eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
💜شهید عزیز💜 🖇فرمانده رزمنده🖇 قسمت1⃣2⃣ 🌈 شهادت سیدجلال حبیب الله پور دوستان و نیروهای لشکر رو به هم ریخته بود.چند روزی بیشتر از شهادت جلال نمی گذشت که روز یکشنبه که روز ورزش نیروها بود دیدم همه زانوی غم بغل کرده اند.فقط محمود بود که داشت ورزش می کرد.جلورفتم و با او همراه شدم بعد از اتمام ورزش صحبت سید جلال شد.آن روز تعبیری از واقعه شهادت سیدجلال از محمود شنیدم که با خودم گفتم این دیگر چه نگاهی به این عالم دارد؟گفت: یک روز خداوند فرزندی را در خانواده حبیب الله پور در بابلسر به دنیا آورد. تا وقت شهادتش این بنده را روزی داد و پروراند.او وارد سپاه شد و در سایه هدایت خداوند زندگی کرد و دوره های تکاوری را گذراند و آخرش به نبرد سوریه وارد شد. از آن طرف، در آن سوی دنیا خداوند یک معدنچی را به دنیا آورد و او برای روزی خانواده اش سنگ آهن را از معدن استخراج کرد و آن سنگ آهن به گلوله تبدیل شد و دست به دست شد تا در یک نقطه که خدا مقرر کرده بود،به سید جلال بخورد و به شهادت برسد! امین! اگر سید جلال یک عطسه می کرد، ممکن بود گلوله رد شود و به او نخورد! اما خدا ناظر تمام این صحنه ها بود و می خواست سید را به شهادت برساند و رساند! □■□ 🦋🌹 پایش هنگام بازی فوتبال شکسته بود.وقتی شنید رفتن به سوریه قطعی شده، زودتر از موعد گچ هایش را در آورد.گفتم:《محمودجان،با این پای شکسته ات آنجا برای دیگران زحمت می شوی!》خندید وگفت:《کار وقتی برای رضای خدا باشد،اگر پا هم نداشته باشی باز می توانی کارکنی! از من یادگاری داشته باشید.از خانه که حرکت می کنید به محل کار،بگویید خدایا این کارم را برای رضای شما انجام می دهم.اگر تمام کارهایتان را برای خدا انجام دهید، خدا هم کمکتان خواهد کرد》‌. معمولا پشت بند حرف جدی اش حرف شوخ طبعانه ای هم می زد. خنده کنان گفت:《من می روم و به کوری چشم شما همه کارهایم را خودم انجام می دهم!》 □■□ 🦋🌹 قبل از مأموریت آخرش به سوریه،پایش شکسته بود. برای این که، زودتر برود سوریه گچ پایش را باز کرد.می لنگید .فکرش راهم نمی کردم با این پا برود ماموریت! خوشحال بودم که به ماموریت نمی رود. اما محمود می گفت:《خانم،تو دعا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد》. گفتم:《آخر تو چطوری می خواهی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟》خندید و گفت:《مگر من می خواهم فرار کنم؟ آن قدر می جنگم تا با دشت پر برگردم! من وفرار؟!》. □■□ 🦋🌹 ظهر بود و من نماز ظهرم را شکسته خوانده بودم.تکفیری ها بمباران خمپاره ای شان را شروع کردند.با خودم گفتم نماز عصرم را بعد از فروکش کردن آتش می خوانم.بلند شدم بروم برای سرکشی محمود از من پرسید:《نماز عصرت را چرا نخواندی؟》گفتم:《بعدا می خوانم!》دستی به پشتم زد و با لبخند گفت:《فکر می کنی آن خدایی که ما را آفریده، نیاز به این دارد که تو نماز عصرت را نخوانی و بروی عملیات را رهبری کنی؟فکر می کنی اگر تو نباشی عملیات به خوبی انجام نمی شود؟》 بعدش گفت:《آن خدایی که ما را آفریده، خودش رهبری این جنگ را بر عهده دارد و احتیاج به تاخیر انداختن نمازت نیست.برو نمازت را بخوان!》. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📔 | 📚 عنوان کتاب: فرمانده در سایه 🔻روایت زندگی اثرگذارترین فرمانده مقاومت، شهید عماد مغنیه ✍🏻 گرد آوری و ترجمه: وحیدخضاب 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
تصویری از الکساندر لازوتکین (فضانورد و مهندس طراحی سامانه های فضایی روسیه) در کنار مزار شهیدحاج حسن طهرانی مقدم... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه تلویزیونی به کارگردانی شهریار بحرانی و تهیه کنندگی مجید حقی، به بخشی از دوران حساس و پر التهاب سال‌های ۶۳ تا ۶۵ می‌پردازد و محوریت آن درباره شهید است. این مجموعه سرگذشت مردان بلند بالایی است که پس از پاییز ۱۳۶۳ با تلاش و مشقت، در روزگار تنهایی و مظلومیت، مجاهدانه جنگیدند. سریال ۴قسمتی خط مقدم از یکشنبه۱۴ آذر ساعت ۲۲ ازشبکه ۱ پخش خواهد شد. این مجموعه ساعت ۱۰:۳۰ و ۱۵:۱۵ روز بعد  بازپخش خواهد شد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🕊 | 🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود. رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند. خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟ گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم. 🌹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. "شهید سیدحمید میرافضلی" ✍🏻 پا برهنه در وادی مقدس 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜شهید عزیز💜 قسمت2⃣2⃣🌈 وقتی در جواب الله اکبر دیده بان خطوط آتش تهیه به روی دشمن می ریخت.از عمق وجودش پشت بی سیم بلند می گفت:《جانم فدای رهبر》 شهادت می دهم به این کلام با همه وجود باور داشت و حاضر به جانفشانی بود. □■□ 🦋🌹 در اوج عصبانیت بودم که محمود سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت:《اگر برای خدا کار می کنی،تحمل کن!》انگار یک ظرف آب سرد ب تمام وجودم ریختند. آن روز بخاطر بعضی کمبودها و نارسایی هایی که در جبهه خانطومان داشتیم ناراحت بودم ومشغول بحث بودم که محمود با کلام دلنشینش آرامم کرد. ۳۵که روز در خانطومان بودیم ،ندیدم شبی بیشتز از ۲ساعت بخوابد.مدام یا در دیدبانی بود،یا در حال طرح ریزی عملیات.با این همه ،حتی یک بار هم ندیده بودم از کوره در برود و عصبانی شود. □■□ ۲۵کربلا🦋🌹 خطر برایش معنی نداشت!می گفتیم سوریه،می گفت چشم! می گفتیم عراق، می گفت چشم! می گفت هر جا که جنگ باشد من آماده ام. واقعا هم آماده بود. □■□ 🦋🌹 خیلی کم غذا می خورد.آن قدر کم که به او اعتراض کردم و گفتم:《چرا کم غذا می خوری؟اگر همین طور ادامه دهی ضعف می کنی و نمی توانی کار کنی!》 خندیدوگفت:《حسین جان،من اگر غذا بخورم، باید وقتم را برای قضای حاجت بگذارم و کلی از وقتم تلف می شود!》. از این همه دقتش خنده ام گرفته بود. به پشتیبانی گفتم بطور اختصاصی برای محمود تنقلات انرژی زا تهیه کند . می دیدم تنقلاتی را که برای او می آوردند تا کم غذایی اش جبران شود؛را در جمع یا بین بچه ها تقسیم می کرد.اهل تک خوری نبود! در مرام محمود هرچه بود یا برای همه بود و یا برای هیچ کس نبود. گاهی در مقابلش حسابی کم می آوردیم که این فرد حساب کجاهای زندگی اش را می کرد؟! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi