درمان سوختگی زبان 🌸
👈اگر براثرخوردن غذا یا چای دچار سوختگی زبان شدید مقداری #شکر روی زبان ریخته بعداز چند ثانیه دیگر نه اثری از سوختگی و نهسوزشیاحساسمیکنید...
@OLOOMEKARBORDI
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
10ضرر استفاده از #شکر سفید
⚠️⚠️⚠️
1⃣ شکر نه تنها مواد مغذی به رژیم غذایی اضافه نمیکند بلکه برای دندانها هم مضر است
2⃣ مصرف شکر سرشار از فروکتوز، منجر به پری کبد میشود
3⃣ ازدیاد فروکتوز در کبد به بیماری کبد چرب منجر میشود
4⃣ شکر باعث مقاومت به انسولین میشود و بدن را به سمت سندرم متابلیک و دیابت پیش میبرد
5⃣ مقاومت به انسولین ممکن است به دیابت نوع ۲ منجر شود
6⃣ شکر میتواند سرطانزا باشد
7⃣ باتوجه به تأثیر قند روی هورمونها و مغز، شکر میتواند باعث چاقی شود
8⃣ شکر دوپامین زیادی در مغز آزاد میکند، بنابراین اعتیادآور است
9⃣ شکر یکی از عوامل مؤثر در چاقی بزرگسالان و کودکان است
🔟 این چربی نیست که کلسترول را بالا میبرد و باعث افزایش بیماریهای قلبی میشود، همهچیز تقصیر شکر است
🍎🍏🍎🍏🍎
🍀#درباره برگ چغندر چه میدانید
✍در روایات توصیه های فراوانی به خوردن #برگ_چغندر (سلق)شده است.
📚نقل است از یکی از اصحاب امام رضا(ع) که ایشان فرمودند:برگ چغندر بخور ،برگ چغندر بر کناره #بهشت میروید و در آن #شفا از بیماریهاست و...
💠فوائد این سبزی ارزشمند بر اساس روایات:
🍃تقویت #استخوان و رویش #گوشت
🍃درمان #غلظت_خون
🍃صاف کننده خون(درمان جوش صورت)
🍃آرام کردن #خواب بیمار
🍃ازدیاد #عقل و تقویت #اعصاب
🍃خاموش کردن گرمی #خون
❇️پختن #برگ_چغندر با #گوشت_گاو درمان #پیسی است.
👌جایگزین مناسب برای سبزیجات مضری مثل #گشنیز و #اسفناج است.
⛔️در مقابل فواید زیاد برگ چغندر، #ریشه چغندر است از آن بسیار نهی شده است چرا که #سودازاست و متاسفانه امروزه از آن در تهیه #قند و #شکر استفاده میشود.
🌺🌺🌺
❇️راز دارو بودن #شکر چیست⁉️
✍✍یکی از رازهایش این است که #بلغم را ازبین می برد
✍✍بلغم 1/4 بیماری است، در روایات آمده بیماری ها معلول #طبایع چهارگانه اند،یک چهارم بیماری ها معلول #بلغم است
✍✍امام رضا(ع): شکر #طبرزد بلغم را می خورد چه خوردنی
☑️یعنی بیماری را بطور ریشه ای ازبین می برد.
✍✍ خوردن #شکر هر روز توصیه شده هر #شب 2 حبه از#شکر تناول کنید
✍✍برای معالجه #تب خوب است
✍✍ #افراط درخوردن #شکر نداشته باشید
✍✍ مخلوط #شکربا آب #سردبرای بیماری #پوستی وخنک کردن #کبد و #انتفاخ (ورم)صورت مفیداست.
🌺🌺🌺
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۷۱ و ۷۲
رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در:
_من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید!
صدرا: _هستم!
رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت در برمیداشت که صدایی مانعش شد:
+من شرمندهی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه!
صدرا ادامهی حرف مادرش را گرفت:
_به خدا شرمندهام حاجی!
حاج علی: _شرمندهی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود، برای #مظلومیت رها خانم بود که اومد!
حاج علی که با آیهاش رفت، صدرا نگاهش به رها افتاد:
_تو هم وکیل خوبی هستیا! به درد خودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی!
محبوبه خانم: _حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته!
رها: _شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید!
رها رفت و جوابی به حرفهای زده شده نداد، تایید و تکذیب نکرد، فقط رفت...
" کجا رفتی خاتون؟ دل به صدایی دادم که در پی حقش این و آنسو میرفت! دل به طلبکاریت خوش کرده بودم! دل به طالب من بودنت خوش داشتم! دلم خوش شده بود که پای دلم وسط نیامده از آنم میشوی!
کجا رفتی خاتونم؟چه کرده با دلت این آیه؟ چه کرده که بغضش میشود فریادت؟ چه کرده که اشکش میشود غوغایت؟ چه کرده که مادر میشوی برایش؟ چه کرده این آیهی روزهایت خاتون؟
به من هم بیاموز که سخت درگیر این روزمرگیهایت گشتهام! من درگیر توئم رها..."
رها رفت و نگاه صدرا مات جایی که دقایقی قبل ایستاده بود، ماند!
رها که سر بر بالین نهاد،
بغضش شد اشک و اشکش شد هق هق برای آیهای که تا آمد، شد پشت... شد پناه! برای حرفهای تلخ رویای همسرش اشک ریخت.
رو به آسمان کرد:
" خدا... آیه میگه هرچی شد بگو " #شکر" باشه، منم میگم شکر! "
رها به روزهایی که میتوانست بدتر از امروز باشند اندیشید. به مادرش ....
که شد زن دوم مردی که یک پسر داشت. به کتکهایی که مادرش از خواهرهای شوهرش میخورد!
به رنجهایی که از بد دهنی مادر شوهرش
میکشید.
"مادرم! چه روزهای سختی را گذراندهای! این روزهایت به نگرانی سرنوشت شوم من میگذرد؟ منی که این روزها، آرامتر از تمام روزهای آن خانهی پدریام؟ مردی که سی و پنج سال تو را آزرد. و اشک
مهمان چشمانت شد!"
با صدای اذان چشم گشود.
صدا زدنهای خدا را دوست داشت؛ "حی علی الصلاة" دلش را میبرد. وضو که ساخت و چادر سپیده یادگار آیهاش را که سر کرد،
مردی آرام در اتاقش را باز کرد...
و به نظاره نشست نمازش را.. مردی که نمازهایش به زور، به تعداد انگشتان دستش میرسید. چند روزی بود که صبحهایش را اینگونه آغاز میکرد.
به قنوت که رسید، صدرا دل از کف داده بود برای این عاشقانههای خاموش!
قبل از رها کسی در این خانه نماز خوانده بود؟ به یاد نمیآورد! به یاد نداشت کسی اینگونه عاشق باشد... اینگونه دلبسته باشد!
"رها! تو که برایم نقشی از ریا نیستی؟! تو کارهایت از عشق است! مگرنه؟ تو خوب بودن را خوب بلدی، مگر نه؟ تو رهایم نکن رها... تنهایم! تنهاترم نکن رها!"
رهای این روزهایش دیگر نقش و نقاب دین داری نبود؛ حقیقت آن #چادر بود؛ حقیقت آن #نماز بود! رها، از نقش و رنگهای دروغین رها بود!
قبل از اتمام سلام نمازش رفت...
رفت و رها ندانست، مردی، روزهایش
با نگاه به او، آغاز میکند!
ساعت هفت و نیم صبح که شد،
رها لباس پوشیده، آمادهی رفتن بود. قرار بود که با آیه بروند. قصد خروج که کردند، صدرا صدایش زد:
_صبر کن رها، میرسونمت!
+ممنون، با آیه میرم!
_مگه امروز میان سرکار؟
+آره از امروز میاد. با هم میریم و میایم!
_همون ساعت 2 دیگه؟
رها سری به تایید تکان داد.
_کلا مرکز بعدازظهرا کار نمیکنه؟
+نه بعدازظهرا گروه دیگه کار میکنن! دکتر صدر معتقده زنها باید برای ناهار خونه باشن و کانون #خانواده رو حفظ کنن؛ میگه #فشار_کاری زیاد باعث میشه نتونن خانواده رو کنار هم نگه دارن برای همینه که ما صبحا تا ساعت دو هستیم و شعار ناهار با خانواده رو داریم تحقیقات نشون داده غذا خوردن با خانواده سر یک سفره، باعث میشه بچهها کمتر از خونه فراری بشن و رو به جنس مخالف بیارن. ما هم که ساعتی حق ویزیت میگیریم؛ پنج یا شش تا مراجع در روز داریم؛ البته بیشتر بشه هم روی روحیهی خودمون تاثیر منفی داره... کلا دکتر صدر اعتقادات خاص خودش رو داره، پول درآوردن بعد از حفظ سلامت.
+پس مرد خوبیه
_بیشتر برای ما پدره
دلش حسرتزدهی پدر بود! آنقدر حرفش حسرت داشت که دل صدرا برایش سوخت
"چه در دل داری خاتون؟ تو که پدر داری! من حسرتزدهی دیدار پدرم باید بمانم!"
آیه: _بشین پشت فرمون خانم، من که نمیتونم با این وضع رانندگی کنم!
رها: _آخه با این وضع....
💚ادامه دارد.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃