eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
279 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیدن این قصه هم است و هم غیر قابل تصور... در جای جای کتاب خودت را در خیابان‌های تصور می‌کنی؛ در شرایطی که هنوز ده روز از جشن عمومی ورود به نگذشته، عزادار شده است. مردم تمام امید خود را نابود شده می‌بینند و شیرینی پیروزی در کام آن‌ها شده است. راوی قصه، مرد عاشقی است که های زندگی‌اش در دل این تاریخ معکوس رقم می‌خورد و حالا در جایی از تاریخ ایستاده که هیچ‌گاه رخ نداده اما به ما نهیب می‌زند که ممکن بود امروز در جایی شبیه آنجا که او قرار گرفته، ایستاده بودیم. 📚 اصلا تعریف از «ارتداد» فایده ندارد... این کتاب را باید خواند و با این روایت تلخ اما جذاب روبرو شد. این رمان خواندنی توسط انتشارت به چاپ رسیده و در کمتر از دو هفته چاپ ششم را رد کرده است. «ارتداد» نشان داد یامین پور هنوز حرف های زیادی در عرصه نشر دارد. 🛑قیمت پشت جلد ۳۵۰۰۰ تومان 🛑با تخفیف ۳۱۵۰۰ تومان @ketab_hesan سفارش @Revayate_ravi
🌷 ⚜ سـربـاز زمـان|عج| بودن یعنی همه جـوره خـودت را ڪنی ... 🔻مثـل همیشـه می‌گفت : باید وجـودت را بـرای زمـان|عج|خـرج کنی که او یـار نیمـه تمـام نمی‌پسنـدد همیشه سخت‌ترین کارها را برمیگزید. 🥀 @Revayate_ravi
💮خوش به سردار دلها... شب 🌙جمعه شب زیارتی اربابت در عراق شدی به دست که توان مقابله رو به رو با تو را نداشتند خوش به با میلیونی مردم کشورها و شهر ها مختلف بدرقه شدی درنجف حرم امیر المومنین بین الحرمین حرم اربابت و علمدارش راستی حاجی جان چقدر شبیه علمدار شدی... 💢کاظمین حرم موسی کاظم و امام جواد (ع)مشهد در روزی که نوبت شیفت خادمی ات بود 😭درجوار آقا علی ابن موسی الرضا در قم حرم حضرت معصومه (س)در جمکران مسجد 🕌امام زمانمان(عج)طواف داده شدی در آخر با نماز شب فرمانده ات پیکرت به خاک سپرده شد 💮اینها همه کامل معنی عاقبت بخیری است... و با خونت چه غوغایی که در وطن بپا شد چه کردی سردارم.. ما را که در خواب ناز بودیم و تو پر کشیدی و آرام پس از سال ها زحمت و تلاش و بخواب فرزندانت ، یارانت و دوستدارانت بیداریم مطمئن باش پیش روی آنهایی است 💢که گرگ هاو های همیشگی بوده اند مهربان🌸 درست است بخاطر پرواز🕊 آسمانیت🌫 هم که به آرزویت رسیدی و هم عزادار 🏴اما خیالت راحت که ما پشتیبان رهبرمان هستیم حاج قاسم عزیز سلام ما را به همه برسان و برای سلامتی و آرامش رهبر و پیروزیمان دعا🤲 کن دعا کن تو سرباز خوبی برای امام زمان ارواحنا فدا و سیدعلی باشیم 🌷 🌷 @Revayate_ravi
✅بعد از اولین نفر بودم که به خونه برگشتم ، اما چشمتون روز بد نبینه!!!😳 همه چیز رو غارت کرده بودن ، تلوزیون و یخچال رو هم بردن از گوساله و گاو🐄 هم خبری نبود لباس‌هایمان را تکه‌تکه کردن ✅ گوشواره‌ام را فروختم و از بنیاد وام گرفتم و با آن دو تا گاو 🐄خریدم و اینجوری خرج زندگیم رو درمی‌آوردم. ✅ 💥 هر روز تعدادی از مردم رو شهید می‌کرد ، سراسر منطقه پُر از بود. ✅پدرم با نارحتی یه روز خونه اومدوگفت: بنیاد شهید فرزندم رو شهید حساب نکرده😔 ، حق‌و‌حقوقش به دَرَک!!!!! می‌خوام بدونم پسرم شهید بوده یا نه؟؟؟؟ گفت: میرم پیش هرچه اصرار کردیم که نرو ، قبول نکرد و گفت: کسی با من نیاد خودم تنها میرم!!! ✅پدرم با خوشحالی😊 بعد از ۵ روز برگشت با نامه‌ای توی دستش و مدام می‌بوسیدوگریه😭 می‌کرد همه‌ی مردم روستا دورش جمع شده‌بودن پدرم‌گفت: آدرس جماران رو سخت پیدا کردم ولی من رو داخل راه ندادن. ✅ همونجا روی زمین نشستم و تا ۳ روز فریاد زدم: من رو به خونت راه نمیدن!!!من از مرز اومدم از گورسفید✌️ پسرم شهید شده✌️ دخترم یه قهرمانه✌️ تا اینکه خبر رسید و اجازه دادن گریه 😭کردم و دست رو بوسیدم و قضیه رو براش توضیح دادم. ✅ نامه‌ای نوشت و گفت: برو خیالت راحت!!! خواستم بلند بشم خم شد و پیشونی من رو بوسید.☺️ @Revayate_ravi
🌀فـرنگیــس،زن قهـرمان ایـرانے🌀 📚قسمت‌:آخر ✅بعد از اولین نفر بودم که به خونه برگشتم ، اما چشمتون روز بد نبینه!!!😳 همه چیز رو غارت کرده بودن ، تلوزیون و یخچال رو هم بردن از گوساله و گاو🐄 هم خبری نبود لباس‌هایمان را تکه‌تکه کردن ✅ گوشواره‌ام را فروختم و از بنیاد وام گرفتم و با آن دو تا گاو 🐄خریدم و اینجوری خرج زندگیم رو درمی‌آوردم. ✅ 💥 هر روز تعدادی از مردم رو شهید می‌کرد ، سراسر منطقه پُر از بود. ✅پدرم با نارحتی یه روز خونه اومدوگفت: بنیاد شهید فرزندم رو شهید حساب نکرده😔 ، حق‌و‌حقوقش به دَرَک!!!!! می‌خوام بدونم پسرم شهید بوده یا نه؟؟؟؟ گفت: میرم پیش هرچه اصرار کردیم که نرو ، قبول نکرد و گفت: کسی با من نیاد خودم تنها میرم!!! ✅پدرم با خوشحالی😊 بعد از ۵ روز برگشت با نامه‌ای توی دستش و مدام می‌بوسیدوگریه😭 می‌کرد همه‌ی مردم روستا دورش جمع شده‌بودن پدرم‌گفت: آدرس جماران رو سخت پیدا کردم ولی من رو داخل راه ندادن. ✅ همونجا روی زمین نشستم و تا ۳ روز فریاد زدم: من رو به خونت راه نمیدن!!!من از مرز اومدم از گورسفید✌️ پسرم شهید شده✌️ دخترم یه قهرمانه✌️ تا اینکه خبر رسید و اجازه دادن گریه 😭کردم و دست رو بوسیدم و قضیه رو براش توضیح دادم. ✅ نامه‌ای نوشت و گفت: برو خیالت راحت!!! خواستم بلند بشم خم شد و پیشونی من رو بوسید.☺️ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌روان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣ 📖رفتم بالا و توی اتاق منتظرش ایستادم. اگر می امد و روبرویم مینشست، انوقت نگاهمان به هم می افتاد و این را دوست نداشتم. همیشه که می امد، تا می نشست روبرویم، چیزی ته دلم اطمینان میداد این نیست. 📖ایوب امد جلوی در و سلام کرد. صورت قشنگی داشت☺️ یکی از دست هایش یک انگشت نداشت و ان یکی بی حس بود و حرکت نداشت، ولی چهار ستون بدنش سالم بود. وارد شد. کمی دورتر از من و کنارم💕 نشست. بسم الله گفت و شروع کرد. 📖دیوار روبرو را نگاه می کردیم. و گاهی گل های قالی را و از اخلاق و رفتار های هم میپرسیدیم. بحث را عوض کرد. +خانم غیاثوند، حرف های برای من خیلی سند است. _ برای من هم +اگر امام همین حالا فرمان بدهند که را طلاق بدهید شما زن شرعی من باشید این کار را میکنم _اگر امام این فتوا را بدهند من خودم را سه طلاقه میکنم من به امام یقین دارم💖 +شاید روزی برسد که بنیاد به کار من رسیدگی نکند، حقوق ندهد دوا ندهد، اصلا مجبور بشویم در چادر زندگی کنیم _میدانید برادر بلندی، من به بدتر از این هم فکر کرده ام، به روزهایی که خدای ناکرده برگردد، انقدر پای انقلاب می ایستم👊 که حتی بگیرند و اعداممان کنند. 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
❣﷽❣ 🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 7⃣ 📖حرف ها شروع شد خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت. گفت: از هر راهی جبهه رفته است ، جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند. صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان گاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است✅ 📖تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد هایش بود. جانباز هایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر♿️ بودند یا دست و پایشان قطع شده بود. از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها است اما از ظاهر ایوب نه❌ 📖مامانم با لبخند من را نگاه کرد😍 او هم پسندیده بود. سرم را پایین انداختم. مادر بزرگم در گوشم گفت: تو که نمیخواهی رد بدهی⁉️خوشگل نیست که هست، جوان نیست که هست. ان انگشتش هم که توی راه کمینی (خمینی) جانتان این طور شده. توکه دوست داری 📖توی دهانش نمیگشت اسم را درست بگوید. هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام☺️ سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از معلوم بود 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi