eitaa logo
[نگاه ِ تو]
380 دنبال‌کننده
614 عکس
62 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌مانند تمام خواهر برادرهای دنیا روزی چندین بار با هم اساسی دعوا می‌کنند. سر سفره نهار به من می‌گوید خاله خیلی وقتا دلم میخواد محکم بزنمش اما نمی‌تونم!‌ با تعجب می‌پرسم چرا؟‌ میگه آخه مامانم گفته هر کی هر چقدر اون یکی رو زد، اونم باید به همون اندازه بزندش. چون خواهرم کوچولو هست و نمی‌تونه منو محکم بزنه منم باید اونو یواش بزنم!‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ . ‌ ‌ ‌@Negahe_To
‌ ‌ ‌امروز ۳۳۴امین روز از سال ۱۴۰۱ است. با صفت یا قَدیمَ الفَضل. یک جورهایی یعنی ای آن کسی که فضل و بخشش تو به ما سابقه‌ای ازلی و ابدی دارد.‌ ‌ مثل اینکه خیلی وقت‌ها می‌توانستی ما را محکم مجازات کنی اما با بخشش از کنارمان عبور کردی که شتر دیدی، ندیدی.‌ ‌ مثل اینکه قرن‌ها پیش برای ما پیام‌بری آوردی به نام م‌ح‌م‌د که ‌ لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ‌ به یقین، پيامبرى به سویتان آمده است از جنس خودتان! دیدن رنج و دردتان برایش سخت است. برای هدایت شدن‌تان حرص و جوش می‌زند و در حق مومنان دلسوز مهربان است.‌ ‌ آیه ۱۲۸ سوره توبه‌ با ترجمه حاج آقا علی ملکی‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To
‌‌ ‌ این چه پیشرفتِ زندگی و تکنولوژی است که هنوز راهی برای ثبت و حفظ بوی نوزاد ندارد! ‌ ‌ ‌ @Negahe_To
‌ ‌ امروز تا توانستم نگاهش کردم. باید حداقل به اندازه یک ماه دوری، تصویرش، صدایش و بویش را به خاطر می‌سپردم. نگاهش کردم و مدام در دلم گفتم تبارک الله احسن الخالقین.‌ ‌ ‌به عدد مویرگ‌هایش، روزنه‌های پوست‌ لطیفش، استخوان‌های نازکش، تارهای صوتی‌اش، انگشت‌های ظریفش، و تعداد برهم زدن پلک‌هایش تبارک الله احسن الخالقین.‌ ‌ با خودم ‌نجوا کردم و آخرش بغض کردم. بغضم، من را کشاند سمت دعای عرفه🥺 هر بار که نوزاد می‌بینم، فرازهای عرفه را بهتر می‌فهمم...‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To
‌ ‌ چو تخته پاره بر موج،‌ رها‌ ‌رها ‌رها ‌من!‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
اگر از من بپرسند شغلت چیست؟! می‌گویم: «کشاورزم» بذر امید می‌کارم در دل آدم‌ها تا روحشان جوانه بزند و جانشان گل بدهد! @dokhtar_e_daryaa
‌ یک مفاتیح کوچک دارم که خیلی دوستش دارم. یادگار پاییز شانزده سال قبل است. مهرماه سال ۸۵ مصادف شده بود با ماه شعبان. همان سال که برای کارشناسی ارشد، دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شدم. رفته بودم پیش خانم‌جان، حضرت معصومه، که ازشان خداحافظی کنم و بیایم اصفهان. یک دنیا ترس و اضطراب ریخته بود در وجودم برای شروع دوره جدید زندگی‌ام آن هم در یک شهر غریب. همه اینها یک طرف، دلتنگی و غم دوری از خانم‌جان یک طرف دیگر. چهار سال کنارشان زندگی کرده بودم. یک زندگی متفاوت و تکرار نشدنی. حرم‌شان، پناه زندگی‌ام بود و شبکه‌های ضریح‌شان، آرامش‌بخش اضطراب‌هایم.‌ ‌ ‌این مفاتیح را همانجا داخل حرم خریدم. حس می‌کردم همانطور که مادرها لحظه آخر سفر، توشه سفر را توی چمدان بچه‌هایشان می‌گذارند، خانم‌جان هم این مفاتیح را همراهم کرد که توشه سفرم باشد.‌‌‌ ‌ من متاسفانه خیلی اهل استفاده دائم و روزانه از مفاتیح نیستم. اما یکی از آن روزهایی که حتما می‌روم سراغش، روز اول ماه شعبان است. می‌روم و سه صفحه توضیحات فارسی "درآویختگان به شاخه‌های درخت طوبی" را می‌خوانم و غرق می‌شوم در زیبایی شعبان عزیز که خدا در روز اولش اینطور دلبری کرده است. البته ماه‌ای که به نام پیامبر نازنین‌مان است باید هم که انقدر قشنگ شروع شود! ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To
‌ ‌ ‌"نی‌های مرتضی" عنوان داستان کوتاهی بود که امروز برای انجام تکلیف کلاس نویسندگی‌ام خواندم. با چشم‌هایم خواندم و با قلبم، طعم شیرین تک تک جملاتش را ذره ذره چشیدم. واقعا چه می‌شود که یکی می‌تواند بدون استفاده از کلمات قلمبه سلمبه، انقدر خوب بنویسد؟‌ ‌ دوباره خواندمش. فایده نداشت. کافی نبود. سیر نشده بودم. همین شد که یکی را نشاندم روبرویم و برایش خواندم. اینبار هم با زبان و هم با چشم‌هایم خواندمش. سعی کردم شبیه خود شکوه خانم، همسر آسید مصطفی، که قصه را روایت می‌کرد بخوانم. با همان لحن، با همان فراز و فرود.‌‌ ‌ ‌توی داستان، آسید مصطفی که استاد خطاطی لیلاست بهش می‌گوید: "آدم طاغی خطاط نمی‌شود"؛ و من از صبح دارم فکر می‌کنم آدم طاغی، هیچ‌ چیز نمی‌شود. نه خطاط، نه نویسنده و نه هیچ چیز دیگر. طاغی یعنی طغیانگر، یعنی از حد درگذرنده. یعنی کسی که حد و حدود چیزی را نگه نمی‌دارد.‌‌‌ ‌ ‌خدایا به برکت مولود عزیز امشب، هر جا که از حد گذراندیم و شورش را درآوردیم بر ما ببخش. به حسینِ نازنینت قسم، ما نمی‌خواهیم طاغی باشیم...‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To
‌ ‌ شمشادها در خیال من، مثل آن بچه‌هایی هستند که از پشت پنجره، آمدن مهمان را انتظار می‌کشند. همان‌ها که از شادی آمدن مهمان، روی پایشان بند نیستند و قبل از هر کس دیگری، خبر می‌دهند که مهمان‌ها دارند از راه می‌رسند.‌ شمشادها اولین بشارت‌دهندگان آمدن بهارند. ‌ ‌ ‌ شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان‌ ‌ مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیم‌تنان کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان‌ ‌ بر جهان تکیه مکن ور قدحی می‌داری شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان‌ ‌ پیر پیمانه‌کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان‌ دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل ‌مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان‌ با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم ‌که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم ‌از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان‌ ‌ ‌ ‌ امروز که به مناسبت شمشادها رفتم سراغ این شعر حافظ، دیدم در یک تفسیر از این غزل، منظور از شاه شمشاد قدان، حضرت عباس علیه‌السلام است و نقل شده که حافظ این غزل را در وصف ماه بنی‌هاشم سروده است.‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To