صبح داشتم تقویمو نگاه میکردم و متوجه شدم که امروز تولدمه (قمری)
اینکه توی ماهی به دنیا اومدم که منصوب به امام حسین و عزاشونه برام خیلی ارزشمنده
یادمه بچه که بودم اولین باری که فهمیدم تولد ِ قمریم توی محرمه انقدر خوشحال شدم که اشک توی چشمام جمع شد
و این ذوق همیشه باهامه
پ.ن : همزمان با امروز یه مسابقهی خیلی مهم دارم، دعا کنید برام💛
_نوارکاسِت
پ.ن : واسه امضاء شدن اربعین همه دعا کنید.. #رزق
لحظه وصل به یک چشم زدن میگذرد
این فراق است که هر ثانیهاش یک سال است ..
هدایت شده از -ۅاگـویھ
به یادِ شما عزیزانِ ماندگار ؛
داریخاخ - خسته - وادی -
خانمگلکاغذی - ضد -
کهکشانِآرامش - خلسه -
حسِنگار - متحیران -
جعبهموسیقی - هپروت -
بابونههاییباعطرلیموترش -
یکعددخوددرگیر -
un calin ; hilda ; crazy ; stupid heart ;
هدایت شده از تَـلواسِـه
سوال خوب!
این اتفاق هم خواهد گذشت و عیار هر کدام از «ما»ها مشخص خواهد شد.
+خیلیهامان میفهمیم مبنای فکریمان ضعیف است!
+اتفاقاً آن سخنران را که خیلی هم میپسندیمش مبنای فکریاش ضعیف است!
+ و نیز آدمهای مذهبی صورتی که بیسواد اند اطرافمان حلقه زدند
+ و راستی! آن کانال که گهگاهی هم مذهبی بود چقدر جاده خاکی زد! کلی توقع داشتیم در گرد و خاکها به ما و به مردم کمک کند...
+و نیز میفهمیم که چقدر ممکن است چرندهای رسانهها فضایی و دور از واقع باشد
+ و نیز میفهمیم که چقدر آدم ناحسابی در کشور داریم که پایش برسد، مثل گرگ به جان این مملکت خواهد افتاد!
و...
+میفهمیم که بود گلویش در تظاهرات بریده شد...
+ که بود چادر از سرش کشیده شد...
+ کدام پلیس بود که سوخت...
+کدام پرچم بود که به آتش کشیده شد...
+کدام مقدسات بود که هتک شد...
و کدام زخمهای فرهنگیمان هست که هنوز فکر ترمیمش نیستم... هنوز فکری برای برطرف کردن بعضی از خلأها و اشتباهاتمان نکردیم...
+++ میفهمیم که باید قوی و بینقص شویم. نه نقصمان را انکار کنیم و نه اجازه موجسواری بدهیم! روز به روز به قله نزدیکتر میشیم تا... تا کور شود هر آنکه نتواند دید...✌️🏻
•@tlvase•
_نوارکاسِت
[بیا تا تهش کنارهم بمونیم]
این احیاناً همون حرفی نیست که روزای اول رابطههامون بهم میزنیم؟
قرارمیزاریم تا خود خودِ قیامت شریک ِ غم و غصه و شادی همدیگه باشیم!
میگن دنیا یه قانون نانوشته داره که :
[ هیچ کس تا تهش باهات نمیمونه ]
ولی من مثال نقض براش میارم و میگم امام حسین جدا از همهی این ادا و اطفاراست.
حقیقتاً من یه نویسنده نیستم که برای شکیلتر شدن نوشتم دستبه دامن کلیشه ها بشم یا بخوام با کلمات بازی کنم و برای خودم الکی سناریو سازی کنم.
فقط اومدم از حقایق دنیا براتون حرف بزنم و بگم هیچ آدمی جنمِ تو هر شرایطی کنارتون موندن و نداره غیر [ امام حسین ]
اگه بهش پشت کنی و درِ دلتو به روی آدمای دیگه باز کنی ، تهش امام حسین میاد میشینه کنارت زخماتو دونه دونه خوب میکنه.
شبِ آخر صفری نشستم گوشهی هیئت و لیتر لیتر چایی روضه میخورم ، دست به دامن ِ پرچم مشکیآی اینجا شدم که نکنه سال دیگه جزو ِ دوست جونیای امام حسین حساب نشم و نشه بیام هیئت.
بچه ها.
شب آخر صفری بیاید دعا کنیم تا آخر دنیا کنار امام حسین بمونیم
نکنه یه روزی ازش جدا بشیم ..
فیالحال
#شرحیات
٤ مھر ۱٤۰۱
دلم میخواست دختری باشم که دورگهی شمالیست و ساکن دور افتاده ترین روستای چسبیده به جنگل است.
من دریا را دوست ندارم.
عوضش عاشق ِ ظرافت شبنمهایی هستم که روی خزه ها و برگهای سبز تر از سبزِ جنگل مینشینند.
هر روز صبح قبل از طلوع بیدار میشود و در ایوان خانهی چوبیشان گیسوان ِ بلند خرمایی اش را شانه میکند و شاید یک روز درمیان باید گلهای باغچه را آب دهد.
ترجیحا مادرش شب و روز برایش غذاهای محلی درست کند و تنگ ِ بشقابِ باقلا قاتقش همیشه سیرترشی بگذارد.
این وسط حضور یک معشوقه که روستا بالایی زندگی میکند و هر روز به بهانهی دیدنش به روستای پایین سرک میکشد هم مطلوب است.
عصرها دامن چین دار و روسری گل گلی اش را سر کند و عجالتا کاغذ و قلم هم زیر بغلش بزند و راهی شود .
رود و دشت و روستا را رد کند و برود روی بلندترین نقطهی تپه فریاد بزند :
رها
رها
رها
من !
#شرحیات
4_5947539641983830273.mp3
9.05M
واسه غروبای پاییز که ممکنه یهو دلتون تنگ شه واسه یکی که تو گذشتهها جاش گذاشتید و این داستانا..
#غمگون
هدایت شده از خطخطی
غم که از حد بگذرد،دل حسِ پیری میکند...
سن هر کس را غمش،اندازه گیری میکند...
#شیداصیادیپور
#خطخطی
اگر خواستید از حقیقتی دفاع کنید، اول مطمئن شوید که آن، صرفأ همان دیدگاهتان نباشد که به شدت مایلید حقیقت داشته باشد.
- نیل دگراس -
_نوارکاسِت
لحظه وصل به یک چشم زدن میگذرد این فراق است که هر ثانیهاش یک سال است ..
[اگه دنیا به کامم بود الان شاید حرم بودم]
هرشب وقتی همه میخوابن ، من آروم آروم میرم سمتِ درِ تراس و لاشو باز میزارم ، بعد پتو رو میپیچم دور خودم و میشینم لبهی تختم.
هی به این فکر میکنم که آخه چی داره این پاییز که روزاش یه دردسره ، شباش هزار دردسر.
به این فکر میکنم که مثلا چی میشد پاییز غروب نداشت ؟
میون این سوال جوابا ، جورابامو لنگه به لنگه پام میکنم.
جم شدم توی خودم از سرما ، دستامو میارم جلو دهنم (ها) میکنم توش، مثلا توقع دارم از دهنم بخار بیاد بیرون ولی یادم میوفته تازه وسطای مهرِ و از این خبرا نیست.
میدونی رفیق ، بعضی وقتا میگم کاش یکی بود هر شب این موقع ، وقتی سرما به دست و پای بی رمقم غلبه میکنه ، برام چایی میریخت ، میومد میشست بغل دستم. میزاشتیم محمد صالح اعلاء دو سه تا ''محبوب من'' بگه ، بعد کتاب ِ اسکارلت دههی شصتِ سجاد افشاریان و از کنج کتابخونه درمیاوردم و براش میخوندم:
عاشقانهترین چای ها را با تو نوشیدم
مستِ عطر دارچین و باهار نارنج ...
ای بابا ، باز چیکه چیکه آب میاد از چشام. فک کنم دوباره زیاده روی کردم..
خدایا آخه قربونت برم،
شبای پاییزو سخته تنهایی بگذرونی
سخته
خیلی سخته..
- فیالحال -
#شرحیات