هیتلر:
پست ترین انسانها کسانی هستند که در تصرف کشورهایشان با من که بیگانه بودم همکاری کردند، چون وطن، #مادر است و آنها کمک کردند تا من بر مادرشان مسلط شوم!
#نفوذیها بر علیه وطن و مقاومت آن، با آمریکا و انگلیس، هم صدا هستند.
@sabkeShohada
@sabkeShohada
✍ #شهید_نوشت
حـجابت ارزشش
با خون #من برابری میکند👌
مواظبش باش خواهرم
خواهرم #سرم رفت
که روسریت نرود❌
جان شمـا و جان #حجاب_زهرایی♥️
دعای خیر #مادر پشتوانه ی زندگیات خواهرم🙏
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت
@sabkeShohada
@sabkeShohada
پنج شنبه است ...
وعده دیدار #مادر با #فرزند !
تو هم دلت پر ڪشید ؛
به ڪربلا که نشد برویم
به گلزار #شهدا می شود ...
#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
@sabkeShohada
اگر هوایِ بهاران بخوانمش غلط است
خطاست اینکه بگویم وسعت او دریاست
🌺🍂
سالروز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها و هفته بزرگداشت #مادر و #زن بر تمامی مادران و همسران و مادران عزیز #شهدا مبارک باد🌷
@sabkeShohada
@sabkeShohada
مینویسم #مادر
بخوان عـــــشق ...
تهران، سال ۱۳۶۵
اعزام رزمندگان به جبهه
مادری نگران از برنگشتن پاره تنش
عکاس: محمد اسلامی راد
#مادر
#مادر_شهید
#مادر_روزت_مبارک
@sabkeShohada
مینویسم #مادر
بخوان عـــــشق ...
تهران، سال ۱۳۶۵
اعزام رزمندگان به جبهه
مادری نگران از برنگشتن پاره تنش
عکاس: محمد اسلامی راد
#مادر
#مادر_شهید
#مادر_روزت_مبارک
@sabkeShohada
یکی میگفت↓✨
_بچه ها!
نگید #حضرت_زهرا حرم نداره...
یِه بَرگِه بِگیرین روش بِنِویسین بِیت الزَهرا(س) بِزنین سَر دَر اُتاق یا خونَتون!
بگید #مادر من میخوام🙃🌱
ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه
اونوقت هرکاری میکنید نیت کنید...
ظرف هم می شورید به نیت
ظرفای حرمش،هیئتش بشورید..
شما هم #حرم بسازید🕌😉
دیگہ ناخودآگاه مراقب رفتارمونیم
مبادا تو حرم هر #حرفی ...
#گناهی...!😌❌
#حرم_بسازید_شما_هم
#اےواےمآدرم
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️
💥قسمت پوريای ولی
✔️راوی : ايرج گرائی
🔸مسابقات #قهرماني
ی باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم #جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي #حريف ابراهيم نيست.
🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با #امتياز بالا ميبُرد.
🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي #مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت.
حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود.
🔸قبل از شروع #فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي.
🔸مربي، آخرين توصيه ها را به #ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با #لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!
🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش #دفاع ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد!
🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما #جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و #باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد!
وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند.
🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي #آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر #حرص نخور!
🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.
از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي #خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، #مادر و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه #ازدواج کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم.
🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد!
🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم...
ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم!
📚 منبع: کتاب #سلام_بر_ابراهیم
@SABKESHOHADA
📕 #راض_بابا، زندگینامه شهیده راضیه کشاورز (یکی از شهدای، واقعه بمب گذاری هیئت رهپویان شیراز) است...
🔻کتاب با سبکی ساده و قابل لمس نوشته شده است، راوی اکثر روایتهای کتاب، #مادر این شهیده عزیز میباشد.
روایت #مادرانه راضیه، باعث ارتباط قلبی بیشتر خواننده با کتاب میشود.
#شهیده_راضیه_کشاورز الگوی خوبی برای همسالانش میباشد و کتاب این الگو را به خوبی به تصویر کشیده است...👌🏻😍
شهید در زمان حیات دنیاییاش، تأثیرگذاری خوبی روی دوستانش داشت...
اما حالا راضیه، دوستان زیادی را همراهی میکند تا به راه و مقصود اصلی بروند!
کتاب را بردار و راز #راض_بابا را کشف کن...
🌸این کتاب خیلی زیبا نوشته شده و کم حجم هستش، توصیه میکنم هر سنی، مخصوصاً نوجوونا حتما بخونن🌹👌🏻
📌قسمتی از کتاب:
یکدفعه در خود فرو رفت. انگار میخواست حرفی را به زبان بیاورد، نگاه مختصری به من کرد و گفت:
«مامان، من یه آرزویی دارم... #دعا میکنین براورده بشه؟»
التماس دعایش هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. #خندان پرسیدم:
«دختر من چه آرزویی داره؟»
از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کرد و گفت:
«مامان دعا کنین بشم #جراح_قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرهاش رو به #کعبه باز بشه».
@SABKESHOHADA
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
📕 #راض_بابا، زندگینامه شهیده راضیه کشاورز (یکی از شهدای، واقعه بمب گذاری هیئت رهپویان شیراز) است...
🔻کتاب با سبکی ساده و قابل لمس نوشته شده است، راوی اکثر روایتهای کتاب، #مادر این شهیده عزیز میباشد.
روایت #مادرانه راضیه، باعث ارتباط قلبی بیشتر خواننده با کتاب میشود.
#شهیده_راضیه_کشاورز الگوی خوبی برای همسالانش میباشد و کتاب این الگو را به خوبی به تصویر کشیده است...👌🏻😍
شهید در زمان حیات دنیاییاش، تأثیرگذاری خوبی روی دوستانش داشت...
اما حالا راضیه، دوستان زیادی را همراهی میکند تا به راه و مقصود اصلی بروند!
کتاب را بردار و راز #راض_بابا را کشف کن...
🌸این کتاب خیلی زیبا نوشته شده و کم حجم هستش، توصیه میکنم هر سنی، مخصوصاً نوجوونا حتما بخونن🌹👌🏻
📌قسمتی از کتاب:
یکدفعه در خود فرو رفت. انگار میخواست حرفی را به زبان بیاورد، نگاه مختصری به من کرد و گفت:
«مامان، من یه آرزویی دارم... #دعا میکنین براورده بشه؟»
التماس دعایش هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. #خندان پرسیدم:
«دختر من چه آرزویی داره؟»
از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کرد و گفت:
«مامان دعا کنین بشم #جراح_قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرهاش رو به #کعبه باز بشه».
@SABKESHOHADA
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
📕 #راض_بابا، زندگینامه شهیده راضیه کشاورز (یکی از شهدای، واقعه بمب گذاری هیئت رهپویان شیراز) است...
🔻کتاب با سبکی ساده و قابل لمس نوشته شده است، راوی اکثر روایتهای کتاب، #مادر این شهیده عزیز میباشد.
روایت #مادرانه راضیه، باعث ارتباط قلبی بیشتر خواننده با کتاب میشود.
#شهیده_راضیه_کشاورز الگوی خوبی برای همسالانش میباشد و کتاب این الگو را به خوبی به تصویر کشیده است...👌🏻😍
شهید در زمان حیات دنیاییاش، تأثیرگذاری خوبی روی دوستانش داشت...
اما حالا راضیه، دوستان زیادی را همراهی میکند تا به راه و مقصود اصلی بروند!
کتاب را بردار و راز #راض_بابا را کشف کن...
🌸این کتاب خیلی زیبا نوشته شده و کم حجم هستش، توصیه میکنم هر سنی، مخصوصاً نوجوونا حتما بخونن🌹👌🏻
📌قسمتی از کتاب:
یکدفعه در خود فرو رفت. انگار میخواست حرفی را به زبان بیاورد، نگاه مختصری به من کرد و گفت:
«مامان، من یه آرزویی دارم... #دعا میکنین براورده بشه؟»
التماس دعایش هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. #خندان پرسیدم:
«دختر من چه آرزویی داره؟»
از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کرد و گفت:
«مامان دعا کنین بشم #جراح_قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرهاش رو به #کعبه باز بشه».
@SABKESHOHADA
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
سبک شهدا
@SABKESHOHADA
🍃میگویند برات #کربلا اگر میخواهی؛ دخیل به #پنجره_فولاد امام رضا(ع) ببند...
عجیب تمامِ کربلاییها نمک گیرِ معرفتِ حضرت سلطان هستند
نمونه اش حسن!
.
🍃متولد یک روزِ گرم شهریور در #مشهد؛در همسایگی امامِ رئوف...
دومین پسر خانواده شش نفره قاسمی دانا و عجیب برای مادر؛این پسر با بقیه فرق داشت!!!
.
🍃معرفتش؛اولین جرقه تمام رفاقت هایش بود...اصلا هرکه به او جذب میشد؛مریدِ خونگرمی و معرفتِ بی حسابش بود.
.
🍃مریدِ علی (ع) و آلِ علی بود...سَنَدَش؟ پیرهن سیاهی که به نشانه عزا،تمام #محرم و صفر،همسفرِ روضه ها و هیئت هایش بود.
.
🍃اینبار به جای کربلا؛ براتِ #سوریه را از حضرت سلطان گرفت.
عازمِ شهرِ عشق شد...
ارادتش به خاندانِ عصمت،گلوگیرِ آسایش و آرامشِ دنیایی اش بود...و اصلا حسن مردِ ماندن نبود...
.
🍃همیشه از خدا میخواست مرگِ با عزتی داشته باشد و چه عزتی بالاتر از #شهادت؟؟
.
🍃شوق به #شهادت در چشمانش شعله میکشید و کیست که بتواند پرستویِ عاشقِ پرواز را از بال و پر بیندازد جُز معشوقی که سرش را به دامن گیرد؟!😔
.
🍃صبح ولادتِ مولایش #علی (ع) غسل شهادت کرد... مدح مولایش را خواند و بال و پر گشود.
.
🍃چون شیر به میدان زد...پرواز نزدیک بود و حسن هر لحظه بیشتر از زمین کنده میشد...
.
🍃در ۱۹ اردیبهشت؛در سرزمینِ #حلب؛با گروهی #هشت نفره،در عملیاتی که نامِ امام رضا(ع) بر رویش میدرخشید؛ به آسمان پرواز کرد.
🍃حسن با #معرفت بود...هنوز هم هست.
#مادر دلتنگش میشود و او مرهَم به این دلتنگی...❤
مادر حسن را در گوشه و کنار خانه حس میکند...مادر است و عطر حضورش را لمس میکند...
مادر است و دلخوش که عاقبتِ دردانه اش؛ ختم به خیر و عزت شده است.
.
🍃حال حسن #آسمان_نشین است...به همان اندازه با معرفت.
و همچون آقایش #حسن(ع) با کرامت،گره ها باز میکند..
#حسن_قاسمی_دانا
📅تاریخ تولد : ۲ شهریور ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳.حلب
🥀مزار : خواجه ربیع مشهد
@SABKESHOHADA
سبک شهدا
@SABKESHOHADA
🌿عشق حسین؛تمام معادلاتِ عالم را به هم میریزد...
عشق #حسین؛عاشق پرور است...
عشق حسین؛#شهید پرور است❤
.
🌿عشق به حسین،تازه داماد نصرانی را پایبند #کربلا کرد و #وهب به هوای عشق حسین؛تازه عروسش را به مادر سپرد و عاشقانه به میدان زد⚘
.
🌿بعد از هزار و اندی سال؛باز هم عشق حسین؛عشقِ زمینی را #شکست میدهد
.
🌿اینبار تازه دامادی به نامِ #عباس.
متولد ماهِ اردیبهشت؛ماهِ عاشقان.نور چشم پدر و قوتِ قلبِ #مادر...
.
🌿درمهرماه نود؛ لباسِ مقدسِ پاسداری به تن کرد و ورد زبانش شد: خدمت و خدمت و خدمت.
.
🌿در اردیبهشت نود و پنج؛تازه عروسش را به اربابش سپرد و به دنبالِ عشقِ حسین (ع)، راهی دیارِ #حضرت_عقیله شد.
.
🌿میدانِ جنگِ #حلب؛ قتلگاهش شد و صورت خضاب شده با خونش چشم رفقایش را به هوای #جوانِ_کربلا بارانی کرد😔
.
🌿قبل از شهادت #نماز خوانده بود. در تیررس دشمن؛ مثل مولایش #حسین (ع)💔
نُقل مراسم عروسی،نثارِ #پیکر سوخته اش شد
.
🌿مادر میگوید: "عباس من برای مردن حیف بود! او باید شهید میشد" و خوشحال است که لحظه تدفین به پاسِ این سربلندی، شیرش را حلالِ شیرپسرش کرده.
.
🌿پدر میگوید: "از همان دوران کودکی،مسیر #بندگی را در پیش گرفته و نُه ساله بود که #اعتکاف های رجبی اش را آغاز کرد"
.
🌿حالا چندسالی هست که جایِ عباس،در میان اعتکاف های رجبی خالیست اما اکنون، #معتکف آسمانها است⚘
.
🌿جایش خالیست اما...گرمی حضورش،همه شهر را گرم میکند.
.
🌺 #شهید_عباس_دانشگر
.
📅تاریخ تولد : ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲. سمنان
.
📅تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۹۵.حلب
.
🥀مزار : امامزاده علی اشرف سمنان
@SABKESHOHADA
سبک شهدا
@SABKESHOHADA
🍃 در دومین روز از اردیبهشت و سومین روز از ماه #شعبان، مصادف با تولد #امام_حسین(ع) به دنیا چشم گشود و سفر به زمین را آغاز کرد.
.
🍃به احترام #ارباب و اشتیاق خانواده اش برای فرزند صالح، در دفتر تقدیر، نام #حسین_مشتاقی برایش قلم خورد.
.
🍃 مادر، حسین را نذر #امام_زمان کرده بود .آرزویش این بود ک در لباس پاسداری او را ببیندو حسین آرزوی #مادر را به حقیقت تبدیل کرد.
.
🍃سرباز امام زمان(ع) وقتی ندای #هل_من_ناصر_ینصرنی را از حرم عمه سادات شنید، با جان و دل #لبیک گفت.
.
🍃مهمانی عشق را با دعای مادر دعوت شد اما، چشم های منتظر مادر سبب شد که بدون #شهادت برگرد .
.
🍃 دلش بی قرار رفتن بود.اندکی بعد بازهم دعوت شد به #دفاع از حرم عمه سادات.
.
🍃اشک های مادرِ قرآن به دست ، دل بی قرار #پدر ، نگرانی های شریک زندگی اش و چشم های #معصوم کودکانش ، شاهد لحظه خداحافظی اش بودند.
.
🍃او با پرواز به مقصد سوریه برای زیارت حضرت زینب و نوکری اش راهی شد.
عمه سادات باز هم نوکر خرید و بزم عشق با یک ماموریت آن هم در منطقه ای به نام #خانطومان مهیا شد.
.
🍃خانطومان جایی است که در آن رزمندگان با #وضوی خون، #نماز شهادت می خوانند.
.
🍃سرزمینی که دیدن پیکرهای #اربا_اربا، روضه ارباب را تداعی می کند و اشک های رزمندگان،حکایت از جاماندن #پیکر دوستان شهیدشان است.
.
🍃در خان طومان همچون #کربلا، با تعداد کم مقاومت کردند و حسین مشتاقی همچون ارباب #شهید شدو به آرزویش رسید. شاید هم #زیارت_عاشورا هایش او را به ارباب رساند.
#شهید_حسین_مشتاقی
.
📅تاریخ تولد : ۲ اردیبهشت ۱۳۶۴
.
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان
.
🥀مزار : شهر نکار
@SABKESHOHADA
✍حاج قاسم سلیمانی:
خداوندا! تو را سپاس که مرا از #پدر و #مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهرهمند نمودی. از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهرهمند فرما
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc
📚فرازی از #وصیت شهید حاج قاسم سلیمانی
سبک شهدا
[ختم #صلوات به نیت شهید محمد محمدی] هدیه به شهید امر به معروف و نهی از منکر "شهیدمحمد محمدی"و برای
🔰در روضه ی مادر حرف از کوچه و #سیلی که می شود، از #در_سوخته و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، #معجر_سوخته و #گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ...
🔰خادم #الحسین هایی که در روضه #حضرت_زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمیبی_حرمتی شودمحمد محمدی، نوکری بود که درس #روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به #وظیفه اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم.
🔰برای #دفاع از ناموس کشورش، جانش را داد.دلم شکست وقتی فهمیدم از #پهلو به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت #مادر قسمت فرزندان است...آمر به معروف قصه ما شهید شد اما #ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که #قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ #اهل_بیت است و با ذکر #حسین بی تاب می شود
🔰 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی #شهید_خلیلی می رود. اویی که در راه #امر_به_معروف جان داد اما حرف ها و #زخم_زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کردخلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه #چادر_خاکی و بازار تکرار نشود. به بانویی #اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش.
🔰چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با #حجاب غریبه شده اند .بی خیال تمام #طعنه ها و #کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان......
🕊به مناسب شهادت #شهید_محمد_محمدی
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
دستهای کبودش را پشتش پنهان کرد و آمد پیش #مادر، از او خواست که فردا بیاید مدرسه مادر هم با عصبانیت فرستادش پیش پدر و گفت: این دفعه رو با پدرت برو، چقدر من بیام #ضمانت تو رو بکنم
🔹پدر دستهای کبود #مهدی را در دستش گرفت و گفت: دوباره به معلمات گیر دادی مگه نگفتم که کاری به کارشون نداشته باش #بیحجابند که باشند، تو دَرست رو بخون ببین چطوری کتکت زدند
مهدی که هشت سال بیشتر نداشت گفت: برای چی باید چیزی نگم؟ مگه اونها #مسلمون نیستند؟ مگه تو قرآن نیومده باید "حجاب" داشته باشند؟
🔹در دوران اختناق ستمشاهی، عکس شاه و فرح را از اول تمام کتابهایش📚 میکند و میگفت: دوست ندارم هر بار که کتابم رو باز میکنم، چشمم به اینها بیفته! زمانی که کسی جرأت نمیکرد اسمی از #خاندان_سلطنت بیاورد، که در این صورت سروکارش به "ساواک" و شهربانی میافتاد.
🔸ایستاده بود کنار در مسجدمردم میخواستند بعد از یکاعتراض آرام، از مسجد خارج شوند، ناگهان مهدی عکس امام را بالای سر گرفت و فریاد زد: یا مرگ یا #خمینی.
|شهید_مهدی_کازرونی|
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
خواستم بگم تا شهادت حضرت #مآدر ۴۰ روز مونده..
بلند شین قول و قراراتون رو با مادر بذارین
#چله
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
از زبان #مادر غوّاص شهید:
نوجوانم شاد
امّا #سرکش و عاصی نبود
این لباس تنگ و چسبان
مال رقّاصی نبود
داغ من را
#مادر_عباس میفهمد فقط
دست و پا بسته قرار و
رسم غوّاصی نبود
@sabkeshohada
@sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
یکی میگفت↓✨
_بچه ها!نگید #حضرت_زهرا حرم نداره...
یه یا زهرایی یا فاطمه ای بنویسید بزنید به اتاقتون،به خونتون!
بگید #مادر من میخوام ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه..
.اونوقت هرکاری میکنین نیت کنید ...ظرفم می شورید به نیت ظرفای حرمش،هیئتش بشورید...
+یادمه!رفتیم مهستان یه نوشته "فاطمه"خریدیم،گذاشتیم تو اتاق...
اینجاشد حرم مادرمون زهرا...
ازون وقت مراقب بودیم...مبادا تو حرم هر #حرفی ... #گناهی...!
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
•
•
+اونجایی کھ #حاجمهدیرسولی میگه:
"برای زیارتت کجا بیام، #مــادر...."
@sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
💢به نیابت از #شهداء
روز #مادر را به #مادران_شهدا
و #همسران_شهدا
تبریک می گوییم .
#مادران_و_همسران_شهدا
💐 #روزتون_مبارک 💐
@sabkeshohada @sabkeshohada #سربازحاجقاسم
#تبلیغات_شهری | قله صبر
◽️صبر تو سر به قلهها کشیده
◽️به رسم پاسداشت عظمت مادران و همسران شهدا، مجموعه #بیلبورد های پویش دیدار، در سراسر کشور به اکران در آمد.
#در_مقام_صبر
▫️محصول خانه طراحان انقلاب اسلامی
▫️ایدهپرداز و طراح گرافیک: محمد شکیبا
▫️نویسنده شعار: پویا سرابی
▫️طراح نوشتار: مجتبی حسن زاده
#شهیدان | #مادر
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا