eitaa logo
🇮🇷روایت خاص
6.8هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
19.9هزار ویدیو
144 فایل
ارتباط با مدیر @ZOHOR11 تولید محتوای تخصصی کانال موضوعات👇 🌟هویت ملی... 🌟وحدت ملی... ۱۴۰۱/۹/۱۹
مشاهده در ایتا
دانلود
2.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «بدترین سقوط‌ها» 📱 شیعیانی که در می‌کنن... کسانی بودند که این اواخر در ها با دشمن هم‌صدا شدن... ⚠️ بدترین صفت لجبازی است، این صفت شیطان است... 🍃 ➺ @RevayateKhass
✅ حدیث سلام الله علیه بر قبر ِ آلمانی ♦️《 الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا.مردم خواب هستند. وقتی میمیرند بیدار میشوند》 🔰 آنه‌ماری شیمل، اسلام‌پژوه وخاورشناس معروف بود ، که علاقه شایانی به داشت. خانم ،می گوید: 💠 من، بخش کوچکی از سجادیه را به و کرده‏‌ام، قریب هفت سال پیش ، مادرم در بیمارستان بستری بود. و من که به او سر می‏زدم پس از آنکه او به خواب می‏رفت، به کار کردن ترجمه‏‌ها مشغول می‏شدم. در تخت دیگر خانمی فاضله که بود، بستری بود. وقتی فهمید که من دعاهای اسلامی را می‏کنم، دلگیر شد که مگر در ، کمبودی داریم که تو به ادعیه روی آوردی..⁉️ امامن ،پس ازچاپ ، یک ازکتابم را، برای او فرستادم . وجالب اینجا بود که اویک ماه بعد تلفن زد وبابت کتاب، بسیارازمن : من هرروزبجای دعا آن رامیخوانم... سوال 👈آیا ، درتمام عالم یک ، تنها یک فضیلت ! برای رهبران خویش سرآغ دارند⁉️ 🍃 @RevayateKhass
23 روز تا غدیر امام رضا علیه‌السلام فرمودند: «مؤمنانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روز غدیر را قبول‌کردند، مانند فرشته‌هایی هستند که بر حضرت آدم علیه‌السلام سجده کردند و آنها که از ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام سرپیچی کردند، مانند شیطان هستند.» 📚 اقبال الاعمال، ج۱، ص۴۶۴. 🍃 را دنبال کنید 👇 💥@RevayateKhass
‏قبل از اومدن به نجف برای افطار و سحر کنسرو برداشتم، اما وقتی اومدم اینجا دیدم گوشه گوشهٔ این شهر سفره افطار پهن میشه و همه سر سفره علی بن ابی‌طالب مهمان هستند… . مهدی حاجی پور @RevayateKhass
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️دلسوزی امیرالمومنین(ع) برای قاتل خود! 🔹سخنران: حجت‌الاسلام انصاریان @RevayateKhass
🏴 | این کاربر بروز‌رسانی شد! 📝 خرده‌ روایت‌های «خط رهبری» از پیاده‌روی عظیم اربعین - ۳ ✍️ نویسنده روایت: فاطمه دولتی 🔸 چفیه را برای بار دهم گرفتم زیرِ دهن کلمن. کمی که مرطوب شد، انداختمش به سر و پرسیدم:«ماشین پیدا نشد؟» 🔹 همسرم سرش را به نشانه نه تکان داده و رفت تا دوباره تلاش کند. از آسمان آتش می‌بارید انگار، قرار بود پیش از طلوع مرز را رد کنیم، محاسباتمان اشتباه از آب در آمد، حالا یازده ظهر ایستاده بودیم وسطِ جاده، معلوم نبود کی ماشینی برای رفتن به بیابیم. 🔸 چفیه خشکِ خشک شده بود که همسرم برگشت و گفت:«یه ماشین هست، ولی بوی گازوئیل میده.» 🔹 چه اهمیتی داشت؟ پیش افتادم و جاگیر شدم در صندلی‌ ماشینی که فنرش کمر را اذیت می‌کرد. بوی گازوئیلی که زیر دماغم بود را نادیده گرفتم و گفتم:«الهی شکر. الحمدالله.» 🔸 راننده دوبار مسیر عوض کرد تا به قول خودش زودتر به مقصد برسد، از کوره‌راه‌هایی رفت که به عقل جن هم نمی‌رسید و سرآخر گرسنه و تشنه و هلاک جایی پشتِ قبرستان وادی‌اسلام پیاده‌مان کرد. بزرگ‌تر از تصورم بود و دو طرف جاده‌اش پر بود از دبه‌های بزرگِ گلاب. کنار بساط یکی از گلاب‌فروش‌ها مرد عربی کوتاه قامتی ایستاده بود. درپوشِ دیگ بزرگی را توی دست گرفته بود، میان درپوش یکبارمصرف‌های کوچک برنج و لوبیا قرار داشت. صدای التماس معده‌ام را ‌شنیدم. پا سست کردم. همسرم مردد نگاهم کرد و گفت:«برنج و لوبیاستا. دیگه هیچی نداره. تو که لوبیا نمی‌خوری.» 🔹 لوبیا نمی‌خوردم؟ شانه بالا انداختم. به جای یک ظرف، دو ظرف برداشتم. کنار دبه‌های گلاب روی تکه سنگی نشستم و با منظره‌ی وادی‌اسلام و سرخی خورشیدی که دامن‌کشان می‌رفت تا جایش را به ماه بدهد غذایم را خوردم، تا آخرین دانه‌ی برنجش را. 🔸 جان به تنم برگشت. باقی مسیر را پر گرفتم. شارع‌الرسول را پشت سر گذاشتم و مقابل ایوان طلای علی‌ابن‌ابی‌طالب ایستادم. وقت برای زیارت کم بود، پس به زیارت‌نامه خواندن سرپایی بسنده کردیم و پیاده‌رویی آغاز شد. شنیده بودیم تا عمود ۱ راه زیادی در پیش داریم و می‌خواستیم تا آخرین قطره توانمان پیش برویم. 🔹 پیش از رسیدن به عمود ۱ تصمیم به توقف گرفتیم. خلوتی پیدا کردیم. خنک بود اما نه تشک داشت، نه بالشت. موکت چرک‌مرده‌ی نارنجی رنگی کف موکب را پوشانده بود. همسرم گفت:«می‌خوای بریم یه جای بهتر پیدا کنیم؟» 🔸 جای بهتر؟ وارد موکب شدم، کیفم را گذاشتم زیر سر، مچاله شدم روی موکت‌های نارنجی. چادرم شد رواندازم. لحظه‌ای پیش از اینکه پلک‌هایم بیافتد روی هم و خواب مرا با خود ببرد از خودم پرسیدم:«این تویی؟!» 🔹 این من بودم. نسخه‌ی جدیدی از یک دخترنازپرورده‌ی کم‌طاقت‌ که تازه متولد شده بود؛ نسخه‌ای دوست‌داشتنی که می‌خواست بماند! 🔰 رهبر معظم انقلاب: « روحیاتِ معنوی سفر اربعین را حفظ کنید در این‌جور حوادث که شما دست قدرت الهی را پشت سرش بوضوح می‌بینید و برکاتش را مشاهده میکنید، باید کرد. اگر شکر کردیم میماند، اگر شکر نکردیم گرفته میشود... این حادثه‌ی راه‌پیمایی را شکر کنید. شکرش ازجمله به این است که آن روحیّات را، آن حالات را -که در این دو سه روزی که مشغول راه‌پیمایی بودید، آنجا مشاهده کردید یا احساس کردید- در خودتان نگه دارید؛ آن برادری را، آن مهربانی را، آن توجّه به ولایت را، آن آماده شدن بدن برای تَعَب کشیدن را، آن ترجیح دادن زحمت کشیدن و عرق ریختن و راه رفتن بر راحتی و تنبلی را. در همه‌ی‌ امور زندگی باید این را دنبال کرد؛ این میشود شکر.» 👉۰۳/۰۹/۱۳۹۵ @RevayateKhass