4.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انقلاب دهه هشتادی ها در مترو تهران 😍✌️
تو این روزهای سخت میشه با بی تفاوت نبودن ، همدلی رو به هموطن هامون هدیه بدیم
#برعنداز_سوز
#بی_تفاوت_نباشیم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
- از شهید نواب پرسیدن :
چرا آرام نمینشینی؟!
ببین آیتالله بروجردی ساکت است ..
نواب گفت : آقای بروجردی سرهنگ است ؛ من سربازم . سرباز اگر کوتاهی کند سرهنگ مجبور میشود بیایید وسط!
هر بار که امامخامنهای دارن میان وسط ، یعنی ما سربازا کم گذاشتیم ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#پایان_مماشات
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
۴٠ سال پیش مردم اصفهان فقط در روز ٢۵ آبان با حضورمیلیونی ٣٧٠ شهید رو تشییع کردن و بعد مراسم اتوبوس اتوبوس جوانان دسته گل به جبهه اعزام شدن.
ملتی که اینطوری #برای_ایران و آرمانش شهید داده با ۴ تا فراخوان و شلوغ بازی جا نمیزنه!
خلاصه روز بدی رو برای فراخوان انتخاب کردین:)
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
برای مادر شهیدی که به امام روح الله گفت:
چهار تا پسر دادم که اشک تو را نبینم....
#زن_زندگی_شهادت
#,حجاب
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔹🔷 درگـاه این خـانـه بوسیـدنـے اسـت 🔷🔹
🔲 خاطــرات مــادر شهیــدان #داوود #رســول و #علیــرضـاخالقــیپــور
🔲 قسمت4⃣ (زن ، زنـدگے ، شهـادت)
✍ محمودآقا رو فرستادم مُشمّع متری بگیره که روی تشک مادرشوهرم پهن کنم.هفتهای دوبار محمودآقا مادرش رو کول میکرد تا جلوی حموم میاورد.به زور میبردمش داخلمیشستم و لباسش رو میپوشیدم.وقتی میدیدم مثل یه تیکه گوشت افتاده و برای انجام کارهای شخصیش محتاج دیگران هست عذاب میکشیدم.
روزهای آخر خانمها خونهی ما جمع میشدن و براش دعای عدلیه میخوندن.تولد #اماممجتبی(ع) دوباره به حموم بردمش.دست و پاش رو حنا گذاشتم و موهاش رو هم با رنگ حنا مشکی کردم و بافتم.همون روز بعد از دعای عدلیه ، حالش بد شد و چشمهاش رو برای همیشه بست.
✍ داوود ده سالش بود ، رسول هشت و علیرضا چهار ساله بود.سعی میکردم بیشتر وقتم کنار بچهها باشم ، فقط کلاس اخلاق خانم افشار شرکت میکردم.۱۵ سال سر کلاساش رسم بندگی یاد گرفتم.
یه روز بهم گفت: فروغ!تو با بچههات امتحان میشی ، ولی سربلند از این امتحان بیرون میای.اون روز بچهها کوچیک بودن ، نه جنگی بود ، نه دوری.حرفش گوشهی ذهنم موند تا روزی که فهمیدم امتحان یعنی چی؟؟
بچهها کوچیک بودن که محمودآقا کارت بازرگانی گرفت و سفرهاش شروع شد.بیشتر سفرها من رو هم همراه خودش میبرد بچهها رو میذاشتم پیش عزیز.
✍اردن،مکه،عمان،سوریه،اتریش،انگلستان،فرانسه،ترکیه،بلغارستان و آلمان.یهبار توی آلمان بودیم که برادرشوهرم رو اتفاقی اونجا دیدیم.برادرشوهرم به چادرم اشاره کرد و گفت: حاجخانم جلدتون رو عوض نکردین؟؟؟روم رو کیپتر گرفتم و گفتم: من نیومدم جلد عوض کنم ، اومدم رنگ پس بدم.چقدر از حرفم خوشش اومد تا مدتها از حجابم تو آلمان میگفت.الحمدلله این چادر همیشه همراهم بود.وصیت کردم بعد از فوتم ، چادرم رو روی تابوتم بکشند و روش از طرف من بنویسند:《سیاهی چادرم از سرخی خون بچههام برام عزیزتر هستن》
✍ ۲۳ مهر ۱۳۵۶ حاجی به آرزوش رسید و دختردار شدیم.برای به دنیا اومدن هیچ کدوم از پسرها اونقدر ذوقزده نبود.اسمش رو #زهرا گذاشت.محمودآقا میگفت: کاش بیستتا از اینا داشتم ، اسم همه رو #زهرا میذاشتم. زهرا یکساله بود که انقلاب شد.
روزهای انقلاب هر روز به تظاهرات میرفتیم.ولی با چهار تابچه سخت بود.مجبور شدیم با ماشین بریمکار هر روزمان بود.صبح بعد از صبحانه میرفتیم و ظهر برمیگشتیم.خسته میشدیم، ولی به نظر محمودآقا همون روزها همهی ما رو انقلابی بار آوردهبود.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#عاشقانه_شهدا💕
سر سفره عقد به من گفت: من که نمیتونم از حلقه طلا استفاده کنم، سریع انگشتر عقیقی که در دستش بود را به من داد و گفت: لطفأ این رو برام بذارید، انگشتر عقیقش رو به عنوان حلقه براش گذاشتم، میگفت: طلا برای مرد #حرام است و حاضر نیستم که برای لحظه ای هم تو دستم بذارم.
#شهید_سیدرضا_طاهر🕊🌹