eitaa logo
طرح رشد علمی 🇮🇷🇵🇸
472 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
1.1هزار فایل
تلاش، معرفی آخرین رویدادها و اخبار علمی روز کشور؛ نشستها و پژوهشهای مرتبط با اخلاق؛ تربیت و مشاوره اسلامی است به جامعه علمی مشتاق به امید رشد و پویایی بالنده‌تر و مؤثرتر.
مشاهده در ایتا
دانلود
برای 👌🇮🇷 هزاران ریشه نمی تونند یه دار رو از جا بکنن... 🇮🇷❤️
بندگان و رهیدگان و پرستاران در نخستین برگردان‌های قرآن در سده‌های ۵ و ۶ دست کم سه ترجمه برای واژه‌ی «عبد» یافته‌ام. از کهنه به نو:«پرستار» در قرآن قدس و «بنده» در برگردان طبری و «راهی» در کشف الاسرار میبدی. دو واژه‌ی «راهی» و «پرستار» گرچه هنوز در فارسیِ جان زنده‌اند اما دیگر برای برگردان «عبد» به کار نمی‌روند. بی سخنِ پیش، می‌روم سراغ واژه‌ها و در پایان، چند گزاره‌ی کوتاه خواهم نوشت: ۱- بندگان بند ریشه‌ی «بنده» بستن است. ماندنی مقدس. بندی بودن، وارون رهایی و آزادی و آزادگی است. بندگی بر استعاره‌ی زندان بنا شده. نخواستن یا خواستن و نورزیدن. ندانستن یا دانستن و نادیده‌انگاشتن. نداشتن یا داشتن و قربانی کردن. همواره در بند بودن. در بند کسی یا چیزی یا انگاره‌ای. چیزی سخت که بتوانیم افسار بندگی را به آن ببندیم. شاهی یا بتی یا آموزه‌ای تاریخی که ما را از آزادی آزاد کند. از پرسش‌مندی و پاسخ‌گویی به جهان و جهانیان برهاند. بندگی در فرا-زمان است. در این‌جا نبودن. بنده هم‌واره تنها بسته در یک زمان است و به دیگر زمان‌ها نمی‌نگرد. آن روی سکه‌ی بندگی، پادشاهی است. پادشاه بدون بندگان و بنده‌ی بدون فرمان‌روا بی‌معناست. فرمانی باید که زندان باشد و افسار. گرم یا سخت. نرم یا دش‌خوار. ۲- راهیان راه ریشه‌ی «رَهی» رهیدن است. رهایی و راه‌گشایی. رفتن. نماندنی مقدس. گشودگیِ سوی‌مند. «راهی» بر استعاره‌ی راه بنا شده. به دوردست دست‌نیافتی چشم امید دوختن. گرچه با پای پر آبله اما هم‌واره رفتن. از ماندگی ننگ داشتن. آسودگی را رها کردن. به اکنون تنها برای فردا دل بستن. آن روی سکه‌ی روندگی، خواستن است. مقصد بدون رفتن و راهی شدن بدون جُستن بی‌معناست. خواهشی باید تا رهی را سوی خود بکشاند. دور یا نزدیک. کوچک یا بزرگ. راستین یا دروغین. ۳- پرستاران پرستیده ریشه‌ی «پرستار» پرستیدن است. دل‌سپردن. «پرستاری» بر استعاره‌ی نگرانی بنا شده است. ناز خریدن. بار از روی دوش پرستیده برداشتن. از آزار دیدن دوست هراسیدن. تیمارداری کردن. دل سوزاندن برای هر چشم بر هم زدنی که دردآلوده باشد. آن روی سکه‌ی پرستاری، شکنندگی است. شکنندگی بدون پرستاری و پرستاری بدون شکنندگی بی‌معناست. نازک‌دلی باید که پرستاری را به نگرانی خود بخواند. چیزهایی هم هست که در هر سه‌ی این‌ها هست. یکی‌اش «دیگری» است. در همه‌شان من دارد خود را برای دیگری، چه شاه باشد و چه آن خواسته و چه آن نازک‌دل، به آب و آتش می‌زند. گمان نمی‌کنم نمره‌ی دو برگردان دیگر برای «عبد» از «بنده» کم‌تر باشد، ولی می‌خواهم عامدانه نروم سراغ سنجش اندازه‌ی هم‌پوشانی معنای هر یک از این واژه‌ها با دامنه‌ی معنای «عبد». نمی‌خواهم گرفتار درست و نادرست و کم و بیش بشوم. تنها می‌خواستم بگویم ما چند سده است زندانی برگردان نخست هستیم. زندانی استعاره‌ی زندان. بندی الگوی بند. جهان دین‌داری فارسی‌زبان که به دست مترجمان ناشناس تفسیر طبری آفریده شد هم‌چنان بر زندگی و اندیشه‌ی ما سایه انداخته است و نتوانسته‌ایم واژگان را با همه‌ی چندگانگی و زایندگی و راه‌گشایی و بازی‌گوشی‌شان زیست کنیم. چرا می‌گویم جهان؟ فرض کنید در این هزار سال، همه‌ی کسانی که گفته‌اند «بنده‌ی خدا»، جای آن می‌گفتند «راهی خدا» یا «پرستار خدا». آیا آن روز ما در جهان دیگری نبودیم؟ پس همان گزاره‌ای را بازگو می‌کنم که پایان یادداشتی دیگر از همین خانواده (این‌جا) نوشته بودم: نواندیشی دینی از بن با بازاندیشی زبان فارسی پیوند دارد. باید به سرچشمه‌های آفرینش این جهان باز گردیم و خودآگاه شویم و آن‌گاه آن را دوباره و زیباتر بیافرینیم.    
هدایت شده از اشتیاق طلبگی
✨قابل استفاده برای دوستانی که با طلاب یا مدارس کار می کنند: 《در همين دوره‏هاى پايين، دوره‏ى و دوره‏ى شكل گرفتن يك طلبه آغاز مى‏شود و در همين دوره‏هاست كه ‏ها و يا نفرت‏ها، و مساوات و يا خودخواهى‏ها و ‏ها، و يا شرك، يا اسارت، روحى و يا ضعف و زبونى، يا انحطاط در طلبه شكل مى‏گيرد. و اگر خودش را هم مى‏شناخت و اگر سازندگى را در حد خود مى‏ديد، ناچار وضع عوض مى‏شد و به اين دوره نيز مى‏پرداخت. در اين دوره، مى‏توان در نهاد و طلبه، هر چيزى را كاشت و بارور كرد؛ و يا خيانت، و يا بى‏تفاوتى، به خلق و يا توجه به خود را. و اين همه نه با حرف امكان دارد و نه با خواندن چند روايت در روزهاى پنجشنبه و جمعه. مسأله‏ى معاشرت فرع مسأله‏ى تربيت است؛ چون هنگامى كه افراد ساخته نشده باشند و ملاك بدست نياورده باشند، در نتيجه به هر كجا سر مى‏گذارند و با هر كس دمخور مى‏شوند و در هر دامى مى‏نشينند. اما اگر مربى به طلبه‏اش ديد بدهد و او را متوجه و زرنگ بار بياورد و همچون نهنگ آماده‏اش كند و با ملاك، نه فقط با حرف‏ها و دستورها و بكن نكن‏ها آشنايش بنمايد، او مى‏تواند دوست و معاشر خود را بشناسد و حتى مهمانى رفتن و مهمان آوردن خود را رهبرى كند. و حتى لباس و رنگ لباس خود را بشناسد. آخر طلبه‏اى كه از شهوت سرشار است و به خاطر رسيدن به زن ديوانه است چگونه مى‏تواند به خدا برسد. آخر طلبه‏اى كه براى لباس پوشيدن ندارد و براى درس خواندن كه هيچ، براى زنده ماندن هم ندارد و و در سر و دلش ننشسته چگونه مى‏تواند آن باشد كه مى‏خواهد و استاد مى‏طلبد. اما اگر فهميد كه بايد كند و در نتيجه با كسانى مى‏نشيند كه يا به آنها و يا از آنها راستى اگر در افراد نُضج بگيرد اين هدف مى‏تواند آنها را كند؛ خواه هدف پول باشد و يا قدرت و يا شهوت و يا قرب حق و تعالى و تكامل و رشد. ما به جاى اين كه در پوشيدن دخالت كنيم، بايد اين ‏ها و ‏ها را در دل‏ها بگذاريم و افراد را از عوض كنيم.》