eitaa logo
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
6.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
218 ویدیو
52 فایل
❕بزرگترین مجموعه محتوایی پاسخ به شبهات در فضای مجازی ! 🔶 پاسخگویی توسط اساتید حوزه با سبکی نوین !!! طرح شبهه و سوال : @poorseman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 👇 ❕حال آنچه مورد اشکال قرار گرفته است نقلی از کتاب کافی است که ملحد گمان کرده است که اهل بیت علیهم السلام نیز به نزول خداوند به آسمان دنیا بوده اند . 🔸سهل بن زیاد نقل می کند از محمد بن عیسی که می گوید که به امام هادی علیه السلام نامه نوشتم که برخی برای ما روایت می کنند که خداوند در مکانی غیر مکان دیگر است و او بر عرش نشسته است و نیمه شب ها به آسمان دنیا نازل می شود ... ❕امام علیه السلام در پاسخ نوشت ؛ « علم این امور به نزد خداست و او کننده امور به بهترین شکل است » 👌در ادامه امام علیه السلام با رد این عقیده که خداوند به آسمان دنیا می آید و مکانی دیگر از وجودش خالی می شود ،نوشت ؛ « بدان زمانی که خداوند در آسمان دنیا باشد به همان صورت در عرش است ( و زمام امور عالم را به دست دارد ) و تمام اشیاء در برابر علم و قدرت و ملک و احلطه خداوند یکسان است » 📚الکافی ج 1 ص 314 🔸نخست باید توجه داشت که این روایت سندا ضعیف است زیرا راوی آن سهل بن زیاد است که که درباره او می نویسد ؛ « در حدیث ضعیف است و به او اعتمادی نیست .احمد بن محمد بن عیسی شهادت داده که او غالی و کذاب بوده و او را از قم به ری اخراج کرده بود » 📚رجال نجاشی ص185 👌از سوی دیگر روایت نزول خداوند را تایید نکرده است بلکه تصریح کرده است که هیچ مکانی از وجود خداوند خالی نیست و او نسبت به همه اشیاء احاطه دارد و زمانی که مثلا در آسمان دنیا باشد به همان نسبت در عرش و در نزد تمام اشیاء است و هیچ مکانی از او خالی نیست و او همه جا است . ❕ممکن است بعضى حضور خداوند را در همه جا، مثلا با حضور نیروى جاذبه در کل جهان مادى یا حضور «اتر» (ماده فرضى بی وزن و بى رنگى که همه جهان را پر کرده و حتّى در خلأ نیز وجود دارد) خیال کنند، در حالى که همه اینها، از قبیل وجود در مکان است، و مفهوم اش این است که در هر گوشه اى از جهان قسمتى از امواج جاذبه یا ذرّاتى از اتر وجود دارد، و لازمه این مطلب وجود اجزاء ترکیبى از یک سو، و نیاز به مکان از سوى دیگر است. 🗯در حالى که مفهوم حضور خداوند در تمام جهان این است که او مافوق مکان است، و به همین دلیل هیچ نسبت به او دورتر از مکان دیگر نیست . ❗️اگر بخواهیم مثالى - هرچند ناقص - براى این معنا در نظر بگیریم، باید آن را تشبیه به حضور معادلات علمى و مسائل عقلى در همه جا بدانیم. 🔷مثلا مى گوییم: کل بزرگتر از جزء است، و اجتماع نقیضین ممکن نیست، و دو ضرب در دو مساوى با چهار است. این قبیل قضایا در زمین، در کره ماه، در کره مریخ، در ماوراء کهکشان ها همه جا صدق مى کند. در تمام این مکان ها، کل بزرگتر از جزء است، و در تمام این کرات، اجتماع غیر ممکن است، و در عین حال مکان و محلّى براى آنها نیست. 📚پیام قرآن ج 4 ص 302 🔸امام کاظم علیه السلام فرمود ؛ « خداوند از ازل وجود داشته بدون زمان و مکانی و الان نیز همان گونه است هیچ مکانی از او خالی نیست در عین حال هیچ مکانی را نمی کند و در هیچ مکانی حلول نمی کند» 📚توحید صدوق، ص310 https://t.me/joinchat/AAAAADwfNBg2bGR7EMl2NA http://eitaa.com/joinchat/304152577C9f840da185 https://sapp.ir/poorseman
🤔 ❔یک روحانی گفته پیامبر ص در جنگی آب نبود و از انگشتانش آب جاری کرد و به داد آیا صحیح است یا نه ❗️آیا چنین چیزی عقلا صحیح است ❕❕ 💠💠 👌علی علیه السلام فرمود ؛ « چون حضرت رسول در حديبيه فرود آمد و اهل مكه او را محاصره كردند، اصحاب آن حضرت از تشنگى شكايت كردند، چهارپايان ايشان از تشنگى نزديك بود هلاك شوند، پس فرمودند كه ظرفى آوردند، و دست مبارك خود را در ميان آن گذاشت و آب از ميان جارى شد و آن قدر آمد كه همه سيراب شديم و چهارپايان سيراب شدند و مشکهاى خود را پر كرديم. و باز در حديبيه آب ناياب شد و در آن موضع چاهى بود خشك شده بود پس تيرى از جعبه خود بيرون آورد و به دست براء بن عازب داد و گفت: ببر اين تير را و در ميان چاه خشك نصب كن، چون چنان كرد دوازده چشمه از زير آن تير روان شد. و در روز ميضاة عبرتى و علامتى مانند سنگ موسى براى منكران پيغمبرى او ظاهر شد كه آب نداشتند و تشنه بودند و به وضو محتاج بودند، پس ظرف وضو را طلبيد و دست معجز آثار خود را ميان ظرف استوار كرد، پس آب جارى شد و بلند شد تا آنكه هشت هزار نفر وضو ساختند و سيراب شدند و چهارپايان را آب دادند و آنچه توانستند برداشتند. » 📚الاحتجاج ج 1 ص 497 _ 536 _ حیاه القلوب ، ج 3 ص 465 🔸در نقل دیگری علی علیه السلام فرمود ؛ « با رسول خدا بيرون رفتيم در يكى از غزوات و به منزلى رسيديم كه در آن منزل آب نبود و مردم تشنه بودند، حضرت رسول ظرفى طلبيد كه در آن اندك آبى بود و دست مباركش را در ميان ظرف گذاشت، پس از ميان انگشتان آب جوشيد تا همه مردم و اسبان و شتران سيراب شدند و ظرفهاى خود را پر كردند و در لشكر آن حضرت دوازده هزار شتر و دوازده هزار اسب بود و مردم سى هزار نفر بودند » 📚قصص الانبیاء ، راوندی ص 313 ❕به روايت ديگر: فرمود گودالى كندند و نطعى در ميان آن گودال افكندند و دست مبارك خود را بر روى نطع گذاشت و فرمود اندك آبى بر روى دست آن حضرت ريختند و نام خدا برد پس آب از ميان انگشتان جوشيد ؛ 📚مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 144 🔸علامه مجلسی می گوید ؛ « اين قصه به طرق متعدده وارد شده و از معجزات متواتره است » 📚حیاه القلوب ج 3 ص 593 _ دلائل النبوه ج 4 ص 121 _ الوفاء باحوال المصطفی ص 92 _ شرح الشفا ج 1 ص 592 ❕از سالم بن ابى الجعد و غير او خاصه و عامه روايت كرده اند كه گفت ؛ « در روز بيعت شجره ما هزار و پانصد نفر بوديم و بسيار تشنه شديم، پیامبر اسلام آبى طلبيد در ميان ظرفى و دست مبارك خود را در ميان آب فرو برد، پس آن آب از ميان انگشتان دريا نشانش مانند چشمه جارى شد و آن قدر آب آمد كه همه ما را كافى بود و اگر صد هزار تن مى بوديم همه را كفايت مى نمود » 📚 مجمع البيان ج 5 ص 110 _ البداية و النهاية ج 4 172. ❕علمای اهل سنت نیز بارها وبارها این نحو از معجزه را برای پیامبر گرامی نقل کرده اند ؛ 📚صحیح بخاری ج6 ص38 _ مسند احمد ج5 ص298 _ سنن ترمذی ج2 ص78 _ طبقات ابن سعد ج1 ص98 قسم 1 _تاریخ بغداد ج12 ص287 و ... 🔸برخی می گویند چنین معجزاتی از امور محال است و مورد قبول ما نمی باشد . اینان توجه ندارند که معجزه به معناى انجام يك محال عقلى نيست، زيرا محال عقلى (خواه محال ذاتى باشد مانند اجتماع و ضدين در محل واحد و در زمان واحد، يا محال بالغير مانند كارى كه وجود آن سرانجام منتهى به يك محال عقلى مى شود) به حكم عقل غير ممكن است، يا به تعبير ديگر از دايره قدرت بيرون باشد، يعنى اصولًا به كاربردن كلمه «قدرت» در مورد آن بى معناست، مثل اينكه پيامبرى بخواهد در آنِ واحد چيزى موجود باشد و موجود نباشد، و يا صخره عظيمى را در پوست يك تخم مرغ جا دهد بى آنكه صخره كوچك شود يا تخم مرغ بزرگ گردد، اين گونه پيشنهادها در درون خود تضادى را پرورش مى دهد، يعنى خود پيشنهاد غلط است و در حقيقت مفهومش اين است كه انسان چيزى را بخواهد و نخواهد (دقت كنيد). ❕بنابراين محالات عقلى نه در بحث اعجاز و نه در هيچ بحث ديگرى قابل طرح نيست، آنچه قابل طرح است محال عادى مى باشد، بنابراين معجزه فقط يك محال عادى است. يعنى طبق روال معمولى قانون علت و معلول چنين چيزى با اسباب و شرايط معمولى و با نيروى انسانى قابل نمى باشد، ولى هيچ مانعى ندارد كه با نيروى الهى حاصل گردد مانند معجزاتی که ذكر شد. 📚پیام قرآن ج 7 ص 270 https://t.me/joinchat/AAAAADwfNBg2bGR7EMl2NA http://eitaa.com/joinchat/304152577C9f840da185 https://sapp.ir/poorseman
💥 و پرواز با فيل گِلى ❕مستقيما به سراغ روايت ميروم تا ببينيم اين شاهكار روحانيون تشيع را روايت: قال: حدثنا شاذان بن عمر قال: حدثنا مرة بن قبيصة بن عبد الحميد قال: قال لي جابر بن يزيد الجعفي: رأيت مولاي الباقر(ع) وقد صنع فيلاً من طين فركبه وطار في الهواء حتى ذهب إلى مكة ورجع عليه، فلم أصدق ذلك منه حتى رأيت الباقر(ع) فقلت له : أخبرني جابر عنك بكذا وكذا ؟ فصنع فركب وحملني معه إلى مكة وردّني. : تعريف كرد كه: را ديدم كه با گِل يك ساخت و سوارش شد و به هوا پرواز كرد و با آن به مكه رفت و برگشت. اين حرف جابر را باور نكردم تا اينكه مود امام را ديدم و از او جريان را پرسيدم، او گفت: فيلى ساختم با آن به مكه پرواز كردم و برگشتم. : ١- دلائل الإمامة نوشته محمد بن جرير طبرى الشيعى صفحه ٢٢٠ باب في ذكر معجزاته ٢- مدينة المعاجز نوشته علامه سيد هاشم بحرانى جلد ٥ صفحه ١٠ باب ٦ 💠💠 👌نخست باید توجه کرد که نقل فوق سندا است ، چرا که این روایت از سوی سه راوی به نامهای ؛ « احمد بن منصور الرمادی _ شاذان بن عمر _ مره بن قصبیه بن عبد الحمید » نقل شده است هر سه مهمل و مجهول هستند . 📚تنقیح المقال ج 34 ص 317 _ مستدرکات رجال الحدیث ج 7 ص 399 🔸از ضعف سندی هم که بگذریم ، این روایت امر غیر ممکنی را ممکن نمی کند. حضرت مسیح نیز شبیه آن را انجام می داد چنان که خداوند از او نقل می کند که می گفت ؛ « من از گل ، چیزی به شکل می سازم ، سپس در آن می دمم و به فرمان خدا پرنده ای می گردد » ( آل عمران 49) 👌 در روایات ما آمده است که خداوند به امامان گرامی تمام انبیاء را داده است و آنان قادر بر انجام معجزات انبیاء گذشته بوده اند . 📚بحار الانوار ج27 ص29 باب 13 انهم یقدرون علی جمیع معجزات الانبیاء و ج26 ص159 باب 12 انهم اعطوا ما اعطاه الله الانبیاء ❕کسانی که می گویند چنین معجزاتی از امور است و مورد قبول ما نمی باشد ، توجه ندارند که معجزه به معناى انجام يك محال عقلى نيست، زيرا محال عقلى (خواه محال ذاتى باشد مانند اجتماع و ضدين در محل واحد و در زمان واحد، يا محال بالغير مانند كارى كه وجود آن سرانجام منتهى به يك محال عقلى مى شود) به حكم عقل غير ممكن است، يا به تعبير ديگر از دايره قدرت بيرون باشد، يعنى اصولًا به كاربردن كلمه «قدرت» در مورد آن بى معناست، مثل اينكه پيامبر یا امام بخواهد در آنِ واحد چيزى موجود باشد و موجود نباشد، و يا صخره عظيمى را در پوست يك تخم مرغ جا دهد بى آنكه صخره كوچك شود يا تخم مرغ بزرگ گردد، اين گونه پيشنهادها در درون خود تضادى را پرورش مى دهد، يعنى خود پيشنهاد غلط است و در حقيقت مفهومش اين است كه انسان چيزى را بخواهد و نخواهد (دقت كنيد). ❕بنابراين محالات عقلى نه در بحث اعجاز و نه در هيچ بحث ديگرى قابل طرح نيست، آنچه قابل طرح است محال عادى مى باشد، بنابراين معجزه فقط يك محال عادى است. يعنى طبق روال معمولى قانون علت و معلول چنين چيزى با اسباب و شرايط معمولى و با نيروى انسانى قابل نمى باشد، ولى هيچ مانعى ندارد كه با نيروى الهى حاصل گردد . 📚پیام قرآن ج 7 ص 270 Poorseman.ir @Rahnamye_Behesht https://sapp.ir/poorseman
🔸ادامه 👇 👌« جريان بازگشت خورشيد براى على عليه السلام پس از پيامبر گرامی چنين بود كه وقتى علی علیه السلام مى‏ خواست براى ورود به بابل از فرات بگذرد، بسيارى از ياران وى به ‏گذراندن چارپايان و وسايلشان [از فرات‏] پرداختند و وى با گروهى نماز عصر راخواند. ❕مردم هنوز عبور نكرده بودند كه خورشيد، غروب كرد و نماز بسيارى فوت شدو اكثر مردم، فضيلت نماز جماعت گزاردن به همراه وى را از دست دادند. [بنا براين،] در اين باره با هم گفتگو مى ‏كردند. 🔸هنگامى كه وى بحث آنان را در اين مورد شنيد، از خداوند عز و جل خواست كه‏ خورشيد را براى وى برگرداند تا همه يارانش براى گزاردن نماز عصر در وقت‏ آن، گرد آيند. 👌خداوند عز و جل، دعاى على عليه السلام را در باز گرداندن خورشيد، اجابت كرد و خورشيد درافق، با همان حالتى كه هنگام عصر داشت، پديدار شد. ❕هنگامى كه على عليه السلام سلام نماز را داد، خورشيد، غروب كرد و صداى شديدى از آن شنيده شد كه مردم را ترساند و آنان، تسبيح و تهليل‏ و استغفار و سپاس‏ خداوند را بر نعمتى كه براى آنان آشكار شده بود، فراوان به جاى آوردند. خبر اين موضوع در همه جا پيچيد و بين مردم، پخش شد.» 📚الإرشاد: ج 1 ص 346، روضة الواعظين: ص 145، إعلام الورى: ج 1 ص 351، المناقب لابن شهر آشوب: ج 2 ص 318 👌در اثبات اين گونه حوادث، مُحال نبودن آنها (به خاطر وجود نقل‏هاى استوار)، كافى است. بى‏ گمان، وقوع چنين حادثه ‏اى كه نمونه آن در تاريخ قطعا بوده است مانند معجزه شق القمر ، عقلًا مُحال نيست تا از دايره قدرت الهى بيرون باشد. بنا بر اين، پذيرفتن آن به گونه جريانى «خلاف عادت»، امّا بر اساس علل و عوامل موجود در هستى و با قدرت خداوندِ «سبب سازِ سبب‏ سوز»، چه مانعى دارد؟ 👌به بیان دیگر ؛ ❕کسانی که می گویند چنین معجزاتی از امور است و مورد قبول ما نمی باشد ، توجه ندارند که معجزه به معناى انجام يك محال عقلى نيست، زيرا محال عقلى (خواه محال ذاتى باشد مانند اجتماع و ضدين در محل واحد و در زمان واحد، يا محال بالغير مانند كارى كه وجود آن سرانجام منتهى به يك محال عقلى مى‏ شود) به حكم عقل غير ممكن است، يا به تعبير ديگر از دايره قدرت بيرون باشد، يعنى اصولًا به كاربردن كلمه «قدرت» در مورد آن بى‏ معناست، مثل اين‏كه پيامبر یا امام بخواهد در آنِ واحد چيزى موجود باشد و موجود نباشد، و يا صخره عظيمى را در پوست يك تخم مرغ جا دهد بى ‏آن‏كه صخره كوچك شود يا تخم مرغ بزرگ گردد، اين گونه پيشنهادها در درون خود تضادى را پرورش مى ‏دهد، يعنى خود پيشنهاد غلط است و در حقيقت مفهومش اين است كه انسان چيزى را بخواهد و نخواهد (دقت كنيد). ❕بنابراين محالات عقلى نه در بحث اعجاز و نه در هيچ بحث ديگرى قابل طرح نيست، آنچه قابل طرح است محال عادى مى ‏باشد، بنابراين معجزه فقط يك محال عادى است. يعنى طبق روال معمولى قانون علت و معلول چنين چيزى با اسباب و شرايط معمولى و با نيروى انسانى قابل نمى‏ باشد، ولى هيچ مانعى ندارد كه با نيروى الهى حاصل گردد . 📚پیام قرآن ج 7 ص 270 Poorseman.ir @Rahnamye_Behesht