eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
「🌸🌱」 -إِلَهِی‌فَلَکَ‌الْحَمدُأَبَداأَبَدادَائِماسَرمَدا یَزِیدُولایَبِید.. +خدایا‌توراسپاس،سپاسی‌ابدی‌وجاودانه، همیشگی‌وبی‌پایان.. سپاسی‌که‌افزون‌شود‌ونابود‌نگردد..💕 ✨ •https://eitaa.com/Navid_safare 🌻
🌸✨دوستای قشنگی که تازه در کانال ما عضو شدن وصیتنامه خاص شهید نوید که یکی از علت های محبوبیتشون هست در کانال پین شده میتونین مطالعه کنین و برای دوستانتون هم ارسال کنین 😉✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدم‌‌داره‌‌باسوزنی‌به‌پشت‌چشمش می‌زنه‌؛گفتم‌‌چی‌شده‌‌داش‌ابراهیم؟! مکثی‌کردوگفت‌‌سزای‌چشمی‌که‌‌به‌ نامحرم‌بیفته‌همینه! 🌱 • https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . ياجَواداًلايَبْخَلُ‌عَمَّنْ‌رَجاثَوابَه ای‌بخشنده‌وكریمی‌كه‌هرگز بربنده‌ی‌آرزومندت‌که‌امید به‌احسانت‌داردبخل‌نمیکنی! 💙 https://eitaa.com/Navid_safare✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگفت↯ زندگی‌‌ڪࢪدنت،طوࢪی‌هست ‌ڪہ‌اگہ‌گفتن:الهۍ‌خدا‌یڪۍ مثل‌خودت‌ࢪو‌بہت‌بده؛‌ࢪاحت‌بتونۍبگۍ‌آمین؟! https://eitaa.com/Navid_safare 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یـامهـدی...😍🥺♥️
「🌻🫧」 -معبودم! حقیقتا‌به‌من‌نیکی‌کردی‌وگناهم‌رادردنیا برای‌هیچ‌یک‌از‌بندگانِ‌شایسته‌ات‌ آشکار‌نکردی؛ پس‌مرادر‌قیامت‌دربرابر‌دیدگانِ‌مردم‌رسوانکن:) ☘ • https://eitaa.com/Navid_safare
چله به نیابت از هدیه به حاجت روایی شما بزرگواران😍 روز: بیستم ڪانال رسمـے شهیـد نوید صفرے♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیࢪاهہ‌مرو‌سادھ‌ترین‌‌ࢪاھ‌حسین‌است(:
「🦋⚡️」 ‹إِلهِی‌انظُرإِلَیَّ‌نَظَرَمَن‌نَادَیتَهُ‌فَأَجابَکَ‌› -خدایا‌برمن‌نظرکن،نظر‌به‌کسی‌که‌صدایش‌ کردی‌وتورا‌اجابت‌کرد❤️‍🩹 🌱 • https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•مُوفَقیَت؛ بِدون‌ِسَخـتی‌ڪَشیدن‌بی‌معـناست... ‌تـا‌لحظِھ‌؎آخـَر؛زیـر‌ِبـارون‌میمـونہ.!🌈☔️
هروقت‌می‌گفتیم‌کجـابریم‌آرمان؟ میگفت‌بهشت‌زهرا؛میگفت‌: مامان‌انقدرآرامش‌داره آدم‌آروم‌میشه‌ هردفعه‌هم‌باهم‌میرفتیم میرفت‌سرخاک‌شهیدزبرجدی‌ مینشست‌مامیرفتیم‌جاهای‌دیگه ولی‌آرمان‌بیشتراونجابود گریه‌میکرددعامیخوند همش‌میگفت: مامان‌آقاسجادخیلی‌حاجت‌میده! بعدازشهـادتش‌وقـتی‌پرسیدن‌ کجـادفنش‌کنـن‌؛من‌میدونستـم‌ اونجـارودوسـت‌داره گفتم‌قطعه۵۰ انگاراونجاروبرای‌آرمان‌‌ ساخته‌بودن‌ تهشم‌کنارشهیدزبرجدی‌ دفـن‌شد💔! -مادرشھید‌آرمان‌علی‌وردی
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_صد_سی_یکم بخش_دوم وقته دلتنگی ، وقته ناراحتی ، وقته خستگی ، به که پناه میبرند ؟ درمان درد های بی درمانشان را از که میخواهند ؟ نفس عمیقی میکشم و پشت سر سجاد می ایستم ، با الله اکبر گفتن سجاد من هم به او اقتدا میکنم ، اقتدا به نماز عشق ، نماز شکر ، نماز ......... بعد از پایان نماز از هم جدا میشویم و به سمت ضریح حرکت میکنم . از میان جمعیه به سختی عبور میکنم و خودم را به ضریح میرسانم ، خودم را به ضریح میچسبانم و از ته دل برای خوشبختی ام دعا میکنم ، نه فقط برای خودم ، بلکه برای خیلی های دیگر از جمله عمو محسن و بهاره ، برای آرامش قلب دلشان و تحمل این داغ سنگین دعا میکنم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ خم میشوم و دستم را در آب استخر فرو میکنم ، +چقدر آبش تمیزه سجاد سر تکان مسدهد _آره ، دوستمم گفت تمیزه ، گفت هر دفعه قبل از اینکه برن آبش رو عوض میکنن که برای دفعه ی بعد تمیز باشه . چون سر پوشیدست مشکلی پیش نمیاد . بلند میشوم و دهان باز میکنم اما قبل از اینکه فرصت پیدا کنم چیزی بگویم سجاد آرام هولم میدهد . همزمان با جیغ زدنم بازویم را میگیرد و میخنذ _نترس بابا گرفتمت . یک هو پایش روی موزاییک های سر میخورد و تعادلش را از دست میدهد . بلند میگوید _نمیتونم تعادلمو حفظ کنم باهم داخل آب پرت میشویم . وقتی روی آب می آیم هوا را میبلعم . نگاهی به لباس های خیس خودمو سجاد می اندازم . سجاد با دیدن قیافه ی بهت زده ام قهقهه میزند _شبه دو تا موش آبکشیده شدیم ، اومدم شوخی ساده کنم ببین به چه روزی افتادیم با خندیدن سجاد بی اختیار بلند بلند میخندم ، موهایم را از جلوی صورتم کنار میزنم لبم را به دندان میگیرم و سعی میکنم نخندم . اخم تصنی تحویل سجاد میدهم +ببین لباسام به چه روزی افتاد ، نو بودن . میخندد و مشتی آب در صورتم میپاشد _بیخیال دنیا بابا ، مال دنیا ارزش غصه خوردن نداره ، خوش باش آرام به بازویش میکوبم +رو نیست که ، سنگه پای قزوینه ، یه چیزیم بهت بدهکار شدم همزمان میخندیم . به قول سجاد بیخیال مال دنیا میشویم و مشت های پر شده از آب را به سمت هم میپاشیم . آمده بودیم فقط سَری به استخر بزنیم که قسمتمان شد در آن شنا کنیم ، آن هم با لباس های نویمان که تازه از نزدیک حرم خریده بوریم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت_صد_سی_یکم بخش_سوم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ روی تپه کنار سجاد می نشینم . +چقدر اینجا سر سبزه ؟ نگاه پر عشقی حواله چشم هایم میکند و لبخند شیرینی به صورتم میپاشد _آره ، مشهد دشت و پارکای سر سبز و خوشگل زیاد داره . سر تکان میدهم ، با دیدن موبایلش که کنار دستش گذاشته بی اختیار لبخند مرموزی میزنم و پوبایلم را از جیبم بیرون میکشم . شماره سجاد را میگیرم و به صفحه موبایلش چشم میدوزم . با بلند شدن صدای زنگ سجاد نگاهی به موبایلش می اندازد ، دقیق به نام روی صفحه چشم میدوزم 《لبخند بهشتی》 نگاهم را بلند میکنم و به سجاد میدوزم ، با دیدن تعجب در چشم هایم خودش همه چیز را متوجه مشود . میخندد _دلیل داره که اسمتو اینجوری تو گوشی سیو کردم اخم تصنعی میکنم و حق به جانب میگویم +زود ، تند ، سریع توضیح بده ، وگرنه اسمتو تو گوشیم از عشقم به پسر عمو تعقیر میدم با بلند شدن صدای قهقهه سجاد میخندم . نگاهش را به رو به رو میدوزد قفل لب هایش را باز میکند . _خدا روزی که انسان رو خلق کرد ، به خودش افتخار کرد ، بابت این آفریده خاصش ، بابت آفریده ی بی نظیرش که شد اشرف مخلوقات . یه لبخند شیرین زد ، از جنس بهشت ، با لذت گفت : 《فَتَبارَکَ الله اَحسَنُ الخالِقین》 تو برای من مثل اون لبخندی ، مثل اون لبخند شیرینی ، ار جنس بهشتی ، خاصی . تو برای من مثل لبخند خدایی . بخاطر همین اسمتو ذخیره کردم لبخند بهشتی چشم هایم را آرام میبندم ، قطره ایکش که در چشمم پنهان شده بود سرازیر میشود . میخندم +احساساتی شدم ، خیلی خاص بود میخندد ، خنده اش را میخورد و نگاهم میکند ، در نگاهش غم لانه کرده _میدونی شهریار اسمتو جی ذخیره کرده بود ؟ 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان لبخند بهشتی 🦋 نویسنده: میم بانو🌸 قسمت پایانی سری به نشانه نفی تکان میدهم _گوهر ، من اولش فک کردم اسم یه دختره ، اون موقع که این اسمو تو گوشیش دیدم مذهبی شده بود ، خیلی تعجب کردم ، ولی وفتی شماره رو چک کردم شماره تو بود میخندم +آخرین باری که من بهش گفتم بده چک کنم چی سیوم کردی گفت خاویار سیوت کردم ، گفتم چرا ؟ گفت چون هم گرونه ، هم خاص و نایابه . هر دو قهقهه میزنیم _داشته سر به سرت میذاشته سر تکان میدهم +میدونم . حتی با یاد آوری شهریار هم بغضم میگیرد ، لب باز میکنم +میدونستی شهریار و سوگل عاشق هم بودن ؟ سجاد له رو به رو خیره میشود و لبخند کوچکی میزند _آره ، شهریار بهم گفته بود ، گفت سوگولم دوستش داشته . الان تو آسمونا پیش همن . اگه الان هر دو شون بودن خیلی جالب میشد . خواهر من با برادرو تو ازدواج میکردم ، خواهر شهریار با برادر سوگل . چقدر دلتنگوشونم س به زیر می اندازم و بغضم را قورت میدهم +منم همینطور سجاد می ایستد و خودش را میتکاند _پاشو بریم تا اشکمون در نیومده . بلند میشوم ، با اولین قدمی که سجاد برمیدارد ناگهان روی تپه سر میخورد . جیغ خفیفی میکشم و به پایین تپه نگاه میکنم . خدا رو شکر ارتفاع خیلی کم بوده . نگاهم را به قیافه در هم سجاد میدوزم و میخوانمش . نگاهم میکند و بعد بلند میخنذ. با خندیدنش بی اختیار خنده ام میگیرد ، همیشه در بدترین شرایط میخنذ ، دارد کم کم خلق و خوی شهریار را به خود میگیرد . نگاهم را به آسمان میدوزم و بهخاطر خنده های از ته دلی که مدت ها بود تجربه نکرده بودم خدا را شکر نیکنم . با لبخند به سجاد نگاه میکنم و بی اختیار آیه ی قرآن در ذهنم تداعی میشود 《فَانَ مَعَ العٌسره یُسرا》 🍁پایان🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۰ دقیقه تا رونمایی از نماهنگ 🎉 ⏰ امشب ساعت ۲۰ از شبکه سه سیما
🌱 گنجشک از باران پرسید: کارِ تو چیست؟ باران با لطافت جواب داد:‍‍ تلنگر زدن به انسان‌هایی که آسمان خدا را از یاد برده‌اند. 🌗🌜 😍
خدایا میشود: در تیتر نیازمندی های روزگارت بنویسی: به یک نوکر ساده جهت شهید شدن نیازمندیم •https://eitaa.com/Navid_safare