✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_آدم_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈اندوه شديد آدم عليه السلام، و دلدارى خداوند
🌴قابيل جنايتكار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم عليه السلام پرسيد: هابيل كجاست؟
🌴قابيل گفت: من چه مى دانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودى كه سراغش را از من مى گيرى؟!
🌴آدم عليه السلام كه از فراق هابيل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بيابانها نهاد تا او را پيدا كند. همچنان سرگردان مى گشت اما چيزى نيافت. تا اين كه دريافت كه او به دست قابيل كشته شده است، با ناراحتى گفت: لعنت بر آن زمينى كه خون هابيل را پذيرفت.(اين زمين، در ناحيه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است.(بحار، ج 11،ص 228))
🌴از آن پس آدم عليه السلام از فراق نور ديده و بهترين پسرش، شب و روز گريه مى كرد، و اين حالت تا چهل شبانه روز ادامه يافت.(تفسير نور الثقلين، ج 1،ص 612)
🌴آدم عليه السلام در جستجوى ديگر، قتلگاه هابيل را پيدا كرد و طوفانى از غم در قلبش پديدار شد. آن زمين را كه خون به ناحق ريخته پسرش را پذيرفته، لعنت نمود، و نيز قابيل را لعنت كرد. از آسمان ندايى خطاب به قابيل آمد كه لعنت بر تو باد كه برادرت را كُشتى...
🌴حضرت آدم عليه السلام بسيار غمگين به نظر مى رسيد و آه و ناله اش از فراق پسر عزيزش بلند بود. و شكايتش را به درگاه خدا برد، و از او خواست كه ياريش كند و با الطاف مخصوص خويش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد.
🌴خداوند مهربان به آدم عليه السلام وحى كرد و به او بشارت داد كه: آرام باش، به جاى هابيل، پسرى را به تو عطا كنم كه جانشين او گردد.
🌴طولى نكشيد كه اين بشارت تحقق يافت، و حوا عليه االسلام داراى پسر پاك و مباركى گرديد. روز هفتم اين نوزاد، خداوند به آدم عليه السلام چنين وحى كرد: اى آدم! اين پسر از ناحيه من به تو هِبَه (بخشش) شده است، نام او را هبة الله بگذار. آدم عليه السلام از وجود چنين پسرى خشنود شد، و نام او را هبة الله گذاشت.(بحار، ج11،ص 230 و231)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_نوح_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈سام؛ وصى حضرت نوح عليه السلام
🌴از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: حضرت نوح عليه السلام بعد از فرود آمدن از كشتى، پنجاه سال(به نقلى پانصد سال) عمر كرد و در اواخر عمر، جبرئيل بر او نازل شد و گفت: اى نوح! نبوت خود را به پايان رساندى و ايام عمرت سپرى شد. اسم اكبر و ميراث علم و آثار علم نبوت را كه همراه تو است به پسرت سام واگذار كن، زيرا من زمين را بدون حجت و عالِم آگاه و مطيع كه پس از تو الگوى نجات مردم تا عصر پيامبر بعد باشد قرار نمى دهم.
🌴سنت من اين است كه براى هر قومى، هادى و راهنمايى برگزينم تا سعادتمندان را به سوى حق هدايت كند و كامل كننده حجت براى متمردان تيره بخت باشد.
🌴حضرت نوح عليه السلام اين فرمان را اجرا كرد، و سام را وصى خود ساخت. همچنين فرزندان و پيروانش را به آمدن پيامبرى به نام هود عليه السلام بشارت داد و وصيت كرد وقتى هود عليه السلام ظهور كرد، از او پيروى كنند، نيز وصيت نمود هر سال يك بار وصيت نامه را بگشايند و بخوانند و همان روز را روز عيد خود قرار دهند. (بحار، ج 11،ص288و 289)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_صالح_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈عذاب فراگير و همگانى چرا؟
🌴با اين كه يك نفر ناقه صالح را پى كرد، و چند نفر با او همدست بودند تا شتر كشته شود، و عده اى نيز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولى چرا همه آنها از كوچك و بزرگ، زن و مرد (جز صالح عليهالسلام و مؤمنان)به هلاكت رسيدند؟ و چرا خداوند در آيه 14 سوره شمس با تعبير فَعَقَرُوها؛ جمعى ناقه را پى كردند. كشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به يك فرد؟!
🌴زيرا همه آنها به اين جنايت رضايت داشتند، و كسى كه به جنايتى راضى باشد، در آن شركت نموده است.
🌴چنان كه اميرمؤمنان على عليه السلام در فرازى از يكى از خطبه هايش مى فرمايد: ناقه صالح را تنها يك نفر به هلاكت رسانيد، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا كه همه آنها به اين امر رضايت دادند.(نهج البلاغه، خطبه 201)
💥پایان داستان حضرت صالح علیه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ابراهیم_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
مذاكرات رو در روى ابراهيم عليه السلام با نمرود، و محكوم شدن نمرود
آوازه مخالفت ابراهيم با طاغوت پرستى و بت پرستى در همه شكلهايش در همه جا پيچيد، و به عنوان يك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود كه از همه بيشتر در اين باره، حساس بود فرمان داد بى درنگ ابراهيم را به حضورش بياورند، تا بلكه از راه تطميع و تهديد، قفل سكوت بر دهان او بزند، ابراهيم را نزد نمرود آوردند.
نمرود بر سر ابراهيم فرياد زد و پس از اعتراض به كارهاى او گفت:
خداى تو كيست؟
ابراهيم: خداى من كسى است كه مرگ و زندگى در دست اوست.
نمرود از راه سفسطه و غلط اندازى وارد بحث شد، و گفت: اى بى خبر! اين كه در اختيار من است، من زنده مى كنم و مى ميرانم، مگر نمى بينى مجرم محكوم به اعدام را آزاد مى كنم، و زندانى غير محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام مى نمايم.
آن گاه دستور داد يك شخص اعدامى را آزاد كردند، و يك نفر غير محكوم به اعدام را اعدام نمودند.
ابراهيم بى درنگ استدلال خود را عوض كرد و گفت: تنها زندگى و مرگ نيست بلكه همه جهان هستى به دست خدا است، بر همين اساس، خداى من كسى است كه صبحگاهان خورشيد را از افق مشرق بيرون مى آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو مى برد، اگر راست مى گويى كه تو خداى مردم هستى، خورشيد را به عكس از افق مغرب بيرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.
نمرود در برابر اين استدلال نتوانست غلط اندازى كند، آن چنان گيج و بهت زده شد كه از سخن گفتن درمانده گرديد.(200)
نمرود ديد اگر آشكارا با ابراهيم دشمنى كند، رسوائيش بيشتر مى شود، ناچار دست از ابراهيم كشيد تا در يك فرصت مناسب از او انتقام بگيرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهيم بترسانند و دور سازند.(201)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یوسف_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈بى شرمى زليخا در پاسخ به اعتراض زنان مشهور
🌴ماجراى عشق و دلباختگى زليخا به غلام خود، و روابط ساختگى او و آلودگى او، كم كم از حواشى كاخ توسط بستگان به بيرون رسيد؛ و اين موضع دهان به دهان گشت تا نقل مجالس شد. زنان مصر، به ويژه بانوان پولدار دربار كه با زليخا رقابتى هم داشتند اين موضوع را با آب و تاب نقل مى كردند و زليخا را ملامت و سرزنش مى نمودند و مى گفتند: زليخا با آن مقام، دلباخته غلام زيردستش شده، و مى خواسته از او كام بگيرد.
🌴زليخا از اين انتقادات بانوان مطلع شد، ولى نقشه ماهرانه اى در ذهن خود طرح كرد، تا با آن نقشه نيرنگ آميز، بانوان را مجاب كند.
🌴آنان را (كه از بزرگان و اشراف زادگان بودند)به كاخ دعوت كرد. مجلس باشكوهى ترتيب داد؛ متكاهايى در دور مجلس گذاشت تا به آنها تكيه كنند و به هر يك كاردى براى پاره كردن ميوه ها داد. وقتى كه مجلس از هر نظر مرتب شد، فرمان داد غلامش (يوسف) وارد مجلس شود.
🌴به راستى يوسف در اين بحران چه كند؟ اكنون غلام است؛ بايد از خانم خود اطاعت كند. زليخا هم گويا آزادى مطلق دارد. همسر بى غيرتش اصلا در قيد اين حرفها نيست تا او را از اين كارها منع كند. به فرمان زليخا، يوسف ماه چهره وارد آن مجلس شد. بانوان مجلس تا چشمشان به او افتاد، همه چيز را فراموش كردند، حتى با كاردهايى كه در دست داشتند عوض بريدن ميوه ها، دستهاى خود را بريدند🍃وَ قَطَّعنَ اَيدِيَهُنَّ🍃(يوسف/31)
🌴يوسف با يك دنيا حيا و عفت، در مجلس قرار گرفته و اصلا به بانوان اعتنا نمى كند. بانوان هم درباره يوسف گفتند:
🍃حاشَ للهِ ما هذا بَشَراً اءنْ هذا الّا مَلكٌ كَريمٌ؛🍃
✨حاشا كه اين بشر باشد، بلكه او فرشته اى زيبا و با شكوه است.(يوسف/31)✨
🌴وضع مجلس غير عادى شد. بانوان چون مجسمه اى بى روح در جاى خود خشك شدند.
🌴زليخا از دگرگونى مجلس، بسيار شاد گرديد. ملامت بانوان را به خودشان برگردانيد و گفت:
🍃فَذلِكُنَّ الَّذِى لُمتُنِّى فيهِ؛🍃
اين بود آن جوانى كه مرا به خاطر او ملامت مى كرديد.
🌴هر چه كردم اين غلام كمترين تمايلى به من نشان نداد، كار را به جاى باريكى رساندم، سرانجام فرار كرد تا پيشنهاد مرا رد كند.
🌴اينك ملاحظه كنيد ببينيد بى شرمى تا چه اندازه! زليخا چقدر بى حيايى كرد. در همان مجلس پيش آن بانوان نگفت از آلودگى سابقم پشيمانم، بلكه آشكارا به آلودگى خود اقرار نمود.(مجمع البيان، ذيل آيات 30 تا 33 سوره يوسف)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈امانتدارى و پاكدامنى موسى عليه السلام
🌴دختران نزد پدر پير خود كه حضرت شعيب عليه السلام (پيامبر) بود،بازگشتند و ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى عليه السلام فرستاد و گفت: برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم.
🌴صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام بر ميداشت نزد موسى عليه السلام آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسى عليه السلام به سوى خانه شعيب عليه السلام حركت كرد، در مسير راه، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مى كرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حركت مى داد، موسى عليه السلام به او گفت: تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه نمى كنيم.
🌴صفورا پشت سر موسى عليه السلام آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب عليه السلام رسيدند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈داوود عليه السلام بر سر كوه عرفات
🌴مراسم عرفات بود. حاجى ها سراسر اطراف كوه عرفات را فراگرفته بودند، و به دعا و مناجات اشتغال داشتند. از امام صادق عليه السلام نقل شده فرمود:
🌴حضرت داوود عليه السلام وارد سرزمين عرفات شد، و تصميم گرفت بالاى كوه برود و در همان جا تنها به عبادت خدا مشغول گردد (شايد مى خواست ادب در دعا را رعايت كند، زيرا در كنار مردم، صداهاى مختلف در داخل هم مى شدند و مخلوط مى گشتند) بالاى كوه رفت و در آن جا به دعا و مناجات پرداخت.
🌴پس از پايان اعمال، جبرئيل از سوى خداوند نزد او آمد و گفت: پروردگارت مى گويد: چرا بر بالاى كوه رفتى، آيا گمان بردى كه صداى كسى بر من پنهان مى ماند؟
🌴سپس جبرئيل او را به قعر درياى جده برد. در آن جا سنگى بزرگ را ديد. آن را شكست. ناگاه كرمى در ميان آن سنگ ديده شد. آن كرم گفت: اى داوود! پروردگارت مى فرمايد: من صداى اين كرم را در دل اين سنگ كه در قعر اين دريا است مى شنوم، آيا گمان مى كنى كه صداى كسى از من پنهان بماند؟(بحار، ج 14،ص 16)
ادامه دارد...
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_سلیمان_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈شكايت پيرزن از باد
🌴خداوند سليمان عليه السلام را بر همه موجودات مسخر كرده بود. روزى پيرزنى كه بر اثر وزش باد از بام به زمين افتاده بود و دستش شكسته بود نزد سليمان آمد و از باد شكايت كرد.
🌴حضرت سليمان عليه السلام باد را طلبيد و شكايت پيرزن را به او گفت. باد گفت: خداوند مرا فرستاد تا فلان كشتى را كه در حال غرق شدن بود، به حركت در آورم و سرنشينان آن را نجات دهم. در بين راه، به اين پيرزن كه بر پشت بام بود برخوردم، پاى او لغزيد و از بام به زمين افتاد و دستش شكست. (من چنين قصدى نداشتم، او در راه من بود و چنين اتفاقى افتاد ).
🌴حضرت سليمان عليه السلام از قضاوت در اين مورد درمانده شد و عرض كرد: خدايا چگونه در مورد باد قضاوت كنم؟.
🌴خداوند به او وحى كرد: به هر اندازه كه به آن پيرزن آسيب رسيده، به همان اندازه (مزد درمان آن را) از صاحبان آن كشتى كه به وسيله باد از غرق شدن نجات يافته اند بگير و به آن پيرزن بده، زيرا به هيچ كس در پيشگاه من نبايد ستم شود.(محاسن برقى، ج 1،ص 2 - 3)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈كارگران ،بهترين انسانها
🌴حواريون كه همواره همراه حضرت عيسى عليه السلام در سفرها بودند، هرگاه گرسنه يا تشنه مى شدند به فرمان خدا غذا و آب براى آنها آماده مى شد. آنها اين جريان را براى خود افتخارى بزرگ مى دانستند. روزى در اين رابطه، از حضرت عيسى عليه السلام پرسيدند: آيا كسى بالاتر از ما پيدا مى شود؟
🌴حضرت عيسى عليه السلام پاسخ داد:
🍃نَعَم اَفضَلُ مِنكُم مَن يَعمَل بِيدِهِ وَ يَأكُلِ مِن كَسبِهِ🍃
✨آرى، بهتر از شما كسى است كه زحمت بكشد و از دسترنج خودش بخورد.✨
🌴حواريون پس از اين پاسخ، به شستشوى لباس مردم و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند.(مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 448)
🌴و به اين ترتيب به كار و كوشش پرداختند و از اجرت كارشان، هزينه زندگى خود را تأمين مى نمودند و عملا به همه مردم اين درس را آموختند كه كار و كوشش عار و ننگ نيست، بلكه از عبادت برتر است.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_یازدهم
👈محاصره اقتصادی
🌴مشرکان قریش برای اینکه پیامبر(ص) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند عهدنامه ای نوشتند و امضا کردند که بر طبق آن باید قریش ارتباط خود را با محمد(ص) و طرفدارانش قطع کنند. با آنها زناشویی و معامله نکنند. درهمه پیش آمدها با دشمنان اسلام هم دست شوند.
🌴این عهدنامه را در داخل کعبه آویختند و سوگند خوردند متن آنرا رعایت کنند. ابوطالب حامی پیامبر (ص)از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره ای که به نام “شعب ابی طالب ” است ساکن شوند و از بت پرستان دور شوند.
🌴مسلمانان در آنجا در زیر سایبان ها زندگی تازه را آغاز کردند و برای جلوگیری از حمله ناگهانی آنها برجهای مراقبتی ساختند. این محاصره سخت سه سال طول کشید. تنها در ماههای حرام(رجب – محرم – ذیقعده – ذیحجه) پیامبر (ص) و مسلمانان از “شعب” برای تبلیغ دین و خرید اندکی آذوقه خارج می شدند ولی کفار(بخصوص ابولهب)اجناس را می خریدند و یا دستور می دادند که آنها را گران کنند تا مسلمانان نتوانند چیزی خریداری نمایند. گرسنگی وسختی به حد نهایت رسید.
🌴اما مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزی از طریق وحی پیامبر(ص) خبردار شد که عهد نامه را موریانه ها خورده اند و جز کلمه “بسمک اللهم ” چیزی باقی نمانده . این مطلب را ابوطالب در جمع مشرکان گفت.وقتی رفتند و تحقیق کردند به صدق گفتار پیامبر پی بردند و دست از محاصره کشیدند.
🌴مسلمانان نیز نفسی براحت کشیدند… اما پس از چند ماهی خدیجه همسر با وفا و ابوطالب حامی پیغمبر(ص)دار دنیا را وداع کردند و این امر بر پیامبر گران آمد. بار دیگر اذیت و آزار مشرکان آغاز شد.
ادامه دارد....
@a_l_mim