🔹خاطرهای از رفتار علویِ شهید بیضایی 🌿
🌱 در یکی از شهرهایی که از سکنه خالی و تخریبشده بود در حال گشت زنی بودیم. جلوی درِ خانهای چند زن دیدیم که خود را در چادر پیچیده بودند. صورتهای آنها پیدا نبود اما خیلی ترسیده و چمباتمه زده بودند و به عربی حرف میزدند. به محمود رضا گفتم اینها مشکوک هستند. شاید انتحاری باشند.
از ماشین پایین پرید و همینطور که به سمت زنها میرفت، گفت: شاید هم نباشند!
نزدیک زنها رفت و با زبان عربی به آنها گفت "ما شیعه علی بن ابیطالب (علیه السلام) هستیم و شما در امان ما خواهید بود." زنها که این را شنیدند از جا بلند شدند. چنددقیقهای با محمودرضا حرف زدند. نشانی چند خانه که تکفیریهای زیادی در آن پنهانشده بودند را به محمودرضا دادند و با دعای خیر از او جدا شدند. محمودرضا همیشه همینطور بود. به نام مولا علی (علیه السلام) توسل میکرد و سر صحبت با دیگران را به نام نامی مولا آغاز میکرد و همیشه هم جواب میگرفت ...
حتی در مواجهه با اهلِ سنت ✋
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸دو روزه آدم را تک تیرانداز می کرد👌
چند بار در مورد اعزام به سوریه پافشاری کردم اما هر بار که حرفش پیش میآمد، با استدلال میگفت که نیازی به اعزام نیروی مردمی نداریم و نهایتا یکبار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم، با این جمله که به حضور نیروی "غیر متخصص" احتیاجی نیست، ساکتم کرد!
گفتم: اگر اعزامی در کار بود، چند روز طول میکشد برای جنگ در میدانی مثل سوریه آمادهام کنی؟
-گفت : دو هفته
فکر کردم شوخی میکند. بارها از پیچیدگیهای جنگ شهری در سوریه گفته بود؛ برای همین فکر کردم دست به سرم کرد و خواست به نوعی قانعم کرده باشد.
🔸چند وقت پیش این مطلب را برای یکی از دوستانش نقل کردم، گفت: دو هفته که زیاد است؛ در عرض دو روز آدمی را که صفر بود تک تیرانداز کرده بود !
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خاطره همرزم شهید از شجاعتِ محمودرضا🖐🏻
🔷در ایام سالگرد شهادتش، دو تن از رزمندگان عراقی که از نیروهایی بودند که با محمودرضا کار کرده بودند و آموزش دیده بودند، آمده بودند تبریز. میخواستند بروند سر خاک محمودرضا. مدافعان غیرایرانی حرم، محمودرضا را در سوریه با اسم مستعارش یعنی #حسین میشناختند. یکی از این رزمندههای عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرفهایش تکرار میکرد: «حسین، مجنون! حسین، مجنون!»♥️
🔻 وقتی داشتیم توی ماشین من ،بهطرف گلزار شهدا میرفتیم، در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه داشت میگفت «حسین، مجنون چه بود؟» گفت: «در درگیری در یکی از مناطق، دو شهید دادیم که بهخاطر شدت درگیری پیکرها روی زمین ماندند و موفق نشدیم آنها را عقب بیاوریم. وقتی تکفیریها پیشروی کردند و پیکرها، روی زمین، بین آنها ماندند، ما روحیهمان را باختیم. حسین وقتی دید ما روحیه نداریم و کسی نمیجنگد، رفت و نشست پشت فرمان خودرویی که آنجا داشتیم و استارت زد و رفت بهسمت تکفیریها. همه ما از این کاری که کرد تعجب کردیم. همینطور ایستاده بودیم و داشتیم نگاهش میکردیم و منتظر بودیم که هرلحظه ماشینش را هدف قرار بدهند، اما حسین رفت و با خونسردی پیکر شهدا را از روی زمین برداشت و کشید داخل ماشین و برگشت
کارش دیوانگی بود، اما این کار را برای بالا بردن روحیه ما انجام داد :)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴رعب سلفیون و تکفیریها از شیعیانِ ایرانی
محمودرضا از رعب سلفیون و تکفیریها از شیعیان ایرانی چندین بار برای من روایت کرده بود.
میگفت در یکی از محلهها دیدیم پیرمردی در کوچهای داد و بیداد میکند. رفتیم نزدیک و علت را پرسیدیم؛ گفت پسرم مجروح است و من هیچ دارو و درمان یا کمکی اینجا پیدا نمیکنم. با بچهها به داخل خانه رفتیم و دیدیم پسرش از تکفیریها است و ریش بلند و تیپ سلفیها را داشت. پایش مجروح بود و خون زیادی از او رفته بود. تا ما را دید شروع کرد به فحش و ناسزا و با صدای بلند حرفهای ناشایست میگفت. به یکی دوتا از رزمندههای ارتش سوریه بی احترامیهای بدی کرد. یکی از بچههای ما که عربی بلد بود، به عربی به او گفت:
میدانی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم.
تا این را گفت، او رنگش پرید و سکوت کرد و دیگر از داد و فریاد و ناسزایش خبری نشد. آنها با اینکه می دانند حضور ایرانیها آنجا داوطلبانه است اما درباره شیعیان ایرانی جور دیگری فکر میکنند !
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فرازیازوصیتِنامهشهید✍🏻
🔻باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و شیعه هم بدنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتا !
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ستبتلعكم رمال غزة إن شاء الله...
🔥 ان شاءالله شن های غزه شما را خواهند بلعید...
#طوفان_الأقصى
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎬تکتیراندازهای «سرایا القدس»✌️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
چشمان شهدا
بہ راهی است ڪہ
ازخود بہ یادگار گذاشتہ اند،
اما چشم ما
بـہ روزی است ڪہ با
آنان رو برو خواهیم شد...
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
#شهیـدانهـ✨
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹مهر امام زمان(علیه السلام)✅
در ایام نوجوانیش چند تا نوار کاست پاپ (از اینهایی که با مجوز ارشاد منتشر میشدند) گرفته بود و توی خانه گاهی گوش میداد؛ آن موقع من برای یاد گرفتن نغمات و مقامات قرآنی و کار روی صوت و لحن در خانه وقت میگذاشتم و به تبعش کاست تلاوتهای قراء مشهور جهان اسلام را در خانه زیاد گوش میدادم و پخش شدن موسیقی پاپ را در خانه تحمل نمیکردم!
🔻یکبار گفتم اینها مصداق لغو است و به استناد آیه «و الذین هم عن اللغو معرضون» به گوش دادنشان اشکال کردم؛ هر چه اصرار میکردم اینها را در خانه گوش ندهد میگفت این موسیقی، مجاز است و مجوز ارشاد دارد.
اما یکروز خودش هر چه کاست داشت جمع کرد و برد و نمیدانم چه بلایی سرشان آورد؛ یکی دو روز گذشت و از او پرسیدم: نوارها را چکارشان کردی؟! گفت ریختمشان دور! گفتم: تو که میگفتی اینها از ارشاد مجوز گرفتهاند و مجازند…؟ گفت:
فکر کردم دیدم مگر مهر امام زمان (عج) خورده پشتشان که مجاز باشد؟! 16 سال داشت آن موقع...
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🚀موشک دست ساز❗️
هر وقت با شهید جایی می رفتیم و مثلا به یک موشک دست ساز برخورد می کردیم ؛ محمودرضا می گفت این موشک کار من است...
یعنی امضای خود شهید روی آن بود و آن موشک سبک کار محمودرضا بود نه کس دیگر🖐🏻
🎙(نقل از همرزم شهید)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
معمولا وقتی با هم بودیم، در مورد وضعیت سوریه از او زیاد سؤال میکردم...
🔻 یکبار آمده بود تبریز. در خانه پدر بودیم که بحثمان کشید به بشار اسد و من پرسیدم که بنظرت بشار میماند یا رفتنی است؟ گفت: اگر تا 2014 بماند، بعد از آن حتما رأی میآورد. در فضای رسانه زده آن روز اصلا انتظار چنین جوابی را نداشتم.
گفتم: از کجا معلوم تا 2014 بماند؟ گفت: اگر ارتش سوریه کاملا از بین برود هم ،بشار اسد باز مقاومت میکند. بیشتر تعجب کردم اما او این حرفها را با اطمینان و بدون تزلزل میزد✅
این روزها تحلیلهایش مدام یادم میافتد👌🏼
🔺بصیرت سیاسی خوبی داشت و در مورد اوضاع سیاسی آدم مطلعی بود
🎙نقل از برادر شهید
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یکی از دفعاتی که برگشته بود به من گفت که بعضی وقتها در تیررس تکفیریها گیر می افتیم و گاهی مجبور شدهام که این مسیر را بدوم. مثلا از پشت یک دیوار تا دیوار دیگر مسافتی را بدوم؛ میگفت در آن مسافت چند متری کوثر میآید جلوی چشمانم...
🔻 اینها را میگفت تا به من بفهماند که اینجوری و با وابستگیها مثل وابستگی به فرزند نمیشود شهید شد . . .💔
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
من یکبار خوابی دیده بودم که آنرا برای محمودرضا تعریف کردم. من خواب دیده بودم که با حاج همت دست دادم و همدیگر را بغل کردیم و به او گفتم حاجی دست ما را هم بگیر. منظورم هم از این حرف این بود که باب شهادت را به روی ما هم باز کنید که حاج همت دستش را کشید و گفت: «دست من نیست». قبل از اینکه این خواب را برای محمودرضا تعریف کنم، روی این خواب زیاد فکر کرده و برای دوستانی هم تعریف کرده بودم.
با خودم میگفتم مگر میشود؟!
همه چیز دست شهداست و شهدا دستشان باز است. این معما برای من حل نمیشد و همیشه فکر میکردم که تعبیرش چیست؟
برای محمودرضا که تعریف کردم به راحتی برایم حلش کرد.
گفت:
«شهادتِ شهید، دست هیچکس نیست؛ فقط دست خودش است. شهید تا نخواهد شهید شود، شهید نمیشود.»
و در حرفهایش به من فهماند که خودش هم بخاطر تعلقاتش شهید نمیشود...
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
میگفت:
من یڪ چیزی فهمیده ام...
خدا شــهادت را همیشه به آدم هایی
داده که در کار، سختڪوش بوده اند!
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸مرگ برایش عادی بود 🌺❗️
🔻نمیدانم چطور و کی «مرگ» اینقدر برای محمودرضا عادی شده بود؟
یادم هست بار اولی که در دمشق به کمین تکفیریها خورده بودند را بعد از اینکه برگشته بود با جزئیات تعریف میکرد.
میخندید موقع تعریف کردن!
این روزها یاد این خندههای محمودرضا برایم سخت تر از همه چیز شده.
انقدر عادی از درگیری حرف میزد که ما همانقدر عادی از روزمرگیهایمان حرف میزنیم.
در دمشق، ماشینشان را بسته بودند به رگبار و موقعی که با همرزمهایش پریده بودند پایین تا پناه بگیرند، یکی از بچههایشان تیر خورده بود. محمودرضا زیرپیراهنش را درآورده بود و پاره کرده بود تا با آن زخم را ببندند. میگفت: وقتی دیدم دوستم تیر خورده چند لحظه اول نمیدانستم چکار باید بکنم تا دوستم داد زد که: «لعنتی زیر پیرهنتو درآر!» من هم زیرپیراهنم را درآوردم، پاره کردم و خودش گرفت و با استفاده از یه تکه چوب که از روی زمین برداشت و زیر پیرهن را پیچید به آن، زخم را خونبندی کرد و درگیر شدیم .
🍃خاطراتی از شهید بیضایی
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸انگار نه انگار ...
🔴یکبار بالای یک پل هوایی به یک خودروی بمب گذاری شده که از روبرو میآمد برخورده بودند. محمودرضا میگفت آن روز توی دمشق سکوتی برقرار بود که اگر مگس پر میزد صدایش را میشنیدی و اگر وسط شهر میایستادی باید بیست دقیقه تماشا میکردی تا یک ماشین در حال عبور ببینی. میگفت: با هوشیاری یکی از بچهها که متوجه مشکوک بودن ماشینی که از روبرو میآمد شده بود، دنده عقب گرفتیم و با سرعت تمام به عقب برگشتیم که ناگهان آن ماشین جلوی چشممان رفت روی هوا. معلوم شد گرای ما را داده بودند و به قصد کوبیدن به ما داشت میآمد. اینها را که تعریف میکرد انگار نه انگار که داشت از کمین و درگیری و عملیات انتحاری تکفیریها حرف میزد. هنوز چهرهاش با آن خندههای ریز موقع تعریف از درگیری با تکفیریها ، جلوی چشمم است!
🍃خاطراتی از شهید بیضایی
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی :
اسرائيل الآن مثل آدمی می ماند که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ و نا ندارد از جایش بلند شود اما مرتب میگوید اِل میکنم و بِل میکنم❗️
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻درباره جمله خاص ایشان که گفته بود: «شیعه به دنیا آمدیم تا در امر ظهور موثر باشیم» چه احساس و نظری دارید ؟!
محمودرضا خیلی به خانواده شهدا احترام می گذاشت، به شهید حسن باقری ارادت خاصی داشت و می گفت: «امام زمان(عجل الله) امروز سرباز باهوش و پای کار می خواهند؛ آدمی که شجاع و مرد میدان باشد.» می گفت: «بأبی انت و امی الان برای امام زمان(عجل الله) لازم است. الان باید نسبت به امام مان این جمله را بگوییم و اینگونه باشیم برای حضرتمهدی (عجل الله)🌸». سفارش می کرد که در شعرهایت اینها را بگو...
👌🏼 همه برنامه های محمودرضا هدفمند بود، منظورم نوع خاصی از هدفمندی است. ممکن است من هر روز صبح برای کارهای روزانه ام برنامه ریزی داشته باشم که این کار را چطور انجام بدهم و آن کار را چه بکنم و ... اما فقط برای همان روز برنامه ریزی می کنم اما محمودرضا و امثال او برنامه ریزی صدساله داشتند.
من الان متوجه می شوم که هدف محمودرضا، رضایت دل امام زمان اش بود. دنبال گرفتن تایید امام زمان(عجل الله) بود.
همیشه می گفت: «ما باید پرچم امام زمان(عجل الله) را بالا ببریم...✨
🎙(نقل از دوست شهید)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠#علاقهیعجیبشھیدبیضایۍبہدخترش
عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم، آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: #ڪۆثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتابش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای #ڪوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضیهایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضیهایشان هم میزد زیر خنده🙂
شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت و به من گفت: "فلانی #ایندفعهازڪۆثردلبریدهامومیروم." دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود...
--راوی: احمدرضا بیضایی (برادرشھید)
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷شهادت آمادگی میخواهد نه آرزو 🖐🏻♥️
🔻 یکی از چیزهای عجیبی که با هم برای آن تصمیم گرفتیم نحوه رسیدن خبر شهادتش بود. از لابلای حرفهایی که با محمودرضا در خلوت میزدیم و از حالتهایی که داشت معلوم بود که هوای شهادت دارد. چهار ماه قبل از شهادتش بود که پشت تلفن برای اولین بار به صراحت از شهادتش گفت. در اولین دیدار با محمودرضا بعد از آن تماس تلفنی به او گفتم: "این بار سوریه که میرود شماره تماسم را به یکی از همسنگرهایش در تهران بدهد که اگر خبری بود قبل از رسیدن به خانواده اول به من برسد." از او قول گرفتم که این کار را بکند و بعد از شهادتش که گاهی یادم میافتد که چطور سر چنین چیزی با هم تصمیم گرفتیم گریهام میگیرد. نمیدانم چطور اما خیلی عادی صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم
🔻محمودرضا به من فهماند که آماده شهادت بودن با آرزوی شهادت داشتن فرق دارد ...
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے 🦋
میلاد امام علی علیه السلام مبارکباد 🌸
#شادمانهولادتحضرتامیرالمؤمنین 💐
#میلادامامعلیعلیهالسلام🍃
#روز_پدر🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR