#بسیجی بود
مث هزار تا بسیجی دیگِ
با یِ دس لباس خاکی و یِ کیف سبز برزنتی...
اولین بار بود که به جبهه میومد.
همان اولین بار هم، فرستادنش #تخریب
هنوز #اخلاق بچه های تخریب و #فرماندشون دستش نیومده بود.
یک روز دید فرمانده ی تخریب، #برادر_عبدالعلی_ناظم پور و دو سِ نفر از بچه ها دارن برا یکی از دوستاشون نقشه می کشن و #پتویی دست گرفته و پشت در سنگر #کمین نشستن. به محض این ک وارد سنگر شد ناغافل از پشت سر، پتو رو رو سرش انداختنو و ریختن رو سرش و تا بخورد کتکش زدند.
تعـ😳ـجب کرد.
دویـ🏃ـد جلو و داد🔊 و بیداد کرد که:
-ولش کنین... چی کارش دارید.
چی از جونش میخواین... بچه ی مردمو کشتین.
😱😱😱
همونی که زیر دست👊 و پا👣 افتاده بود و داشت کتک می خورد،
داد زد:
📣📣📣
-کمک...کمک...
😬😬😬
و دستشو برا کمک به طرف اون دراز کرد.
رزمنده ی تازه وارد هم به نیت کمک، دستشو گرفت که از زیر هیکل سنگین بچه ها نجاتش بده اونم ناغافل، یهو دستشو کشید و انداختش وسط،اونام ریختن سرشو تا بخورد کتکش زدند،
خیلی ناراحت😢 شد...
اما بعدها که اخلاقشون اومد دستش فهمید که:...
«این هم از #آداب و #رسوم #بچه_های_جنگ هست و یک جشنی دارند به نام جشن پتو...»
#طنز
#لبخند
#خنده
#شوخی
#لبخندهای_خاکی
#لبخند_های_خاکی
#شهدا_گاهی_نگاهی
#شهدا_شرمنده_ایم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#حدیث
#حدیث_روز
💢پیامبر اکرم (ص) :
🍃هرکس با ـنامحرمـ 😜ـشوخیـ و مزاح کند
به اندازه هر کلمهای که در §دنیا§ سخن گفته باشد خداوند هزار سال او را در زندان 🔥ـدوزخ° نگاه خواهد داشت.
📕#منبع :#ثواب_الاعمال
#نامحرم
#شوخی
#ارتباط
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
این #ادعای بزرگی است ولی اتفاق افتاده و #شوخی نیست.
این مطلب به تأئید حاج حسین خرازی رسیده است و #قول اوست که شهید زرین به وسیله #سلاح «#اس_وی_دی » چند هزار #دشمن_بعثی را به هلاکت رسانده و چندین #فرمانده #عراقی را از میان برداشته است.
او به تنهایی چندین تپه را #تصرف کرده است.
تپههایی را که زرین تصرف کرده به نام خودش نامگذاری کردهاند.
عبدالرسول زرین، به دلیل ترسی که در دل دشمن انداخته بود به «صیاد خمینی» معروف شده بود.
شهید خرازی در مورد دلاوریهای زرین عنوان کرده است: «انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود.» در جای دیگر هم او را «#گردان_تک_نفره_زرین» خطاب کرده بودند چون به اندازه یک #گردان موثر بود.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#بچه_مذهبی_ها_بخوانند
اول راه بودیم...
گفتن #فضای_مجازی !
گفتن شده #ابزار_تبلیغاتی_دشمن !
#بچه_مذهبی_ها #عقب نمونید!
"آنقدر #صفحه بسازید و #مطلب #نشر دهید و دینتان را به #عالم
نشان دهید که آنها عقب بکشند.."👊
اما چه شد!☹️
کم کم #صفحه_های_عقیدتی #خصوصی شد..
کم کم عکس های شخصی
کم کم "اشتراک زندگی خصوصی" با همه..
کم کم
"خواهر"
"برادر"
"خواهر عزیزم"
"برادر گلم"..
کم کم بچه مذهبی ها "#کم_حیا"شدند..
کم کم #شوخی با #نامحرم ..
کم کم #دایرکت
کم کم #چت
مگه جایی که فقط تو باشی و نامحرم، نفر سوم شیطون
نیست؟..
فتأمل..
کم کم دشمن ها به اهدافشون رسیدن
کم کم..
علیکم بانفسکم!
آقاپسر مذهبی!
برادر من!
حداقل روی اهداف نفسانی خودت
پوشش #دین و جذب حداکثری نذار!
خانم چادری!
آقایی که با دیدن عکست که اتفاقا توشم باحجابی،
میگه #خدا حفظت کنه
میگه چادر بهت میاد!
اون زیر پست یه بدحجابم مینویسه که چی بهش میاد..
آی پسر و دختر مذهبی!
نکنه منتظری شیطون با #حربه ی #پارتی و شماره دادن و دوردور کردن بیاد سراغت!؟
تو هم با افتخار احساس کنی چقدر مومنی!
نخیر..
برای امثال ما از اینجا ها شروع میشه
که کمتر احساس #گناه کنیم
که کم کم از راه به در بشیم..
به یه جایی میرسی می بینی
دیگه اشک نداری
حال #نماز و #دعا نداری
دیگه اصلا #نماز_شب کیلویی چند؟؟
دعای کمیل؟؟
مال قدیما بود..
کم کم آلارم نفس لوامه خاموش میشه
بترس...
همین که نماز اول وقتت از دست بره باعث خوشحالی دشمنه!
آره
اینطوریاست..
اول راه بودیم
ولی حالا دیگه زدیم تو جاده خاکی..
همه ما در #خطر هستیم..
یک نگاه حرام...
یک حرف بی مورد...
یک شوخی ...
ظهور نزدیک است
با گناه دورش نکنیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#زندگی_نامه#زندگینامه
من و همسرم سال 1367 در روزهای پایانی #جنگ با هم #ازدواج کردیم
و ماحصل زندگیمان سه فرزند شد.
مسعود، مهران و مرجان.
مهران متولد18#خرداد سال 1371 بود.
بعد از #دیپلم وارد #دانشگاه_علوم_انتظامی_امین #ناجا شد
و بعد از اتمام درسش در سال 1393 به #سیستان_و_بلوچستان رفت.
چون میخواست ابتدای خدمتش را در #مرز سپری کند.
مهران اصرار داشت که وارد ناجا شود.
با توجه به سابقه خدمتی همسرم، هر دو فرزندمان مسعود و مهران میتوانستند #معاف شوند اما مهران اجازه نداد که پدرش کارهایش را پیگیری کند. گفت من #نظام را دوست دارم.
خیلی دوست داشت که حتماً خدمت سربازیاش را انجام دهد.
اما من از مهران خواستم که خوب فکرهایش را بکند.
به #شوخی به مهران گفتم شاید مانند پدرت خوششانس نباشی تا همسری گیرت بیاید که با همه شرایط یک فرد نظامی، رفت و آمدها، نبودنها و شهر به شهر گشتنها بسازد.
گفت مامان مثل شما پیدا میشود.
من #شغل بابا را دوست دارم.
همیشه با خنده میگفت مامان بگذار من بروم سیستان و بلوچستان #ریگی را دستگیر کنم.
میگفتم نگو من استرس میگیرم.
میگفت عمر دست خداست، نگران نباش.
#مادر #مادرانه
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
ستوان دوم «شهید مهران اقرع» و ستوان دوم «شهید علی امامدادی» از پرسنل یگان تکاوری 132 باهوکلات سیستا
#زندگی_نامه#زندگینامه
من و همسرم سال 1367 در روزهای پایانی #جنگ با هم #ازدواج کردیم
و ماحصل زندگیمان سه فرزند شد.
مسعود، مهران و مرجان.
مهران متولد18#خرداد سال 1371 بود.
بعد از #دیپلم وارد #دانشگاه_علوم_انتظامی_امین #ناجا شد
و بعد از اتمام درسش در سال 1393 به #سیستان_و_بلوچستان رفت.
چون میخواست ابتدای خدمتش را در #مرز سپری کند.
مهران اصرار داشت که وارد ناجا شود.
با توجه به سابقه خدمتی همسرم، هر دو فرزندمان مسعود و مهران میتوانستند #معاف شوند اما مهران اجازه نداد که پدرش کارهایش را پیگیری کند. گفت من #نظام را دوست دارم.
خیلی دوست داشت که حتماً خدمت سربازیاش را انجام دهد.
اما من از مهران خواستم که خوب فکرهایش را بکند.
به #شوخی به مهران گفتم شاید مانند پدرت خوششانس نباشی تا همسری گیرت بیاید که با همه شرایط یک فرد نظامی، رفت و آمدها، نبودنها و شهر به شهر گشتنها بسازد.
گفت مامان مثل شما پیدا میشود.
من #شغل بابا را دوست دارم.
همیشه با خنده میگفت مامان بگذار من بروم سیستان و بلوچستان #ریگی را دستگیر کنم.
میگفتم نگو من استرس میگیرم.
میگفت عمر دست خداست، نگران نباش.
#مادر #مادرانه
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4