نوید دلها 🫀🪖
سلام 🙋 🎁 مسابقه داریم🎁 🚫 مسابقه به این طریق هست🚫 📢بنری که در کانال قرار میگیره رو برای دوستان و
سلام❣️
ان شاءالله به ۵نفر برنده هدیه ی شهدایی داده میشه😍🥳🎁
به ۴نفر اول👇🏻
کتاب شهید علی خلیلی🎁
به نفر ۵👇🏻
کتاب شهید تورجی زاده🎁
https://eitaa.com/Navid_safare
اعلام نتایج برندگان مسابقه💝
نفر اول 👈🏻 خانم محبوبه بیکی🎁
نفر دوم 👈🏻 خانم زهرا ابراهیمی 🎁
نفر سوم 👈🏻 خانم زهرا معظم آبادی🎁
نفر چهارم 👈🏻 زهرا رهبر 🎁
نفر پنجم 👈🏻 خانم زهرا سادات پور موسوی🎁
چقدر جالبه امشب شانس زهراهاااا بوده که برنده شدن😍🤣🥰
مبارکتون باشه🤩
برای دریافت هدیه های خود به پیوی بنده مراجعه کنید
@motahareh_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کفشداری شهید مدافع حرم نوید صفری در حرم خانم حضرت رقیه سلام الله علیها
#شهید_مدافع_حرم #نوید_صفری
سلام اینو پیدا کردم بزار کانال شهید
بگو برام الهی به رقیه بگن بلکه امام حسین به دل ماهم یه نگاهی کنه❣
امام علی عليه السلام:
وَاللّهَ اللّهَ فِي الجِهادِ بِأموالِكُم و أنفُسِكُم و ألسِنَتِكُم في سَبيلِ اللّهِ؛
امام على عليه السلام در وصيت به حسنين عليهماالسلام فرمود:خدا را، خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و به زبانهاتان.
نهج البلاغه ، نامه ۴۷
https://eitaa.com/Navid_safare ☘️
چله#۱تسبیح
(استغفرالله ربی و اتوب الیه)
روز: هفتم
به نیت شهیدان:
#نویدصفری
#رسول_خلیلی
#بابک_نوری
هدیه به امام زمان (عج)
کانال رسمی شهید نوید صفری❤️🩹
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_حسین(ع)
حاجت روایی شما بزرگواران😍
روز: سی و هفتم
ڪانال رسمـے شهیـد نوید صفرے♥️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه💗
قسمت3
همینطور که میگشتم چشمم افتاد به یه نفر که چپیه روی سرش بود و به خاک سجده کرده بود و گریه میکرد
صداشو واضح نمیشنیدم که داشت چی زمزمه میکرد
خواستم جلو تر برم
که
خانم موسوی : نرگس ،اینجا چیکار میکنی
یه دفعه اون اقا بلند شد و روش رو کرد سمت ما
- ببخشید خوابم نبرد اومدم بیرون
خانم موسوی: ببخشید آقای زمانی ،حواسم نبود کی خانم اصغری اومدن بیرون
اقای زمانی یه نگاهی به من کرد: اشکالی نداره
خانم موسوی: بریم نرگس
- چشم
تا برسیم به چادر خانم موسوی هیچی نگفت
داخل چادر شدیم و هیچ کس بیدار نبود
رفتم کنار زهرا دراز کشیدم
ولی اصلا خوابم نبرد
فکرم همش در گیر خوابم و اون اقا بود
از ترس خانم موسوی ،نمیتونستم تکون بخورم
با شنیدن صدای اذان زهرا رو صدا زدم
- زهرا ،زهرا پاشو اذانه
( چشماشو نیمه باز کرد):
چه عجب بیداری تو؟
- خوابم نبرد ،پاشو بریم نماز
زهرا: باشه
رفتیم نمازمونو خوندیم
بعد از نماز صبح حرکت کردیم سمت تهران
چپیه ای که دور گردنم بود و گذاشتم روی صورتمو چشمامو بستم
زهرا: نرگس جان چیزی شده؟
- نه خواهری دیشب خوب نخوابیدم ،بخوابم بهتر میشم
سرمو تکیه دادم به شیشه
و خوابم برد
نزدیکای ظهر واسه نماز و ناهار ماشین وایستاد منم رفتم نمازمو خوندم و برگشتم سمت ماشین
که چشمم به اون اقا افتاد
کنار اتوبوس ایستاده بود داشت باگوشیش صحبت میکرد
رفتم کمی نزدیکتر
آقای زمانی: چشم مادر من ،مواظب هستم ،الانم اگه کاری ندارین من برم نماز و ناهار ،قربونتون برم به بابا سلام برسون یاعلی
حرفاش که تمام شد روش و برگردوند
چشمامون برای چند لحظه به هم افتاد
و سرمونو انداختیم پایین
از کنارش رد شدم و آروم سلام کردم
آقای زمانی: علیک السلام
از اتوبوس داشتم بالا میرفتم
آقای زمانی: ببخشید شما ناهار نمیخورین؟
- نه ،من کلن غذای بین راهی و دوست ندارم
زمانی: اینجوری که ضعف میکنین
- نه خوبم ،مشکلی پیش نمیاد
زمانی: باشه ،یا علی
- ببخشید ،یه سوالی داشتم
زمانی: بفرمایید ؟
- ممممم ،هیچی چیزه مهمی نبود ،شرمنده یاعلی
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
................................................
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت4
قلبم داشت میاومد توی دهنم
دلم میخواست علت گریه هاشو میفهمیدم ولی ،چه جوری میپرسیدم ازش
چپیه رو گذاشتم روی صورتمو چشمامو بستم
خانم موسوی: نرگس جان
- بله
خانم موسوی: بیا عزیزم این کیک و آبمیوه رو بخور
- خیلی ممنونم
مشغول خوردن بودم که یکی یکی بچه ها سوار ماشین شدن
زهرا: خدا شانس بده ،یکی واسه ما این کارا رو نمیکنه
- وااا زهرا ،یه جور میگی یکی ،انگار شوهر آینده ام خریده
زهرا: خدا رو چه دیدی، شایدم شد شوهرت
- دیونه ،میفهمی چی میگی،؟
خانم موسوی شوهرم بشه ؟
زهرا: نه بابا اقای زمانی و میگم
( تا اسمشو گفت ،کیک پرید تو گلوم ،داشتم خفه میشدم اینقدر زهرا به پشتم زد تا نفسم برگشت)
زهرا: چته تو دختر ،شوهر ندیده ای مگه
- چرا این حرف و زدی؟
زهرا: واا ،راست میگم دیگه، شوهر ندیده ای ،اگه میزاشتی چند تا خاستگار بیان خونه اینجوری هول نمیشدی
- نه منظورم اون حرفت بود، مگه خانم موسوی کیک و آبمیوه نخرید
زهرا:زرررشک ،نه بابا آقای زمانی خرید گفت بده به تو ،بادا بادا مبارک بادا?
( با آرنج دستم زدم به پهلوش) : دیونه اینا چیه میگی ،زشته
زهرا: باشه بابا
( اصلا باورم نمیشد ،چرا همچین کاری کرد)
نزدیکای غروب رسیدیم تهران
از اتوبوس پیاده شدیم
از همه خداحافظی کردیم
یه دربست گرفتیم رفتیم خونه
زنگ درو زدیم
مامان درو باز کرد
مامان : سلام عزیزای من
زهرا: اول خواهر بزرگتر
زهرا پرید تو بغل مامان: الهی من فداتون بشم ،چقدر دلم برات تنگ شده بود
- بسه دیگه زهرا ،سفره قندهار که نبودی
زهرا: عع سفر سفره دیگه
منم بامامان روبوسی کردم و رفتیم بالا
اول رفتم دوش گرفتم ،انگار تمام تنم کوفته بود
بعد رفتم داخل آشپز خونه
- مامان جون چی داریم غذا دارم میمیرم از گرسنگی
مامان: الهی من فدات بشم ،ماکارونی درست کردم براتون ،الان میکشم برات
- قربون دستتون
زهرا: شما که یه ته بندی کردین داخل ماشین
- هر چی باشه ،که غذای خونه رو نمیگیره
غذامونو خوردیم رفتیم تو اتاقمون
روی تختم دراز کشیدم
به اتفاقایی که افتاد فکر میکردم
زهرا: فک نکن آجی ،یا خودش میاد یا نامه اش
( بالشت و پرت کردم سمتش)
- اول اینکه من قصد ازدواج ندارم
دوم اینکه تا شما نرین خونه بخت منم جایی نمیرم
سوم اینکه زشته درمورد پسر مردم این حرفارو میزنی
زهرا: در جواب اول و دومت بگم خیلی بیخود میکنی تو
جواب سوم اینکه ،هیچ پسری محض رضای خدا کاری نمیکنه
- خیلی بیمزه ای
زهرا: مخلصیم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
................................................
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تلنگرانه🌱
عشق
اگر عشـــــق باشد!
با یڪ اتفـــاق ساده
تو را تعویض نمیڪند
همراهــیات
میڪند تا بهبـود یابی
عشق اگر عشق باشد
هر ثانیه دستانش
در دستان توست،
در سختی و آسانی
تا پایان زندگی
#یه_حبه_نور🌱
امام_سجاد (علیهالسلام):
مردمانی ڪه در زمان غیبت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سر میبرند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وے هستند، از مردمان همه زمانها برترند، زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان خرد و فهم و شناختی ارزانی داشته است که غیبت امام برای آنان مانند حضور امام است.
📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۲۲.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿⃟🌻¦⇢ #استوری
و اما با یاد تو رنج هایم از بین می رود...
⭕️در سه چهار روز گذشته دوروحانی و یک فرمانده پلیسو همسرش ترور شدن، یک جوان باغیرت سبزواری در راه دفاع از ناموس شهید شد اما همه ی اینها به اندازه یک کاسه ماست بازتاب خبری نداشت! رسانه میتواند کاری کند که نیم کیلو ماست از اینهمه خون های ریخته شده رنگین تر به چشم بیاید...!!!📱🤦🏻♀
Mohammad Ebrahimi Asl - Baghalam Kon Hossein.mp3
5.71M
_دیدی برگشتم آقا دوباره ...!(:💔