eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
31 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @reyhane_al_hosseyn «2k... 🛩 ...3k
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍🤍 محسن روبه دایی میکند و می گوید: آقاجون به نظرم بین این دو نفر یه صیغه محرمیت 1ماهه خونده بشه تا وقتی که عقد میکنن راحت تر باشن! انگار جمع به توافق رسیده بود چون همه سکوت کرده بودند و دایی هم سرش را تکان میداد باید خودم دست به کار میشدم واگرنه تاریخ عقد و عروسی راهم مشخص میکردند با مِن و مِن رو به جمع می گویم _ببخشید اما من فعلا درس دارم یکم فشار این درس ها کمتر بشه اون وقت تصمیم..بگیرید احسان کلافه نگاهم میکند نگاهم را از او میدزدم +آره راست میگن ریحانه خانم بعدا تصمیم بگیرید مهم نیست.. به سمت اتاقش میرود زندایی صدایش میزند +کجا؟ نگاهش را به من و بعد به مادرش میدوزد +میرم بیرون شب هم نمیام. +چرا پسرم؟ +کار دارم! سکوت بدی حکم فرما شده بود. خودم را با موبایلم مشغول میکنم که با دیدن شارژ باتری اش که هر لحظه کمتر میشود اعصابم خورد میشود به سمت زندایی برمیگردم _زندایی شارژر دارید؟ زندایی که از دستم دلگیر بود سرد پاسخ میدهد +آره تو اتاق محسنه. ممنونی میگویم و راهی اتاق محسن میشوم به اتاق محسن میرسم اما صدای احسان مرا به سمت در اتاقش میکشد جلوی در اتاق احسان میاستم صدای بلند و عصبی اش باعث میشود گوش هایم را تیز کنم. +آره دیوونم من دیوونم مگه زوری میشه،نمیشه! من دیگه نمی تونم آره کم آوردم جا زدم توهیچ غلطی نمی تونی کنی عوضی..! صدای فریادش باعث میشود ترس تمام وجودم را فرا بگیرد احسان واقعا که بود¿ همان پسر مذهبی ساده زیستی که قبلا دیده بودم یا شخصیت دیگری داشت که من بی خبر بودم.. *مهدی* جواد روی صندلی روبه رویم می نشیند +چی داری میگی من نمی فهمم چطور شهاب توی یه خانواده مذهبیه؟ نویسنده:سرکارخانم‌مرادی