت المال از چنگ آنها به در آيد!
مرحوم سيّد رضى در پايان اين خطبه مى نويسد: «و يروى «التُّرَابُ الْوَذِمَةُ» وَ هُوَ عَلَى الْقَلْبِ. قال الشّريف: و قوله عليه السلام «لَيُفَوِّقُونَنِي» اى: يُعْطُونَنِي مِنْ الْمَالِ قَلِيلاً کَفُوَاقِ النَّاقَةِ. وَ هُوَ الْحَلْبَةُ الْوَاحِدةُ مِنْ لَبَنِهَا. وَ الْوِذَامُ: جَمْعُ وَذَمَة، وَ هِىَ الْحُزَّةُ مِنَ الْکَرْشِ، أَوِ الْکَبِدِ تَقَعُ فِي التُّرَابِ فَتُنْفَضُ;
در بعضى از روايات به جاى «اَلْوِذَامُ التَّرِبَةُ»، «التُّرَابُ الْوَذِمَةُ» -که عکس آن است- نقل شده (ولى مفهوم هر دو يکى است) و اشاره به اشياى با ارزشى است که گاه آلوده مى شود، و بايد آلودگى ها را از آنها سترد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 ⚖خطبه در يك نگاه: اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زمانى از امام صادر
↩️سپس مى افزايد: جمله «لَيُفَوِّقُونَنِي» به اين معنا است که «بنى اميّه» کمى از مال را در اختيار من مى گذارند; مانند «فواق ناقه» يعنى يک بار دوشيدن شير شتر. و «وِذام» جمع «وَذَمه» به معناى قطعه اى از معده، يا جگر حيوان است که جدا شود و روى خاکها بيفتد و قصّاب آن را از آلودگى پاک کند و خاک آلوده را جدا سازد.
***
نکته ها:
1- سعيد بن عاص را بهتر بشناسيم:
همان گونه که در شرح خطبه، گفته شد «سعيد بن عاص» والى مدينه هداياى مختصرى خدمت امام(عليه السلام) آورد، در حالى که اظهار مى داشت، بيشترين هديه بعد از هديه اى است که براى «عثمان» آورده است. گويى مى خواست منّتى از اين جهت بگذارد که امام(عليه السلام) جواب قاطعى به او فرمود.
«سعيد» از طائفه «بنى اميّه» و از دودمان قريش است و زمان پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را درک کرد و از فرماندهان لشکرهاى فاتح اسلام بود. در واقع در دامان «عمر بن خطاب» پرورش يافته بود و عثمان او را والى کوفه کرد. هنگامى که به کوفه آمد خطبه اى خواند و اهل کوفه را به دشمنى و خلاف متهم ساخت. مردم کوفه شکايت او را به عثمان کردند و عثمان سرانجام او را به مدينه بازگرداند و او تا هنگامى که مردم بر ضد عثمان قيام کردند، در مدينه بود و از او دفاع مى کرد و با انقلابيون به مقابله برخاست، تا اين که عثمان کشته شد. او ناچار به سوى مکّه رفت و در آنجا بود تا زمانى که «معاويه» غصب خلافت نمود. «معاويه»، «سعيد» را براى حکمرانى مدينه انتخاب کرد و او تا پايان عمرش بر مدينه حکومت مى کرد. او در جنگ «جمل» و «صفّين» کناره گيرى کرد و به هيچ يک از دو طرف نپيوست. مردى متکبّر و خشن و سختگير بود و در سخن گفتن مهارت داشت. قصر بزرگى در مدينه براى خود ساخته بود که آثارش سالها باقى ماند. مرگ او در سال 53 يا 59 هجرى اتّفاق افتاد.
2- بنى اميّه را بهتر و دقيقتر بشناسيم:
بنى اميّه طايفه اى از قريش هستند که به «اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» منسوبند و دوران حکومت آنها از «معاوية بن ابوسفيان» در سال 41 هجرى آغاز و به «مروان حمار» يا مروان دوم، که چهاردهمين آنان است در سال 132 هجرى ختم مى شود.
حکومت امويان اگر چه در سال 132 هجرى منقرض گرديد، ولى پس از چندى، شخصى از همين خاندان در اندلس حکومتى تشکيل داد. توضيح اين که: اندلس در سالهاى بين 91 تا 93 هجرى به وسيله مسلمين فتح شد و از اين تاريخ تا سال 138 مانند ديگر ممالک اسلامى، حکّامى که از سوى خلفاى اسلامى فرستاده مى شدند آن سرزمين را اداره مى کردند. در سال 138 هجرى، «عبدالرّحمن اوّل» يکى از نواده هاى «هشام بن عبدالملک» دهمين حاکم اموى که از قتل عباسيان رهايى يافته بود، پس از چند سال سرگردانى، از اوضاع درهم ريخته اسپانيا (اندلس) و اختلاف بربرها و قبايل عرب استفاده کرد و مصمّم شد در آن سرزمين به رغم دستگاه عبّاسيان، حکومتى براى خود تشکيل دهد. «عبد الرّحمن» و نسل او مدت دو قرن در آن سرزمين حکومت کردند; تا اين که در آغاز قرن پنجم، شورش و انقلابى در آنجا برپا شد و اين حکومت سرنگون گشت.
الف: بنى اميّه در قرآن مجيد:
«وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِي أَرَيْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً کَبيراً; (يادآور) زمانى را که به تو گفتيم: پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد; و ما آن رؤيايى را که به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود; همچنين شجره ملعونه [= درخت نفرين شده] را که در قرآن ذکر کرده ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مى کنيم; امّا جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى افزايد.»
جمعى از مفسّران شيعه و اهل سنّت نقل کرده اند که اين خواب اشاره به جريان معروفى است که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در خواب ديد ميمون هايى از منبر او بالا مى روند و پايين مى آيند، بسيار از اين مسأله غمگين شد، آن چنان که بعد از آن، کمتر مى خنديد. (اين ميمون ها را به بنى اميّه تفسير کرده اند که يکى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشستند در حالى که از يکديگر تقليد مى کردند و افرادى فاقد شخصيّت بودند و حکومت اسلامى و خلافت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) را به فساد کشيدند).
«فخر رازى» در تفسير خود، روايتى در اين زمينه از «ابن عبّاس» مفسّر معروف اسلامى نقل مى کند. همچنين در حديثى از «عايشه» نقل شده که رو به «مروان» کرد و گفت: «لَعَنَ اللّهُ أَبَاکَ وَ أَنْتَ فِي صُلْبِهِ فَأَنْتَ بَعْضُ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ; خدا پدر تو را لعنت کرد در حالى که تو در صلب او بودى; بنابراين، تو بخشى از کسى هستى که خدايش لعن کرده است!»
علاوه بر آيه فوق، در تفسير آيه 26 سوره ابراهيم نيز، مطابق بعضى روايات، «شجره خبيثه» به «بنى اميّه» تفسير شده است.
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
🔔 هیچ گناهی ندارد
✅ امام صادق علیه السلام:
هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه میگوید، از نماز فارغ میشود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.
📙کافی ج3، ص 266
@Nahjolbalaghe2
سخنرانی از حجت الاسلام مسعود عالی با موضوع «رمضان و تجربه یك زندگی عارفانه»، جلسه اول، سال 1402.mp3
10.78M
🔹بي حجابي و تكليف عمومي مردم
#رمضان۱۴۰۲
🎙استاد_عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: چهاردهم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی ↩️ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟ
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: پانزدهم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺻﻔﺤﻪ 209 ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﺪﻭ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﻭ، ﻭ ﺍﺯ ﻧﺴﺎﺋﻲ، ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﺟﺮﻳﺮ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﺍﺯ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺧﻴﺮ، ﻭ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 7 ﺻﻔﺤﻪ 347 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺑﺴﻨﺪﻳﻜﻪ ﻣﺎ ﻗﺒﻠﺎ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﻳﺜﻴﻊ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺣﺎﻓﻆ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﺍﺯ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺣﻤﺪ، ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ " ﻏﻨﺪﺭ " ﺍﺯ ﺷﻌﺒﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺍﻭ (ﺳﻌﻴﺪ) ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﺩﺭ " ﻣﻨﺎﻗﺐ " ﺻﻔﺤﻪ 94 ﺑﺎﺳﻨﺎﺩﺵ ﻛﻪ ﺑﺤﺎﻓﻆ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺍﻭ (ﺳﻌﻴﺪ) ﻭ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺧﻴﺮ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺁﻧﺪﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻛﻮﻓﻪ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﻫﺪ، ﮔﻮﻳﺪ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ
ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻃﺮﻕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﻳﺜﻴﻊ ﮔﺬﺷﺖ. 11- ﺍﺑﻮﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﻋﺎﻣﺮ ﺑﻦ ﻭﺍﺛﻠﻪ ﻟﻴﺜﻲ (ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ) ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ ﺣﺪﻭﺩ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﻳﻜﺼﺪ ﻭ ﻳﻜﺼﺪ ﻭ ﺩﻭ ﻭ ﻳﻜﺼﺪ ﻭ ﻫﺸﺖ ﻭ- ﻳﻜﺼﺪ ﻭ ﺩﻩ- ﺍﺣﻤﺪ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 4 (ﻣﺴﻨﺪ) ﺻﻔﺤﻪ 370 ﺍﺯ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺍﺑﻲ ﻧﻌﻴﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺁﻧﺪﻭ ﺍﺯ ﻓﻄﺮ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ (ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻭﺳﻴﻊ ﻛﻮﻓﻪ) ﺟﻤﻊ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻠﻤﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮﺧﻢ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺳﻲ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﻤﺮﺩﻡ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ. ﻭ ﺍﺑﻮ ﻧﻌﻴﻢ (ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺹ 114 ﺝ 1- ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ) ﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺲ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ [ ﺻﻔﺤﻪ 27] ﺳﺮﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ (ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ) ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻤﺮﺩﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﺭﻱ ﻳﺎﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻬﺬﺍ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ، (ﺍﺑﻮﺍﻟﻄﻔﻴﻞ) ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﮔﻮﺋﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ، ﭘﺲ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﺍﺭﻗﻢ ﺭﺍ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﻭ ﺑﺎﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﮕﻔﺖ، (ﺯﻳﺪ) ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﺍﻧﻜﺎﺭﻱ ﺩﺍﺭﻱ؟ ﺑﺘﺤﻘﻴﻖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﻫﻴﺜﻤﻲ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 9 " ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺰﻭﺍﻳﺪ " ﺻﻔﺤﻪ 104 ﺍﺯ ﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺘﻪ: ﺭﺟﺎﻝ ﺁﻥ ﺟﺰ ﻓﻄﺮ ﺑﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺭﺟﺎﻝ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺛﻘﻪ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻧﺴﺎﺋﻲ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺼﺎﻳﺺ ﺻﻔﺤﻪ 17 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻃﺮﻳﻖ ﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺍ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ ﺣﻤﺎﻝ، ﺍﺯ ﻣﻌﺼﺐ ﺑﻦ ﻣﻘﺪﺍﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻓﻄﺮ ﺑﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺩﺍﻭﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﻄﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﺑﻠﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﺍﺑﻮ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺎﺻﻤﻲ ﺩﺭ " ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻔﺘﻲ " ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻠﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺑﻦ ﺍﻟﺠﻠﺎﺏ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺣﻤﺪ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻔﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻬﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﻗﺎﺩﻡ ﺍﺯ ﻓﻄﺮ ﺍﺯﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ، ﻭ ﺑﻄﺮﻳﻖ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻟﺒﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻧﻌﻴﻢ ﺍﺯ ﻓﻄﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ، ﻭ ﺑﻬﻤﻴﻦ ﻟﻔﻆ ﮔﻨﺠﻲ ﺩﺭ (ﻛﻔﺎﻳﻪ) ﺍﺵ ﺻﻔﺤﻪ 13 ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻤﻌﺎﻟﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻗﺮﺷﻲ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻋﻠﻲ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ ﻭ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﺍﺑﻦ ﺣﺼﻴﻦ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻋﻠﻲ ﺍﺑﻦ ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ [ ﺻﻔﺤﻪ 28] ﻗﻄﻴﻌﻲ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ.. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﻨﺪ ﺍﺣﻤﺪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﻣﺤﺐ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻃﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 " ﺭﻳﺎﺽ ﺍﻟﻨﻀﺮﻩ " ﺻﻔﺤﻪ 169 ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻠﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ: ﺑﻔﻄﺮ ﮔﻔﺘﻢ (ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺴﻴﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ): ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺖ، ﺻﺪ ﺭﻭﺯ، ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺍﺑﻮ ﺣﺎﺗﻢ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻃﺮﻳﻖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 (ﺍﻟﺒﺪﺍﻳﻪ) ﺻﻔﺤﻪ 211 ﻭ ﺑﺪﺧﺸﻲ ﺩﺭ (ﻧﺰﻝ ﺍﻟﺎﺑﺮﺍﺭ) ﺻﻔﺤﻪ 20 ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ...
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت قسمت صد و هشتم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻2.
🌳شجره آشوب« قسمت صد و نهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻3. الف) اشعث، موثرترین فردی بود که حکمیت را بر امام تحمیل کرد. در حقیقت او معادلات نظامی حضرت را در نبرد با معاویه به هم ریخت. در تاریخ طبری آمده است: « اشعث بن قيس پيش على آمد و گفت: «چنانكه مىبينم اين قوم خرسند شدهاند و رضايت دادهاند كه دعوت حريفان را به حكميت قرآن بپذيرند اگر خواهى پيش معاويه روم و بپرسم چه مىخواهد و در آنچه مىخواهد بنگرى.» على گفت: «اگر مىخواهى برو از او بپرس» پس اشعث پيش معاويه رفت و گفت:
🔻«اى معاويه براى چه اين مصحفها را بر نيزهها بالا بردهايد؟» گفت: «براى اينكه ما و شما به آنچه خداى عز و جل در كتاب خويش فرمان داده باز گرديم، شما يكى را كه مورد رضايتتان باشد مىفرستيد، ما نيز يكى را مىفرستيم.
🔻 از آنها تعهد مىگيريم كه به آنچه در كتاب خدا هست كار كنند و از آن تجاوز نكنند، آنگاه بر هر چه اتفاق كردند به همان عمل مىكنيم.» اشعث بن قيس گفت: «اين حق است» و پيش على باز گشت و سخنان معاويه را با وى گفت.»
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
aqayi_tahdir_joz-12_120152.mp3
4M
تلاوت جزء دوازدهم قرآن کریم
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۱ الی۳۴ 🔷عظمت انسان از دیدگاه قرآن در تعقیب آیات گذشته که در
تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۲تا۳۴)🔹
↩️خورشید براى او نورافشانى مى کند، بسترش را گرم مى سازد، انواع گیاهان براى او مى رویاند، محیط زندگانیش را از لوث میکروب هاى مزاحم پاک مى کند، شادى و سرور مى آفریند و مسیر زندگى را به او نشان مى دهد.
ماه چراغ شب هاى تاریک اوست، تقویمى است طبیعى و جاودانى، جزر و مدى که بر اثر ماه پیدا مى شود بسیارى از مشکلات انسان را مى گشاید، درختان بسیارى را به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور دریاها آبیارى مى کند، دریاى خاموش و راکد را به حرکت درمى آورد و از رکود و گندیدن حفظ مى کند و اکسیژن لازم بر اثر تموّج، در اختیار موجودات زنده دریاها مى گذارد.
بادها کشتى ها را در سطح دریاها و اقیانوس ها به حرکت درمى آورند و بزرگ ترین مرکب و وسیع ترین جادّه هاى انسان را کشتى ها و دریاها تشکیل مى دهند تا آنجا که گاه کشتى هایى به عظمت یک شهر و با همان جمعیّت که در یک شهر کوچک زندگى مى کنند، بر پهنه اقیانوس ها به حرکت درمى آیند.
نهرها در خدمت او هستند، زراعت هایش را آبیارى و دام هایش را سیراب و محیط زندگیش را با طراوت و حتّى موادّ غذاییش (ماهى ها) را در دل خود براى او مى پرورانند.
تاریکى شب همچون لباسى او را مى پوشاند و آرامش و راحتى به او ارزانى مى دارد و مانند یک بادزن، حرارت سوزنده آفتاب را تخفیف مى دهد و به او جان و حیات تازه مى بخشد.
و سرانجام روشنایى روز او را به حرکت و تلاش دعوت مى کند و گرمى و حرارت مى آفریند و در همه جا جنبش و حرکت ایجاد مى کند.
و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بیان و شرح این همه نعمت، علاوه بر اینکه در انسان شخصیّت تازه اى مى آفریند و او را به عظمت مقام خویش آگاه مى سازد، حسّ شکرگزاریش را نیز برمى انگیزد.
از این بیان ضمناً این نتیجه به دست آمد که تسخیر در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است: یکى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخیر خورشید و ماه) و دیگرى زمام اختیارش در دست بشر بودن (مانند تسخیر کشتى ها و دریاها).
و اینکه برخى پنداشته اند که این آیات اشاره به اصطلاحاتى است که امروز براى تسخیر داریم (مانند تسخیر کره ماه بهوسیله مسافران فضایى) صحیح به نظر نمى رسد، زیرا در بعضى از آیات قرآن مى خوانیم: وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِى السَّمَـوَاتِ وَ مَا فِى الاَْرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ که نشان مى دهد همه آنچه در آسمان ها و همه آنچه در زمین است مسخّر انسان است، در حالى که مى دانیم مسافرت فضانوردان به همه کرات آسمانى قطعاً محال است.
آرى، در قرآن بعضى آیات دیگر داریم که ممکن است اشاره به این نوع تسخیر باشد که ـ به خواست خدا ـ در تفسیر سوره الرّحمن از آن بحث خواهیم کرد (درباره مسخّر بودن موجودات در برابر انسان در ذیل آیه ۲ سوره رعد نیز بحثى داشتیم).
۵. دائبین
گفتیم دائب از مادّه دئوب به معنى استمرار چیزى در انجام یک برنامه به صورت یک عادت و سنّت است. البتّه خورشید به دور زمین حرکت ندارد و این زمین است که به دور آن مى گردد و ما مى پنداریم خورشید به دور ما مى چرخد. ولى در معنى دائب حرکت در مکان نیفتاده است بلکه استمرار در انجام دادن یک کار و یک برنامه در مفهوم آن درج است.
مى دانیم خورشید و ماه برنامه نورافشانى و تربیتى خود را نسبت به کره زمین و انسان ها به طور مستمر و با یک حساب کاملاً منظّم انجام مى دهند (و نباید فراموش کرد که یکى از معانى دأب ، عادت است).
۶. آیا هر چه از خدا مى خواهیم به ما مى دهد؟
در آیات مورد بحث خواندیم که خداوند به شما لطف کرد و بخشى از آنچه را از او تقاضا کردید به شما داد (توجّه داشته باشید مِن در جمله مِن کُلِّ ما سَألتُموهُ تبعیضیّه است).
و این به خاطر آن است که بسیار مى شود انسان از خدا چیزى مى خواهد که قطعاً ضرر یا حتّى هلاک او در آن است و خود نمى داند، امّا خداوند عالم و حکیم و رحیم هرگز به چنین تقاضایى پاسخ نمى دهد.
و در عوض شاید در بسیارى از اوقات انسان با زبانش چیزى را از خدا نخواهد ولى با زبان حال و فطرت و طبیعت و هستیش آن را تمنّا مى کند و خدا به او مى دهد. هیچ مانعى ندارد که سؤال در جمله ما سَألتُموهُ هم سؤال به زبان قال را شامل شود، هم زبان حال را.
۷. چرا نعمت هاى او قابل شمارش نیستند؟
این یک حقیقت است که سرتاپاى وجود ما غرق نعمت هاى اوست و اگر کتاب هاى مختلف علوم طبیعى، انسان شناسى، روان شناسى و گیاه شناسى و مانند آن را بررسى کنیم خواهیم دید دامنه نعمت ها تا چه حد گسترده است.
اصولاً هر نفسى ـ به گفته آن ادیب بزرگ ـ دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى، شکرى واجب.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۲تا۳۴)🔹 ↩️خورشید براى او نورافشانى مى کند، بسترش را گرم مى سازد، ان
↩️از این گذشته مى دانیم که در بدن انسان به طور متوسط ده میلیون میلیارد سلّول زنده است که هر کدام یک واحد فعّال بدن ما را تشکیل مى دهد. این عدد به قدرى بزرگ است که اگر ما بخواهیم سلّول هاى آن را شماره کنیم صدها سال طول مى کشد.
و این یک بخش از نعمت هاى خدا نسبت به ماست. بنابراین به راستى اگر ما بخواهیم نعمت هاى او را بشماریم، قادر نیستیم (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا).
در درون خون انسان دو دسته گلبول (موجودات زنده کوچکى که در خون شناورند و وظایف حیاتى سنگینى بر دوششان است) وجود دارند. میلیون ها گلبول قرمز که وظیفه آنها رساندن اکسیژن هوا براى سوخت و ساز سلّول هاى بدن و میلیون ها گلبول سفید که وظیفه آنها پاسدارى از سلامت انسان در مقابل هجوم میکروب ها به بدن است. عجیب اینکه آنها بدون استراحت و خواب دائماً کمر به خدمت انسان بسته اند.
آیا با این حال هرگز مى توانیم نعمت هاى بى پایانش را شمارش کنیم؟
۸. افسوس که انسان ظلوم و کفّار است
از بحث هاى گذشته به این واقعیّت رسیدیم که خداوند با این همه موجوداتى که مسخّر فرمان انسان کرده است و با آن همه نعمتى که به او ارزانى داشته، دیگر کمبودى از هیچ جهت براى او نیست.
ولى این انسان بر اثر دور ماندن از نور ایمان و تربیّت، در جادّه طغیان و ظلم گام مى نهد و به کفران نعمت مى پردازد.
انحصارگران سعى مى کنند نعمت هاى گسترده الهى را به خود منحصر سازند و منابع حیاتى آن را در اختیار بگیرند و با اینکه خودشان جز اندکى را نمى توانند مصرف کنند، دیگران را از رسیدن به آن محروم مى نمایند. این ستم ها که در شکل انحصارطلبى، استعمار و تجاوز به حقوق دیگران ظاهر مى شود، محیط آرام زندگى او را دستخوش طوفان ها مى کند، جنگ ها مى آفریند، خون ها مى ریزد و اموال و نفوس را به نابودى مى کشاند.
در حقیقت قرآن مى گوید: اى انسان، همه چیز به قدر کافى در اختیار تو است امّا به شرط اینکه ظلوم و کفّار نباشى، به حقّ خود قناعت کنى و به حقوق دیگران تجاوز ننمایى.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۶)🔹 🔷ویژگیهای بهترین بندگان 🔭خطبه در يك نگاه: نويسنده كتاب «كنز الفوائد» (كرا
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹
🔶نکوهش بنی امیه
🔭خطبه در يك نگاه:
اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زمانى از امام صادر شد كه «عثمان» بر مسلمانان حكومت مى كرد و اطرافيان او بيت المال اسلام را در اختيار گرفته بودند و حيف و ميل هاى عجيبى صورت مى گرفت، هواخواهان او از «بنى اميّه» بر پستهاى كليدى كشور اسلام حكومت داشتند. از جمله «سعيد بن عاص» والى «كوفه» بود؛ او هدايايى تهيه كرده و به مدينه فرستاد و به حامل آنها (حارث بن حُبيش) سفارش كرد اين پيام را به امام عليه السلام برساند كه من براى هيچ كس- جز «عثمان»- بيش از آنچه براى شما فرستاده ام، نفرستادم! در واقع مى خواست منّتى بر امام بگذارد.
امام عليه السلام در جواب، سخن بالا را فرمود. اشاره به اينكه آنچه او فرستاده است مقدار ناچيزى از حق من است، سپس با صراحت و شجاعت فرمود: اگر زنده بمانم و قدرت را در دست گيرم «بنى اميه» را از مقامى كه غاصبانه به چنگ آورده اند، كنار مى زنم و حقارت واقعى آنها را به مردم نشان مى دهم.
نمونه اى از جنايات بنى اميّه:
در ميان سياستمداران مادّى دنيا، از قديم اين رسم بوده است که مخالفان خود را از نظر اقتصادى در تنگنا قرار مى دادند، تا آنها به خود مشغول شوند و از ديگران باز بمانند، حتّى در آنجا که به ظاهر مى خواستند دست محبّت را به سوى مخالفان دراز کنند، باز اين اصل را رعايت مى کردند که چيز کمى را در اختيار آنها بگذارند.
در اين کلام امام(عليه السلام) با تعبير جالبى به اين معنا اشاره فرموده، مى گويد: «بنى اميّه از ميراث محمد(صلى الله عليه وآله) جز مقدار کمى در اختيار من نمى گذارند: به اندازه يک بار دوشيدن شير شتر!» (إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَنِي تُرَاثَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) تَفْوِيقاً).
تعبير «يُفَوِّقُونَنِى»- از مادّه «فَوَاقُ النَّاقَةِ» يعنى يک بار شير شتر را دوشيدن- اشاره لطيفى به کمى هداياى آنهاست; گويى خلافت، به منزله مرکب راهوار شيردهى است که آنها از همه چيزش بهره مى گيرند و گه گاه تنها به اندازه يک بار دوشيدن، در اختيار آن حضرت قرار مى دهند. بعضى گفته اند: «فواق» مفهومى کمتر از اين دارد و آن، به اندازه مقدار شيرى است که در يک بار فشار دادن انگشتان، بر پستان حيوان، فرو مى ريزد و مطابق اين تفسير، تعبير امام(عليه السلام) بسيار گوياتر خواهد بود.
تعبير به «تراث محمّد» ممکن است اشاره به فدک و مانند آن باشد و يا اشاره به کلّ برنامه هاى اسلام که در مفهوم وسيعِ ميراث، داخل مى شود; زيرا تمام شکوفايى هاى اقتصادى کشور اسلام، به برکت آيين پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) صورت گرفت و رهين خدمات آن حضرت بود; بنابراين، همه آنها ميراث محمد(صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود و على(عليه السلام) سهم عظيمى، نه تنها به خاطر خويشاوندى بلکه به خاطر جانفشانى هايش در طريق اسلام، در آنها داشت.
درست است که على(عليه السلام) زندگى زاهدانه اى داشت، ولى هميشه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) سهم خود را از غنايم مى گرفت وبه نيازمندان مى داد.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «(آنها با اين کار خود، نمى توانند مرا فريب دهند و از تصميم نهايى باز دارند) به خدا سوگند! اگر زنده بمانم آنها را از صحنه حکومت اسلامى بيرون خواهم ريخت; همانگونه که قصّاب اعضاى درون شکم حيوان را که به روى زمين مى افتد، پاک مى کند!» (وَ اللّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لاََنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ الَّلحَّامِ الْوِذَامَ التَّرِبَةَ!)
تشبيه «بنى اميّه» به خاکهايى که محتويات شکم حيوان مانند جگر و معده روى آن بيافتد و آلوده شود، اشاره به نهايت آلودگى و پستى آنهاست. آنها - به گواهى اعمالشان در زمان «عثمان»- چنان آلوده بودند که عموم مسلمانان از آنها متنفّر شدند; به گونه اى که همه مى خواستند اين شجره خبيثه براى هميشه از سرزمين اسلام قطع گردد و اين باند کثيف از صحنه جامعه اسلام، طرد شود، و بيت المال از چنگ آنها به در آيد!
مرحوم سيّد رضى در پايان اين خطبه مى نويسد: «و يروى «التُّرَابُ الْوَذِمَةُ» وَ هُوَ عَلَى الْقَلْبِ. قال الشّريف: و قوله عليه السلام «لَيُفَوِّقُونَنِي» اى: يُعْطُونَنِي مِنْ الْمَالِ قَلِيلاً کَفُوَاقِ النَّاقَةِ. وَ هُوَ الْحَلْبَةُ الْوَاحِدةُ مِنْ لَبَنِهَا. وَ الْوِذَامُ: جَمْعُ وَذَمَة، وَ هِىَ الْحُزَّةُ مِنَ الْکَرْشِ، أَوِ الْکَبِدِ تَقَعُ فِي التُّرَابِ فَتُنْفَضُ;
در بعضى از روايات به جاى «اَلْوِذَامُ التَّرِبَةُ»، «التُّرَابُ الْوَذِمَةُ» -که عکس آن است- نقل شده (ولى مفهوم هر دو يکى است) و اشاره به اشياى با ارزشى است که گاه آلوده مى شود، و بايد آلودگى ها را از آنها سترد⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه 🔭خطبه در يك نگاه: اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زم
↩️سپس مى افزايد: جمله «لَيُفَوِّقُونَنِي» به اين معنا است که «بنى اميّه» کمى از مال را در اختيار من مى گذارند; مانند «فواق ناقه» يعنى يک بار دوشيدن شير شتر. و «وِذام» جمع «وَذَمه» به معناى قطعه اى از معده، يا جگر حيوان است که جدا شود و روى خاکها بيفتد و قصّاب آن را از آلودگى پاک کند و خاک آلوده را جدا سازد.
***
نکته ها:
1- سعيد بن عاص را بهتر بشناسيم:
همان گونه که در شرح خطبه، گفته شد «سعيد بن عاص» والى مدينه هداياى مختصرى خدمت امام(عليه السلام) آورد، در حالى که اظهار مى داشت، بيشترين هديه بعد از هديه اى است که براى «عثمان» آورده است. گويى مى خواست منّتى از اين جهت بگذارد که امام(عليه السلام) جواب قاطعى به او فرمود.
«سعيد» از طائفه «بنى اميّه» و از دودمان قريش است و زمان پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را درک کرد و از فرماندهان لشکرهاى فاتح اسلام بود. در واقع در دامان «عمر بن خطاب» پرورش يافته بود و عثمان او را والى کوفه کرد. هنگامى که به کوفه آمد خطبه اى خواند و اهل کوفه را به دشمنى و خلاف متهم ساخت. مردم کوفه شکايت او را به عثمان کردند و عثمان سرانجام او را به مدينه بازگرداند و او تا هنگامى که مردم بر ضد عثمان قيام کردند، در مدينه بود و از او دفاع مى کرد و با انقلابيون به مقابله برخاست، تا اين که عثمان کشته شد. او ناچار به سوى مکّه رفت و در آنجا بود تا زمانى که «معاويه» غصب خلافت نمود. «معاويه»، «سعيد» را براى حکمرانى مدينه انتخاب کرد و او تا پايان عمرش بر مدينه حکومت مى کرد. او در جنگ «جمل» و «صفّين» کناره گيرى کرد و به هيچ يک از دو طرف نپيوست. مردى متکبّر و خشن و سختگير بود و در سخن گفتن مهارت داشت. قصر بزرگى در مدينه براى خود ساخته بود که آثارش سالها باقى ماند. مرگ او در سال 53 يا 59 هجرى اتّفاق افتاد.
2- بنى اميّه را بهتر و دقيقتر بشناسيم:
بنى اميّه طايفه اى از قريش هستند که به «اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» منسوبند و دوران حکومت آنها از «معاوية بن ابوسفيان» در سال 41 هجرى آغاز و به «مروان حمار» يا مروان دوم، که چهاردهمين آنان است در سال 132 هجرى ختم مى شود.
حکومت امويان اگر چه در سال 132 هجرى منقرض گرديد، ولى پس از چندى، شخصى از همين خاندان در اندلس حکومتى تشکيل داد. توضيح اين که: اندلس در سالهاى بين 91 تا 93 هجرى به وسيله مسلمين فتح شد و از اين تاريخ تا سال 138 مانند ديگر ممالک اسلامى، حکّامى که از سوى خلفاى اسلامى فرستاده مى شدند آن سرزمين را اداره مى کردند. در سال 138 هجرى، «عبدالرّحمن اوّل» يکى از نواده هاى «هشام بن عبدالملک» دهمين حاکم اموى که از قتل عباسيان رهايى يافته بود، پس از چند سال سرگردانى، از اوضاع درهم ريخته اسپانيا (اندلس) و اختلاف بربرها و قبايل عرب استفاده کرد و مصمّم شد در آن سرزمين به رغم دستگاه عبّاسيان، حکومتى براى خود تشکيل دهد. «عبد الرّحمن» و نسل او مدت دو قرن در آن سرزمين حکومت کردند; تا اين که در آغاز قرن پنجم، شورش و انقلابى در آنجا برپا شد و اين حکومت سرنگون گشت.
الف: بنى اميّه در قرآن مجيد:
«وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِي أَرَيْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً کَبيراً; (يادآور) زمانى را که به تو گفتيم: پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد; و ما آن رؤيايى را که به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود; همچنين شجره ملعونه [= درخت نفرين شده] را که در قرآن ذکر کرده ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مى کنيم; امّا جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى افزايد.»
جمعى از مفسّران شيعه و اهل سنّت نقل کرده اند که اين خواب اشاره به جريان معروفى است که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در خواب ديد ميمون هايى از منبر او بالا مى روند و پايين مى آيند، بسيار از اين مسأله غمگين شد، آن چنان که بعد از آن، کمتر مى خنديد. (اين ميمون ها را به بنى اميّه تفسير کرده اند که يکى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشستند در حالى که از يکديگر تقليد مى کردند و افرادى فاقد شخصيّت بودند و حکومت اسلامى و خلافت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) را به فساد کشيدند).
«فخر رازى» در تفسير خود، روايتى در اين زمينه از «ابن عبّاس» مفسّر معروف اسلامى نقل مى کند. همچنين در حديثى از «عايشه» نقل شده که رو به «مروان» کرد و گفت: «لَعَنَ اللّهُ أَبَاکَ وَ أَنْتَ فِي صُلْبِهِ فَأَنْتَ بَعْضُ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ; خدا پدر تو را لعنت کرد در حالى که تو در صلب او بودى; بنابراين، تو بخشى از کسى هستى که خدايش لعن کرده است!»
علاوه بر آيه فوق، در تفسير آيه 26 سوره ابراهيم نيز، مطابق بعضى روايات، «شجره خبيثه» به «بنى اميّه» تفسير شده است.
↩️ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2