eitaa logo
فلسفه ذهن
928 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 چینی‌ها پنج سال قبل روباتی برای آموزش نماز به کودکان ساختند که می‌توانست اذکار و افعال نماز را اجرا نماید و اخیراً نیز ایده ادای نمازهای قضای اموات توسط چنین روبات‌هایی را مطرح کرده‌اند. 🕌 فرض کنید روبات نمازخوان بقدری توسعه و ارتقا داده شود که ظاهری انسان‌نما داشته و حرکات و سکنات نماز را نیز بطور کاملاً درست و مطلوب اجرا کند. آیا چنین روباتی را می‌توان بجا آورنده عبادت یا نماز به شمار آورد؟ 🎼 این در واقع ذیل بحث (Intentionality) در مطرح می‌شود. حیث التفاتی همان توانایی ذهن برای اشیاء و دربارگی آن‌هاست. این‌که ذهن ما می‌تواند الان درباره ابژه‌های مختلف – مثلاً روبات‌ها - بیندیشد و آن‌ها را بازنمایی کند و در واقع، معنای آن‌ها را درک کند. 🕋 درست است که نماز بدون توجه به معانی الفاظ آن هم برای ادای تکلیف کافیست؛ اما دست‌کم یک توجه و درک معناشناختی برای صحت نماز لازم است: "نیت" که از ارکان صحت عبادت بوده و به معنای "قصد انجام عبادت/تکلیف" توسط بجا آورنده آنست. آیا روبات نمازخوان توانایی درک و قصد معنای عبادت نماز را دارد؟ 💻 استدلال از جان سرل، یکی از استدلال‌های معروف در رد حیث التفاتی برای کامپیوترها و روبات‌هاست. سرل البته تأکید کرده که این استدلال بمعنای رد هرگونه امکان معناشناسی توسط هوش مصنوعی نیست؛ بلکه امکان آن در رویکردهای محاسباتی و بدن‌مندی (رویکردهای رایج) را زیر سؤال می‌برد. در پست بعدی استدلال سرل و بازسازی آن برای روبات‌ها آمده است:‌ @PhilMind
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥇یک پاسخ که خود جان سرل به استدلال 👆 داده، «جواب روبات» است. این جواب می‏گوید هرچند یک کامپیوتر محض، درک ندارد ولی اگر خروجی کامپیوترها با هدایت رفتار یک مورد استفاده قرار گیرد، آن‌گاه واجد معناشناسی و درک خواهد بود. 🥈مثلاً وقتی یک کامپیوتر به پرسش «چه می‏کنید اگر بوی دود سیگار استشمام نمایید؟»‌ پاسخ خواهد داد: «ترک اتاق»؛ بدون آن‏که درکی از این پاسخ داشته باشد. اما فرض کنید که یک روبات، حسّ‏گر بو داشته باشد و فرض کنید می‏تواند پاسخ مناسبش را به مکانیسم‏هایی منتقل نماید که آن را برای ترک اتاق حرکت بدهد. ممکن است چنین روباتی می‏فهمد چه می‏کند. 🥉پاسخ سرل به جواب روبات اینست (با تغییر و بازسازی):‌ سناریویی را تصوّر کنید که او درون اتاق چینی است که در واقع درون یک روبات قرار دارد. او دقیقاً مانند سناریو براساس دفترچه راهنما عمل خواهد کرد. اما اکنون – بطور نادانسته – نه فقط سخنان روبات بلکه رفتارهای متناسبش را هم شکل خواهد داد. مثلاً فرض کنید در دفترچه راهنما به او نشان داده شده که وقتی فلان دسته از نمادهای چینی را دریافت کرد، اهرم‌های شماره 1 و 3 و 4 را در جهت بالا به پایین حرکت بدهد. فرض کنید تکان‌دادن این اهرم‌ها باعث انجام حرکات شادی از طریق دست و پای روبات خواهد شد. سرل که داخل روبات نشسته البته همچنان نه معنای جمله شادی‌بخش به زبان چینی را که برایش فرستاده شده بود درک کرده و نه واقعاً دارای حس و حال شادی و هیجان است. او در این سناریو نیز همچنان هیچ درکی از معنا ندارد و نتیجه می‏گیرد روبات‌ها هم مانند کامپیوترها، فاقد اند. @PhilMind
پرسش یکی از مخاطبان عزیز👆 و پاسخ به آن👇 @PhilMind
🧸 با وجود اهمیت ایده در ،‌ بسیاری از محققان قبول ندارند که بدن‏مندی در ، محوریت دارد. یک معیار پیشنهادشده این است که ماشین آگاه، علاوه بر بدن‏مندی (یا بجای آن)، نیازمند یک عالَم درونی است که غالباً مترادف با "تخیل‏داشتن"، لحاظ می‏شود. در حالی که توافق وسیعی در مورد محوریت تخیّل (Imagination)‌ برای پروژه آگاهی ماشین وجود دارد، پرسش‏هایی در این‏باره باقی مانده که تخیّل و تصوّر از چه مؤلفه‏هایی تشکیل شده و چطور با ارتباط دارد؟ 🧸 یکی از تلاش‏های مفصّل، در کار هسلو و جیرنهد (Hesslow & Jirenhed) دیده می‏شود. رویکرد آن‏ها بر فرضیه شبیه‏سازی هسلو تکیه دارد که استدلال می‏کند معنای این جمله که می‏گوییم "یک عامل، دارای عالَمی درونی است"، آنست که می‏تواند تعاملاتش با جهان خارج را تا حدّی کافی «شبیه‏سازی» کند. این دو اعتقاد دارند می‏توان استدلال آورد ایده‏آل که توانایی استفاده از ظرفیت‏های شبیه‏سازی را جهت تصوّر تعاملاتش با جهان خارج دارد، حیات درونی و بنابراین یک آگاهی ابتدایی هم دارد. 🧸 کریسلی و پارت‏مور (Chrisley & Parthemore) نیز چشم‏انداز دیگری ارائه می‏دهند. برنامه این‏دو (با عنوان پدیدارشناسی نحوی: Synthetic Phenomenology) از بدن‏مندی و مکان‏مندی روبات برای مشخّص‏سازی حالات درونی بهره می‏گیرد. آن‏ها با اتّخاذ یک رویکرد حسّی حرکتی (sensory-motor approach)، آگاهی را در بردارنده توانایی پیش‏بینی یا تصوّر ورودی‏های حسّی فرض می‏کنند که باید برای حرکت به هر سمتی، دریافت بشود. 🧸 حداقل سابجکتیویتی در نظریه کیورستِین (Kiverstein) با عنوان "دیدگاه حسّی حرکتی دینامیک" (Dynamic Sensory Motor: DSM) فقط نیازمند تمرین مهارت‏های حسّی حرکتی ماشین است. او اعتقاد دارد آگاهی ماشین از تمرین غلبه نظم‏های حسّی حرکتی ناشی می‏شود و در صدد است با استدلال‏هایی پیچیده نشان‏ دهد چگونه یک عامل با تمرین معرفت حسّی حرکتی متناسب، دارای یک منظر اوّل شخص و بنابراین، آگاهی از خودش (بعنوان دارنده تجربه) خواهد بود. در حالی‏که روبات هِسلو، علاوه بر آن، تعاملات حسّی حرکتی با جهان خارج را هم شبیه‏سازی می‏کند. 🧸 البته تردیدهایی درباره خروجی پروژه آگاهی ماشین وجود دارد؛ برینگسجورد (Bringsjord) تردیدی عمیق بر پایه این دیدگاه خویش که هیچ معیار صوری شفّافی برای آگاهی ارائه نشده، اظهار کرده. او البته شک دارد که اساساً چنین معیاری بتواند فراهم آید. 🧸 تورنس (Torrance) اما زمینه متفاوت دیگری برای تردید در این‏باره دارد و شاید کمتر از برینجستورد نیز مورد توجّه قرار گرفته است؛ طبق دیدگاه وی، اکثر محقّقین آگاهی ماشین، در تصدیق و اذعان به محوریت پدیدارشناسی (جنبه اول‌شخص و سابجکتیو) برای آگاهی، قصور می‏ورزند. او مفهوم فربه (Thick) آگاهی را در برابر مفهوم لاغر (Thin) قرار می‌دهد که شبیه تفکیک آگاهی پدیداری از آگاهی دسترسی (توسط ند بلاک) است. 🧸 مفهوم لاغر، آگاهی را بمثابه یک لایه فوقانی بر روی جنبه‏های فیزیکی یا کارکردی می‏بیند. اکثر رویکردهای فیزیکالیستی به آگاهی و تردیدها درباره آگاهی ماشین، در چارچوب همین مفهوم لاغر شکل گرفته است. این مفهوم به مهندسان اجازه می‏دهد که ادّعا کنند شرایط موفّقیت پروژه آگاهی ماشین (مثلاً مدل‏های کارکردگرایانه نسبتاً آسان)، امکان‌پذیر است. حال آن‏که مفهوم فربه آگاهی، شرایط موفّقیت بسیار پیچیده‏تری را پیش رو می‏گذارد. دومی را شاید بتوان به تبعیت از جان سرل در تفکیک هوش مصنوعی قوی و ضعیف، آگاهی قوی ماشین (Strong MC) نامید. 🧸 با این اوصاف، مادام که پروژه آگاهی ماشین، مفهوم فربه/ پدیداری آگاهی را به مفهومی لاغر/ کارکردگرایانه تقلیل می‌دهد، ناامیدکننده بنظر می‌رسد. See: Robert Clowes, Steve Torrance, Ron Chrisley, 2007, "Machine Consciousness, Embodiment and Imagination", Journal of Consciousness Studies, 14, No. 7, pp. 7–14. @PhilMind
«ترجمه و شرح کتاب نفس شفا» اثر محمدحسین نائیجی، از بهترین منابع فارسی در حوزه سینوی است. بخش اول کتاب به مقاله اولی از کتاب نفس شفا (فن ششم طبیعیات) اختصاص دارد که اثبات و تعریف نفس را عهده‌دار است. در این بخش، تعریفی از جوهر نفس ارائه و چارچوب کلاسیک را شکل می‌دهد. او همچنین قوای ظاهری نفس را تشریح می‌کند. بخش دوم به مقاله دوم بوعلی در کتاب نفس شفا می‌پردازد که عمدتا در باب قوای حاسه (لامسه و شنوایی و بویایی و چشایی) و تجرید صور است. شیخ‌الرئیس در مباحث این بخش بسیار از علوم طبیعی زمان خویش وام می‌گیرد و وارد جزئیات تبیین تجربی می‌شود. بخش سوم از مقاله مشروح بوعلی در باب ابصار ( ) بحث می‌کند که باز متوقف بر یافته‌های دانشمندان معاصر وی (بطور خاص: ابن‌هیثم) درباره ماهیت نور و نحوه انعکاس است. بخش چهارم قوای باطنی نفس (مصوره و مفکره و وهمیه و متخیله و...) را شرح می‌دهد و پدیده‌هایی مانند رؤیای صادقه و کاذبه و نبوات و مکاشفات و ... را با توسل به قوه متخیله تبیین می‌کند. او البته این قوا را با ارائه استدلال‌هایی، جسمانی می‌داند. بخش پنجم (آخر) به تفصیل از براهین و نفس سخن می‌گوید و سپس عقل فعال و مراتب تکاملی نفس مجرد را توضیح می‌دهد. بخش مهمی از کتاب شفا به طبیعیات می‌پردازد و بحث نفس نیز ضمن طبیعیات ارائه شده است. مترجم و شارح کتاب از اساتید شناخته‌شده در قم و ناشر آن نیز موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی است. @PhilMind
32.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 (Panpsychism)، را بمثابه ویژگی درونی جهان در نظر می‌گیرد که از دسترس دانش فیزیک خارج است؛ زیرا فیزیک تنها می‌تواند به بررسی ویژگی‌های بیرونی و ارتباطی اشیاء (جرم و شتاب و چگالی و ...) بپردازد. 🍁 ویژگی‌های درونی/ذاتی ذرات بنیادین، «زمینه‌ساز» در سطح کلان است. در رابطه «زمینه‌سازی» اجزاء برای کل، وجود اجزاء به تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید در شرایط و آرایش مناسبی هم قرار گرفته باشند تا یک کل مشخص را ایجاد نمایند. 🌾 نسخه‌ای از همه روان‌دار انگاری که آگاهی در سطح کلان را «تشکیل‌یافته» (Constituted) از جمع ویژگی آگاهی در ذرات پایه می‌داند، بطور جدی با (Combination Problem) مواجه است: چگونه ترکیب چند تجربه جداگانه در اجزاء فاعلی مختلف می‌تواند به یک تجربه واحد متمایز در یک فاعل کلان متمایز بینجامد؟ 🌿 نسخه همه روان‌دار انگاری نوخاسته (Emergent) برای حل این مسئله پیشنهاد شده که ویژگی پدیداری کلان را بعنوان یک ویژگی سطح بالاتر، برآمده از آرایش و پیچیدگی خاصی در ذرات بنیادین تبیین می‌کند. در نوخاستگی قوی - برخلاف نوخاستگی ضعیف - ویژگی سطح بالاتر قابل تحویل و تبیین و پیش‌بینی بر اساس ویژگی‌های سطح خُرد نیست. ☘ البته نسخه‌های مقوم‌پدیداری (ProtoPhenomenal) از همه روان‌دار انگاری هم ارائه شده که سعی در برطرف کرد اشکالات دارد. در این ویدیو👆 صحبت‌های جان سرل و دیوید چالمرز (از مخالفان و پیشروان همه روان‌دار انگاری) را زیرنویس کرده‌ایم. @PhilMind
🏀 نظریه Global Workspace از برنارد بارز (Bernard Baars) که در کتاب A Cognitive Theory of Consciousness ارائه کرده و بسیار تأثیرگذار و الهام‌بخش بوده، محتواهای آگاهی را احاطه‌شده در یک فضای کاری سرتاسری در نظر می‌گیرد. یک پردازشگر مرکزی، واسطه تعامل و ارتباط بین یک دسته از پردازشگرهای تخصصی غیرآگاهانه است. وقتی این پردازشگرهای تخصصی نیاز به انتشار اطلاعات در بقیه سیستم داشته باشند، این کار را با ارسال اطلاعات به فضای کاری انجام می‌دهد؛ فضایی که بمثابه یک تخته سیاه مشترک برای بقیه سیستم می‌ماند که در دسترس تمامی پردازشگرهاست. 🏐 بارز این نظریه را برای پیگیری بسیاری از جنبه‌های شناخت انسانی و برای تبیین برخی تضادها بین کارکردهای شناختی آگاهانه و غیرآگاهانه بکار می‌گیرد. اگرچه در نهایت این یک نظریه درباره «دسترسی‌پذیری شناختی» است که تبیین می‌کند محتواهای اطلاعات خاص چگونه در درون یک سیستم، بنحوی وسیع در دسترس است. و همچنین نظریه‌ای درباره یکپارچه‌سازی و گزارش‌پذیری اطلاعات است. این نظریه در واقع با ارائه همبسته کارکردی تجربه آگاهانه، وعده یک تئوری درباره مطلع‌بودن (Awareness) را می‌دهد؛ ولی تبیینی از خود تجربه (خصیصه پدیداری آگاهی) در دستور کار نیست. ⚽️ ممکن است بتوان طبق نظریه فوق را چنین فرض کرد که محتواهای تجربه دقیقاً همان محتواهای فضای کاری هستند. ولی باز هیچ چیز در این نظریه «تبیین نمی‌کند» که چرا اطلاعات درون فضای کاری سراسری، تجربه می‌شوند؟ بهترین پاسخی که نظریه فوق می‌تواند بدهد اینست که: این اطلاعات از آن‌جا ‌که «بنحوی سرتاسری در دسترس است»، تجربه می‌شود. در این صورت اما باز پرسش بصورتی دیگر بروز می‌نماید: چرا باید دسترسی‌پذیری سرتاسری به تجربه آگاهانه بینجامد؟ و مانند همیشه، این پرسش پل‎‌زننده، بی‌پاسخ باقی می‌ماند. ترجمه گزیده‌ای از: Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 10-11. مهم‌ترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را در این‌جا ببینید: @PhilMind
⛷ از دید فیلسوفان مشّاء، نفس نباتی و حیوانی، مادّی و در جسم حلول کرده است، ولی نفس انسانی در حدوث و بقا، مجرّد است. البته برخی ادلّه فیلسوفان مشّاء برای تجرّد نفس انسانی، شامل نفس حیوانی هم می‏شود، ولی آن‏ها به این نتیجه ملتزم نشده‏اند. 🏂 اما سه نوع وجود جوهری تصویر می‌کند؛ وجود مادّه محض، وجود مجرّد محض، وجود نفس: «مجردات در ذات و فعل‌شان، روحانی و فرامادّی‌اند. طبایع مادّی هم در ذات و فعل خویش، جسمانی هستند. پس هر یک از دو جوهر مجرد و مادّی، جایگاه مشخّص و مختص به خود را دارند؛ برخلاف نفس که تصرّفاتش در بدن، مانند تصرّف مجردات در اجسام نیست؛ زیرا نفس در ذات خودش، مباشر در تحريكات جزئی و ادرکات جزئی است و از این طریق، منفعل می‌شود و استکمال می‌پذیرد.» (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج8، صص348-347) 🏋‍♀ و وجود نفس را که متمایز از وجود مادّی محض و وجود عقلی محض دانسته، در زمره قرار می‌دهد: «عوالم وجود، سه‌تاست: عالَم عقل، عالَم نفس، عالَم طبیعت. اوّلی بکلّی از کثرت مبرّاست، دوّمی از کثرت مکانی و انقسام مادّی مصون است، و سوّمی محلّ انواع کثرات و تضاد و انقسام می‌باشد.» (همان، ج۹، صص۶۱-۶۲) 🧘‍♂ قبل از او از راه شهود و سپس با بیان سه برهان به این نوع از تجرّد، اشاره کرده و آن مجرّدات را "صور معلّقه" یا "اشباح مجرّد" نامیده بود. اجسام مثالی در تعریف ایشان نه مادی محض‌اند و نه مجرّد تام؛ سه‌بُعدی‌اند اما جرم ندارند. فضا-زمان مثالی هم با فضا-زمان مادی متفاوت است. 🏌‍♂ به بیان صدرا، اعضای نفسانی در بر خلاف اعضای ، به مواضع جداگانه نیاز ندارند. چرا که مادّه، محلّ اختلاف و انقسام و تضادّ است، اما تمام این قوا را در مقام خیال و نفس مثالی، با وجودهای متمایز و در عین حال متّحد و غیر متفرّق می‏یابیم. سپس تمامی این قوا در مرتبه عقل، فارغ از شوب کثرت و تفصیل، حضور دارند؛ چه این‏که انسان عقلی، روحانی است و جمیع اعضاء عقلی‏اش نیز در همان وجود واحد، مندمج است. ⛹‍♀ نیز او معتقد است که انسان در آغاز تولد بشری طبیعی است و سپس به تدریج نحوۀ وجود مثالی می‌یابد (تجرّد مثالی) و اعضای نفسانی دارد. اگر باز هم كامل‌تر شود و به وجود عقلی (تجرّد عقلی) برسد - كه در مورد اندك افرادی از انسان‌ها چنین می‌شود - انسان عقلی خواهد بود. (همان، صص99-97) @PhilMind
📚 📙 ویراست دوم «ارزیابی و مدخلی بر تئوری‌های آگاهی» در سال 2016 و توسط انتشارات راتلج عرضه شده است. 📘 ویلیام سیگر - استاد دانشگاه تورنتو - در این کتاب، رویکردهای مختلف نظری به را بررسی و سعی کرده بحث درباره ماهیت آگاهی و امکان فهم علمی (ساینتیفیک) از آن را پیش ببرد. 📗 کتاب در فصل 1 با چیستی و توضیح مسئله آگاهی شروع می‌شود. فصل 2 به تشریح دیدگاه درباره نقش مغز در ایجاد اختصاص دارد؛ دیدگاهی که به اعتقاد سیگر، یک تئوری مولکولی-ترکیبی است که یک نیروی علی قوی برای مغز در تولید تجربه آگاهانه تعریف می‌کند. 📕 فصل 3، نظریه مغز و آگاهی را بررسی می‌کند و نقد مهم خلط بین منشاء آگاهی با خود آگاهی را درباره این دست تئوری‌ها وارد می‌داند. در فصل 4,5 نیز به تئوری‌های مرتبه بالاتر (HOT Theories) درباره آگاهی و ناتوانی آن در تبیین آگاهی حیوانی می‌پردازد. 📒 فصل 6 به نظریه‌های خودبازنمودی (Self-Representational Theories) اختصاص دارد و فصول 7,8 دیدگاه حذف‌گرایانه را نقد و بررسی می‌کند که آگاهی را توهم برساخته مغز در طول دوران تکامل می‌داند. 📔 فصل 9، نظریه‌های توجه‌محور را موضوع بحث قرار داده و فصول 10,11 بر تئوری‌های بازنمودگرایانه (Representational Theories) تمرکز دارد. فصل 12 نیز را در قیاس با آگاهی بررسی می‌کند. 📓 فصل‌های 13,14 از دیدگاه‌های (Panpsychism) بحث می‌کند و فصل آخر (15) درباره خنثی است. @PhilMind
پرسش یکی از مخاطبان عزیز کانال 👆 و پاسخ به ایشان 👇
🌕 دو رویکرد کلی و متقابل درباره حالات آگاهانه وجود دارد؛ درون‌گرایی (آگاهی با محتوای محدود) و برون‌گرایی (آگاهی با محتوای وسیع). در واقع مبحث درون‏گرایی و برون‏گرایی در باب حالات آگاهانه، کاملاً به درون‏گرایی و برون‏گرایی در محتوای التفاتی ارتباط دارد. 🌖 برون‏گرایی در محتوا، دیدگاهی است که اعتقاد دارد محتوای حالات ذهنی، به‏وسیله محیط حال یا گذشته تعیّن می‏یابد. حال آن‏که درون‏گرایی در محتوا، دیدگاهی است که محتوای حالات ذهنی را منحصراً به‏وسیله حالات درونی شخص، تعیّن یافته می‏داند. 🌗 به عبارت دیگر، درون‏گرا به این استراتژی تعهّد دارد که ویژگی پدیداری، فقط به حالات درونی شخص وابسته است. ولی برون‏گرا، محیط شخص را دست‏کم به‏عنوان بخشی از عوامل دخیل در ویژگی پدیداری در نظر می‏گیرد. در نتیجه براساس رویکرد درون‌گرایانه (محدود)، «هر دو همزاد مولکولی با ویژگی‏های درونی یکسان، ضرورتاً ویژگی‏های پدیداری یکسانی دارند.» حال آن‌که بر اساس رویکرد برون‌گرایانه (وسیع)، «ممکن است شخصی دارای ویژگی پدیداری p، ولی همزاد درونی‏اش فاقد آن باشد.» 🌘 بخشی از استدلال‌ها علیه فیزیکالیسم که بر آزمون‌های فکری خلاف واقع درباره المثناها (همزادها) استوار می‌شود، برون‌گرایی - بعنوان یک رویکرد رایج و غالب در مورد حالات التفاتی - را مفروض می‌گیرد. بنابراین صرف یکی بودن ذرات و مولکول‌های درونی شخص همزاد نمی‌تواند تضمین‌کننده یکسانی حالات آگاهانه باشد. 🌑 کلیپ و توضیحی در این‌باره👇 @PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آزمون فکری مرد باتلاقی توسّط دونالد دیویدسون در ۱۹۸۷ مطرح گردید که توضیحش در ویدیو آمده است. . شاید به نظر برسد مخالفان این آزمون می‏ توانند پاسخ دهند که سابقه تاریخی مشاهدات دیویدسون، جایی در مغز او ذخیره شده و اگر مرد باتلاقی دقیقاً‌ همین حالات نورونی دیویدسون را دارد، حتماً دارای حافظه تاریخی او هم خواهد بود. در نتیجه، مرد باتلاقی بدون حافظه دیویدسون اساسا امکان وقوع ندارد. او اگر دقیقاً همین حالات نورونی دیویدسون را نداشته باشد، پس اصلاً المثنای درونی او هم نیست و اگر همه حالات درونی وی را دارد، پس حالات مغزی مربوط به حافظه تاریخی‏ اش را نیز دارد. . ولی نكته ديويدسن دقیقا همين نکته است كه صِرف اتّصالات نوروني و حالات دروني، براي داشتن حافظه تاريخي كافي نيست؛ بلكه لازم است رابطه علّي متناظر هم با جهان خارج وجود داشته باشد. این همان رویکرد برون گرایانه درباره حالات التفاتی است که اکثر فیلسوفان تحلیلی حامی آن هستند. . لینک آپارات: https://www.aparat.com/v/fbMVN# @MHomazadeh @PhilMind