eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ زمان شاه بود که من و شوهرم ازدواج کردیم زندگی خوبی داشتیم شوهرم رفتارش نسبت به مردهای دیگه با زنشون با من عالی بود همه مسخره ش میکردن میگفتن زن ذلیل اون زمانها مادرشوهرم خیلی سرحال و سرزنده بود وضع مالی شوهرم اون موقع خوب بود بعد انقلاب هم زد تو کار خرید و فروش خونه و چند سال بعدشم بساز بفروشی میکرد همه خواهر برادرهاش رفتن خارج از کشور همونجا هم ازدواج کردن و گفتن دیگه برنمیگردیم‌ هر چی به شوهرم گفتم ما هم بریم گفت من نمیتونم اونجا زندگی کنم و طاقت نمیارم و اونجا کاری برای من نیست هر چی بهش گفتم برای بچه هامون بهتره و بریم‌ اونجا گوشش بدهکار نبود ❌کپی حرام⛔️
۲ ما موندیم اینجا کنار مادرشوهرم انقد زن سرحال و سر زنده ای بود که باورم نمیشد ی روز مریض بشه چندین سال گذشت و بچه های من بزرگ شدن خواهرا و برادرای همسرم برامون مدام کادو میفرستادن، لباسها و وسایل خارجی سن منم رفت بالا و رسیدم‌ به پنجاه سال خداروشکر که بچه هام موفق شدن و هر کدوم رفتن دانشگاه مادرشوهرمم کم کم پا تو سن گذاشت و پیر شد هر بار که میدیدمش شکسته تر از روز قبل بود همش میگفت تو حسرت دیدن بچه هامم و ای کاش نمیرفتن خارج، شوهر من پسر بزرگ خانواده هست و به شدت خانواده دوسته یعنی هیچ شکایت یا نقطه منفی تو این چند سال ازش ندارم تا اینکه حال مادرشوهرم بد شد و خواهرش تماس گرفت گفت مامان و ول کردی اگر‌ منتظری بمیره بفرستش اینجا خودم کاراشو میکنم ما فکر میکردیم تو موندی پیش‌ مامان که ازش نگهداری کنی ❌کپی حرام⛔️
۳ شوهرم خیلی بهش برخورد هر چقدر تلاش کرد با خواهرش بفهمونه که ما‌هم زندگی داریم اما اون گوشش بدهکار نبود بعد از اون خواهر برادرهای دیگه ش هم تماس گرفتن شوهرم خیلی ناراحت شد چون بارها با مادرش گفته بود نیاز به مراقبت داری اونم‌میگفت نه و من خوبم و شماها میخواید منو بکشید خلاصه بعد از این تماسها شوهرم بهم ریخت و رفت خونه مادرش تا شب نیومد منم فکر کردم که شوهرم داره کمکش میکنه و بالاخره میاد خونه اما وقتی شوهرم برگشت در نهایت تعجب دیدم مادرشم اورده جلوی مادرش حرفی نزدم کشوندمش تو اتاق و پرسیدم چی شده؟ که گفت حال مامانم خوب نیست و وقتی رفتم بیحال بوده فوری با دکتر تماس گرفتم و تا دکتر برسه مردم و زنده شدم وقتی دکتر اومد معاینه ش کرد گفت که مادرتون مریضیش خیلی پیشرفت داشته ❌کپی حرام⛔️
۴ و چون تنهاست بدترم‌ میشه اگر تنها بذاریدش میمیره و باید کنارش باشید به شوهرم گفتم‌نمیشه که تو خونه ما باشه عصبی گفت این همه سال عین خر کار کردم برا تو که الان اینجوری بگی؟ مادرمه و میخوام اینجا باشه خونمون خیلی بزرگه و شوهرم فرداش ی پرستار بیست چهار ساعتی برای مادرش گرفت کا کوچکترین مزاحمتی برای من نداشته باشه هر چی بهش گفتم بذارش سالمندان و اونجا جای این ادم ها هست به حرفم‌ گوش نداد مادرشوهرمم مریضه و مدام صدای سرفه ش باعث ازارم میشد کم کم‌ رابطه م بخاطر حضور اون زن قطع شد چون هر کی میومد مثل قبل راحت نبودیم ی بار که به شوهرم گفتم ببرش سالمندان سیلی محکمی بهم زد و منم بعد از اون رفتم رو مخ بچه هام که باباتون رو راضی کنید اینو ببریم سالمندان ❌کپی حرام ⛔️
۵ بچه هام بهم گفتن که گناه داره و این زن با تو کاری نداری هم پرستار داره هم اینکه بی ازاره اما من ول کن ماجرا نبودم گفتم باید ی کاری کنید که بره سالمندان به ما ربطی نداره که چه بلایی سرش میاد تا اینکه پسرم خیلی جدی نگاهم کرد و گفت مامان تو که خیلی بگی بابا مجبوره اینکارو بکنه ولی اگر این بمیره بابا تورو مقصر میدونه و زندگیت از بین میره، از طرفی هم مادر من حواست هست داری راه سالمندان رو نشون ما میدی داری به ما یاد میدی پیر شدی بندازیمت دور؟ به اینجاها فکر نکرده بودم حرفهای پسرم باعث شد سکوت کنم و چیزی نگم دیگه به شوهرم نگفتم از اینجا ببرش درسته براش کاری نمیکنم ولی دیگه کاری هم بهش ندارم . ❌کپی حرام ⛔️