eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
53.6هزار عکس
37.2هزار ویدیو
615 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من شما چرا دخترم، ما خودمون همه ی کارها رو می کنیم؟ به طرف در رفتم. - نه عمو جون حیاط مال من! شما به کارتون برسین. کارها شروع شده بود. اون خونه سوت و کور حالا پر از سر و صدا بود. حتی با تماس عزیز هم دست از کار نکشیدم. نگاهی به حیاط کردم که خیس خیس بود و مهری و آرش در حال آب بازی بودند. علی پسرک پونزده ساله هم با اون ها شریک شده بود. نگاهی به چهره های خندون شون کردم و وارد خونه شدم. چایی برای همه ریختم و به تک تک اون ها تعارف کردم و باز وارد آشپزخانه شدم که برای ناهار چیزی درست کرده باشم. همون طور که ناهار درست می کردم به آرش و مهری فکر کردم. یک دنیا با هم تفاوت داشتن! مهری پر صدا و شیطون بود ولی آرش آروم! اما با هر شیطنت مهری آرش لبخندی می زد و چشماش از شادی می درخشید. عشق رو از دور هم می شد از چشمای هردوی اون ها دید. آهی کشیدمو نگاهمو به سید محسن که به شاگرداش دستور می داد دوختم. از حرف های علی فهمیده بودم که سید محسن خانوادش رو توی زلزله از دست داده. علی که پسر همسایه سید محسن بوده توی مغازه ی سید مشغول به کار بوده و این جوری کمک خرج خانوادش بود. فکر کردم علی باید مثل همه ی پسر بچه های پونزده ساله سر یک کلاس درس نشسته باشه ولی به جای اون داره برای شکم خانوادش کار می کنه. با صدای مهری به خودم اومدم. ...
نام تو زندگی من ای دستت طلا! الان نشسته بودم به آرش می گفتم چقدر گشنمه! - با اون ورجه ورجه ای که تو کردی اگه نمی گفتی گشنه ای شاخ در آورده بودم! مهری اخمی ساختگی کرد. - بابا بچه که بودم کاری نمی کردم. حالا خودمو خالی می کنم. خنده ای کردم. کامالا مشخصه دخترم. مهری نیشگونی از بازوم گرفت و سرشو به طرف قابلمه خم کرد و بو کشید. - چه بویی داره. وای آیه دلم ضعف رفت. - عزیزم اگه نمی گفتی شاخ در می آوردم! مهری با دهانی باز نگاهی به آرش کرد و نگاهشو به من دوخت. با دیدن نگاهش به خنده افتادم. - بیا، بفرما مهری خانوم مگه بهت نگفتم! مهری چشم غره ای به من رفت و دست به کمر رو به آرش گفت: - ببینم آرش تو گشنت نیست؟ - نه عزی ... با دیدن اخم مهری دستاشو بالا برد. - آقا من تسلیم، من گشنمه. آیه خانوم چی داریم واسه ناهار؟ خنده ای کردم. - زن ذلیل من بودم که می ... ...
نام تو زندگی من خودمم با دیدن اون نگاه مهری حرفم رو خوردم و سرمو با درست کردن سالاد گرم کردم که با خنده ی آرش و مهری خودم هم به خنده افتادم. سید محسن وارد آشپزخونه شد. - خب دخترم ما میریم بعد از نهار باز میایم. - کجا برین من ناهار درست کردم؟ - ممنون دخترم جمعیتمون زیاده میریم. اخمی کردم. - مگه من می ذارم برید! غذا زیاد درست کردم. تعارف می کنید عمو؟ - تعارف که ... ای بابا عمو جون مال مفته دیگه! با این حرف مهری همه لبخند زدیم و ادامه دادم: - تا شما استراحت کنید ما هم سفره رو انداختیم. سید لحظه ای ایستاد و نگاهی به چشمام کرد و بدون حرف دیگه ای خارج شد. نگاهی به آرش و مهری کردم که در گوش هم پچ پچ می کردند. - زمزمه ی عاشقانتون تموم شد بشقابا رو بیارید بیرون! - چشم نداری عشقمون رو ببینی آیه؟ - آی! راست گفتی. حالا بجنب. آرش خنده ای کرد و سرشو داخل یکی از کابینت ها کرد. با خنده غذا رو کشیدیم. سفره رو به دست آرش دادم که برای سید محسن و شاگرداش توی هال بندازه. ...
5 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون:))💜✨
|بسم ࢪب القلوبِ المُنکَسِرَه| السلام عݪیڪ یا رجاء لِقُلوبی، یا‌مهدی‌!-'♥️'-
🌱 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🌱 ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞ *
ماهمیشه فکرمیکنیم‌شهدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شهیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شهید شدن :)) 🌸 🌱
...🕯🖤🌿 ‌الان‌در‌زمان‌ما‌مذهبی‌ها مسجدی‌ها‌‌و‌مقدس‌ها‌آبرو‌می‌برند
✨ چادرت مےتواند قشنگترین سر خط خبر ها باشد ...🌿
شاید یکم زود باشه ولی من واقعاً دلواپسِ اربعینم امام‌حسینِ قلبم به جانِ علی‌اکبرت اگه امسال نیام . . خورد خاکشیر میشم . . :)
آخرین تصویر از استاد فاطمی نیا (((:💔
4_5891056204951587511(1).mp3
10.19M
دورت‌ بگردم آقای‌اباعبدالله (:💔
ریحانه زهرا:))🇵🇸
به یاد ِ قدیما ؟!(:💔
حق داری هرچی بگی . . به روم نیار گلایه هاتو ؛ خودم دارم دق میکنم (:💔"
- الان فقط نیاز دارم بیان بهم بگن : شهید گمنام آوردن شهرتون پاشو بیا حسینیه (:💔
﷽ 『خدا 🦋 』 من‌به‌چشمان‌خدا‌خیره‌شدم‌ معجزه‌کرد . . . `❤️
‹☘🦋› چـٰادُرَت‌رابِتِڪـٰان‌شَھر‌غُبـٰار‌آلۅداَست••! ☘⃟🦋¦⇢ •°
‹🖤🚦› ـآبۍ‌تَرـاَزـآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم ـاَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ!•• 🚦⃟🖤¦⇢
..𑁍⸾⸾✨'! قَسـم‌بہ‌عِشـٰق‌ ڪِہ‌نامَـش‌همیشہ‌پـٰا‌بر‌جاست نَرفتہ‌قاسم‌ما‌‌،‌وهنوز‌هَم‌اینجا‌ستシ🌱-! 🕊⃟♥¦⇢ ••
ریحانه زهرا:))🇵🇸
منو‌به‌همین‌حالِ‌بدم‌ببخش :)💔
"هے ۅَعدهِ‌ حرم‌بہِ‌خۅدَم‌مےدَهَم،‌‌حُسِیـٖن دِل‌خۅش‌شُدم‌‌دِگر؛‌‌بہِ‌همیـٖن‌خیـٰال‌هـٰا..!🚶🏿‍♂
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
'خـُـطـُــواٺِ‌شـِـیـــطــاݩــ🔥ــ‌' 2 شروع‌یڪ‌‌اِشتباهِ‌جـبـران‌ناپَـذیر...👣 • . . 😱
‏رفتم‌بانڪ دیدم‌یہ‌مرده‌باپسرهفده‌، هیجده‌سالش‌اومدھ‌بود پدره‌اشتباهـی‌فرم‌رو‌امضاڪرد .. پسره‌همچین‌دادزدسرش‌ دلم‌میخواست‌ پاشم‌بزنم‌تودهنش..! چطورانتظار‌عاقبت‌بخیـری‌ دارن‌اینا..💔 !(:😐🤲🏻
••🏞🍄•• • گل‌هاهمہ‌زیباهستند ‌• اماشبیہ‌هم‌نیستند؛ • خودٺ‌روبابقیہ‌مقایسہ‌نڪن🌊!".. .
﷽ 『مذهبی🧕🏻』 چادَرےگَشتَن‌ِمَن‌قِصِہ‌نابـے‌دارَد 🌼 ♥❧ 
﷽ [خدا 🦋] خدایا ! تو قدرمطلق منی ! با تو همیشه حال من مثبت است.🦋💎 ♥❧