eitaa logo
فلسفه ذهن
964 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📘 فلسفه ادراک حسی، ترجمه کتاب ویلیام فیش - استاد فلسفه دانشگاه مسی نیوزلند - توسط انتشارات حکمت و در ۲۷۵ صفحه بچاپ رسیده است. 📗 کتاب را - همانطور که فرید مسرور در مقدمه نگاشته - می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش نخست (شش فصل اول) که مروری است دقیق و به‌روز بر نظریه‌های تحلیلی معاصر درباره ماهیت تجربه ادراکی. بخش دوم اما به مباحثی متنوع می‌پردازد: علیت و ادراک حسی، رابطه میان علوم تجربی و نظریه‌های فلسفی ادراک حسی، ... . بخش اخیر البته بیشتر منعکس‌کننده دیدگاه‌های مؤلف است و نه مرور بر دیدگاه‌های معاصر. 📕 از آن‌جا که فقط نظریه‌های فلاسفه تحلیلی قرون ۲۰ و ۲۱ بررسی شده، شاید عنوان کتاب تاحدی گمراه‌کننده باشد. دیدگاه‌های ارسطو و فیلسوفان یونانی باستان، قرون وسطی، و فیلسوفان قاره‌ای درباره در این کتاب مطرح نشده‌اند. البته عنوان اصلی کتاب (Philosophy of Perception; A Contemporary Introduction) که توسط راتلج بچاپ رسیده، شاید کمتر در معرض این اشکال باشد. 📙 در کتاب فیش نظریه داده حسی، نظریه‌های قیدی، نظریات کسب باور، نظریات بازنمودی، نظریات انفصالی در فصول جداگانه بررسی شده‌اند. @PhilMind
🎈 طبق دیدگاه در کتاب Consciousness Explained، آگاه بودن تماماً عبارتست از اجرای یک‏دست برنامه یا برنامه‏های خاص در یک ماشین موازی که در طبیعت به تکامل رسیده است. مهم است توجّه داشته باشیم از آن‏جا که دنت، اساسا وجود و را انکار می‌کند، نیازی به استدلال بیشتر برای حمایت از نمی‏بیند. 🎈 دنت در برابر استدلال (که می‌گوید: المثناهای فیزیکی ما که فاقد حس درونی و آگاهی پدیداری باشند، بنحوی منسجم تصورپذیرند و در نتیجه امکان وقوعی دارند، پس آگاهی فراتر از فیزیک است)، تصریح دارد که امکان ندارد چنین زامبی‏هایی وجود داشته باشند. به بیان او، هر ماشینی - صرفنظر از آن‏که از چه موادی درست شده - اگر دقیقاً شبیه ما رفتار می‏کند، پس باید همان‏طور که درباره ما صادق است، دارای آگاهی نیز باشد. 🎈 شاید به نظر برسد او دارد ادّعا می‏کند زامبی‏های به قدر کافی پیچیده، در حقیقت زامبی نیستند؛ بلکه حالات آگاهانه درونی را دقیقاً شبیه ما دارند. اما این قطعاً ادّعای او نیست. در واقع دیدگاه وی اینست که ما هم زامبی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما و ماشین‏های فاقد حالات آگاهانه وجود ندارد. 🎈 به اعتقاد او درد نام یک احساس نیست؛ بلکه خیالات عقیم‏مانده و امیدهای شکست‏خورده است و این ایده که زامبی‏ها «رنج می‏برند»، هیچ تفاوتی با رنج آگاهانه ما ندارد. 🎈 نکته استدلال از سوی این بود که نحو برنامه برای محتوای معناشناختی موجود در ذهن انسان چینی زبان، کافی نیست. سرل می‌پرسد: چرا دنت با استدلال آن‏گونه که من طرح کرده‏ام، مواجه نمی‏شود؟ چرا او به ما نمی‏گوید کدامیک از سه مقدّمه استدلال اتاق چینی را ردّ می‏کند؟ این مقدّمه‏ها خیلی پیچیده نیستند: الف) برنامه‏های محاسباتی بر اساس نحو هستند، ب) ذهن‏ها دارای محتوای معناشناختی هستند، ج) نحو فی‏نفسه، معادل با یا کافی برای محتوای معناشناختی نیست. 🎈 سرل اعتقاد دارد پاسخ روشن است؛ دنت استدلال صوری را دنبال نمی‏کند، زیرا در آن حالت باید بپذیرد که مقدّمه دوم را ردّ می‏کند. او براساس فرضیه‏اش مجبور است انکار کند که اذهان دارای محتوای ذاتی معناشناختی هستند. (See: Searle, J., 1997, The Mystery of Consciousness, pp. 106-109) 🎈 اکثر کسانی که از هوش مصنوعی قوی دفاع می‏کنند، فکر می‏کنند که کامپیوترها هم مانند ما دارای محتوای ذهنی‏اند و به اشتباه، دنت را نیز همراه خویش می‏انگارند. حال آن‏که دنت فکر نمی‏کند کامپیوترها دارای محتوای ذهنی باشند؛ زیرا او فکر نمی‏کند که اساساً چیزی به نام محتوای ذهنی وجود داشته باشد. 🎈 در واقع بدنبال اشکالاتی که به دیدگاه‌های تقلیل‌گرایانه در باب ذهن و مطرح شد، دنت و همراهان او دیدگاه () را برای حذف صورت مسئله آگاهی مطرح کردند که البته در میان فیلسوفان با اقبال چندانی مواجه نشده است. این دیدگاه اساسا وجود چیزی بنام کوالیا یا حالات پدیداری سابجکتیو را در حد توهم می‌داند و در نتیجه نیازی هم برای تبیینش نمی‌بیند؛ البته توهمی که برای عبور از مراحل تکامل زیست‌شناختی، کارآمد بوده است. @PhilMind
📚 📕ویراست دوم کتاب «مبانی فلسفی علوم اعصاب» در سال ۲۰۲۱ و در ۵۲۵ صفحه به چاپ رسیده است. 📘این کتاب که حاصل همکاری یک فیلسوف و یک نوروساینتیست است، به مثابه یک هندبوک برای تدوین گردیده تا قبل از شروع مفهوم‌سازی و طراحی آزمایش‌ها، مورد مراجعه قرار گیرد. 📗بخش اول کتاب به مرور مسائل فلسفی در علوم اعصاب و ریشه های تاریخی و مفهومی آن‌ها می‌پردازد و حوزه مفهومی و خلط منطقی در علوم اعصاب شناختی را بررسی می‌کند. 📙فصول بخش دوم کتاب، موضوعاتی مانند ، معرفت، ، باور، تصویرسازی ذهنی، ، ، حرکات و افعال ارادی و اختیاری، کنترل اجرایی، رفتار مکانیکی و ... را محور قرار داده و فصل سوم به موضوعات مرتبط با که نوروساینس معاصر را در برگرفته، اختصاص دارد: آگاهی بازنمودی و غیر بازنمودی، آگاهی ادراک حسی، ، و‌ خصیصه کیفی . در این فصل، دو تئوری عمده «اطلاعات یکپارچه‌شده» (Integrated Information Theory: IIT) و «فضای کاری سرتاسری» (Global Workspace Theory) و برخی ابهامات و اشکالات آن‌ها نیز مطرح گردیده و مسئله آگاهی بازخوانی شده است. 📒بخش چهارم کتاب عمدتا به مباحث روش‌شناختی پرداخته و مباحث و و ... را بررسی کرده است. در این بخش، محدوده کارآمدی و عدم کارآمدی نوروساینس از یکسو و فلسفه از سوی دیگر به بحث گذاشته شده است. 📓در بخش ضمایم کتاب نیز دیدگاه دنیل دنت و جان سرل مرور شده است. @PhilMind
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ در این گفتگو👆 دیدگاهش درباره توهمی بودن تجربیات درونی () و حتی فاعل تجربه‌کننده (بمثابه یک شخصیت) را توضیح می‌دهد. این دیدگاه که در ادبیات فلسفه ذهن با عنوان شناخته می‌شود، پس از اشکالاتی که در برابر تئوری‌های تحویل‌گرا اقامه شد، مطرح گردید و در واقع صورت مسئله را حذف می‌کند. ✳️ از جمله چالش‌های پیش‌روی حذف‌گرایی اما اینست که باید بین دوگونه "توهم" در مورد حالات پدیداری تفکیک کرد: ت۱) عدم تطابق محتوای تجربه سابجکتیو با ابژه بازنمایی‌شونده (مثل احساس خارش در کف پایی که قطع شده است و ...) ت۲) عدم وجود محتوای تجربه (بازنمایی‌کننده) ✳️ دیدگاه دنت صراحتا از سنخ ت۲ است و وجود هرگونه احساس پدیداری را انکار می‌کند. اما مثال‌هایی که بعضا برای تایید دیدگاهش می‌آورد (مانند ماهیت رنگ)، از سنخ ت۱ است. این‌که تجربه و احساس درونی ما، چیزی را بازنمایی می‌کند که واقعیت ندارد، متفاوت است با این که خود همان تجربه و احساس درونی هم وجود نداشته باشد. ✳️ اگر تلقی ت۲ را بپذیریم، ناچار باید به این چالش پاسخ بدهیم که خود این توهم نیز یک حالت آگاهانه پدیداری است و اگر برای تبیین آن نیز به توهمی دیگر متوسل شویم، این تسلسل باطل ادامه خواهد یافت. باید توجه داشت امر سابجکتیو ذاتا چیزیست که بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود و ادعای عدم وجود آن (در عین این‌که دارد بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود)، انکار ذات در عین وجود آنست. @PhilMind
🔔 صوت کلاس‌های مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی؛ مردادماه ۱۳۹۷؛ مؤسسه حکمت و فلسفه ایران 👇👇
1دکترهمازاده.mp3
11.19M
صوت ارائه دکتر همازاده با موضوع «اصالت آگاهی در چالش با برون‌گرایی پدیداری و درون‌گرایی عصب‌شناختی»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
3دکترمسرور.mp3
14.45M
صوت ارائه دکتر فرید مسرور با موضوع «کدگذاری پیش‌گویانه و افسانه داده تجربی»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
4دکتراستکی.mp3
14.64M
صوت ارائه دکتر استکی با موضوع «تأثیر ساختارهای مغز بر کارکردهای آگاهانه»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
5دکترکریم‌زاده.mp3
10.88M
صوت ارائه دکتر کریم‌زاده با موضوع «محتوای ادراک بصری؛ قوی یا ضعیف؟»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
8دکترداودی.mp3
10.98M
صوت ارائه دکتر داودی بنی با موضوع «بررسی دو رویکرد عصب‌شناختی به مسئله جدید شیطان فریبکار»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
9دکترمرادی.mp3
12.19M
صوت ارائه دکتر هادی مرادی با موضوع «درباره یادگیری ماشین»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
📛 غدّه صنوبری را جایگاه دانسته بود؛ چرا که فکر می‌کرد تأثیر و تأثّر علّی بین ذهن و بدن، دقیقاً در این مکان اتّفاق می‏افتد. هرچند تئوری رسمی او این بود که روح هرگز در مکان قرار نمی‌گیرد. ولی این استراتژی دکارت از نظر جگون کیم، بی‌معناست؛ زیرا هیچ شواهدی وجود ندارد که مکانی منفرد در مغز وجود داشته باشد (نقطه‌ای فاقد بُعد) که تأثیرات علّی ذهن – بدن در آن اتّفاق بیفتد. بلکه تا آنجا که علم تجربی نشان داده، حالات و فعالیت‌های مختلف ذهن، در تمامی بخش‌های و سیستم عصبی توزیع شده‏اند. 📛 به اعتقاد کیم، در اینجا پرسشی دیگر هم خودنمایی می‌کند: «چه چیزی روح را در یک مکان خاص نگه می‌دارد؟ وقتی که من از صندلی مطالعه خود بر می‏خیزم و به اتاق طبقه پایین می‌روم، روح من بگونه‏ای به بدن من ضمیمه می‌شود و دقیقاً همان خط سیر بدنم را طی می‌کند؟ وقتی که من سوار هواپیما هستم و هواپیما شتاب می‌گیرد و بلند می‌شود، روح غیر مادّی من بگونه‌ای مدیریت می‌کند که دقیقاً همان شتاب هواپیما و بدن من را بیابد و با 560 مایل در ساعت، سرعت بگیرد؟! گویی روح بگونه‌ای محکم به بخش‌هایی از مغز من چسبیده شده و همراه آن حرکت می‌کند. ... آیا این عبارات، معنای محصّلی دارند؟» (See: Kim, 2010, Philosophy of Mind, p.33.) 📛 این همان اشکال اساسی است که دیدگاه‏های رئالیستی درباره کلّی‏ها (دیدگاه افلاطونی درباره مثُل) را نیز در کانتکست به چالش کشیده است. آن‏جا هم خلاء تبیینی درباره نحوه وجود و چگونگی حضور ویژگی‌های کلّی در مصادیق جزئی، بنحوی گسترده مورد بحث قرار گرفته است. تبیین حضور در جزئی‌ها، این هزینه را برای دیدگاه تحلیلی دارد که ویژگی کلّی، بعنوان واقعیّتی فرا زمانی – فرامکانی، در مصداق جزئی که زمانی – مکانی است، تحقّق می‌یابد و تبیین چنین ارتباطی، نیازمند یک معنای متافیزیکی جدید برای بخش‌های یک وجود است. 📛 این مسئله را می‏توان به عبارت دیگر، ابهام در «نقطه اتّصال» کلّی با جزئی دانست که به ابهام در رابطه » (Instatiation) می‌انجامد. به بیان آرمسترانگ، شما ویژگی‌هایی کلّی دارید که نمونه‌دار نشده‌اند و نیاز به جایی دارید که آنها را مأوا دهید: "عرش افلاطونی". آنها در جهان عادی زمانی – مکانی یافت نمی‏شوند. پس بنظر می‌رسد که هر ویژگی کلّی نمونه‌دار شده، قبلاً به شکل نمونه‌دار نشده در آن قلمروی فرامادی حضور دارد. 📛 بنابراین ما با دو قلمرو مواجه هستیم: قلمرو کلّی‌ها و قلمرو جزئی‌ها که این دوّمی، مربوط به اشیاء عادی زمانی – مکانی است. در این‌صورت «نمونه‌دار شدن» به یک مسئله بزرگ تبدیل می‌شود؛ رابطه‌ای بین ویژگی‌های کلّی و مصادیق جزئی آنها که از این دو قلمرو عبور می‌کند. (See: Armstrong, 1989, Universals; An Opinionated Introduction, pp.65-76.) @PhilMind