🔷 (مفهوم واقعی زهد) 🔷⬇️
( #قسمت_دوم )
زین العابدین علیه السلام روزه میگرفت و دستور میداد غذایی برای خودش آماده میکردند و معمولًا دستور میداد غذایی از گوشت باشد مانند آبگوشتهایی که ما میپزیم. وقت افطار که میشد خودش میآمد سر دیگ غذا، دستور میداد ببرند برای فقرا و ضعفا و بیچارگان. در آخر کار یک کاسه به اندازه خوراک یک نفر برای شخص خودش نگاه میداشت. البته از نظر اسلام عائله را قبل از خود و بیگانگان باید غذا داد. و چه بسیار
اتفاق میافتاد که آن آخر کار که برای خودش یک کاسه باقی مانده بود فقیری میرسید و آن را هم به فقیر میداد. این را میگویند زهد و یک عمل شکوهمند و انسانی.
این یک فلسفه زهد است. اسلام این نوع زهد را که نه معنی آن تحمل محرومیت بیمنطق است که دور بریزیم تا در آخرت لذت بدهند- که لذت هم نخواهند داد- یا قلمرو دنیا را از قلمرو آخرت جدا کنیم، تأیید میکند.
2. همدردی
در زهد اسلامی، زاهد زهد میورزد که ایثار کرده باشد، زهد میورزد که همدردی کرده باشد. همدردی یکی دیگر از اهداف زهد اسلامی است. یک انسان در مقامی که برایش مقدور است باید ایثار کند، ولی گاهی کار به جایی میرسد که از ایثار هم کاری ساخته نیست. در شرایطی زندگی میکند که مردم بینوا آنقدر زیاد و فراوانند که او نمیتواند با دادن لباسی که میپوشد، آنها را بپوشاند، یا با دادن غذای خود، آنها را سیر کند و یا با بخشیدن پولی که در جیب خودش دارد آنها را متمکن کند. از اینها گذشته است. جامعهای است فقیر و مفلوک و بیچاره که در گوشههای مملکت، مردم نان جو هم گیرشان نمیآید. یک وقتی میگفتند در سیستان بچهها را روزها مثل حیوان در صحرا رها میکنند تا علف بخورند. از یک نفر که در چنین جامعهای است چه کاری ساخته است؟ تنها یک کار ساخته است: همدردی کردن. فقط میتواند بگوید حالا که برادرانم ندارند بخورند، من چرا بخورم؟ حالا که برادرانم ندارند بپوشند، من چرا لباس فاخر بپوشم؟ به عبارت دیگر حالا که قادر نیست کمک مادی کند و دیگران را از فقر و مسکنت برهاند، با همدردی کردن کمک روحی به آنها میرساند. همین مقدار که میتوانم، به آنها کمک روحی میکنم نه کمک
جسمی.
ایثار کمک مادی است. این هم خودش فلسفهای است.
باز در کلمات علی علیه السلام که اول زاهد جهان است این فلسفه را میبینیم که علی علیه السلام زاهدِ باهدف است. او مخصوصاً وظیفه پیشوایان امّت میداند که با دیگران حداقل همدردی کنند؛ یعنی اگر نمیتوانند به آنها کمک مادی کنند، کمک روحی بکنند. چون چشم ضعیفان به پیشوایان امّت است. علی علیه السلام میگفت من نمیخورم تا همین مقدار بتوانم به روح ضعفای امّت خودم کمک کنم و بگویم اگر شما ندارید بخورید من هم که دارم، نمیخورم تا مثل شما باشم.
حدیث علی علیه السلام در فلسفه زهد
از کلمات خود آن حضرت است: انَّ اللهَ جَعَلَنی اماماً لِخَلْقِهِ، فَفَرَضَ عَلَی التَّقْدیرَ فی نَفْسی مَطْعَمی وَ مَشْرَبی وَ مَلْبَسی کضُعَفاءِ النّاسِ، کی یقْتَدِی الْفَقیرُ بِفَقْری وَ لایطْغِی الْغَنِی غِناهُ [1]
خدا مرا پیشوا قرار داده است و من وظیفه خاصی دارم که در خوراک و پوشاک و در زندگیم مانند ضعیفترین افراد امّت باشم، تا فقیر به این وسیله تسکین خاطری پیدا کند و غنی هم که مرا میبیند که در رأس اجتماع هستم غنایش او را طاغی و یاغی نکند.
📚 #استاد_مطهری، احیای تفکر اسلامی، ص79،78،80
عادت دلبستگی میآورد و دلبستگی اسارت
( #قسمت_دوم )
پیغمبر صلی الله علیه و آله زندگی بسیار مخفّفی داشت. اگر زندگیاش مخفّف نمیبود، نمیتوانست اجتماع خودش را رهبری کند. روزه میگرفت، آیا وقت افطار مثل ما بود که باید سماور یک طرف بجوشد و... اگر نباشد درست نیست؟ اصلًا روزی که روزه داشت با روزی که روزه نداشت فرقی نداشت. تازه بعد از نماز عشاء و احیاناً یک ساعت و نیم از شب گذشته به منزل میآمد. انس بن مالک خدمتگزار حضرت میگوید غذای ایشان غالباً یک کاسه شیر و یا یک قرص نان بود. وقتی که میآمدند یک چنین غذای سادهای میخوردند و بعد به کار خودشان میپرداختند. کم میخورد و چون کم میخورد، دو ساعت که میخوابید استراحتش کامل شده بود، بعد بیدار میشد و باز خدا را عبادت میکرد. به نصّ قرآن مجید گاهی دو ثلث از شب را نمیخوابید. قرآن که نازل شد، در جایی نازل شد که مردم همه شاهد بودند و اگر چنین چیزی نبود دشمن اعتراض میکرد و دوست هم که نمیتوانست باور کند،
میگفت ما که میبینیم پیغمبر بیدار نیست، چرا در قرآن چنین آمده است؟! به نصّ قرآن پیغمبر حداقل ثلث شب و گاهی نصف و گاهی دو ثلث شب را بیدار بود و عبادت میکرد، همین مردی که از اول صبح تا آخر شب یک آن استراحت و آسایش نداشت. کانَ رَسولُ اللهِ خَفیفَ الْمَؤونَةِ، چون خفیف المؤونه بود سبکبار بود.
یک شعر فارسی در این زمینه از شاعری به نام اثیرالدین اخسیکتی دیدم، چقدر عالی است! میگوید:
در شطّ حادثات برون آی از لباس
کاوّل برهنگی است که شرط شناور است
میگوید اگر میخواهی در دریای حوادث فرو بروی، اولین شرطش این است که خودت را لخت کنی تا بتوانی شناوری کنی. آدمی که با چند کیلو
لباس است (مثل من اگر قبا و عبا و عمّامه دارد) اگر در شط فرو رود همان سنگینی لباسها او را غرق میکند. چنین آدمی نمیتواند در دریای حادثات شناوری کند. اولین شرط شناوری در دریای حادثات، لختی و برهنگی است. بلی، کسی که نمیخواهد در شطّ حادثات واقع شود بلکه میخواهد در کنار اجتماع زندگی کند و نه در متن اجتماع، نمیخواهد اجتماع خودش را اصلاح کند، این شخص هر جور دلش میخواهد لباس بپوشد، ولی آن که میخواهد در دریای اجتماع بیفتد، باید اول برهنه بشود و بعد بیفتد. با تعلّقات زیاد نمیشود به دریای اجتماع وارد شد و اجتماع را رهبری کرد.
علی بن ابیطالب علیه السلام شخصاً چگونه زندگی میکرد؟ ایشان در آن خطبه معروف، پیغمبران عظام را چنین توصیف میکنند: زندگی آنها ساده بود، حتی آن پیغمبرانی که سلطنت میکردند، مثل داود پیغمبر علیه السلام و سلیمان پیغمبر علیه السلام. داود با آنهمه قدرت و مکنتی که داشت زندگی شخصی او ساده بود، زره میبافت و همان زرهی را که به دست خودش بافته بود در بازار میفروخت و از این طریق زندگی میکرد. درباره حضرت عیسی مسیح میفرماید: دابَّتُهُ رِجْلاهُ حضرت عیسی آنچنان آزاد و ساده زندگی میکرد که مرکب او دو پایش و ابزار او دو دستش بود. سِراجُهُ بِاللَّیلِ الْقَمَر [1] چراغ شب او ماه بود. حضرت عیسی حتی اسیر چراغ و مرکب هم نبود.
📚 #استاد_مطهری، احیای تفکر اسلامی، ص94،93 ✨
در دوران علم چه نیازی به منجی بشریت است.. ؟ 💢 💯 👨🏫
( #قسمت_اول 🌸✨)
مسئله مهدویت در اسلام- و بالاخص در تشیع- یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملّت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مربوط به این نیست که یک منجی بیاید و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد، مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد.
ممکن است افرادی خیال کنند که دلیلی ندارد در عصر علم و دانش، در عصری که بشر زمین را در زیر پای خود کوچک میبیند و آهنگ تسخیر آسمانها را دارد، تصوّر کنیم که خطری بشریت را تهدید میکند و بشریت نیازی به چنین مدد غیبی دارد. (استاد مطهری) (ادامه دارد)
در دوران علم چه نیازی به منجی بشریت است.. ؟ 💢 💯 👨🏫
( #قسمت_دوم 🌸✨)
بشریت روز به روز مستقلتر و بالغتر و کاملتر میشود و طبعاً نیازمندیاش به کمکها و مددهای غیبی (به فرض قبول آنها) کمتر میگردد. عقل و علم تدریجاً این خلأها و نیازها را پر میکند و از میان میبرد. خطر، آن زمان بشریت را تهدید میکرد که جهالت و نادانی حکمفرما بود و افراد بشر به موجب جهالت و نادانی موجبات نیستی خود را فراهم میکردند، تعادل و توازن را در زندگی به هم میزدند؛ امّا پس از روشن شدن فضای جهان به نور علم و دانش دیگر خطری نیست.
متأسّفانه این خیال، خیال باطلی است. خطراتی که به اصطلاح در عصر علم و دانش برای بشریت است از خطرات عصرهای پیشین کمتر نیست، بیشتر است و عظیمتر است.
اشتباه است اگر خیال کنیم منشأ انحرافات بشر همیشه نادانی بوده است... (استاد مطهری) (ادامه دارد)
در دوران علم چه نیازی به منجی بشریت است.. ؟ 💢 💯 👨🏫
( #قسمت_سوم 🌸✨)
علمای اخلاق و تربیت همواره این مسئله را طرح کرده و میکنند که آیا تنها منشأ انحرافات بشر نادانی است و بنابراین «تعلیم» کافی است برای مبارزه با انحرافات، و یا اینکه
نادانی یکی از علل انحرافات بشر است؛ انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است، از ناحیه شهوت و غضب است، از ناحیه افزون طلبی، جاه طلبی، برتری طلبی، لذّت طلبی و بالاخره نفس پرستی و نفع پرستی است؟ بدون شک نظریه دوم صحیح است.
اکنون ببینیم در عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، غرایز بشر، شهوت و غضب بشر، حسّ جاهطلبی و برتری طلبی بشر، حسّ افزون طلبی بشر، حسّ استخدام و استثمار بشر، نفس پرستی و نفع پرستی بشر و بالاخره ستمگری بشر در چه حالی است؟ آیا در پرتو علم همه اینها ساکن و آرام شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حقّ خود و حدّ خود و عفاف و راستی و درستی جایگزین آن شده است؛ ...
(استاد مطهری) (ادامه دارد)
در دوران علم چه نیازی به منجی بشریت است.. ؟ 💢 💯 👨🏫
( #قسمت_چهارم 🌸✨)
یا کار کاملًا بر عکس است، غرایز بشر بسی دیوانهتر از سابق گشته است
و علم و فن، ابزار و آلت کاریای شده در دست این غرایز، فرشته علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته، دانشمندان و عساکر علم خادمان سیاستمداران و عساکر جاه طلبی و مدّعیان «انَا رَبُّکمُ الاعْلی» گشتهاند؟!
گمان نمیکنم بتوان کوچکترین تردیدی در این مطلب روا داشت که پیشرفتهای علمی کوچکترین تأثیری روی غرایز بشر نکرده است ، برعکس بشر را مغرورتر و غرایز حیوانی او را افروختهتر کرده است و به همین جهت خود علم و فن، امروز به صورت بزرگترین دشمن بشر در آمده است، یعنی همین چیزی که بزرگترین دوست بشر است بزرگترین دشمن بشر شده است. چرا؟
علم چراغ است، روشنایی است. استفاده از آن بستگی دارد که بشر این چراغ را در چه مواردی و برای چه هدفی به کار ببرد؛ به قول سنایی برای مطالعه یک کتاب از آن استفاده کند و یا برای دزدیدن یک کالا در شب تاریک و «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا».
بشر علم را همچون ابزاری برای هدفهای خویش استفاده میکند، امّا هدف بشر چیست و چه باید باشد؟ علم دیگر قادر نیست هدفهای بشر را عوض کند؛ ارزشها را در نظرش تغییر دهد، مقیاسهای او را انسانی و عمومی بکند. آن دیگر کار دین است...
(استاد مطهری) (ادامه دارد)
در دوران علم چه نیازی به منجی بشریت است.. ؟ 💢 💯 👨🏫
( #قسمت_پنجم_و_آخر 🌸✨)
کار قوّهای است که کارش تسلّط بر غرایز و تمایلات حیوانی و تحریک غرایز عالی و انسانی اوست. علم همه چیز را تحت تسلّط خویش قرار میدهد مگر انسان و غرایز او را. انسان علم را در اختیار میگیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کار
میبرد؛ امّا دین انسان را در اختیار میگیرد، جهت انسان را و مقصد انسان را عوض میکند.
ویل دورانت در مقدّمه لذّات فلسفه درباره «انسان عصر ماشین» میگوید:
«ما از نظر ماشین توانگر شدهایم و از نظر مقاصد فقیر.»
ارزش وضد ارزش های انسان در قرآن
و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد ❇️ 👌💯
{ #قسمت_اول } با ما همراه باشید 🌷
ارزش های انسان :
انسان خلیفه خدا در زمین است:
روزی که خواست او را بیافریند، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد.
آنها گفتند: آیا موجودی میآفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت؟ او گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید (1).
اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایی که داده است در معرض آزمایش قرار دهد (2).
ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد:
تمام اسماء را به آدم آموخت (او را به همه حقایق آشنا ساخت)، آنگاه از فرشتگان (موجودات ملکوتی) پرسید: نامهای اینها را بگویید چیست.
گفتند: ما جز آنچه تو مستقیماً به ما آموختهای نمیدانیم (آنچه را تو مستقیماً به ما نیاموخته
باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت). خدا به آدم گفت: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده. همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم (میدانم چیزی را که شما نمیدانید) و هم میدانم آنچه را شما اظهار میکنید و آنچه را پنهان میدارید (1)؟
3. او فطرتی خدا آشنا دارد؛ به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی
دارد. همه انکارها و تردیدها، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت اصلی انسان:
هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده (و هستند و خواهند بود) خداوند (با زبان آفرینش) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند (2).
چهره خود را به سوی دین نگه دار، همان که سرشت خدایی است و همه مردم را بر آن سرشته است (3)
(استاد مطهری - ادامه دارد ✨✨)
ارزش وضد ارزش های انسان در قرآن
و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد ❇️ 👌💯
{ #قسمت_دوم } با ما همراه باشید 🌷
4. در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی، از جسم و جان:
آن که هرچه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از شیره کشیدهای که آبی پست است قرار داد؛ آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید (1)
5. آفرینش انسان، آفرینشی حسابشده است، تصادفی نیست. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است:
خداوند، آدم را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد (2)
6. او شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت
دارد، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند:
همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند، اما انسان بار امانت را به دوش کشید و آن را پذیرفت. همانا او ستمگر و نادان بود (3)
ما انسان را از نطفهای مرکب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش قرار دهیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم، همانا راه را به او نمودیم، او خود یا سپاسگزار است و یا کافر نعمت (یا راه راست را که نمودیم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسید و یا کفران نعمت کرده، منحرف میگردد) (1).
(استاد مطهری - ادامه دارد✨✨)
ارزش وضد ارزش های انسان در قرآن
و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد ❇️ 👌💯
{ #قسمت_سوم } با ما همراه باشید🌷
7. او از یک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است. خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است. او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک و احساس میکند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد:
همانا ما بنیآدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشک و تر) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم (2).
8. او از وجدانی اخلاقی برخوردار است؛ به حکم الهامی فطری، زشت و زیبا را درک میکند:
سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، که ناپاکیها و پاکیها را به او الهام کرد (1)
9. او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد. خواستهای او بینهایت است، به هرچه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنکه به ذات بیحد و نهایت (خدا) بپیوندد:
همانا تنها با یاد او دلها آرام میگیرد (1)
ای انسان! تو به سوی پروردگار خویش بسیار کوشنده هستی و عاقبت او را دیدار خواهی کرد (2)
10. نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است:
همانا اوست که آنچه در زمین است برای شما آفرید (3).
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخّر او قرار داده است (پس او حق بهرهگیری مشروع از همه اینها را دارد) (4).
(استاد_مطهری_ادامه دارد ✨✨)
مردی در حضور علی (ع) آمد و صیغه استغفار و توبه را انشاء و ادا کرد..✏️
( #قسمت_اول ) 🌷
✨اینجا جمله ای از علی علیه السلام هست، ببینید چطور توبه را تفسیر فرموده است. در نهج البلاغه است.
🧔مردی در حضور علی (ع) آمد و صیغه استغفار و توبه را انشاء و ادا کرد: «استغفر الله ربی و أتوب إلیه»
📿به خیال این که با گفتن «استغفر الله ربی و أتوب إلیه» انسان تائب میشود.
💟امیرالمؤمنین با تندی و شدت خیلی زیاد به او فرمود: تو آیا میدانی استغفار چیست؟ تو لفظ استغفار را با خود استغفار اشتباه کرده ای.
🖐خیلی انسان باید متعالی و انسان باشد تا توفیق توبه پیدا کند. بعد برایش تشریح کرد که در توبه چند رکن و شرط حال یا شرط تحقق یا شرط کمال هست.
☝️فرمود: شرط اول توبه پشیمانی کامل از کارهایی است که در گذشته انجام داده ای؛ یعنی به آن سو که میرفته ای، رویت را برگردانی.
2⃣شرط دوم تصمیم جدی بر این که برنگردی به حالت اول.
( #استاد_مطهری ادامه دارد💫 )
مردی در حضور علی (ع) آمد و صیغه استغفار و توبه را انشاء و ادا کرد..✏️
( #قسمت_دوم ) 🌷
3⃣شرط سوم این که حقوقی که از مردم در زمانی که معصیت کرده ای بر عهده تو هست باید به صاحبانش برگردانی.
4⃣چهارم این که حقوق خدا را که ترک کردهای جبران کنی.
5⃣پنجم (بیشتر شاهد من بر سر این شرط پنجم است) این که خودت را مجازات کنی؛ یعنی آن قوای عاصی وجود خودت را مجازات کنی؛ انقلاب کنی. انقلاب بدون مجازات امکان پذیر نیست.
⚠️حال چگونه؟ این گوشتهای بدن تو که از معصیت و در حال معصیت روییده همه را آب کنی.
💧این گوشتهایی که الآن در بدن توست گوشتهای معصیت است. حرام خوردی و این گوشتها در بدن تو روییده است. اینها را باید آب کنی.
6⃣ششم: تو لذت معصیت و تخلف و لذت کار بد را زیاد چشیدی، باید این را هم جبران کنی.
🌀مدتها بر خودت سخت بگیری و رنج طاعت را متحمل بشوی. چه شبها بوده که تو گذرانده ای در حالی که برای تو شب سَمور بوده است 1 و در کنار تو افرادی بودهاند که گرسنه و فقیر خوابیدهاند.
( #استاد_مطهری ادامه دارد 💫 )
مردی در حضور علی (ع) آمد و صیغه استغفار و توبه را انشاء و ادا کرد..✏️
( #قسمت_سوم_و_آخر ) 🌷
📛آن لذتهای آن معصیتها را که چشیدی حالا باید شبهای متوالی بر عکس، خودت را به رنج بیفکنی، به خود گرسنگی بدهی، رنج زحمت و محنت و خدمت دیگران را متحمل بشوی. آنوقت است که تو یک تائب واقعی هستی.
👌به همین دلیل است که قرآن در آیات متعددی بعد از کلمه «تاب» کلمه «أَصْلَحَ» را آورده است: ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ 2 . این «تابَ و اَصْلَحَ» معادل است با آنچه که ما امروز آن را دوره نفی و انکار و دوره سازندگی مینامیم.
😔انسان در مرحله اول باید توبه کند، حالت و وضع گذشته خودش را نفی کند، خراب کند و در هم بکوبد، آثار آن را از بین ببرد با انقلابی که نامش توبه است ولی به این قناعت نکند؛
🙂بعد، از نو درستش را بسازد. اصلاح بعد از آن است که انقلاب صورت میگیرد. بازسازی بعد از خراب کردن آن بنای فاسد و خرابی است که در گذشته بوده است.
👈اینها که مثال زدم مثال برای انقلابهای فردی بود که همه را هم به طور خلاصه عرض کردم.
📚 #استاد_مطهری، انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص11، 12 ✨
🔻 امت ها زندگی و مرگ دارند 🔻📊
ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند ... 💯⤵️
( #قسمت_اول ) با ما همراه باشید 🌷
در قرآن آیات زیادی داریم که همین مطلب را بیان میکند که امتها زندگی و مرگ دارند. ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند. معنای اینکه «امتی بمیرد» این نیست که افرادش همه یکسره اعدام شوند، مثلا در یک بلای آسمانی یا در اثر یک جنگ از بین بروند، بلکه ممکن است امتی بمیرد بدون آنکه یک فرد از افراد آن امت مرده باشد. و قرآن برای موت امتها یک حساب قائل است. همین طور که یک فرد مرگش روی یک حساب است و اگر اجل و پایان عمر یک فرد برسد دیگر خواه ناخواه میمیرد خواه اجلش اجل مسمى باشد یا اجل غیر مسمى؛ یعنی یک انسان یک لحظه ای میرسد که آن لحظه به هر حال دیگر لحظه مرگ اوست؛ جامعهها هم یک لحظه ای میرسد که آن لحظه، لحظه مرگ آن جامعه هاست. عرض کردم، مرگ یک جامعه معنایش این نیست که حتما افراد آن جامعه هم باید بمیرند.
این نظیر آن حرفی است که امروز درباره مرگ تمدنها و مرگ فرهنگها میگویند، چون یک تمدن و یک فرهنگ برای یک مردم همان روح آن مردم را تشکیل میدهد. اگر لحظه ای برسد که عمر آن فرهنگ به پایان رسیده باشد و فرهنگ زندهتر و قوی تری به او هجوم بیاورد و آن فرهنگ را ریشه کن کند روح آن ملت را از آنها گرفته. وقتی روح آن ملت را از آنها گرفت آن ملت از نظر روح اجتماعی دیگر مردند.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
🔻 امت ها زندگی و مرگ دارند 🔻📊
ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند ... 💯⤵️
( #قسمت_دوم ) با ما همراه باشید 🌷
مثلا الآن ما مردم ایران که مسلمانیم و مورد هجوم فرهنگ غربی قرار گرفته ایم، اگر فرهنگ غربی همان طور که در ابتدا پیش رفت پیش میرفت، آنچنان که در دوره رضاخان شروع کرده بود به بلعیدن فرهنگ خود ما، فرهنگ بومی و اصیل ما یعنی آن چیزی که حیات و روح و هویت و منش اجتماعی ما را تشکیل میدهد، اگر موفق شده بود و این را میخورد و میبرد، باز ما به عنوان یک سلسله افراد بودیم اما به عنوان یک ملت واحد، دیگر نبودیم بلکه به منزله اشیائی بودیم که در هاضمه فرهنگ غرب هضم شده بودیم یعنی دیگر از خودمان هویت نداشتیم، مرگ ما رسیده بود و تمام شده بودیم. «من» به عنوان یک فرد، بودم ولی «ما» به عنوان یک جمع، دیگر نبودیم. { .text-justify }
ولی اینکه فرهنگ ما و ایدئولوژی ما در مقابل فرهنگ غرب (غرب به معنای اعم می گویم که شامل بلوک غرب و بلوک شرق هردو می شود) و فرهنگهای بیگانه مقاومت کرده، این نشانه زندگی ماست یعنی نشانه این است که روح جمعی ما زنده است و دارد مقاومت می کند.
آنوقت باید حساب کنیم ببینیم سال به سال [وضع ما چگونه است،[ حالا را با ده سال پیش و بیست سال پیش و سی سال پیش مقایسه کنیم ببینیم از وقتی که در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه قرار گرفتیم تدریجا چگونه شده، آیا مرتب ضعیف تر و ضعیف تر شده ایم و آن روح فرهنگ غربی در ما قوی تر و روح فرهنگ اسلامی در ما ضعیف تر شده است؟ در این صورت معلوم می شود که ما محکوم به مرگ هستیم. در طول فرض کنید پنجاه سال مث پنجاه درصد [فرهنگ خود را[ از دست داده ایم، تا پنجاه سال دیگر اگر به همین آهنگ پیش برود آن پنجاه درصد را هم از دست می دهیم.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
🔻 امت ها زندگی و مرگ دارند 🔻📊
ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند ... 💯⤵️
( #قسمت_سوم_و_آخر ) 🌷
تا پنجاه سال دیگر اگر به همین آهنگ پیش برود آن پنجاه درصد را هم از دست می دهیم. دیگر ما ملت مرده ای هستیم یعنی ما مردیم؛ ما به عنوان یک ملت زنده ای که بود مردیم، از نو تابع یک حیات دیگر شدیم، مثل یک گیاهی که خشک بشود ولی بعد به وسیله حیوانی تغذیه و جزء بدن آن حیوان شود؛ خودش دیگر مرده. { .text-justify }
...
این را هم اضافه کنم که اگر فرهنگی بر قومی هجوم بیاورد یا علت دیگری پیدا بشود که روح ملتی بمیرد، این به دو علت ممکن است. یکی اینکه آن روح، دیگر تاب مقاومت ندارد. دیگر اینکه این ملت شایستگی آن روح را ندارد، یعنی ملت دیگری همان روح را از نو پیدا میکند.
در سوره اعراف آیه ۳۴ میفرماید: «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ» برای هر امتی [^2] و هر جامعه ای اجلی و پایانی و زمان مرگی است، آن لحظه مرگشان که برسد نه یک ساعت [^3] تأخیر میافتد و نه یک ساعت جلو میافتد؛ یعنی در لحظه خودش، سر وقت خودش صورت میگیرد. عرض کردیم، این معنایش این نیست که افراد آن مردم از بین میروند؛ معنایش این است که مردم به عنوان یک امت و یک جامعه، دیگر از بین میروند، افرادش هم اگر باقی بمانند مثل یک گله ای است که بیصاحب مانده باشد که جلب گلههای دیگر میشوند.
#استاد_مطهری، انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه تاریخ ص87 الی90
من میخاهم اینجای کشتی را سوراخ کنم به کسی مربوط نیست... 💯⤵️
آزادی افراد تا چه حد است ⁉️
ایا جامعه هم آسیب میبیند ⁉️
( #قسمت_اول ) با ما همراه باشید🌷
مثل پیغمبر اکرم آن مثل معروف از پیغمبر اکرم در پیوستگی افراد جامعه به یکدیگر و در سرنوشت مشترک داشتن افراد جامعه با یکدیگر، بهترین مثلهاست. فرمود گروهی از مردم سوار کشتی شدند و دریا را طی میکردند. هر کسی سر جای خودش نشسته بود. فردی همان جایی را که نشسته بود شروع کرد به سوراخ کردن به عذر اینکه من سر جای خودم نشسته ام، اینجا جای من است، اختیار جای خودم را دارم، من میخواهم اینجا را سوراخ کنم به کسی مربوط نیست؛ من آنجایی که تو نشسته ای را که نمیخواهم سوراخ کنم، اینجایی که خودم نشسته ام میخواهم سوراخ کنم، این جای خودم است به تو مربوط نیست. بعد فرمود اگر دست او را گرفته بودند نه او غرق میشد و نه خود آنها.
این مثل برای این است که اگر یک فرد در جامعه گناه میکند، دارد به پیکر جامعه، به این کشتی جامعه که همه افراد در این کشتی سوار هستند آسیب میرساند و لهذا مسئله آزادی در آنچه که به جامعه آسیب میرساند معنی ندارد. عدهای مرتب میگویند آزادی آزادی، از این کلمه مقدس یا یکی از مقدسترین کلمهها استفاده میکنند. راست است آزادی، ولی اینها اغلب درباره آزادی اصالت فردی محض فکر میکنند که کأنه هر فردی سرنوشتش به خودش مربوط است و هیچ پیوستگی با افراد دیگر ندارد، بنابراین هر کسی اختیارش دست خودش است، هر کاری دلش میخواهد، بکند، به کسی مربوط نیست؛ آزاد است، آزادی است. بله آزادی است برای فرد در حدی که به جامعه ارتباط نداشته باشد و به جامعه ضربه نزند، اما آنجا که یک عمل از نظر فرد آزادانه ضربه به جامعه است، جامعه را فاسد میکند و کشتی جامعه را سوراخ و دچار خطر غرق میکند اینجا آزادی غلط است.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
من میخاهم اینجای کشتی را سوراخ کنم به کسی مربوط نیست... 💯⤵️
آزادی افراد تا چه حد است ⁉️
ایا جامعه هم آسیب میبیند ⁉️
( #قسمت_دوم ) با ما همراه باشید🌷
این آزادی مثل این است که کسی بگوید به من آزادی بدهید میخواهم آدمهای دیگر را بکشم. تو آزاد نیستی که افراد دیگر را بکشی. به همان دلیل که آزاد نیستی افراد دیگر را بکشی آزاد نیستی که طوری در جامعه سخن بگویی و عمل کنی که سخن و عمل و رفتار تو به جامعه آسیب برساند.
پس این مَثَل بهترین مَثَلهاست. مردمی که در یک جامعه زندگی میکنند باید بدانند مانند مردمی هستند که در یک کشتی سوارند، سرنوشت مشترک دارند. چرا سرنوشت مشترک دارند؟ چون جامعه قاعده و ضابطه کلی دارد نه جزئی. وقتی که در جامعه ای کاری شد که این جامعه مشرف به انهدام شد و لازمه این کار انهدام جامعه است، ضررش فقط به کسانی که موجبات انهدام جامعه را فراهم کردند نمیرسد، به همه افراد جامعه میرسد.
باز درست در مقام مَثَل با اندک اختلافی: اندام بدن دارای اعضاء و اجزاء و جهازات است و هر کدام کار مخصوص به خودش را دارد. چشم کار خودش را میکند، دست کار خودش را، پا کار خودش را، جهاز هاضمه کار خودش را و جهاز تنفس کار خودش را میکند؛ آیا یکی از این اعضا یا یکی از این جهازات میتواند بگوید من آزادم، اختیار خودم را دارم، کار خودم را میکنم، به شما چه مربوط؟ جهاز هاضمه بگوید من اختیار خودم را دارم هر چه دلم میخواهد بخورم میخورم! این جور نیست. اگر یک غذای سمی را بخوری عکس العملش در همه بدن پیدا میشود یعنی همه بدن ناراحت میشود.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد ✨ ⤵️
( #قسمت_دوم ) 🌷
✨امام فرمود: گر مدّعی شوی که تو و خدا با هم صاحب این استطاعت و قدرت هستید، تو را میکشم (زیرا خود را شریک خدا و همدوش و همکار با خدا فرض کردهای، و این کفر است)
☝️و اگر بگویی بدون خدا صاحب این استطاعت هستی، باز تو را میکشم
(زیرا خود را مستقل و بینیاز از خدا فرض کردهای؛ این نیز کفر است،
⚠️زیرا استقلال در هر شأنی از شؤون مستلزم استقلال در ذات و منافی با امکان ذاتی و مستلزم وجوب ذاتی است).
🧔سائل پرسید پس چه بگویم؟ فرمود:
🖊انّک تملکها باللّه الّذی یملکها من دونک. فان یملّکها ایاک کان ذلک من عطائه، و ان یسلبکها کان ذلک من بلائه، هو المالک لما ملکک و القادر علی ما علیه اقدرک.
👈تو به مشیت و اراده حقّ صاحب استطاعت میباشی، در حالی که در همین حال خداوند صاحب مستقلّ این استطاعت است.
{ #ستاد_مطهری ادامه دارد💫}
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد ✨ ⤵️
( #قسمت_سوم ) 🌷
👌(یعنی تو صاحب این استطاعتی، امّا صاحب متّکی به غیر و غیر قائم به ذات؛ و امّا او صاحب همین استطاعت است. امّا صاحب قائم بالذّات و غیر متکی به غیر.)
☝️اگر به تو استطاعت میدهد، این استطاعت تو عطیه اوست و اگر از تو سلب میکند، تو را در بوته آزمایش قرار میدهد.
✨در عین حال باید بدانی آنچه به تو تملیک میکند در عین اینکه به تو تملیک میکند، خودش مالک اوست.
‼️تو را به هر چه قادر میسازد باز تحت قدرت خود اوست و از تحت قدرت او خارج نمیشود.
🖇خلاصه مضمون حدیث این است که هر اثری در عین اینکه به مؤثّر خود مستند است، به خداوند مستند است؛
{ #ستاد_مطهری ادامه دارد💫}
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد ✨ ⤵️
( #قسمت_چهارم_و_آخر ) 🌷
⚠️اگر آن اثر را به فاعل و مؤثّر عادی و طبیعی وی نسبت دهیم، او را به فاعل غیر قائم بالذّات او نسبت دادهایم
⚠️و اگر به خداوند نسبت دهیم، او را به فاعل قائم بالذّات او نسبت دادهایم.
👈خداوند به موجودات خاصیت تأثیر و امکان تأثیر میدهد و عطا میکند. امّا عطا و تملیک الهی با عطا و تملیک بشر که چیزی را به کس دیگر تملیک میکند یا میبخشد متفاوت است.
☝️تملیک یا اعطای بشر چیزی را، مستلزم خروج آن شیء است از ملک تملیک کننده یا بخشنده، و تا از ملکیت او خارج نشود به ملکیت دیگری در نمیآید.
🔰امّا تملیک و اعطای خداوند با حفظ و بقای مالکیت خداوند منافات ندارد،
بلکه شأنی از شؤون و مظهری از مظاهر مالکیت خداوند است.
👌خداوند به همه اشیاء تأثیر و اثر میبخشد و تملیک میکند و در عین حال، خود مالک بالاستقلال همه تأثیرها و اثرهاست.
📗اخبار و احادیث زیادی به این مضمون یا قریب به این مضمون هست که نمیتوانیم همه آنها را در این رساله ذکر کنیم و شرح دهیم.
📚 #استاد_مطهری، انسان و سرنوشت،
ص104، 105، 106 ✨