eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفاً لطفاً کسانی که کتاب شهید نوید صفری رو دارن در این مسابقه شرکت نکنن تا کسانی که این کتاب زیبا رو نداره هدیه بگیره 🎊💯
نوید دلها 🫀🪖
کانالی فوق العاده جذاب!🎉💯 همراه مسابقه های قشنگ😉 چله#شهدایی🎊 معرفی#شهدا✨ ما را در پیام رسان ایتا
بزرگواران بین کد های داده شده قرعه کشی میشه حواستون باشه! یه چیز دیگه کسانی که کتاب شهید نوید رو دارن شرکت کنن هدیه دریافت نمیکنن چون هدیه کتاب شهید نوید هست ❌☝🏻 فرصت شرکت در مسابقه سه شنبه صبح است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|﷽|• 💌: خدایا گناه‌‌های من‌ را ببخش‌، اشتباهاتم‌ را در رحمت‌ و مغفرت‌ خودت‌ ببخش‌ و تا وقتی‌ که‌ مرا نبخشیدی‌ از این‌ دنیا مبر🌾 تا وقتی‌ که‌ راهم‌ راه‌ حق‌ هست‌ مرا بمیران. خدایا کمکم‌ کن‌ تا در راه‌ تو قدم‌ بردارم‌ و در راه‌ تو جان‌ بدهم🕊 🌟دومین‌روز‌🌟 🌱 (ع) کانال رسمی شهید نوید صفری
صفحه ۱۳ به نیابت از شهید❣️
🌱 ☀️امام‌محمدباقرعلیه‌السلام: وقتی مهدے عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ‌شریف وارد کوفه می‌شود، بر فراز منبر قرار می‌گیرد، سخن آغاز می‌ڪند، در حالی ڪه مردم از شدت شوقِ دیدارش آنچنان می‌گریند که از شدت گریه نمی‌فهمند امام‌علیه‌السلام چه می‌فرماید. 📚اعلام الوری، ص۲۷۱.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطالبی که ممکنه برای قانع کردن ضد انقلاب ها نیازتون بشه 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
‌- در دوران‌پھلوی در زمینہ‌ی رشد علمے ناتوان و ضعیف بودیم و اکثر مردم بۍسواد بودند یا قشر خاصۍ سواد داشتند. قبل از انقلاب فقط ۳۹ درصد دانش‌آموزان روستایۍ شرایط تحصیل داشتند ولے الان در حوزھ‌ی علم پیشرفتـ بسیاري داشتیم و بیشتر نوجوانان‌وکودکان امکان‌‌ تحصیل رو دارند‌ و براي پیشرفتـ و رشد تلاش مۍکنند.
‌ قبل از انقلاب بیشتر یا تقریبا همۂ نخبه‌های ایرانی در خارج از کشور فعالیتـ‌های صنعتی یا علمۍ انجام مۍدادند، اما الـان بیشتر از ۱۲هزار نخبہ تحتـ حمایت بنیاد ملی نخبگان قرار گرفتند. . پیشرفت علمۍ دانشمندان ما بہ اندازه‌ای رسیده کہ در حال حاضر دانشمندان کشور ما بخشۍ از دانشمندهاۍ مطرح‌ جھان رو تشکیل مۍدهند ـ ــ درحالۍ کہ تا سال ۸۳ ایران تنھا ٤ دانشمند مطرح جھانی داشتھ اما درحال‌حاضر تعداد دانشمندان بین‌المللے یك درصد جھانے ما به ۸٤۰نفر رسیده‌ است.
اولین جراحۍ رباتیك از راھ دور در ایران ؛ با سامانہ جراحۍ از راھ دور در بیمارستان‌هاۍ امام خمینۍ و َ سینا انجام شد . در عمل جراحی با استفادھ از این رباط از شکاف عمیق در بدن بیمار و َخونریزۍ شدید جلوگیری مۍشود ، دوره نقاهت بیمار کوتاھ‌تر مۍشود و بافت‌هاۍ سالم در بدن بیمار آسیب نمۍبینند و َ دقت جراحۍ را بالا‌ مۍبرد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ مقایسه عملکرد پھلوۍ با عملکرد جمهوری‌ اسلامی ایران و بیان دستاورد‌هاۍ انقلاب بدین‌معنا نیست که جمهوری‌اسلامی خالی از اشکال بودھ است بلکه به این معناست که در مسیر ترقی قرار داشته و بھ آرمان‌ خود نزدیک‌تر شده‌است درست این هست کھ .. ما خودمان را با آرمان‌هاۍ خودمـان مقایسهـ کنیم و مۍکنیم اما چـرا با دوران پھلوی مقایسه می‌کنیم؟ کارۍ که دشمنان مۍکنند این است که پھلوی را بزرگ نشان می‌دهند و ''جمھوری‌اسلامـۍ'' و دستـاورد هایش را کوچڪ می‌کنند کھ ثابـت بکنند مردم در پنجاھ‌وهفت اشتباه کردند . برای ثابت کردن اشتباه بودن این عمل، یکۍ از راه‌ها مقایسه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
__ ایران در این ٤۰سال پیشرفت کرده است درحالی که هرکه بود پیشرفت می‌کرد !' __ در کتاب -صعود‌چهل‌ساله- اینطور پاسخ دادھ: ˒˒ اگر که ما خودمان را با خودمان مقایـسہ بکنیم، خب درست است اما ما خودمان را با دنیا مقایسه می‌کنیم‌، الانِ خودمان را با دنیا و دوره‌‌پھلوۍ مقایسہ‌ می‌کنیم. ما از همه‌‌کشوران منطقہ پایین‌ تر بودیم .. اگر فقـط به تعداد جادھ‌ها و بیمارستان‌ها و مدرسه‌ها، اکتفا شود حق با منتقدین اسـت . . اما مگر مۍشود در شاخصہ‌ای مانند امید به زندگی در چهل سال پیش، از تمامۍ کشورهاۍ منطقھ ، شوروی و همه کشورهای وابستہ و نیز از تمام کشورهای آمریکای لاتین و .. پایین‌تر باشیم و امروز از اکثر آنها بالاتر. ما از‌ همه کشورهای‌ منطقہ پایین‌تر بودیم اما اکنون بالاترین آن‌ها هستیم ! ˓˓ + این‌ها طبیعی است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ این‌مطلبـ مانند آن است کہ شخصے در یك کلاس ٤۰ نفره در ترم‌اول رتبہ ۳۵ کلاس را بهـ دست‌ آوردھ و در تـرم بعدۍ نفر سومـ کلاس شود، آن وقت همه به او بگویند کھ طبیعی‌بود باید در یك‌ترم پیشرفتـ می‌کردی و او می‌گوید مگر بقیہ درس نمۍخواندند؟ یعنی اگر از رتبه ۳۵ خود را بہ ۳۲ می‌رساند طبیعۍ بود اما از سی‌وپنج خود را بھ رتبه سه کلاس رساندھ است. علاوھ بر همه این پیشرفت‌هاۍ بسیار زیاد جمھوری‌اسلامی درحالۍ است که پیچیدھ ترین بحران‌ها و تحریم‌ها ، برای این کشـور صورت گرفتہ است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 👌 💐چشم و چراغ خانه بود. همه دوستش داشتیم. مِنتَی نیست آقاجان ولی ما روغن ریخته را نذر امامزاده "نکردیم." سوگلی خانه را فدای شما کردیم. کوچک ترین پسرم بود، ولی مدیریت خانه دستش بود. همه حرفش را قبول داشتیم. رضا برادر بزرگترش وقتی به مشکل برمی خورد می رفت توی اتاق نوید و با او مشورت می کرد. خواهرش همین طور. من و مادرش همین طور. 🔸اصلاً خرید وسایل خانه را هم بدون مشورت با انجام نمی دادیم. حتی وقتی سوریه بود و وسیله ای می خواستیم بخریم عکسش را برایش می فرستادیم. برای ورودی حیاط خانه شمال که موزاییک خریدم، سوریه بود. عکس گرفتم و برایش فرستادم. همه ی کارهای قبلی خانه را با هم انجام داده بودیم و فقط مانده بود همین موزائیک ورودی. دلم می خواست این آخری را هم باهم انتخاب کنیم. نمی دانستم که دیگر قرار نیست برگردد و روی موزائیک ها قدم بگذارد. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله (استغفرالله ربی و اتوب الیه) روز: هجدهم به نیت شهیدان: هدیه به امام زمان (عج) کانال رسمی شهید نوید صفری❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای حاجت روایی همه ی اعضای کانال دعا کنید ان شاءالله حاجت روا 🙏
به وقت رُمان (عشق در یک نگاه)🥳
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت26 کلاسم که تمام شد ،رفتم سمت بهشت زهرا وقتی رسیدم ،رفتم سمت گلزار شهدا همنیجور قدم میزدم و فاتحه ای میخوندم به قبر ها نگاه میکردم تاریخ تولد و شهادتشونو که چقدر جوون بودن و رفتن یه دفعه صدای یاالله شنیدم سرمو بالا کردم ،دیدم اقای زمانیه زمانی: سلام - سلام زمانی: بریم یه جایی بشینیم ؟ - اگه میشه همینجا بشینیم ( همونجا کنار قبر شهدا نشستم ،زمانی هم چند قدم از من دورتر نشست) - نمیدونم باید کجا شروع کنم، از شلمچه ،از حسینیه ،از معراج ،از کربلا اول باید عذرخواهی کنم بابت اون شب تو بین الحرمین ،واقعن شوکه شده بودم زمانی: درکتون میکنم ،منم باید عذرخواهی کنم که نباید تو اون موقیعت این حرف و میزدم ( خوابمو براش تعریف کردم و اون متحیر به من نگاه میکرد و اشک میریخت، بعد فهمیدم خودش هم همین خواب و دیده بود ) بلند شدم از جام : هر موقع صلاح دونستین میتونین تشریف بیارین واسه خاستگاری ( اینو گفتم و رفتم،زمانی هم هیچی نگفت ) توراه برگشت گوشیم زنگ خورد زهرا بود - جانم زهرا زهرا: کجایی دختر؟ ،کل دانشگاه و گشتم پیدات نکردم! - شرمنده آجی ،اومدم گلزار زهرا: فک کردم ترورت کردن - کی میاد منو ترور کنه حالا زهرا: اره واقعن راست گفتی! توی عقده ای ،مغرورو هر کی ببره بر میگردونه - بی مزه زهرا: نرگس شب زودتر اماده شو با آقا جواد شام بریم بیرون - حوصله ندارم ،باشه واسه یه شب دیگه زهرا: عع گفتم آماده باش بگو چشم ،فعلن یاعلی رسیدم خونه ،درو باز کردم مامان نبود رفتم تو آشپز خونه یه چیزی خوردم رفتم توی اتاقم یه دفعه صدای پیامک گوشیم اومد شماره اش ناشناس بود،بازش کردم نوشته بود: سلام خانم اصغری، زمانی هستم ،شرمنده شماره منزلتونو میفرستین که به مادرم بدم تماس بگیرن؟ منم نوشتم سلام و شماره رو فرستادم ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت27 غروب آماده شدم و منتظر زهرا و اقا جواد بودم رفتم تو پذیرایی نشستم که صدای بوق ماشین و شنیدم از مامان خداحافظی کردم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم - سلام آقا جواد : سلام ،خوبین؟ - شکر زهرا: سلام بر خواهر گلم - دختر خانم ،شما نباید میاومدین داخل یه سلامی میکردین؟ زهرا: جونم براتون بگه ،شما که امروز منو پیچوندین منم اومدم خونه پیش مامان جون بودم آقا جواد: میشه الان ،گیس و گیس کشی راه نندازین همه خندیدیم رفتیم یه کم دور زدیم و بعد رفتیم یه رستوران سنتی ،شام خوردیم و نزدیکای ساعت ۱۲ شب رسیدیم خونه - دستتون درد نکنه اقا جواد آقا جواد: خواهش میکنم - زهرا جان، نمیای خونه؟ زهرا: نه عزیز ،میرم خونه اقا جواد اینا - روتو برم دختر ،اخر این مادر شوهرت ،میندازتت بیرون ،گفته باشمااا زهرا: خاله معصومه ،عشششقه ،اینکارا رو نمیکنه - باشه ،سلام برسونین خداحافظ زهرا: به سلامت آروم درو باز کردم و رفتم توی اتاقم لباسامو درآوردم و روی تخت دراز کشیدم با صدای اذان گوشیم بیدار شدم و وضو گرفتم و نمازمو خوندم ،بعد نماز ،یه کم دعا خوندم ،خدایا هر چی صلاحه همونو برام رقم بزن هوا که روشن شد از اتاق بیرون اومدم دیدم مامان داخل آشپز خونه داره صبحانه اماده میکنه - سلام صبح بخیر مامان: سلام عزیزم ،عاقبتت به خیر ،بشین برات چایی بریزم بابا: سلام - سلام بابا جون مشغول صبحانه خوردن بودیم که مامان گفت: دیشب یه خانمی تماس گرفت،گفت مادر آقای زمانیه ( نمیدونستم چی بگم ) مامان : گفت اگه مایل باشین امشب بیان خاستگاری نرگسی تو موافقی،بیان؟ - ممممم. هر چی بابا بگه ، من حرفی ندارم مامان: الهی قربونت برم من،بابا هم راضیه بابا: انشاءالله هر چی خیره همون بشه - انشاءالله ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا