✅ دومین مدرسه بینالمللی خداباوری شریف، یکم تا شانزدهم شهریورماه
🟢 سه هفته سخنرانی و درسگفتار
با حضور:
لیندا زاگزبسکی، کارا ریچاردسون، جانیس چیک، ویلیام کریگ، تیموتی اکانر، رایان مولینز، الیور لیمن، آلفرد میلی، جان سندرز، پاول وینگارتنر، اندرو بیلی، برندن ریکاباو، سید حسن حسینی، ابراهیم آزادگان، سید نصیر موسویان، محمد لگنهاوزن، مهدی همازاده، محمدصالح زارعپور، نعیمه پورمحمدی.
📋 آخرین مهلت ثبت نام: ۲۵ مرداد
🔖 برای ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید:
🌐 http://theismschool.philsci.sharif.ir/fa/خانه/
♻️ ممکن است کسی بگوید دستگاهی دارای #هوش_مصنوعی است که بتواند برای انجام کارهایی شبیه تقسیم 231 بر 42 استفاده شود؛ یعنی کارهایی که انجام آنها توسّط انسان، مستلزم هوش است. داشتن هوش به این معنا را «هوش کاری» (task intelligence) مینامیم. حتّی ماشین حسابها هم میتوانند دارای هوش کاری تلقی شوند. هوش کاری مصنوعی، مناقشه برانگیز نبوده و حتّی آکوئیناس و دکارت هم دلیلی برای ردّ آن ندارند.
♻️ اما باید توجّه داشته باشیم که ماشین حسابها "نمیدانند" جواب مسائل ریاضیاتی چیست و نمیدانند که در حال انجام عملیات ریاضیاند. لذا بوضوح شایسته نیست که از دارابودن «هوش کاری»، ادّعاهای بزرگتر: دارابودن «هوش اشیاء» را نتیجه بگیریم. پرسشهای مناقشهبرانگیز معاصر از امکان هوش مصنوعی اشیاء و رویکردهای مختلف برای طراحی آن، سؤال میپرسند. در واقع تمایز هوش کاری/اشیاء روشن میسازد که چالشهای فلسفی عموماً متوجه ادعاهایی هستند که میگویند یک دستگاه میتواند خودش اصالتاً هوشمند باشد و حالات شناختی خاص خودش را داشته باشد و این به هوش شیء مربوط میشود و نه هوش کاری.
♻️ در تعقیب همین تفکیک بین هوش کاری و هوش اشیاء، خوبست توجه نماییم که رفتار هوشمندانه، هدفمند است و بر گونهای از اهداف دلالت دارد. و دشوار است تصوّر کنیم عملی هدفمند باشد، مگر آنکه احساسات بدنی خوشایند و ناخوشایند، هیجانات، نشاط یا افسردگی، مشروط بر این عمل را داشته باشد. مسلّماً هیچکدام از اصطلاحات مذکور بوسیله موجوداتی که نمیتوانند در چنین حالاتی قرار بگیرند، فهمیده نمیشود. اینها حالات آگاهانهاند. بدین ترتیب میتوان گفت هوش مصنوعی، مستلزم #آگاهی_مصنوعی است. ولی از آنجا که اکثر رویکردها به هوش مصنوعی معطوف به تولید آگاهی نیست، میتوان در موفقیت رویکردهای معمول به هوش مصنوعی، تردید داشت.
♻️ اجازه دهید بین اهداف و اهداف* تمایز بگذاریم: اهداف* شبیه اهدافاند، جز آنکه مستلزم آگاهی و حالات درونی نیستند؛ یعنی اهداف*، صرفاً کارکرد حالاتی را دارند که رفتارها از طریق آنها سازماندهی میشوند. هدف* یک ماشین شطرنجباز، اینست که برنده بازی بشود و موفقیت با این استاندارد، احتمالاً موفقیتی برای هوش مصنوعیِ کاری (task AI) تلقّی خواهد شد؛ حتّی اگر هیچکس احساس سرافرازی در هنگام برد یا احساس سرشکستگی در هنگام باخت را برای ماشینها در نظر نداشته باشد.
برای مثال یک روبات که بتواند خرید از سوپر مارکت (شامل جداکردن میوههای رسیده از خام، انطباق با تغییرات برنامه حرکت اتوبوسها، تأخیرات مربوط به آب و هوا، و ...) را انجام بدهد، بنحوی مقبول دارای هوش مصنوعی بحساب خواهد آمد؛ بدون آنکه هیچگونه حالت آگاهانه یا احساسات پدیداری را در هنگام انجام موفق کارها برای او مفروض گرفته باشیم.
♻️ داشتن #حیث_التفاتی از داشتن حالات و رویدادهای درونی حکایت دارد که ابژههای جهان خارج را «بازنمایی میکنند»؛ حال آنکه حیث التفاتی* ممکن است بدون این حالات درونی و فهم سابجکتیو از معانی، تعریف و تولید بشود.
فهم سابجکتیو از معانی و نیز حالات هیجانی و عاطفی مترتب بر انجام کارها، مستلزم یک جهان درونی و جنبه پدیداری در روباتهاست که معمولا با خلط بین هوش کاری و هوش اشیاء، نادیده گرفته میشود.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📗کتاب علمالنفس فلسفی که تقریر درسگفتارهای آیتالله فیاضی است، از سوی انتشارات مؤسسه امام خمینی در ۶۰۸ صفحه بچاپ رسیده است.
📕درس ۱ و ۲ به تعریف نفس (از منظر افلاطون، ارسطو، بوعلی، و متأخران مسلمان) و تعریف #علم_النفس اختصاص یافته است.
درس ۳ تا ۱۱ تحت عنوان کلی انواع نفس، به مباحثی همچون تمییز نفوس نباتی و حیوانی و انسانی، کثرت و تشریح قوای نفس، وحدت نفس با قوا، کثرت و اختلاف نوعی نفوس، و ... میپردازد.
در دروس ۱۲ تا ۱۵، مبحث #تجرد_نفس و انواع تجرد و ادله تجرد نفس و بررسی دیدگاههای مادیانگار محوریت دارد.
حرکت و تغیر نفس در درس ۱۶ و دیدگاه #حرکت_جوهری در درس ۱۷ بررسی میشود.
دروس ۱۸ تا ۲۳، ادله عقلی و نقلی قدم یا #حدوث_نفس را موضوع بحث قرار داده و دروس ۲۴ تا ۲۷ به بحث تناسخ پرداخته است.
دروس انتهایی (تا درس ۳۲) نیز به جاودانگی و سعادت نفس اختصاص دارد.
📒 از مزایای کتاب اینست که توسط یکی از اساتید شناختهشده #فلسفه_اسلامی ارائه و در قالب درسنامه (همراه با پرسشها و چکیده و منابع مطالعات بیشتر برای هر درس) تدوین شده است.
📘 البته این کتاب نیز - همچون بسیاری دیگر از تألیفات فلسفه اسلامی در این حوزه - با تصویر بسندگی و تمامیت تبیینها و براهین قدیمی برای پاسخگویی به مسائل معاصر رابطه نفس بدن و مباحث ماتریالیستی ذهن و علوم شناختی تقریر شده است.
اما به هرحال بمنظور آشنایی با اصول و مبانی مباحث رایج نفس در فلسفه اسلامی و استفاده در پژوهشهای بازسازی و بهروزرسانی، جزو منابع قابل ارجاع بشمار میرود.
@PhilMind
🔶همه رواندار انگاری (#panpsychism) بعنوان گزینهای در مقابل #نوظهورگرایی (#emergentism) مطرح شد؛ دو گزینهای که برخی فیلسوفان اعتقاد دارند اگر بخواهیم #آگاهی را جدی بگیریم، در انتخاب بین یکی از ایندو خواهیم ماند (Heil, John, 2022, Philosophy of Mind, p. 223). ابتدا نوظهورگرایی، آگاهی را پدیدهای برآمده از تجمیع خاصی از ذرات و عناصر فیزیکی معرفی میکرد که قبلاً در این اجزای پایهای وجود نداشت. همهرواندار انگاری در مقابل، اندیشه وجود ویژگیهای آگاهانه در همان اجزای سطح پایه را مطرح کرد. طبق این دیدگاه دیگر آگاهی قرار نیست از طریق فرآیندی رازآمیز ایجاد شود و ظهور یابد؛ بلکه از ابتدا در همان سطح بنیادین جهان وجود دارد.
🔷اما نسخه خام اوّلیه #پنسایکیزم با چالشهای مهمی مانند #مسئله_ترکیب مواجه شد و نسخههای بعدی که برای رهایی از این چالش ارائه شد، عملاً به همان چارچوب نوظهورگرایانه بازگردانده شد.
مسئله ترکیب (combination problem) درواقع پرسش از این است که چگونه تعدادی تجربه جداگانه در عناصر و اجزای مختلف میتوانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز در سطح کلان بشوند؟ فاعلیتهای چندگانهای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا میکند؟ نسبت فاعلهای چندگانه با فاعل واحد بعد از ترکیب، چگونه خواهد بود؟ (See: Chalmers, 2015, Panpsychism and Panprotopsychism, p. 266)
🔶یکی از راهکارها برای فرار از این مشکل، نسخه نوظهورگرایانه از همه رواندار انگاری است. طبق این دیدگاه، ویژگیهای کلان پدیداری بنحوی قوی از ویژگیهای خرد پدیداری ظهور مییابد. بدین ترتیب، ویژگیهای کلان پدیداری، ویژگیهایی کاملا بدیع و متفاوت از ویژگیهای خرد پدیداری و غیر قابل تحویل به آنها هستند؛ بلکه حقایق کلان پدیداری را نیز باید بمثابه ویژگیهای وجودشناختی بنیادین در نظر گرفت. (Chalmers, 2017, The Combination Problem for Panpsychism, pp.191-193)
🔷نسخه همهرواندار انگاری مقومپدیداری (protophenomenal) که ویژگی درونی ذرات بنیادین را پدیداری و دارای تجربه خُرد نمیداند و ویژگی کلان پدیداری را برآمده از چینش و تجمیع ویژگیهای درونی در یک ساختار مناسب میداند نیز تا حد زیادی به نسخه نوظهورگرایانه از همهرواندار انگاری شبیه است.
به بیان چالمرز وقتی ویژگیهای مقوم پدیداری با ترکیب خاصی کنار هم قرار بگیرند، ویژگی کلان پدیداری بر آن سوپروین (supervene) میشود. رابطه #سوپروینینس، همان رابطهای است که در تبیین نوظهورگرایی استفاده میشود.
بدین ترتیب بنظر میرسد تفاوتی اساسی بین نوظهورگرایی و نسخههای مقبولتر همه رواندارانگاری – که مبتلا به مسئله ترکیب نیستند – وجود ندارد.
@PhilMind
💥طبق نظر صدرالمتألهین، #حدوث_نفس باید جسمانی باشد که در مسیر تحریکات جزئی و ادراکات جزئی، به استکمال میرسد و اشتداد در وجود مییابد. در واقع نفس در #حرکت_جوهری از ادنی مراتب وجودش آغاز میکند و اولین صورتی که پس از صورت جسمانی مییابد، صورت نباتی است. پس از آن نفس به صورت حیوانی میرسد و توانایی حرکات ارادی و درک جزئیات را پیدا میکند. پس از صورت حیوانی نیز صورت انسانی قرار دارد که درک عقلانی، نشانه حضور این ساحت جدید از وجود است و به حسب ذات خود، مجرّد و غیر مادّی است. (ر.ک: اسفار، ج8، صص80-78)
💥علیرغم برخی تفاوتهای مهم، ولی در عین حال دیدگاه فوق را میتوان در چارچوب #نوظهورگرایی_قوی قرار داد. چراکه در هرحال طبق #علم_النفس صدرایی، سطوحی از حالات ذهنی و ویژگیهای پیچیده از سطح مادون جهش کرده و ظهور مییابد تا اینکه به سطحی فرامادّی میرسد. این سطح غیرفیزیکی براساس پیچیدگی و ترکیب خاصی که در سطح فیزیکی وجود داشته برآمده و در واقع ظرفیت و پتانسیل پیدایش سطح نوظهوریافته، در سطح مادون فراهم و زمینهسازی شده است.
💥این چارچوب کلی دیدگاهی است که در قالب #نوظهورگرایی و نیز #حدوث_جسمانی تبلور یافته است. بلکه میتوان گفت کلیت رویکرد #هایلومورفیسم مستلزم وجود قوه و پتانسیل ظهور صورت نفسانی از سطح مادون است که طرفداران نفس غیرفیزیکی، آن را در قالب نوظهوریافتگی قوی تبیین خواهند کرد. این همان کاری است که صدرا انجام داد و انحراف بوعلی و فیلسوفان مشاء از این اقتضای هایلومورفیستی را گوشزد کرد. وجود قوه و استعداد در ماده، اقتضای پیدایش صورت از همان ماده پیشین (حدوث جسمانی) را دارد؛ نه اینکه سطح غیرفیزیکی نفس از جایی دیگر به بدن ملحق شود.
💥در پست قبل دیدیم که هرچند #پنسایکیزم بعنوان بدیل و جایگزین برای نوظهورگرایی مطرح شد، اما نسخههای مقبولتر آن به چارچوب نوظهورگرایی بازگشت میکنند. در اینجا نیز اشاره کردیم که دیدگاه #ملاصدرا قابلیت بازخوانی در چارچوب نوظهورگرایی قوی را داراست. این بدان معناست که اشکالات فیزیکالیستی علیه نوظهورگرایی – بویژه نوظهورگرایی قوی – امکان بازسازی در برابر پنسایکیزم و نیز در مقابل #حکمت_متعالیه را دارد.
بنابراین ضروری بنظر میرسد که برای حل ابهامات و چالشهای پیش روی نوظهورگرایی، تلاش جدیتری از سوی حامیان پنسایکیزم و نیز طرفداران #حدوث_جسمانی_نفس صورت گیرد.
@PhilMind
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥این👆بخشی از گفتگوی سبحاش کاک - رییس دپارتمان علوم کامپیوتر دانشگاه اوکلاهاما آمریکا - است که ۱۰ روز قبل منتشر شده و اینجا ترجمه کردهایم.
🔥کاک بعنوان متخصص #محاسبات_کوانتومی توضیح میدهد که چرا متد محاسباتی (هرچقدر هم حجیم و پیچیده بشود)، نمیتواند به تولید #آگاهی_ماشین بینجامد.
او البته #آگاهی_مصنوعی را در قالب ماشینهای بیولوژیک (که احتمالا در آینده جایگزین روش ساخت ماشینهای غیر بیولوژیک فعلی خواهد شد)، امکانپذیر میداند.
هرچند براساس دیدگاه #نوظهورگرایی_قوی اعتقاد دارد آگاهی ماشینهای بیولوژیک (از جمله #مغز) در سطحی غیرفیزیکی از سطح بیولوژیک جهش میکند و ظهور مییابد.
🔥توضیحاتی که کاک در مورد تعارض دستورالعملهای منطقی علوم کامپیوتر با جنبههای جمعالاضدادی آگاهی میدهد، بیانی دیگر از استدلال معروف حس عمومی/ مسئله چارچوب از هیوبرت #دریفوس است که میگفت تجربه آگاهانه جنبهای پیشامفهومی دارد که فراچنگ گزارهها و دستورالعملهای #هوش_مصنوعی نمیآید.
@PhilMind
🌕 در این مرحله (که تئوریهای تقلیلگرا به بنبست رسیدهاند)، برخی وسوسه شدهاند که تسلیم بشوند و معتقدند ما هرگز نظریهای برای تبیین #تجربه_آگاهانه نخواهیم داشت. بعنوان مثال، مکگین استدلال میکند که #مسئله_آگاهی برای ذهن محدود ما بسیار سخت است و ما از نظر شناختی نسبت به این پدیده بسته هستیم. دیگرانی هم استدلال کردهاند که تجربه آگاهانه بکلی خارج از قلمرو تئوریهای علمی قرار میگیرد.
🌖 بنظر من این بدبینی زودهنگام است. اینجا جای تسلیمشدن نیست؛ بلکه جایی است که مسئله جالب میشود. هنگامی که روشهای ساده تبیین منتفی هستند، باید بدنبال تبیینهای جایگزین برآییم. با توجه به اینکه #تبیین_تحویلگرا با شکست مواجه شده، تبیین غیرتحویلگرا انتخاب طبیعی خواهد بود.
🌗 اگرچه معلوم شده که تعداد قابل توجهی از پدیدهها کاملاً در قالب هویاتی سادهتر از خودشان قابل تبیین هستند، اما این امر کلی نیست. در #فیزیک گهگاه اتفاق میافتد که یک هویت باید بنحوی بنیادین در نظر گرفته شود. #هویات_بنیادین در قالب چیزهای سادهتر توضیح داده نمیشوند. در عوض، آنها را بعنوان پایه در نظر میگیرند و نظریهای درباره چگونگی ارتباط آنها با هرچیز دیگر در جهان ارائه میدهند.
🌑 بعنوان مثال در قرن نوزدهم مشخص شد که فرآیندهای الکترومغناطیسی را نمیتوان بر حسب فرآیندهای کاملاً مکانیکی که نظریههای قبلی فیزیکی به کار میگرفتند، تبیین کرد. بنابراین ماکسول و دیگران بار الکترومغناطیسی و نیروهای الکترومغناطیسی را بعنوان مؤلفههای بنیادین جدید از یک نظریه فیزیکی معرفی کردند. برای تبیین الکترومغناطیس، وجودشناسی فیزیک باید گسترش مییافت. ویژگیهای اساسی جدید و قوانین اساسی جدیدی برای ارائه یک تلقی رضایتبخش از این پدیده لازم بود.
🌓 خصیصههای دیگری که نظریه فیزیکی آنها را بعنوان بنیادین درنظر میگیرد، شامل جرم و فضا-زمان است. هیچ تلاشی برای تبیین این خصیصهها در قالب چیزهای سادهتر صورت نگرفته است. این مسئله البته امکان ارائه نظریهای درباره جرم یا فضا-زمان را رد نمیکند. تئوری پیچیدهای در مورد چگونگی ارتباط بین این خصیصهها و قوانین اساسی آنها وجود دارد. این نظریه برای تبیین بسیاری از پدیدههای شناختهشدهی سطح بالاتر ناظر به جرم و فضا – زمان، مورد استفاده قرار میگیرد.
🌔 پیشنهاد من اینست که یک نظریه درباره #آگاهی باید #تجربه را بعنوان پدیدهای بنیادین در نظر بگیرد. میدانیم که "یک نظریه درباره آگاهی باید چیزی بنیادین را به هستیشناسی ما بیفزاید؛ زیرا همهچیز در نظریههای فیزیکی با فقدان آگاهی هم سازگار است". ممکن است برخی خصیصههای کاملاً جدید و غیرفیزیکی را اضافه کنیم که تجربه از آن ناشی میشود، ولی سخت است که ببینیم چنین خصیصههایی چگونه خواهند بود. به احتمال زیاد، ما خودِ تجربه را بعنوان یک خصیصه بنیادین در جهان، و در کنار جرم و بارالکتریکی و فضا-زمان لحاظ خواهیم کرد. اگر تجربه را بنحوی بنیادین در نظر بگیریم، آنگاه میتوانیم به سراغ برساختن نظریهای درباره تجربه برویم.
🌕 جایی که یک ویژگی بنیادین وجود دارد، قوانین بنیادین هم وجود خواهد داشت. یک نظریه غیر تحویلگرا درباره تجربه، اصول جدیدی را به قوانین بنیادین طبیعت اضافه میکند. این اصول اساسی در نهایت بار تبیینی را در نظریه آگاهی بر دوش میکشند.
Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 16-17.
@PhilMind
بمناسبت یکم شهریور؛ زادروز #ابن_سینا
⛳️ توسعه مباحث مربوط به نفس در آثار ابنسینا تا حدی است که او را در اینباره رکورددار کرده است. وی علاوه بر ابواب مرتبط با نفس در کتب مبسوط و معروف خود (شفا و اشارات)، رسالههای متعدد اختصاصی در باب نفس و ماهیّت آن نگاشته است.
شاید یکی از دلایل این توجّه خاص، پیشهی طبابت #بوعلی بود که او را هرچه بیشتر در مورد رابطه نفس و بدن به تأمّل وامیداشت.
⛳️ برخی ادلّه و براهین شیخالرئیس بر وجود نفس و تجرد آن، تا قرنها پس از وی، حتّی در متون فلسفی غرب – و بویژه فیلسوفان اسکولاستیک - نیز راه یافت و همچنان نیز در پارادایم #فلسفه_اسلامی، نفوذ و اعتبار دارد. پوشیده نیست که بسیاری از براهینی که بعدها توسّط فیلسوفان بزرگی از جمله صدرالمتألهین اقامه گردید، برگرفته از مکتوبات ابنسیناست.
⛳️ غالب متکلمان و فقیهان مسلمان همعصر بوعلی و سدههای پیشین او، نفس را دارای هویتی جسمانی میدانستند (برخی جسم لطیف و برخی هم جسم عنصری مادی) و بر این اعتقاد، ادله عقلی و نقلی اقامه میکردند. شیخالرئیس اما با طرح استدلالهایی، نفس را مجرد - با حدوث و بقای غیرمادی - معرفی کرد. البته نفس نباتی و حیوانی از نگاه وی، مادی هستند؛ اما نفس ناطقه انسانی در عین تجرّد، حادث است.
⛳️ طبق دیدگاه سینوی آنگاه که ترکیب عناصر طبیعی جنین به حدّی از اعتدال برسد، نفس هم بدان تعلّق میگیرد. چه اینکه – مطابق طبیعیات قدیم - عناصر مادی (که تشکیلدهنده بدن هستند)، در غایت تضاد با هماند. کیفیت غالب در هریک از عناصر مادّی چهارگانه با هم متنافرند و بالطبع از یکدیگر میگریزند و قبول حیات نمیکنند. مگر آنکه به سبب اختلاط، از شدّت همدیگر بکاهند و در ترکیب حاصل، به حدّی از اعتدال برسند و همه اجزاء بنحوی یکسانتر در محصول ممتزَج که «مزاج» نام دارد، ترکیب شوند و زمینه برای #حدوث_نفس متناسب با آن، از منشاء روحانی (عقل فعّال) فراهم آید.
⛳️ به بیان امروزی، سطحی از پیچیدگی در ترکیب مادی جنین/ بدن، سبب پیدایش جوهر ذهنی غیرفیزیکی از منشائی غیرفیزیکی میشود که با آن بدن فیزیکی در ارتباط است. این اتفاق البته بعدها در نظر #ملاصدرا، به #حدوث_جسمانی تغییر کرد؛ یعنی سطحی از پیچیدگی در ترکیب جنین، سبب پیدایش سطح ذهنی غیرفیزیکی از همان سطح فیزیکی میشود.
این که – همانند ابنسینا - نفس غیرفیزیکی را دارای جوهری مستقل و منشاء مستقل بدانند و نقش بدن صرفاً زمینه پیدایش آن باشد، چارچوب کلاسیک #دوئالیسم را شکل میدهد. و این که – همچون ملاصدرا – نفس غیرفیزیکی را دارای جوهر یکپارچه با بدن و دارای منشاء فیزیکی (برخاسته و جهشیافته از سطح فیزیولوژیک) بدانند، به چارچوب نودوئالیستی #نوظهورگرایی_قوی نزدیک میشود.
@PhilMind
🔷کوخ در مقاله "یک نظریه پیچیده درباره آگاهی" (2009) و کتاب «آگاهی» (2012)، ادعای اصلی تئوری #IIT را اینطور خلاصه کرده: یک سیستم در صورتی آگاه است که دارای خاصیتی به نام Φ (فی) باشد، که معیاری برای اندازهگیری «اطلاعات یکپارچهشده»ی سیستم است.
🔶فی مربوط به وابستگی متقابل بین بخشهای مختلف سیستم است. کوخ در مورد #آگاهی، فی را معادل «هم افزایی» (Synergy) در سیستم میداند؛ یعنی درجهای که یک سیستم «بیش از مجموع اجزای آن»، در آن درجه قرار دارد. (این مفهوم پایهای نظریه #نوظهورگرایی: #Emergentism بود). فی میتواند ویژگیای از هر نوع - بیولوژیک یا غیر بیولوژیک - باشد.
🔷واژه کلیدی دیگر در نظریه IIT، تعبیر "ساختار مفهومی" است؛ تقریباً یعنی روشی که یک سیستم خاص در یک لحظه خاص، اطلاعات را بدان روش جمعبندی و پردازش میکند. ساختار مفهومی - که میتواند بمثابه یک فلوچارت تصور شود - #تجربه_آگاهانه را تعین میبخشد؛ بلکه همان تجربه آگاهانه است. کیفیت و محتوای تجربه آگاهانه بوسیله شکل این ساختار مفهومی مشخص میشود. این ساختار مفهومی سیستم در هر لحظه، از مقدار ماکسیمم Φ در آن سیستم (در آن لحظه) ناشی میشود.
🔶مطابق IIT بسیاری از اجزای #مغز – مثل نورون، آمیگدال، قشر بینایی و ... - ممکن است Φ غیر صفر و در نتیجه ذهنی کوچک داشته باشند. اما از آنجایی که Φ کل مغز از Φ هریک از اجزای آن فراتر میرود، آگاهی مغز، مینی ذهنهای اجزای آن را سرکوب یا حذف می کند (Exclusion).
این برای رد اشکالی شبیه «مسئله ترکیب» در #پنسایکیزم است که مغز را با مجموعهای آشفته از آگاهیها و ذهنهای کوچک اجزای آن مواجه نسازد.
🔷ولی این سرکوب یا حذف، هیچ توضیح و تبیینی ندارد و بنحوی معجزهوار اتفاق میافتد؛ خصوصاً آنکه نه فقط مجموعه آشفتهای از تجربیات اجزای مغز، بلکه مجموعهای از فاعلهای تجربیات کوچک هم مطرح است و معلوم نیست چطور این مجموعه فاعلان و درککنندگان تجربیات در سطح اجزا به یکباره تبدیل به یک فاعل واحد تجربه کلان مغز میشوند. تمام این فرآیند ابهامآمیز با مفهومی مبهم و بیدلیل (حذف: #Exclusion) رفع و رجوع شده است.
🔶بگذریم که اشکال اساسی #تئوریهای_اطلاعاتی – و اساساً هر تئوری فیزیکال درباره تجربه آگاهانه – در اینجا نیز خودنمایی میکند؛ اینکه پردازش پیچیده اطلاعات چرا و چطور به تجربه آگاهی میانجامد؟ چرا تمام این فرآیند بدون تجربه آگاهانه قابل انجام نیست؟ بقول جان سرل، نظریات آگاهی مبتنی بر اطلاعات، مبتلا به اشکال دور هستند؛ یعنی بدنبال تبیین آگاهی از طریق مفهومی اطلاعات-محور برمیآیند که آگاهی را پیشفرض گرفته است.
@PhilMind
با توجه به اینکه همه محتواهای کانال فلسفه ذهن کاملا تولیدی و اختصاصی هستند، بسیار ممنون میشویم جهت حفظ مالکیت فکری و حمایت از کار تولیدی، نقل مطالب همراه با ذکر منبع باشد.
همچنین لطف میفرمایید اگر کانال را به گروهها و افرادی که احتمالا علاقمند به این قبیل مباحث هستند، معرفی بفرمایید.
با تشکر فراوان 🌹
@PhilMind