زیارت عاشورای امام حسین ع باشه💔
با صدای بابا قاسمم باشه 🙃
دل شکسته هم باشه 🥺🍃
...
@madahi_۲۰۲۲_۱۱_۳۰_۱۹_۵۵_۲۳_۷۱۲.mp3
9.81M
خسته ام مثل نوکری که صاحبش جوابش کرده
خسته ام مثل آدمی که زندگی خرابش کرده
خسته ام مثل مجرمی که دنیا آبروشو برده
خسته ام مثل بیگناهی که حقشو ظالم خورده
خسته ام ..
#ایصاحبدلشکستهاباعبدالله
https://eitaa.com/Navid_safare
#نمازشب
✨یک جرعه معرفت
✅آیت الله ناصری
🌸آقا خداوند سریع_الرضاست...
زود می بخشد و زود آشتی میکند. به کسی غیر خودش نگو... در میان شب دو رکعت #نماز بخوان و از خدا عذرخواهی کن، توبه کن، تمام گناهانت را نابود می کند، بلکه گناهان را تبدیل به حسنه می کند. خدای به این مهربانی را سزاوار رفاقت است. خدا دوست خوبی است.
#نمازشبامشبراهدیهبدهیمبهامامحسینوحضرتعباس
_♥️♥️:♥️♥️_
خدایا به ما صلاحیت داشتن خواسته های خوب دلمونو بده و تا ذوقشو داریم حاجت روامون کن 🙏
#آمین
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#بیست و سوم
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیافقطحسین...!❤️🚗
#استوری
چـٰادُرۍگَشتَنِمَنقِصِهنـٰابۍدارَد
اۅقَسمدادِهمَراحـٰافِظخۅنَشبـٰاشَم(:🌨✨
#چادرانه
هدایت شده از «با شهیدنوید تا خدا»
برشی از روایت پدر شهید در کتاب زیبای شهیــدنوید:
خجالت می کشم، باور کنید وقتی مداح جلسـه به من نگاه می کند و روضـه علی اکبر شما را می خواند از خجالت می خواهم آب بشوم، آخر من کجا و شما کجا....
📖 کتاب شهیدنوید در دوازده فصل و با روایت پدر، مادر، خواهر، همسر و رفیق شهید نگارش شده.
از نقاط قوت کتاب، دستنوشته های ارزشمند شهید هست که در فصل های کتاب به شکل خوبی آورده شده و راهگشای بسیاری از سوالات ذهنی جوان ها درباره سبک زندگی شهداست.
📝برای سفارش کتاب زیبای شهیدنوید به آیدی زیر پیام بدهید:
@motahareh_sh
❤️
@Massoumeh_sh84
همراه کتاب یک بسته فرهنگی هدیه گذاشته میشه و ضمنا هزینه ارسال کتاب رایگان هست🌹
#شهید_نوید_صفری
@shahidnavidbook
نوید دلها 🫀🪖
برشی از روایت پدر شهید در کتاب زیبای شهیــدنوید: خجالت می کشم، باور کنید وقتی مداح جلسـه به من نگاه
و یه نکته اگر کتاب شهیدنوید جـز سفارشاتون باشه، کلا هزینه ارسال رایگان میشه
یعنی ۲٠ هزارتومان براتون صفر میشه😯
یه زیارت عاشورا و تسبیح آویزدار و کارت عکس شهیدهم هدیه روی بسته داره🙂
و مهمتر از همه امضای خانواده شهید که به گفته خیلی ها، با دیدن یادداشت همسر شهید تو کتاب، کلی حال دلشون خوب شده😍😢
متن و محتوای کتاب هم که هرچی بگم کمه، باید بخونیدش...
May 11
•🌱✨•
["ڪـسـےڪہاهݪدنـیـانیسٺ!
"فـقـطباشـــهـــادٺ
آروممےگیره....💚]
#شهیدانہ/#شهیدنویدصفری🍀
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری🌱
- یہجآهستڪہ
خُدادرنھایتِدلبریمیگہ: «فَإِنَّكَبِأَعْيُنِنَا»
یعنی:«تودرحفآظتڪاملمایی»
#میخوامبگماگرفقطخُدارودارینگرانهیچینباش
جوریازتمراقبتمیکنہومسیراییرو بھتنشونمیدهڪہهیچڪسینمیتونه...
#هیچڪسیمثلخدانمیتونہازتمحافظتڪنہ وراهروبھتنشونبدھ ..!🖐🏿🚶🏿♂
4_5796468492379098554.mp3
4M
این زندگیمونه
میشه تنهام نذاری
پر نکشی از پیش علی
دوروبر چشمات ابرای بارونه
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتنے نیست ولے،
بے تو ڪماڪان
در من #نفسے هست
دلے هست
ولی جانے نیست...
#شهید_نوید_صفری💔
#رفقا...👈🏻🧎 اللهم الرزقنا شهادت شهادت🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم_کوتاه «بیسیم»
‼️این بیسیم احتمال دارد برای تو باشد...
🎬 یک سکانس کوتاه از چندماه پس از ظهور...
🎥 تولید شده در رسانه مهدیاران
🔺حتما ببینید و منتشر کنید تا در ثواب آن شریک شوید.
📥 دانلود با کیفیت بالا
https://www.aparat.com/v/Z1gLp
نهمین سالگرد﴿شهید#محمودرضابیضایی﴾
شادی روحش صلوات 💔
https://eitaa.com/Navid_safare
📌 دوستی خدا و مردم
▫️شخصی به رسول خدا(ص) گفت:
کاری به من بیاموز که وقتی انجام دادم، خداوند در آسمان و مردم در زمین مرا دوست بدارند.
پیامبر (ص) فرمود: به آنچه نزد خداست راغب باش تا خدا تو را دوست بدارد و به آنچه در دست مردم است بی رغبت باش تا مردم تو را دوست بدارند.🌼
📚بحار/ج108/ح72
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_نود_سوم
_۳ روز دیگه دانشگاه ها باز میشه ، باید قبل از دانشگاه کار هارو انجام بدی
بی خیال روی تخت دراز میکشم
+اولاش کلاسا تَقُ لَقِ
_آره راس میگی
با من و من میگوید
_میشه ..... منم برای تولد شهریار کمکت کنم ؟
لبخند شیرینی تحویلش میدهم
+کی گفته نمیشه ؟
لبخندی از سر شادی میزند
_ممنونم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
مجددا همه چیز را بررسی میکنم .
وقتی خیالم از آماده بودن همه چیز راحت میشود رو به مادرم میگویم
+من میرم لباسمو عوض کنم
و بعد به سمت اتاقم میروم .
نزدیک به یک هفته من و سوگل دنبال کار های تولد شهریار بودیم تا و حالا به خواست مادرم چند روز زودتر از تاریخ تولد شهریار به بهانه ی دورهمی عمو ها و خانواده هایشان را دعوت کردیم تا شهریار را غاقلگیر کنیم .
جز خانواده من و سوگل کس دیگری از این ماجرا با خبر نیست .
به خواست سوگل کیکی ساده با طرح لوازم پزشکی بخاطر پرستار بودن شهریار سفارش دادیم و با سلیقه ی سوگل ساعت مچی زیبایی برای شهریار خریداری کردیم .
بعد از تعوض لباس هایم از اتاق خارج میشوم .
به محض رسیدن به حال صدای صدای زنگ آیفون بلند میشود .
سریع چادرم را روی سرم می اندازم ؛ چادر ساده فیروزه رنگی با طرح گل های کاربنی .
با دیدن خانواده عمو محمود در آیفون 《بفرماییدی》میگویم و در را باز میکنم .
همگی برای استقبال آنها جلوی در می ایستیم .
با دیدن چهره ی اخموی پدرم کمی نزدیکش میشوم .
مطمئنن بخاطر اینکه نگذاشتم ماجرای نازنین را پیگیری کند از دستم دلخور است .
ناراحت بودم پدرم من را هم دلگیر میکند .
لبخند تصنعی میزنم و با مهربانی میگویم
+دلتون میاد از دست دختر گلیتون ناراحت باشین ؟
یه دونه دختر که تو دنیا بیشتر ندارین از دست همون یه دونه هم ناراحتید ؟
مگه شما همیشه نمیگفتید دوست ندارید دختر گلیتون غصه بخوره ؟
زیر چشمی نگاهی به من میاندازد و اخمش را باز میگند .
زیر لب 《لا اله الا اللهی 》میگوید و سکوت میکند .
میدانستم نمیتواند از دست من ناراحت باشد ، فقط این کار هارا میکند تا من سرکش و خودسر نشوم .
با ورود مهمان ها لبخندم را پر رنگ تر میکنم .
بعد از سلام و احوالپرسی با عمو محمود و خاله شیرین سر بر میگردانم تا به سوگل سلام کنم ؛ اما با دیدن سوگل متعجب و ذوق زده ابرو بالا می اندازم .
برای اولین بار دارم سوگل را در چادر مشکی میبینم .
سوگل از همان روزی که به سن تکلیف رسید محجبه شد اما چادر به سر نکرد .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_نود_چهارم
برای اولین بار دارم سوگل را در چادر مشکی میبینم .
سوگل از همان روزی که به سن تکلیف رسید محجبه شد اما چادر به سر نکرد .
دختر لجباز و یه دنده ای نبود ونیست ، اگر اصرارش میکردند قبول میکرد چادر سر کند ولی میگفت چادر حرمت دارد و دلش نمیخواهد آت را به اجبار سر کند .
میگفت خودش روزی به این نتیجه میرسد که چادر برترین پوشش است و به خواست و میل خودش چادری میشود .
حالا آن روز رسیده و شادی ذوق هم در چهره ی سوگل و هم در چهره ی خانواده عمو محمود به وضوح دیده میشود .
سوگل با دیدن چهره ی متعجبم با غروری ساختگی میگوید
_میدونم خیلی خانوم شدم نمیخواد بهم بگی
و بعد ریز ریز میخندد .
آرام میخندم و سوگل را محکم در آغوش میکشم . میان خنده هایم قطره اشکی بی اراده از گوشه ی چشمم سر میخورد .
سوگل با خنده میگوید
_انقدر فشارم نده من هنوز بلد نیستم چادرمو درست وحسابی جمع و جور کنم الان از سرم میوفته
سوگل را از خودم جدا میکنم و با حالت قهر ، به شوخی میگویم
+بی ذوق ، منو باش برای کی اشک شوق ریختم
با صدای قربلن صدقه های مادرم هر دو برمیگردیم .
مادرم با شادی به سمت سوگل میاید و اورا با محبتی مادرانه در آغوش میفشارد
_سلام سوگلم ؛ دورت بگردم خاله چقدر ماه شدی ، خوشگل بوری خوشگل تر شدی
نگاهی به پدرم میاندازم.
با دیدن سوگل گل از گلش میشکفد .
بعد از تحویل گرفتن و تعریف های فراوان از سوگل ، بلاخره از در عبور میکند و نوبت به سجاد میرسد .
نگاهی کلی به سر تا پایش می اندازم و بعد سرم را خم میکنم .
بلبز سفید رنگی همراه با شلوار خاکستری رنگی به تن دارد .
ته ریش هایش کمی پر تر از دفعه ی قبل شده است .
خستگی از چشم هایش میبارد اما باز هم لبخندش را حفظ کرده است .
جعبه ی شیرینی بزرگی که در دست دارد را به دست عمو محمود میدهد و رو به من بشاش و سر به زیر میگوید
_سلام نورا خانم حال شما ؟
احساس عجیبی دارم ، حس کسی که آتش بزرگی در جانش افتاده و نمیشود آن را خاموش کرد ، حسی سر شار از شور و هیجان و گرما .
حسی که به من میگوید دیگر سجاد برایت برادر نیست . نمیدانم این حس را دوست دارم با نه ولی تجربه عجیب و جدیدیست .
احساس میکنم وجود سجاد باعث میشود خون در رگ هایم سریع تر به جریان بی افتند و قبلم بی تاب میشود .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♥️⃟📿
آقاموݩمنٺظرھ...↯
بریمدعاےفرجبخوݩیم...🙃🤲🏻
#اللھمعجللولیڪالفرج...🍃
خیلےوقٺمونونمیگیرھرفقا-!🤚
#دعـاےفࢪج
#قراࢪعـاشقانه
https://eitaa.com/Navid_safare
May 11
موقعخریدِجھیزیھ،
خانومِفروشندھبهگوشیم
نگاهکردوگفت:
#اینعکسِکدومشھیدھ؟(:
خندیدموگفتم:هنوزشھیدنشده!
عکسِشوهرمه..!💔
#شهید_محمدحسین_محمدخانی!