eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺موقع اعزام به سوریه برای اینکه از این حال‌و‌هوا در بیاد به زور بردیمش روستا برای عروسی 🌺 یه دوستی داشت به اسم که با هم مثل داداش بودن《عکس بالا☝️》 روح‌الله اهل تبریز بود و با هم تو عملیات مبارزه با گروهک تروریستی پژاک با هم آشنا شدن با هم عهد کرده بودن که با هم سوریه برن و رزق شهادتشون رو از بگیرن روح‌الله زنگ زد و گفت:من دارم میرم تو خودت رو برسون می‌گفت: شما من رو از یه ثواب بزرگ دور کردین😔 🌺 دیگه اون آدم سابق نبود دل‌و‌دماغ هیچ کاری رو نداشت دیگه با کسی شوخی نمی‌کرد.🙁 🌺شب‌های محرم که رسید بی‌تاب‌تر شد می‌گفت: با رفتن رفقاش حس سربازی رو داره که از خیمه امام حسین(ع) جا موند روز عاشورا بود که دیدیم صدای گریه‌ی😭 میاد. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴حماسه اشک ✍رهبر انقلاب :«یکی از بخشهای مهم و جذابی که میتواند مصیبت ابالفضل را بیان کند، زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان «لا تدعونّی ویک امّ البنین» مادری است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع میکشد و نوحه‌سرائی میکند و حماسه می‌آفریند. همه‌اش اشک ریختن و تو سر زدن هم نیست؛ البته اشک ریختن هست، اشکالی هم ندارد؛ بلکه حماسه‌آفرینی است، افتخار به این جوانهاست.» ۱۳۹۰/۰۳/۲۵ @Revayate_ravi
شهیده....: ‍ وقتی که شهید شد بدنش تکه تکه شد...😑 آری تکه های بدنش را داد که چادر خاکی مادر تکه تکه نشود...😔 که ما امروز پا روی تکه های بدنش نگذاریم...😞 همیشه می گفت: از خواهران می خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س)رعایت کنند...😊 نه مثل حجاب های امروزی...😢 چون این حجاب ها بوی زهرا نمی دهند....🤔 🌹بسیجی_مدافع_حرم_طلبه_شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر حق میگه که: «شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند ❤️ ❤️ @Revayate_ravi
💔 قبل از عملیات کربلای۴ بود که شهید حاج ناصر اربابیان معاون گردان تخریب لشگر۱۰سیدالشهداء(ع) من را دید و گفت: جعفر! رفته بودم پادگان دو کوهه و سری به تعاون لشگر۲۷ حضرت رسول زدم، روحانی جوانی بود و سلام و علیکی کردیم و وقتی فهمید من از تخریب لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع) هستم گفت: سلام ما رو به فلانی برسون گفتم اون کی بود؟ گفت روحانی جوان و جمع و جوری به نام حسن آقای آقاخانی بود. گفتم: حاج ناصر کارش رو درست میکردی و میاوردیش تخریب!!!!خیلی به درد ما میخوره. این قضیه گذشت و خیلی دوست داشتم شهید حسن رو در جبهه و با لباس آخوندی ببینم اما این توفیق نشد و مشغول کار عملیات شدیم و حسن آقاخانی در مرحله پنجم عملیات کربلای ۵ از شلمچه پرکشید. شهید حسن درسته ۱۸ سالش بیشتر نبود وقتی شهید شد اما به قول امام ره صدساله را یک شبه طی کرده بود و حکایت شهادت حسن، موید این مطلب است.👇 خاطره ای از نحوه شهادت شهید حسن آقاخانی بر سر زبان‌هاست. این مطلب را بنده از ۳ نفر بلاواسطه شنیدم که… شهید حسن با گلوله توپ مستقیم دشمن سر از پیکرش جدا می‌شود و بدن بی سر چند قدمی برمیدارد و از حلقوم بریده صدای حسن را میشنوند که میگوید: السلام علیک یا اباعبدالله سالروزشهادت🥀 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات به روایت مادر شهید
🌷روز عاشورا بود که دیدیم صدای گریه‌ی میاد دوست و برادرش روز تاسوعا تو سوریه به شهادت رسید. 🌷جوان ۲۸ ساله‌ای که از حنانه ، دختر سه‌شالش گذشت تا مدافع حرم دختر سه‌ساله‌ی امام حسین(ع) باشه. 🌷دیگه جاماندگی و درماندگی تو به اوج خودش رسید می‌گفت: من باید با روح‌الله اعزام میشدم ولی حالا رفیق نیمه‌راه شدم. 🌷یه بار تو تلوزیون کربلا رو نشون میداد،گفتم: من لیاقت کربلا رو ندارم ، فکر کنم همین طور تو حسرت کربلا بمیرم تو فکر رفت و گفت: اگه بتونم از محل کارم مرخصی بگیرم ، امسال اربعین با هم میریم پیاده‌روی اربعین 🌷بالاخره جور شد و با شوهر و سه تا از پسرام برم کربلا از خوشحالی تو پوست خودم نمی‌گنجیدم ولی.....دقیقا لحظه‌ی آخر ، کار برای رفتن به سوریه جور شد و نتونست با ما بیاد. @Revayate_ravi
🌷الهه بچه‌ی دوم رو باردار بود بهش گفتم: تو یه چیزی بهش بگو ، یه بچه تو راهی داری ، فاطمه هم که سه‌سالشه الهه گفت:برای من سخته،حتی روزی که به خواستگاری من اومد ، گفتم: من نه پدر دارم ، نه برادر دوست دارم شوهرم تکیه‌گاهم باشه ولی الان راضیم به اون چیزی که خدا راضیه 🌷داشتم سبزی پاک می‌‌کردم که اومد و گفت: ننه رقیه!! اگه من شهید بشم چیکار می‌کنی؟؟؟ 🌷دسته‌ی سبزی رو سمتش پرتاپ کردم و گفتم:اعصاب ندارم ، به زور راضی شدم بری سوریه روزی نبود که از شهادت توی گوشم نخونه..... @Revayate_ravi