eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
280 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمن راویان شهرستان بهشهر
روایت شهید زنده، سردار علی فضلی از عملیات مرصاد: رژیم بعث عراق از مفاد قطعنامه ۵۹۸ خشمگین بود ولی به روی خود نمی آورد، چرا که تصور می کرد ایران با اهدافی بلند همچون «رفع فتنه از عالم» ، «سقوط صدام» و...که برای جنگ تعیین کرده، به قطعنامه رضایت نخواهد داد. خبر پذیرش قطعنامه توسط ایران، رژیم بعث را در کابوسی وحشتناک فرو برد؛ چرا که احساس می کردند جنگی را که ناجوانمردانه با اتکا به مستکبرین شرق و غرب و با هوس کشور گشایی آغاز کرده اند، حالا مجبورند بدون هیچگونه دستاوردی و با تحمل هزینه‌های سنگین باید به پایان برسانند. آنها به روشنی دریافته بودند قطعنامه ای که صادر شده حاوی بندهایی است که حقیقت جنگ را برای افکار عمومی جهان افشا کرده و آشکارا به نفع ایران است: از جمله تعیین متجاوز، پرداخت خسارت، تعیین مرزهای بین المللی و از این رو صدام خشمگینانه زیر بار پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نرفت و مصمم شد تا با حمله به خرمشهر و کرمانشاه، ایران و شورای امنیت سازمان ملل را در عملی انجام شده قرار داده و مجبور به صدور قطعنامه ای جدید نماید. او برای این کار و به جهت اینکه بتواند تا حدودی از بار مسئولیت حمله پس از قطعنامه شانه خالی کند و آن را به دیگران نسبت دهد، دست به دامان منافقینی شد که در ظاهر خود را ایرانی می دانستند، اما باطنا از ابتدای انقلاب در مقابل همه ایرانیان از هر رنگ و نژاد و مذهبی ایستاده و زنان و مردان و کودکان بی گناه بسیاری را به خاک و خون کشیده بودند. منافقین وطن فروش نیز که مورد طرد و نفرت آحاد ملت ایران قرار گرفته و مترصد فرصتی برای جنایتی مجدد بودند، خائنانه وارد این معرکه شدند. غافل از اینکه وعده الهی «ان ربک لبالمرصاد» در انتظار آنهاست و عزم شیطانی بی فروغشان با مجاهدت فرزندان غیور ملت ایران شکست خواهد خورد و دودمانشان را به باد فنا خواهد داد. برادر محسن به محض آنکه از رسیدن منافقین به سر پل ذهاب مطلع شد، آقای هاشمی را در جریان قرار داد. برداشت آقای هاشمی این بود که این خبر بیشتر یک عملیات روانی است، اما آقا محسن که مسئله را جدی گرفته بود با هلیکوپتر خود را به اسلام آباد غرب رساند و به دستور ایشان، فرماندهان یگان ها از جمله برادران کوثری، سلیم آبادی و ... نیز به سرعت خود را به منطقه رساندند و برادران شمخانی، رشید و وحیدی نیز در کرمانشاه مستقر شدند. منافقین در محور غرب کشور، در منطقه قصر شیرین، سرپل ذهاب و سی کیلومتری کرمانشاه با نیروهای ما مواجه شدند و در یک نبرد هفتاد و دو ساعته، به فضل الهی رزمندگان اسلام متشکل از سپاه و ارتش و بسیج که خود را سلحشورانه از اقصی نقاط کشور به منطقه رسانده بودند در عملیاتی متحدانه با محاصره دشمن، منافقین را با تحمیل تعداد زیادی کشته، زخمی و اسیر شکست داده و تا مرز عقب راندند. یکی از نکات جالب توجه در آن برهه و شرایط خاص، انتصاب برادر وحیدی از سوی آقا محسن بعنوان فرماندار نظامی کرمانشاه بود، چون هر لحظه ممکن بود منافقین وارد شهر شوند و همین تهدید بزرگ نیازمند تصمیمی متناسب با شرایط بود. از بازجویی اسراء منافقین مشخص شد که آنان در خیال خود قصد داشتند با تصرف بایگاه هلیکوپتری ارتش، سوار بر هلیکوپترها به تهران پرواز و با هجوم به زندان اوین، منافقین زندانی را آزاد نمایند و پس از آن با حمله به جماران، امام را شهید و کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند که عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام شد و با سرکوب منافقین، برگ زرین دیگری بر تاریخ افتخارات ملت ایران افزوده شد. @Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
خییلی قشنگه این👇 ٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨Ʒ ✿●•٠·˙ سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده مشهد دلگیر و غمگین شد از طرفی ارادتش به اقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانوادش اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم اقا تا درد دل کنه و دلتنگیش رو به اقا بگه ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت وقتی برگشت به کفشداری تا پوتینهاش رو بگیره دید واکس زده و تمیزن کفشدار با جذبه با اون هیبت و موهای جوگندمی وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد و گفت چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت اقا سرباز گفت:من بچه خورستانم اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم نمیدونم چکار کنم.......... کفشدار خندید و گفت اقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز نگران هیچی نباش اسمت چیه ؟ دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر ٩٢ زرهی اومد اونم تایم اداری سرباز شوکه بود جز اقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت ازین موضوع هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو سرباز رفت پابوس اقا و برگشت شهرش ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده چند سال بعد داشت مانور ارتش رو میدید یهو فرمانده نیرو زمینی رو موقع سخنرانی دید چهرش اشنا بود.اشک تو چشماش حلقه زد فرمانده حال حاضر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران قدرت اول منطقه امیر سرتیپ احمد پوردستان مرد با جذبه با موهای. جوگندمی همون کفشدار حرم اقا بود که اون زمان فرمانده لشکر ٧٧ خراسان بود فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود انتقالی اون رو به شهرش داده بود. ♡ღبا امام رضا هیچ دری بسته نیست ♡ღهیچ گره ای کور نیست ♡ღهیچ دلی بیقرار نیست ♡ღهیچ غمی باقی نمیومنه ♡ღسلام بر امام مهربانی ♡ღغریب طوس السلطان علی بن موسی الرضا (ع 🌸"ﺍَﻟﺴَّﻠٰﺎﻡُ ﻋَﻠَﯿْﮏََ ﯾٰﺎعلی بن موسی الرضا" @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂 مُحرم تُرک اولین شهید مدافع حرم ایران بود تمام جزوهای مُحرم تُرک ، دست رسول خلیلی بود. می‌گفت: تو تخریب ما دیگه مثل رسول خلیلی نداریم. 🍃🍂 هم حین تخریب تو سوریه به رسید. وقتی از مراسم ختم رسول میومدن یه برونشور به نشون داد و گفت: ببین نوشته :وقتی می‌خواست بمب رو خنثی کنه به شهادت رسید. 🍃🍂 گفت: کار ما همینه اولین اشتباه / آخرین اشتباهه۰ @Revayate_ravi
🍃🍂 ماموریت آخرش تو سوریه تمام شد.با رفتن تو مقر وسایلشون رو بردارن و برگردن ایران. 🍃🍂یکی از بچه‌ها رو صدا کردو گفت: تو قرار بود بشی!!! چی شد؟؟ داری برمی گردی!! گفت:اگه خدا بخواد همین جا جلوی مقر شهیدم می‌کنه پاش رو داخل ماشین گذاشت صدای انفجار مهیبی اومد. 🍃🍂بچه‌ها با چشم خودشون سوختن و تیکه تیکه شدن رفیقاشون رو می‌دیدن رو از روی دندونای سفیدش شناختن و قدیر سرلک رو از روی تی‌شرتش 🍃🍂فرماندشون محمد حسین محمدخانی بود رفت دو تا پتو آورد و به کسی اجازه نداد کمکش کنن. تکه های بدنشون رو جمع کرد و داخل پتو گذاشت. محمدخانی مثل گل اونها رو بو می‌کرد و می بوسیدوقتی خواست اونها رو داخل آمبولانس بگذاره اونقدر بار این غم براش سنگین بود که دولا ، دولا راه می‌رفت. @Revayate_ravi
🍃🍂تو معراج الشهدا وقتی اومد بالای سر و وقتی بدن سوخته‌ی رو دید گفت: تو اگه با یه تیر شهید می‌شدی میگفتم حیف شدی!!!باید اینجوری میرفتی. 🍃🍂قبل از چهلم ساکش رو از سوریه آوردن سه تا چیز با ارزش داشت: اول: سجاده‌ی مادرش دوم: چادر نماز که همرا خودش به سوریه برده بود که شب‌ها روی متکاش پهن می‌کرد و می‌خوابید و قبل از عملیات به کمرش می‌بست. سوم: چفیه خود 🍃🍂 رو تو قطعه ۵۳ بهشت زهرا ، بالا سر رسول خلیلی دفن کردن. 🍃🍂 بعد از شهادت یه روز که خیلی دلش هوای رو کرده بود به اتاقش رفت و از بین اون همه کتاب و جزوه نگاهش رفت روی کتاب (هشت بهشت) سهراب سپهری 🍃🍂 کتاب رو باز کرد دید گلبرگ خشک شده داخل کتاب هست که روی اون با خط خودش نوشته : 🍃🍂 همیشه می‌گفت: خوش به حال پدر و مادر (ره) که چنین فرزندی داشتن ،که باقیات و صالحات اونها شده بود و حالا خودش باقیات و صالحات پدر و مادرش شده بود. @Revayate_ravi
📚و چه زیبا گفت آن پیر فرزانه: (خدا می‌داند که راه و رسم کور شدنی‌ نیست و این ملت‌ها و آیندگان هستند که به شهیدان اقتدا خواهند کرد.) 📚 کتاب ، خاطرات است که به قلم توانای خانم مولایی تدوین شده 📚امید اینکه با مطالعه این کتاب ناگفته‌های حیات این عزیز برای مخاطب به نمایش در آید. @Revayate_ravi
🌹 شهدا را یاد کنید با یک صلوات 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا