#بازنمودگرایی ۴
🚥 ند بلاک در آزمون فکری #زمین_معکوس، یک مثال خلاف واقع علیه بازنمودگرایی برون گرایانه مطرح میکند.
زمین معکوس جایی است کاملاً شبیه به زمین واقعی که فقط از دو جهت با این زمین، تفاوت دارد: اوّل آنکه همه چیز به رنگ مکمّل اشیاء متناظرشان در این زمین هستند؛ آسمان زرد رنگ است، چمنها قرمزند و ... . دوّم آنکه مردم در جهان معکوس به زبان معکوس سخن میگویند؛ آنها به زرد میگویند آبی، به قرمز میگویند سبز، و ... .
🚀 مسافری از زمین واقعی به آن زمین معکوس سفر میکند و در مسیر (در فضاپیما)، بهگونهای که متوجّه نشود، سیستم بصری او تغییراتی میکند و در نتیجه رنگها را معکوس ادراک میکند.
کمکم و در اثر اقامت طولانی مدّت شخص در آن محیط و برقراری روابط علّی متعدّد و مستمرّ با آن، محتواي بازنمودي #ادراك_بصری او در هنگام ديدن چمن، شامل ویژگی قرمزی خواهد بود و نه سبزی؛ هرچند که بهدلیل وجود دستگاه وارونهساز، #خصيصه_پديداري اي كه با ديدن چمنها براي او حاصل ميشود، همچنان همانند همان حسي است كه با ديدن چمنها در زمين برايش پديد ميآمد.
🚥 او به زبان همین زمین واقعی سخن میگوید و در نتیجه چمنهای واقعاً قرمز را سبز مینامد و آسمان واقعاً زرد را آبی. بدین ترتیب در اثر زندگی با مردم زمین معکوس، او نمیتواند متوجّه اشتباه #ادراک_حسی خود بشود. (See: Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.552./ also: 1998, Is Experiencing Just Representing?, p.665.)
🚀 در مثال فوق، با آنکه محتوای بازنمایی ادراكات شخص مسافر تغییر کرده، ولی #ویژگی_پدیداری ادراكات او یکسان مانده است. بنابراین فاصلهای بین #ويژگي_بازنمودی تجربه و ويژگي پدیداری آن وجود دارد و این فاصله نشان میدهد که ويژگي پدیداری قابل تقلیل به ويژگي بازنمودی نیست.
🚥 این نکته را هم متذکّر شویم که آزمون فکری بلاک، صرفاً به یک وضعیّت تخیّلی محض ارجاع ندارد تا – همانطور که برخی مدافعان بازنمودگرایی تأکید کردهاند – احتمال وقوع و شدنیبودن آن قابل تردید باشد.
بلاک خود تصریح دارد که خصوصیات اساسی مثال فوق، همین امروز توسّط تکنولوژی موجود قابل ایجاد است: «ما امروزه میتوانیم به جای دو سیّاره در این سناریو، دو ساختمان بزرگ مجزّا را فرض کنیم، و گونهای از تغییر در سیستم بینایی را با عینکهای واقعیت مجازی خلق نماییم». (Block, 1998, p.666.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
📌 در ادبیات #فلسفه_ذهن معمولاً دو ویژگی اصلی برای تمایز میان حالات ذهنی و حالات بدنی ذکر میشود: #حیث_التفاتی #intentionality و #آگاهی #consciousness.
حیث التفاتی بمعنای دربارهگی (aboutness) است. یعنی برخی از حالات ذهنی درباره چیزی هستند؛ مثلاً این عبارت را در نظر بگیرید: «علی باور دارد که آسمان آبی است». عبارت «آسمان آبی است» یک گزاره است. باور هم یک حالت ذهنی و معطوف به این گزاره است (یا به این گزاره التفات دارد).
📌 برنتانو شاید اوّلین فیلسوفی باشد که معتقد است آنچه میان حالات ذهنی و حالات بدنی افتراق میدهد، همین خصوصیت دربارهگی یا حیث التفاتی حالات ذهنی است (Brentano,1874, Psychology from an Empirical Standpoint, p.8).
برنتانو واژه “Intentional inexistence” را استفاده ميكند؛ يعني فرد میتواند باور به چیزی داشته باشد که وجود ندارد یا درباره چیزهایی فکر کند که وجود ندارند. به عبارت دیگر باورهای ما میتوانند درباره گزارههایی باشند که کاذب باشند. بدین دلیل برنتانو ویژگی التفاتی بودن حالات ذهنی را مشخصه ذهن میداند.
📌 بدنبال برنتانو، برخی فیلسوفان ذهن مانند تیم کرین #ویژگی_بازنمودی (representational) حالات ذهنی را همان التفاتیبودن #حالات_ذهنی در نظر میگیرند (Crane, 2001, Elements of Mind, Ch.1).
حالات ذهنی وقتی معطوف به چیزی باشند، در واقع آن چیز را بازنمایی میکنند. بازنمایی یعنی حکایت از چیزی کردن یا نمایش دادن چیزی.
مثلاً باور به این جمله را در نظر بگیرید: «ارسطو مبدع منطق بود». اگر ارسطو مبدع بوده باشد، پس این جمله صادق است و بازنماییکننده واقعیتی در جهان. و اگر این جمله غلط باشد، پس واقعیت را درست بازنمایی نمیکند.
📌 با اینحال به نظر برخی فیلسوفان - برخلاف تعمیم برنتانو - تمام حالات ذهنی خصوصیت التفاتی ندارند. از دید ایشان احساسات و عواطف، ویژگی دیگری دارند که مشخصه این حالات است که همان کوالیاست: #ویژگی_پدیداری سابجکتیو یک حالت ذهنی که هرکسی بیواسطه و مستقیم، این کیفیت حالات ذهنی را تجربه میکند.
📌 اما فیلسوفان طرفدار #بازنمودگرایی (repesentationalism) قائل به تعمیم حیث التفاتی به تمام حالات ذهنی (از جمله #حالات_پدیداری شامل احساسات و عواطف و ...) هستند. به نظر این دسته از فیلسوفان ذهن، حالات پدیداری نیز یک ویژگی از جهان خارج یا از بدن ما را بازنمایی میکنند.
مثلاً در ادراک شنوایی موسیقی مرغ سحر، یکسری ویژگیهای فیزیکی از جنس امواج صوتی در محیط برای ما بازنمایی میشود و احساس خاص سابجکتیو که از شنیدن این موسیقی برای ما پدیدار میشود، در واقع ویژگی بازنمایی کنندۀ همان ویژگیهای فیزیکی صوتی است. یا کوالیای درد زانو مثلاً همان ویژگی بازنمایی کنندۀ آسیب بافتی در زانوی من است.
📌 درواقع بازنمودگرایان، آگاهی پدیداری یا کوالیا را به حیث التفاتی تحویل میبرند و تمام حالات ذهنی را حالاتی التفاتی میدانند که چیزی را بازنمایی میکنند. در نتیجه به نظر ایشان، حل مسئله حیث التفاتی (به هر طریق)، به حل #مسئله_دشوار آگاهی نیز خواهد انجامید.
@PhilMind