#تعهد ۱
تو سن ازدواج بودم و خونمونم دو طبقه بود مامانم همش میگفت زن بگیر هم پول داری هم طبقه پایین هست زن بگیر هر چی گفتم نمیخوام و میخوام مجرد بمونم میخوام زندگی کنم خودمو اسیر زن و زندگی نکنم اما گوشش بدهکار نبود چندباری گفت زن که گفتم خودم باید انتخاب کنم و صبر کن یکی و زیر نظر دارم برم تحقیق کنم اینجوری یکی دوهفته ای برای خودم وقت خریدم ولی باز گیر داد که چی شد؟ گفتم صبرکن مورد خوبی نبود اما دیگه فهمید گفت من نمیذارم برعهده تو دوست دارم بچه م زندگی داشته باشه و منم دلم مثل بقیه عروس میخواد از بابام کمک خواستم که اونم گفت بیست و هفت سالته داره دیگه از سن ازدواجت میگذره بابا، باید برای خودت زندگی درست کنی و ما هم دوست داریم تو و خواهرت برید سر خونه زندگیتون بچه دار بشید بهم ثابت شد که بابامم پشتم نیست و داره از مامانم حمایت میکنه
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تعهد ۲
قرار شد بریم شهرستان به دلم صابون زدم که ی مدتی حرفی از زن گرفتن نیست چون واقعا نمیخواستم زن بگیرم دوستام همش میگفتن خر نشی زن بگیری ها بیچاره میشی منم فکر میکردم همینه، رفتیم شهرستان و اونجا بودیم ی روز مادرم گفت یکیو دیدم برات نه پدر داره نه مادر سنشم کمه میتونی تربیتش کنی تازه چون بی کس و کاره دردسر هر روز بره قهر و خانواده ش بهت بگن براش اینو کم نذار اونو کم نذار و مهریه دادن نداری کلا کسی دنبالش نیست خونه داداشش زندگی میکنه اونام از خداشونه که ردش کنن بره گفتم اصلا من کاری ندارم میخوای بگیری بگیر هر چی میگم زن نمیخوام باز حرف خودتو میزنی انگار نه انگار که من ادمم، مادرمم رفت و خواستگاریش کرد ی شبم منو بردن خونشون و قرار شد که مستقیم عروسی بگیریم چون اونا شهرستان بودن و رفت و امد سخت بود
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تعهد ۳
برگشتیم تهران و اخرای ماه اوناهم اومدن برای عروسی، عروسی خوبی گرفتیم و اومدیم سرزندگیمون، جهازش خوب بود البته اینا گفته های مامانم بود چون من از وسایل خونه سر در نمیاوردم زندگیمون رو شروع کردیم زنم همش پونزده سالش بود و برادرش حتی ماهی یک بارم بهش زنگ نمیزد خیلی مظلوم و اروم بود کم کم بهش علاقه مند شدم خندیدن هاش و خوشحالی هاش برام مهم بود اما حس میکردم ی غمی ته نگاهش هست هر بار که میپرسیدم میگفت هیچی نیست و حالم خوبه اما بازم قانع نمیشدم تازه مزه زندگی متاهلی رو داشتیم میچشیدم تازه به حرفهای مامان و بابام رسیده بودم یک سالی میشد که زندگی میکردیم مامانم همش حرف از بچه میزد اما ی بار بهش گفتم فاطمه خیلی سنش کمه براش خطرناکه و سخته ممکنه اسیب ببینه اونم دیگه حرفی نزد جلوی من باهاش رفتارشون خوب بود اما ی روز بابام بهم گفت پسرم ادم باید سنگ صبور زنش باشه
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تعهد ۴
اون روز نفهمیدم بابام چی میگه دو ماه گذشت ی روز مامانم اومد خونمون و گفت فردا شب فامیلارو دعوت کردم به فاطمه بگو بیاد کمک من و خواهرت کارام زیاده فاطمه هم گفت چشم مامان میام، صبح که رفتم سرکار فاطمه هم رفت خونه مامانم کمک دلم سوخت سن کم بود و بدنش ظریف تصمیم گرفتم که زودتر برم خونه تا یکم کمکشون کنم و فاطمه کمتر کار کنه مرخصی گرفتم و وسط روز برگشتم خونه توی راه پله بودم که صدای داد و فحاشی های مادرم به فاطمه اومد وایسادم گوش کردم ببینم فاطمه چی میگه اما همش میگفت چشم و ببخشید مامانمم هی بدتر میگفت خواستم برم خونشون که صدای دادی های خواهرم اومد که فحش میداد به فاطمه و میگفت چرا لباسایی که گفتم با دست بشورو نشستی و بقیه لباسامم اتو نکردی هر چی دلشون میخوااست بهش میگفتن اونممیگفت چشم الان انجام میدم عصبی شدم مگه فاطمه نوکرشونه که کارای شخصیشون رو بکنه و باهاش اینجوری برخورد بکنن
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#تعهد ۵
یهو در و باز کردم و رفتم تو خونه مامانم و خواهرم از دیدن من دست و پاشون رو گم کردن به مامانمگفتم چی شد که فکر گردی زن من خدمتکارته؟ مادرم نمیدونست چی بگه دست فاطمه رو گرفتم و بردم خونمون بهش گفتم همیشه اینجورین؟ گفت اره گفتم چرا نگفتی بهم؟ گفت فکر میکردم میدونی و هیچی نمیگی منم کسیو نداشتم حمایتم کنه به داداشم گفتم اونم گفت به من ربطی نداره، دلم براش سوخت من انقدر دوسش داشتم و اون اینقدر بی پناه بوده اون شب خونه نرفتیم و تمام تماس های مامانمم و خواهرم رو بی جواب گذاشتم نصفه شب برگشتیم خونه، فرداش مرخصی گرفتم و رفتم دنبال ی خونه با پس اندازی که داشتیم خونخ کوچیکی گیرمون اومد و رفتیم اونجا هر چی مادرم اصرار کرد نموندم خونشون، زنمم گفت وقتی داداشم قیدمنو زده منم نمیخوامش درخواست انحصار ورثه پدر مادرش رو داد چندماه کشید ولی ارث خوبی بهش رسید و با همون دوتایی کار کردیم خودمون رو بالا کشیدیم منم میتونستم مثل خیلیا بزنم تو گوش زنم و بگم زن زیاده مادر بگی بذارمم اونجا زیر ظلم مادرم بمونه ولی من با همون ازدواجی که کردیم متعهد شدم خوشبختش کنم و تمام تلاشم رو میکنم کاش همه مردا حمایت از زناشون رو یاد بگیرن
#پایان
#کپی_حرام ❌❌❌